پرسش :
انقلابها در كدام كشورها بيشتر اتفاق افتاده است؟ آيا در كشورهاي پيشرفته مانند آمريكا و انگليس و ... مردم بيشتر انقلاب مي كنند و كرده اند يا در كشورهاي عقب مانده مانند كشورهاي اسلامي و آسيايي . ...
پاسخ :
تعريف انقلاب
انقلاب اصطلاح و حقيقتي است که معنا و مفهوم آن بسيار بسيط و گسترده است. اين واژه در زبان انگليسي و فرانسوي معادل واژة «revolution» ميباشد كه اصطلاحي اخترشناسي بود و بر حركت دوراني و منظم و قانونمند ستارگان دلالت ميكرد و تا قرن 17 در همين چارچوب به كار ميرفت، ولي امروزه به معناي مطلق تحول و دگرگوني به كار ميرود و مقصودي را افاده ميكند كه كاملا متفاوت از ريشة اخترشناسي آن است.[1] با اين حال جامعترين تعريفي كه درمورد واژة انقلاب، از بين ساير تعاريف، ميشود ذكركرد اين است: «انقلاب، دگرگوني بنيادي در همة زمينههاي اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي، حقوقي و به ويژه سياسي است، نسبت به آنچه پيش از انقلاب پابرجا و استوار بوده است، و اين دگرگونيها هميشه با سرنگوني نظام سياسي حاكم پيش ميآيد و كمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با كارهاي خشونتآميز و ويرانگي و خونريزيها همگام ميباشد.»[2]
اين پديده اجتماعي ، امروزه يکي از شاخه هايي است که درعلوم انساني و اجتماعي از آن صحبت به ميان مي آيد و با پديده هايي همچون کودتا ، اصلاحات ، شورش و ... نيز تفاوت هايي دارد که در جاي خود بحث شده است .
از اين روي مي توان گفت كه انقلاب يك معناي خاصّ و در عين حال دقيقي دارد و به هر حركتي انقلاب گفته نميشود. به همين علت در طول قرون گذشته شورشها، كودتاها و رفرمهاي «اصلاحات» زيادي بر عليه حكومت وقت صورت گرفته، ولي لزوماً به آن حركت، معناي انقلاب صدق نميكند. لذا در طي اين قرون، انقلابها بسياركم افتاده است. با اين حال ميشود براي انقلاب اختصاراً ويژگيهايي را ذكر كرد تا مبحث ما روشنتر گردد.
ويژگيهاي انقلاب: 1. مردمي بودن؛ در انقلاب يك بسيج سياسي و مشاركت تودهاي شكل ميگيرد كه از طبقات و اقشار جامعه در آن حضور دارند.
2. انقلاب با خشونت همراه است و اين خشونت در انقلاب دو جانبه است، به اين معنا كه در منازعه انقلاب نه حكومت بدون مقاومت تسليم انقلابيون ميشود و نه انقلابيون در صورت لزوم از اعمال خشونت پرهيز ميكنند.
3. وقوع آن سريع و ناگهاني است و روند شكلگيري آن طولاني.
4. در انقلاب تغيير و تحول همه جانبه و بنيادي است و همة شئون جامعه تحت تأثير انقلاب قرار ميگيرد به عبارت ديگر انقلاب تغيير نظام است نه تغيير در نظام.[3]
اركان انقلاب
از آنجايي كه انقلاب يك مشاركت تودهاي است لذا مستلزم نوعي سازماندهي، رهبري و ايدئولوژي براي بسيج عمومي ميباشد. پس در يك كلام اركان انقلاب بر سه محور استوار است: 1. مردم؛ 2. رهبري؛ 3. ايدئولوژي.[4]
با اين توضيحاتي كه داده شد، دقيقاً مبناي كامل يك انقلاب تعريف گرديد. با اين حال همان طوري كه قبلاً گفته شد به اين نتيجه ميرسيم كه پديدة انقلاب، در دنيا بسيار كم اتفاق افتاده، و هر حركت و اعتراض ديگري كه در دنيا اتفاق افتاده و ميافتد، نامش انقلاب نيست. بلكه آن حركت نوعي شورش و كودتا است كه به طور كلي با انقلاب تفاوت مبنايي دارند.
با توجه به اين مقدمه ا در پاسخ به اين سوال که آيا انقلاب در كشورهاي پيشرفته اتفاق ميافتد يا عقب مانده؟ بايد دو جواب كوتاه بدهيم. اول آن كه آنچه در كشورهاي دنيا اكنون اتفاق ميافتد نامش شورش يا كودتا است. عوامل اين حركتها بسيار زيادند كه ما نميتوانيم در اينجا به ذكر آنها بپردازيم ولي خلاصه عواملي از قبيل: فقر و مشكلات اقتصادي، بيعدالتي، ناامني، ظلم حاكمان و عدم رعايت حقوق مردم، موجب اين حركات ميشود. اين موارد اغلب در كشورهاي استبداد زده و استثمار شده اتفاق ميافتد، اما اين يك قانون كلي نيست بلكه اين حركات چه بسا در كشورهاي پيشرفته نيز اتفاق بيفتد کما اينکه در يکي دو سال هاي اخير شاهد بروز ناآرامي هايي در پيشرفته ترين کشورهاي دنيا هستيم .
دوم، آن كه انقلاب با توجه به تعريفي كه از آن ارائه داديم، در هر كشوري ممكن است اتفاق بيفتد ولي آن كشور و دولتي در خطر انقلاب قرار دارند كه قوانين مربوط به حقوق ملت را رعايت نميكنند كه در اين باره توضيح خواهيم داد. در اين ميان وقتي به تاريخ انقلاب در جهان نظر مياندازيم، ميبينيم كه معروفترين انقلابات جهان كه مسير تاريخ را تغيير دادهاند، سه انقلاب بوده و هست: 1. انقلاب كبير فرانسه در سال 1789 م ؛ 2. انقلاب روسيه در سال 1917 م ؛ 3. و انقلاب اسلامي ايران در سال 1979 م . اين سه انقلاب به عنوان مطرحترين انقلابها معرفي شدهاند و ما براي اينكه بيشتر به پاسخ مورد نظر دستيابيم به صورت خيلي مختصر دلايل اين انقلابها را بررسي مينماييم.
انقلاب فرانسه: اين كشور از سه جنبة اقتصادي، نظامي و سياسي داراي ضعف بود در بعد اقتصادي، اين كشور از 50 سال قبل از انقلاب، دچار مشكلات و بحرانهاي اقتصادي شديد شده بود. در بعد نظامي نيز مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم خارجي بود، به همين علت اين كشور دچار خسارات عظيم مالي و جاني شده بود. از نظر سياسي و اجتماعي هم مهمترين منبع قدرت هر نظام يعني مردم نيز دچار ضعف فراوان شده بود بر اين اساس انقلاب فرانسه شكل گرفت. از نظر جامعه شناختي مردم فرانسه به سه طبقة: روحانيون، نجبا و طبقة سوم تقسيم شده بودند. تعداد افراد طبقة ممتاز جامعه (روحانيون و نجبا) كه صاحبان اصلي قدرت بودند، رقم بسيار ناچيزي در حدود 2 درصد بود. درحالي كه طبقة سوم كه 98 درصد جمعيت آن كشور را تشكيل ميدادند، فاقد هرگونه امتياز سياسي بودند؛ اين طبقه خود شامل بورژواها، توانگران، صنعتگران، كارگران و كشاورزان بود. صنف بورژوا شامل معلمان، پزشكان، وكلاي دادگستري ، تجار بزرگ و صاحبان صنايع كوچك بودند. اين صنف به خاطر دارا بودن سواد، كتابهاي سياسي و اقتصادي زمان خود را مطالعه كرده بودند لذا خواستار انقلاب سياسي و اجتماعي در آن كشور بودند. بورژواها تلاش ميكردند كه با دگرگوني در آن كشور، همانند دو طبقة ديگر، در مديريت سياسي و مشاركت جامعه سهمي داشته باشند. بدين ترتيب مبارزه عليه رژيم حاكم كه در دست دو طبقة ديگر بود را آغاز كردند كه به انقلاب 1789 فرانسه منتج شد.
انقلاب روسيه: در مورد اين كشور هم بايد گفت كه مانند فرانسه از سه جنبة مذكور، داراي ضعف عمده بود. در بعد اقتصادي از آغاز قرن 20 اين كشور در وضعيت نامطلوبي به سر ميبرد كه عواملي از قبيل جنگ 1905 با ژاپن، ركود اقتصادي، بيكاري، كارگران، مهاجرت روستائيان و... در اين امر دخيل بودند. غير از اين افزايش شديد تورّم كاهش درآمدها، بحران نان و سوخت و... همه دست به دست هم داد و زمينههاي لازم براي اعتصاب و شورش كارگران و دهقانان و حتي نظاميان و در نتيجه انقلاب اكتبر 1917 و سقوط حكومت تزارها را فراهم كرد. از بعد نظامي هم اين كشور در شدت ضعف به سر ميبرد. شكست در جنگهاي 1904 و 1905 در جزيره كريمه در مقابل نيروهاي فرانسوي و انگليسي، و همين طور شكست در مقابل ژاپن در همين سال و... دلايل ضعف نيروهاي نظامي روسيه بود. از بعد مردمي نيز اين كشور به خاطر اعمال تبعيضآميز دچار ضعف و در نهايت سقوط شد. زيرا جامعه روسيه در طول دوران تزار به عنوان يك كشور كشاورزي و فئودالي شناخته شده بود كه اكثريت مردم آن در روستاهاي دور تحت سلطة فئودالها مشغول كشاورزي بودند. اما از اواخر قرن 19 اين كشور با استفاده از سرمايههاي خارجي رشد صنعتي آن آغاز شد. با آغاز به كار صنايع مختلف در شهرهاي روسيه عدهاي از دهقانان روستاها را ترك كردند و در كارخانجات صنعتي مشغول به كار شدند. تجمع كشاورزان ناراضي از سيستم فئودالي كشور، به تشكيل يك طبقه جديد به نام كارگران صنعتي (پرولتر) را در كارخانهها داد و زمينة لازم را براي مبارزه عليه رژيم تزاريسم در آن كشور را فراهم كرد كه از جملة آنها شورش كارگران در سال 1905 ميلادي را ميشود ذكر كرد. بر تعداد اين كارگران ناراضي افزوده شد تا اينكه در سال 1917 با راهپيمايي و اعتصابات كارگران شهر سن پترزبورگ و عدهاي ديگر رژيم تزاريسم سرنگون و حكومت كمونيسم آغاز گرديد.[5]
انقلاب ايران
به خاطر طولاني شدن بحث،در باره انقلاب اسلامي مردم ايران سخن نميگوييم، زيرا در اين باره سخن بسيارگفته شده است ولي در كلّ آنچه به عنوان علل انقلابات معروف مشخص ميشود، عبارتند از: ضعف بنيادين رژيمهاي حاكم كه ساختار حكومتي را شديداً ميپوساند. بحرانهاي نظامي، اقتصادي و فشارهاي بين المللي و عدم توجه به نيازهاي ملت که اين ضعف را تشديد كرده و انقلاب را تسريع مي نمايد. هر چند به اعتقاد ما انقلاب ايران قابل مقايسه با انقلابهاي ديگر نيست.[6] ولي در كل ميشود گفت شاخصة اصلي تسريع و تشكيل انقلابها، ضعف ساختاري حكومت و عدم توجه به مردم است. در اين مورد تدا اسكاچپول نويسندة آمريكايي بعد از مطالعات تطبيقي خود بر روي انقلاب فرانسه و روسيه و چين «1948» اين طور تحليل ميكند كه: بحرانهاي سياسي انقلابي در اثر از هم پاشيدگي نظامي و اداري بروز ميكند و آن بحرانها هم، زماني ظاهر ميشوند كه دولتهاي امپراطوري تحت فشارهاي متعددي از قبيل رقابتهاي فشرده نظامي، يا اعمال نفوذ از خارج و يا نارساييهاي نهادهاي سياسي گرفتار ميشوند...[7]
تحليل نهايي بر وقوع انقلاب در حكومتها
در يك تحليل كلي ميتوان گفت كه انقلاب به صورت ايدهآل در مكان و زماني شانس موفقيت خواهد داشت كه شرايط دو قطبي برجامعه حكم فرما باشد. شرايطي كه در آن گروههاي اجتماعي از نظام سياسي حاكم جدا شده و در مقابل آن ميايستند. چنين جامعهاي با نوعي دوآليسم «ثنويّت» قدرت مواجه ميگردد. بنابراين رابطه موجود ميان قدرت سياسي و قدرت اجتماعي منبع اصلي تعادل يا تعارض را مشخص ميسازد. اگر اين رابطه از نوع رابطة تخاصم و نارضايتي باشد، زمينة وقوع انقلاب را فراهم ميسازد. در تاريخ ملاحظه ميشود كه نارضايتي از حاكمان همواره موجب اعتراضها و خشونتها وبعضاً انقلابها گرديده است. به عنوان مثال در مورد ايران برخي از عوامل نارضايتي اجتماعي كه زمينه را براي انقلاب فراهم كرد عبارتند از: بيبند و باري و رواج فساد، ساختار سياسي بسته و استبدادي، نارسايي خدمات اجتماعي و شكاف عظيم طبقاتي و... پس يك جامعه و كشور وقتي دچار انقلاب ميشود كه عدم تعادل شديد در جامعه پديد آيد و اين عنصر، اكثريت تودة مردم را فراگيرد و اكثريت از حكومت ناراضي باشند. بنابراين نمودار فرآيند وقوع انقلاب چنين خواهد بود:[8]
نارضايتي + حس پرخاشگري + عصيان و طغيان مردم + درخواست وضع مطلوب = انقلاب
نكتة پاياني آن كه يك دسته بندي از عوامل بروز شرايط انقلابي ميتواند ما را به اين جمع بندي برساند كه انقلاب عموماً بر عليه رژيمي سنتي که اغلب توسط پادشاهي با اختيارات مطلق يا تحت سلطة يك طبقة آريستوكرات «حكومت اشراف» كه حكومت را در دست دارد، صورت ميگيرد. اين نوع رژيمها داراي ويژگيهاي زير هستند:
1. حكومت خود را بر پاية فشار سياسي و اختناق روز افزون اداره ميكنند؛ 2. اقليت محدودي و در اغلب موارد تنها يك نفر كليه اختيارات تصميمگيري و اجرايي را در همة زمينهها در كنترل خود دارند؛ 3. فساد به طور اعمّ به ويژه فساد مالي و رشوهخواري در سطح گستردهاي در ميان گروه حاكم شيوع و رواج دارد؛ 4. چنين حكومتهايي اكثراً بر طبقة سرمايهدار و مرفّه تكيه دارد؛ 5. به رفاه و آسايش و بهبود عمومي وضع جامعه بيتوجه هستند و نتيجتاً تودههاي محروم روز به روز فقيرتر و اقليت حاكم و وابستگان آنها از رفاه بيشتري برخوردار ميشوند. 6. به ارزشهاي حاكم بر جامعه ازجمله عقايد مذهبي و آداب و رسوم اكثر مردم بيتوجهي ميكنند و... چنين رژيم و حكومتي، محيط بالقوه مناسبي براي هدايت جامعه به طرف يك حركت انقلابي فراهم ميكند.[9] حال ميخواهد اين حكومت در هر كشوري باشد چه آمريكايي و آفريقايي و چه اروپايي و آسيايي و جهان سوّمي.
نتيجه كلي از بحث:
با توجه به مطالبي كه ذكر شد مي توان به اين نتايج دست يافت :
1. انقلاب با شورش و كودتا فرق دارد. لذا بسيار به ندرت اتفاق ميافتد.
2. وقوع انقلاب بستگي به شرايط آن كشور دارد و فرقي هم نميكند كه در كدام كشور باشد. چه اروپايي و چه آسيايي به طوري كه بزرگترين انقلابهاي جهان در كشورهاي فرانسه و روسيه و ايران و حتي چين و آمريكا روي داد. اين نشان ميدهد كه انقلاب مختص به كشورهاي خاصي نميباشد.
3. از علل عمده بروز انقلاب ميتوان عوامل متعدد اقتصادي، سياسي، فرهنگي و مذهبي را نام برد. نيل به مالكيت زمين، مالياتهاي سنگين، گراني بيشتر از توان كالاها و خدمات مورد نياز محرومين و فقر طبقات عظيم اجتماعي، فساد در طبقة حاكم، برقراري خفقان و سلب آزاديهاي فردي و اجتماعي، بياعتنايي به ارزشهاي مسلط جامعه، شكستهاي نظامي و ديپلماتيك، سلطه و نفوذ مستقيم و يا غيرمستقيم بيگانگان و قحطي و در يك كلام عدم توجه به مردم، از جمله عوامل بروز انقلاب است. [10] و هر كشوري كه قواعد نامبرده شده در آن كشور وجود داشته باشد احتمال بروز انقلاب در آن بيشتر خواهد شد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي، محمد باقر حشمتزاده، موسسه دانش و انديشة معاصر.
2. تئوريهاي انقلاب، استانفورد كوهن و ترجمة عليرضا طيب، نشر قومس، 1380.
3. انقلاب، هانا آرنت، ترجمة عزت الله فولادوند، خوارزمي، تهران، 1361.
پی نوشتها:
[1] . تحليلي بر انقلاب اسلامي ايران، محمد مهدي باباپور، مركز جهاني علوم اسلامي، ص 16.
[2] . مباني علم سياست، دكتر عبدالحميد ابوالحمد، ص 364، تهران، 1358.
[3] . انقلاب و بسيج سياسي، دكتر حسين بشيريه، ص 7 و 8.
[4] . همان.
[5] . تحليلي بر انقلاب، باباپور، خلاصهاي از ص 312 الي 337.
[6] . در اين مورد ميتوانيد به كتاب انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي روسيه و فرانسه نوشتة دكتر منوچهر محمدي، مراجعه بفرماييد.
[7] . تحليلي برانقلاب، باباپور، ص 338.
[8] . زمينههاي انقلاب اسلامي، نجف لكزايي، و مير احمدي، مؤسسه انتشارات ائمه (ع)، ص 23 ـ 25.
[9] . تحليلي بر انقلاب اسلامي، منوچهر محمدي، انتشارات امير كبير، 1377، ص 43 و 44.
[10] . همان، ص 41.
منبع: اندیشه قم
تعريف انقلاب
انقلاب اصطلاح و حقيقتي است که معنا و مفهوم آن بسيار بسيط و گسترده است. اين واژه در زبان انگليسي و فرانسوي معادل واژة «revolution» ميباشد كه اصطلاحي اخترشناسي بود و بر حركت دوراني و منظم و قانونمند ستارگان دلالت ميكرد و تا قرن 17 در همين چارچوب به كار ميرفت، ولي امروزه به معناي مطلق تحول و دگرگوني به كار ميرود و مقصودي را افاده ميكند كه كاملا متفاوت از ريشة اخترشناسي آن است.[1] با اين حال جامعترين تعريفي كه درمورد واژة انقلاب، از بين ساير تعاريف، ميشود ذكركرد اين است: «انقلاب، دگرگوني بنيادي در همة زمينههاي اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي، حقوقي و به ويژه سياسي است، نسبت به آنچه پيش از انقلاب پابرجا و استوار بوده است، و اين دگرگونيها هميشه با سرنگوني نظام سياسي حاكم پيش ميآيد و كمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با كارهاي خشونتآميز و ويرانگي و خونريزيها همگام ميباشد.»[2]
اين پديده اجتماعي ، امروزه يکي از شاخه هايي است که درعلوم انساني و اجتماعي از آن صحبت به ميان مي آيد و با پديده هايي همچون کودتا ، اصلاحات ، شورش و ... نيز تفاوت هايي دارد که در جاي خود بحث شده است .
از اين روي مي توان گفت كه انقلاب يك معناي خاصّ و در عين حال دقيقي دارد و به هر حركتي انقلاب گفته نميشود. به همين علت در طول قرون گذشته شورشها، كودتاها و رفرمهاي «اصلاحات» زيادي بر عليه حكومت وقت صورت گرفته، ولي لزوماً به آن حركت، معناي انقلاب صدق نميكند. لذا در طي اين قرون، انقلابها بسياركم افتاده است. با اين حال ميشود براي انقلاب اختصاراً ويژگيهايي را ذكر كرد تا مبحث ما روشنتر گردد.
ويژگيهاي انقلاب: 1. مردمي بودن؛ در انقلاب يك بسيج سياسي و مشاركت تودهاي شكل ميگيرد كه از طبقات و اقشار جامعه در آن حضور دارند.
2. انقلاب با خشونت همراه است و اين خشونت در انقلاب دو جانبه است، به اين معنا كه در منازعه انقلاب نه حكومت بدون مقاومت تسليم انقلابيون ميشود و نه انقلابيون در صورت لزوم از اعمال خشونت پرهيز ميكنند.
3. وقوع آن سريع و ناگهاني است و روند شكلگيري آن طولاني.
4. در انقلاب تغيير و تحول همه جانبه و بنيادي است و همة شئون جامعه تحت تأثير انقلاب قرار ميگيرد به عبارت ديگر انقلاب تغيير نظام است نه تغيير در نظام.[3]
اركان انقلاب
از آنجايي كه انقلاب يك مشاركت تودهاي است لذا مستلزم نوعي سازماندهي، رهبري و ايدئولوژي براي بسيج عمومي ميباشد. پس در يك كلام اركان انقلاب بر سه محور استوار است: 1. مردم؛ 2. رهبري؛ 3. ايدئولوژي.[4]
با اين توضيحاتي كه داده شد، دقيقاً مبناي كامل يك انقلاب تعريف گرديد. با اين حال همان طوري كه قبلاً گفته شد به اين نتيجه ميرسيم كه پديدة انقلاب، در دنيا بسيار كم اتفاق افتاده، و هر حركت و اعتراض ديگري كه در دنيا اتفاق افتاده و ميافتد، نامش انقلاب نيست. بلكه آن حركت نوعي شورش و كودتا است كه به طور كلي با انقلاب تفاوت مبنايي دارند.
با توجه به اين مقدمه ا در پاسخ به اين سوال که آيا انقلاب در كشورهاي پيشرفته اتفاق ميافتد يا عقب مانده؟ بايد دو جواب كوتاه بدهيم. اول آن كه آنچه در كشورهاي دنيا اكنون اتفاق ميافتد نامش شورش يا كودتا است. عوامل اين حركتها بسيار زيادند كه ما نميتوانيم در اينجا به ذكر آنها بپردازيم ولي خلاصه عواملي از قبيل: فقر و مشكلات اقتصادي، بيعدالتي، ناامني، ظلم حاكمان و عدم رعايت حقوق مردم، موجب اين حركات ميشود. اين موارد اغلب در كشورهاي استبداد زده و استثمار شده اتفاق ميافتد، اما اين يك قانون كلي نيست بلكه اين حركات چه بسا در كشورهاي پيشرفته نيز اتفاق بيفتد کما اينکه در يکي دو سال هاي اخير شاهد بروز ناآرامي هايي در پيشرفته ترين کشورهاي دنيا هستيم .
دوم، آن كه انقلاب با توجه به تعريفي كه از آن ارائه داديم، در هر كشوري ممكن است اتفاق بيفتد ولي آن كشور و دولتي در خطر انقلاب قرار دارند كه قوانين مربوط به حقوق ملت را رعايت نميكنند كه در اين باره توضيح خواهيم داد. در اين ميان وقتي به تاريخ انقلاب در جهان نظر مياندازيم، ميبينيم كه معروفترين انقلابات جهان كه مسير تاريخ را تغيير دادهاند، سه انقلاب بوده و هست: 1. انقلاب كبير فرانسه در سال 1789 م ؛ 2. انقلاب روسيه در سال 1917 م ؛ 3. و انقلاب اسلامي ايران در سال 1979 م . اين سه انقلاب به عنوان مطرحترين انقلابها معرفي شدهاند و ما براي اينكه بيشتر به پاسخ مورد نظر دستيابيم به صورت خيلي مختصر دلايل اين انقلابها را بررسي مينماييم.
انقلاب فرانسه: اين كشور از سه جنبة اقتصادي، نظامي و سياسي داراي ضعف بود در بعد اقتصادي، اين كشور از 50 سال قبل از انقلاب، دچار مشكلات و بحرانهاي اقتصادي شديد شده بود. در بعد نظامي نيز مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم خارجي بود، به همين علت اين كشور دچار خسارات عظيم مالي و جاني شده بود. از نظر سياسي و اجتماعي هم مهمترين منبع قدرت هر نظام يعني مردم نيز دچار ضعف فراوان شده بود بر اين اساس انقلاب فرانسه شكل گرفت. از نظر جامعه شناختي مردم فرانسه به سه طبقة: روحانيون، نجبا و طبقة سوم تقسيم شده بودند. تعداد افراد طبقة ممتاز جامعه (روحانيون و نجبا) كه صاحبان اصلي قدرت بودند، رقم بسيار ناچيزي در حدود 2 درصد بود. درحالي كه طبقة سوم كه 98 درصد جمعيت آن كشور را تشكيل ميدادند، فاقد هرگونه امتياز سياسي بودند؛ اين طبقه خود شامل بورژواها، توانگران، صنعتگران، كارگران و كشاورزان بود. صنف بورژوا شامل معلمان، پزشكان، وكلاي دادگستري ، تجار بزرگ و صاحبان صنايع كوچك بودند. اين صنف به خاطر دارا بودن سواد، كتابهاي سياسي و اقتصادي زمان خود را مطالعه كرده بودند لذا خواستار انقلاب سياسي و اجتماعي در آن كشور بودند. بورژواها تلاش ميكردند كه با دگرگوني در آن كشور، همانند دو طبقة ديگر، در مديريت سياسي و مشاركت جامعه سهمي داشته باشند. بدين ترتيب مبارزه عليه رژيم حاكم كه در دست دو طبقة ديگر بود را آغاز كردند كه به انقلاب 1789 فرانسه منتج شد.
انقلاب روسيه: در مورد اين كشور هم بايد گفت كه مانند فرانسه از سه جنبة مذكور، داراي ضعف عمده بود. در بعد اقتصادي از آغاز قرن 20 اين كشور در وضعيت نامطلوبي به سر ميبرد كه عواملي از قبيل جنگ 1905 با ژاپن، ركود اقتصادي، بيكاري، كارگران، مهاجرت روستائيان و... در اين امر دخيل بودند. غير از اين افزايش شديد تورّم كاهش درآمدها، بحران نان و سوخت و... همه دست به دست هم داد و زمينههاي لازم براي اعتصاب و شورش كارگران و دهقانان و حتي نظاميان و در نتيجه انقلاب اكتبر 1917 و سقوط حكومت تزارها را فراهم كرد. از بعد نظامي هم اين كشور در شدت ضعف به سر ميبرد. شكست در جنگهاي 1904 و 1905 در جزيره كريمه در مقابل نيروهاي فرانسوي و انگليسي، و همين طور شكست در مقابل ژاپن در همين سال و... دلايل ضعف نيروهاي نظامي روسيه بود. از بعد مردمي نيز اين كشور به خاطر اعمال تبعيضآميز دچار ضعف و در نهايت سقوط شد. زيرا جامعه روسيه در طول دوران تزار به عنوان يك كشور كشاورزي و فئودالي شناخته شده بود كه اكثريت مردم آن در روستاهاي دور تحت سلطة فئودالها مشغول كشاورزي بودند. اما از اواخر قرن 19 اين كشور با استفاده از سرمايههاي خارجي رشد صنعتي آن آغاز شد. با آغاز به كار صنايع مختلف در شهرهاي روسيه عدهاي از دهقانان روستاها را ترك كردند و در كارخانجات صنعتي مشغول به كار شدند. تجمع كشاورزان ناراضي از سيستم فئودالي كشور، به تشكيل يك طبقه جديد به نام كارگران صنعتي (پرولتر) را در كارخانهها داد و زمينة لازم را براي مبارزه عليه رژيم تزاريسم در آن كشور را فراهم كرد كه از جملة آنها شورش كارگران در سال 1905 ميلادي را ميشود ذكر كرد. بر تعداد اين كارگران ناراضي افزوده شد تا اينكه در سال 1917 با راهپيمايي و اعتصابات كارگران شهر سن پترزبورگ و عدهاي ديگر رژيم تزاريسم سرنگون و حكومت كمونيسم آغاز گرديد.[5]
انقلاب ايران
به خاطر طولاني شدن بحث،در باره انقلاب اسلامي مردم ايران سخن نميگوييم، زيرا در اين باره سخن بسيارگفته شده است ولي در كلّ آنچه به عنوان علل انقلابات معروف مشخص ميشود، عبارتند از: ضعف بنيادين رژيمهاي حاكم كه ساختار حكومتي را شديداً ميپوساند. بحرانهاي نظامي، اقتصادي و فشارهاي بين المللي و عدم توجه به نيازهاي ملت که اين ضعف را تشديد كرده و انقلاب را تسريع مي نمايد. هر چند به اعتقاد ما انقلاب ايران قابل مقايسه با انقلابهاي ديگر نيست.[6] ولي در كل ميشود گفت شاخصة اصلي تسريع و تشكيل انقلابها، ضعف ساختاري حكومت و عدم توجه به مردم است. در اين مورد تدا اسكاچپول نويسندة آمريكايي بعد از مطالعات تطبيقي خود بر روي انقلاب فرانسه و روسيه و چين «1948» اين طور تحليل ميكند كه: بحرانهاي سياسي انقلابي در اثر از هم پاشيدگي نظامي و اداري بروز ميكند و آن بحرانها هم، زماني ظاهر ميشوند كه دولتهاي امپراطوري تحت فشارهاي متعددي از قبيل رقابتهاي فشرده نظامي، يا اعمال نفوذ از خارج و يا نارساييهاي نهادهاي سياسي گرفتار ميشوند...[7]
تحليل نهايي بر وقوع انقلاب در حكومتها
در يك تحليل كلي ميتوان گفت كه انقلاب به صورت ايدهآل در مكان و زماني شانس موفقيت خواهد داشت كه شرايط دو قطبي برجامعه حكم فرما باشد. شرايطي كه در آن گروههاي اجتماعي از نظام سياسي حاكم جدا شده و در مقابل آن ميايستند. چنين جامعهاي با نوعي دوآليسم «ثنويّت» قدرت مواجه ميگردد. بنابراين رابطه موجود ميان قدرت سياسي و قدرت اجتماعي منبع اصلي تعادل يا تعارض را مشخص ميسازد. اگر اين رابطه از نوع رابطة تخاصم و نارضايتي باشد، زمينة وقوع انقلاب را فراهم ميسازد. در تاريخ ملاحظه ميشود كه نارضايتي از حاكمان همواره موجب اعتراضها و خشونتها وبعضاً انقلابها گرديده است. به عنوان مثال در مورد ايران برخي از عوامل نارضايتي اجتماعي كه زمينه را براي انقلاب فراهم كرد عبارتند از: بيبند و باري و رواج فساد، ساختار سياسي بسته و استبدادي، نارسايي خدمات اجتماعي و شكاف عظيم طبقاتي و... پس يك جامعه و كشور وقتي دچار انقلاب ميشود كه عدم تعادل شديد در جامعه پديد آيد و اين عنصر، اكثريت تودة مردم را فراگيرد و اكثريت از حكومت ناراضي باشند. بنابراين نمودار فرآيند وقوع انقلاب چنين خواهد بود:[8]
نارضايتي + حس پرخاشگري + عصيان و طغيان مردم + درخواست وضع مطلوب = انقلاب
نكتة پاياني آن كه يك دسته بندي از عوامل بروز شرايط انقلابي ميتواند ما را به اين جمع بندي برساند كه انقلاب عموماً بر عليه رژيمي سنتي که اغلب توسط پادشاهي با اختيارات مطلق يا تحت سلطة يك طبقة آريستوكرات «حكومت اشراف» كه حكومت را در دست دارد، صورت ميگيرد. اين نوع رژيمها داراي ويژگيهاي زير هستند:
1. حكومت خود را بر پاية فشار سياسي و اختناق روز افزون اداره ميكنند؛ 2. اقليت محدودي و در اغلب موارد تنها يك نفر كليه اختيارات تصميمگيري و اجرايي را در همة زمينهها در كنترل خود دارند؛ 3. فساد به طور اعمّ به ويژه فساد مالي و رشوهخواري در سطح گستردهاي در ميان گروه حاكم شيوع و رواج دارد؛ 4. چنين حكومتهايي اكثراً بر طبقة سرمايهدار و مرفّه تكيه دارد؛ 5. به رفاه و آسايش و بهبود عمومي وضع جامعه بيتوجه هستند و نتيجتاً تودههاي محروم روز به روز فقيرتر و اقليت حاكم و وابستگان آنها از رفاه بيشتري برخوردار ميشوند. 6. به ارزشهاي حاكم بر جامعه ازجمله عقايد مذهبي و آداب و رسوم اكثر مردم بيتوجهي ميكنند و... چنين رژيم و حكومتي، محيط بالقوه مناسبي براي هدايت جامعه به طرف يك حركت انقلابي فراهم ميكند.[9] حال ميخواهد اين حكومت در هر كشوري باشد چه آمريكايي و آفريقايي و چه اروپايي و آسيايي و جهان سوّمي.
نتيجه كلي از بحث:
با توجه به مطالبي كه ذكر شد مي توان به اين نتايج دست يافت :
1. انقلاب با شورش و كودتا فرق دارد. لذا بسيار به ندرت اتفاق ميافتد.
2. وقوع انقلاب بستگي به شرايط آن كشور دارد و فرقي هم نميكند كه در كدام كشور باشد. چه اروپايي و چه آسيايي به طوري كه بزرگترين انقلابهاي جهان در كشورهاي فرانسه و روسيه و ايران و حتي چين و آمريكا روي داد. اين نشان ميدهد كه انقلاب مختص به كشورهاي خاصي نميباشد.
3. از علل عمده بروز انقلاب ميتوان عوامل متعدد اقتصادي، سياسي، فرهنگي و مذهبي را نام برد. نيل به مالكيت زمين، مالياتهاي سنگين، گراني بيشتر از توان كالاها و خدمات مورد نياز محرومين و فقر طبقات عظيم اجتماعي، فساد در طبقة حاكم، برقراري خفقان و سلب آزاديهاي فردي و اجتماعي، بياعتنايي به ارزشهاي مسلط جامعه، شكستهاي نظامي و ديپلماتيك، سلطه و نفوذ مستقيم و يا غيرمستقيم بيگانگان و قحطي و در يك كلام عدم توجه به مردم، از جمله عوامل بروز انقلاب است. [10] و هر كشوري كه قواعد نامبرده شده در آن كشور وجود داشته باشد احتمال بروز انقلاب در آن بيشتر خواهد شد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي، محمد باقر حشمتزاده، موسسه دانش و انديشة معاصر.
2. تئوريهاي انقلاب، استانفورد كوهن و ترجمة عليرضا طيب، نشر قومس، 1380.
3. انقلاب، هانا آرنت، ترجمة عزت الله فولادوند، خوارزمي، تهران، 1361.
پی نوشتها:
[1] . تحليلي بر انقلاب اسلامي ايران، محمد مهدي باباپور، مركز جهاني علوم اسلامي، ص 16.
[2] . مباني علم سياست، دكتر عبدالحميد ابوالحمد، ص 364، تهران، 1358.
[3] . انقلاب و بسيج سياسي، دكتر حسين بشيريه، ص 7 و 8.
[4] . همان.
[5] . تحليلي بر انقلاب، باباپور، خلاصهاي از ص 312 الي 337.
[6] . در اين مورد ميتوانيد به كتاب انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي روسيه و فرانسه نوشتة دكتر منوچهر محمدي، مراجعه بفرماييد.
[7] . تحليلي برانقلاب، باباپور، ص 338.
[8] . زمينههاي انقلاب اسلامي، نجف لكزايي، و مير احمدي، مؤسسه انتشارات ائمه (ع)، ص 23 ـ 25.
[9] . تحليلي بر انقلاب اسلامي، منوچهر محمدي، انتشارات امير كبير، 1377، ص 43 و 44.
[10] . همان، ص 41.
منبع: اندیشه قم