پرسش :
كُندُس چه خاصيتی دارد؟
پاسخ :
طبّ الأئمّة عن إبراهيم بن أبي يحيى عن الإمام الصادق عليهالسلام ، قال :
شَكَوتُ إلَيهِ الزُّكامَ ، فَقالَ :
صُنعٌ مِن صُنعِ اللّهِ ، [و] جُندٌ مِن جُنودِ اللّهِ ، بَعَثَهُ اللّهُ إلى عِلَّةٍ في بَدَنِكَ لِيَقلَعَها ، فَإِذا قَلَعَها فَعَلَيكَ بِوَزنِ دانِقِ شونيزٍ ونِصفِ دانِقِ كُندُسٍ ، يُدَقُّ ويُنفَخُ فِي الأَنفِ ، فَإِنَّهُ يَذهَبُ بِالزُّكامِ ، وإن أمكَنَكَ ألاّ تُعالِجَهُ بِشَيءٍ فَافعَل ، فَإِنَّ فيهِ مَنافِعَ كَثيرَةً .
طبّ الأئمّة عليهمالسلام- به نقل از ابراهيم بن ابىيحيى ، از امام صادق عليهالسلام -: از زكام نزد امام عليهالسلام اظهار ناراحتى كردم . فرمود : «كردهاى از كردههاى خداوند ، و سربازى از سربازان خداست كه خداوند ، آن را به پيكار با بيمارانى در تن تو برانگيخته ، تا آن را از جاى بركَنَد . پس چون آن را از ميانْ بركَنْد ، بر تو باد به وزن يك دانگ شونيز و نيمدانگ كُندُس ، كه آرد گردد و به بينى رانده شود . اين كار ، زكام را از ميان مىبَرَد . اگر هم مىتوانى هيچ درمانى برايش به كارنگيرى ، اين كار را بكن ؛ چرا كه آن ، منافعى بسيار دارد .
ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.طبّ الأئمّة لابني بسطام ، صفحه 64 ، بحار الأنوار ، جلد 62 ، صفحه 183 ، حديث 1 ، دانش نامه احاديث پزشكي : 1 / 334 معناى اين واژه در ج1 ، ص291 آمد .كُندُس يا كُندُش ، نام فارسى يك گياه است. همين نام به زبان عربى نيز درآمده و مؤلّف ، درباره آن از فيروزآبادى چنين نقل كرده است: كُندس: ريشههاى گياهى است كه درونش زرد و لايه بيرونش سياه است. چون به صورت گَرد درآيد و در بينى دمانده شود ، شخص به عطسه مىآيد، چشمان خسته ، فروغ تازه مىيابد و شبْ كورى از ميان مىرود .
طبّ الأئمّة عن إبراهيم بن أبي يحيى عن الإمام الصادق عليهالسلام ، قال :
شَكَوتُ إلَيهِ الزُّكامَ ، فَقالَ :
صُنعٌ مِن صُنعِ اللّهِ ، [و] جُندٌ مِن جُنودِ اللّهِ ، بَعَثَهُ اللّهُ إلى عِلَّةٍ في بَدَنِكَ لِيَقلَعَها ، فَإِذا قَلَعَها فَعَلَيكَ بِوَزنِ دانِقِ شونيزٍ ونِصفِ دانِقِ كُندُسٍ ، يُدَقُّ ويُنفَخُ فِي الأَنفِ ، فَإِنَّهُ يَذهَبُ بِالزُّكامِ ، وإن أمكَنَكَ ألاّ تُعالِجَهُ بِشَيءٍ فَافعَل ، فَإِنَّ فيهِ مَنافِعَ كَثيرَةً .
طبّ الأئمّة عليهمالسلام- به نقل از ابراهيم بن ابىيحيى ، از امام صادق عليهالسلام -: از زكام نزد امام عليهالسلام اظهار ناراحتى كردم . فرمود : «كردهاى از كردههاى خداوند ، و سربازى از سربازان خداست كه خداوند ، آن را به پيكار با بيمارانى در تن تو برانگيخته ، تا آن را از جاى بركَنَد . پس چون آن را از ميانْ بركَنْد ، بر تو باد به وزن يك دانگ شونيز و نيمدانگ كُندُس ، كه آرد گردد و به بينى رانده شود . اين كار ، زكام را از ميان مىبَرَد . اگر هم مىتوانى هيچ درمانى برايش به كارنگيرى ، اين كار را بكن ؛ چرا كه آن ، منافعى بسيار دارد .
ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.طبّ الأئمّة لابني بسطام ، صفحه 64 ، بحار الأنوار ، جلد 62 ، صفحه 183 ، حديث 1 ، دانش نامه احاديث پزشكي : 1 / 334 معناى اين واژه در ج1 ، ص291 آمد .كُندُس يا كُندُش ، نام فارسى يك گياه است. همين نام به زبان عربى نيز درآمده و مؤلّف ، درباره آن از فيروزآبادى چنين نقل كرده است: كُندس: ريشههاى گياهى است كه درونش زرد و لايه بيرونش سياه است. چون به صورت گَرد درآيد و در بينى دمانده شود ، شخص به عطسه مىآيد، چشمان خسته ، فروغ تازه مىيابد و شبْ كورى از ميان مىرود .