چهارشنبه، 22 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

من‌ دختری 19 ساله‌ و مجرّد هستم‌ که‌ چندين‌ سال‌ است‌ بزرگ‌ترين‌ آرزويم‌ ملاقات‌ با امام‌ عصر عجّل‌ الله تعالی فرجه‌ می‌باشد، ولی متأسّفانه‌ برای ملاقات‌ با آن‌ حضرت‌ کاری نکرده‌ام‌، موقعی که‌ تقريباً 15 سال‌ داشتم‌ از خود سؤال‌ می‌کردم‌ که‌ چرا من‌ امام‌ عصر خود را نمی‌بينم‌، ...


شرح پرسش :
من‌ دختری 19 ساله‌ و مجرّد هستم‌ که‌ چندين‌ سال‌ است‌ بزرگ‌ترين‌ آرزويم‌ ملاقات‌ با امام‌ عصر عجّل‌ الله تعالی فرجه‌ می‌باشد، ولی متأسّفانه‌ برای ملاقات‌ با آن‌ حضرت‌ کاری نکرده‌ام‌، موقعی که‌ تقريباً 15 سال‌ داشتم‌ از خود سؤال‌ می‌کردم‌ که‌ چرا من‌ امام‌ عصر خود را نمی‌بينم‌، يعنی فکر می‌کردم‌ که‌ اگر فقط‌ نماز بخوانم‌ امام‌ عصر را ملاقات‌ می‌کنم‌، ولی کم‌کم‌ با خواندن‌ چندين‌ کتاب‌ فهميدم‌ که‌ برای ملاقات‌ با آن‌ حضرت‌ بايد مقدّماتی را فراهم‌ کنم‌، بعد از مدّتی تفکر به‌ نظرم‌ رسيد تنها کاری که‌ بايد بکنم‌ اين‌ است‌ که‌ اهل‌ نماز شب‌ شوم‌، امّا به‌ خاطر عدم‌ آگاهی اوّلين‌ بار که‌ نماز شب‌ خواندم‌ شايد 1/5 يا 2 ساعت‌ طول‌ کشيد، در هفته‌ دو روز اين‌ کار را می‌کردم‌ ولی متأسّفانه‌ فقط‌ اين‌ عمل‌ يک‌ ماه‌ طول‌ کشيد، يک‌ روز يکی از دوستانم‌ کتاب‌ «جهاد با نفس‌» که‌ مؤلّفش‌ شما بوديد، را به‌ من‌ داد و من‌ شروع‌ به‌ خواندن‌ کردم‌ و فهميدم‌ که‌ گرفتار دام‌های شيطان‌ شده‌ بودم‌. بعد از مدّتی کتاب‌ «تزکيه روح‌ ـ نوشته جعفر رفيعی» را شروع‌ به‌ خواندن‌ کردم‌ تا اين‌که‌ به‌ جايی رسيدم‌ که‌ مؤلّف‌ نوشته‌ بود برای تزکيه روح‌ بايد استاد داشته‌ باشی، ابتدا احساس‌ کردم‌ شايد بتوان‌ بدون‌ استاد هم‌ اين‌ مسير را طی کرد، بعد از مدّتی نسبت‌ به‌ بعضی مسائل‌ خيلی حسّاس‌ شده‌ بودم‌ که‌ بعداً فهميدم‌ دچار وسواس‌ شده‌ام‌، کم‌کم‌ از کارهايی که‌ می‌کردم‌ خودم‌ هم‌ داشتم‌ خسته‌ می‌شدم‌ و احساس‌ می‌کردم‌ که‌ ايمان‌ خود را دارم‌ از دست‌ می‌دهم‌، يعنی وقتی می‌خواستم‌ کاری انجام‌ دهم‌ نمی‌دانستم‌ اين‌ کار مرا به‌ خدا نزديک‌ می‌کند يا نه‌؟ بالاخره‌ شب‌ بيست‌ و سوّم‌ ماه‌ رمضان‌ (78) تصميم‌ گرفتم‌ کتاب‌ را از اوّل‌ شروع‌ به‌ خواندن‌ بکنم‌ و همراه‌ کتاب‌ پيش‌ روم‌ ولی روز 24 ماه‌ رمضان‌ يکی از دوستانم‌ به‌ خانه ما آمد و در مورد بعضی از مسائل‌ بحث‌ کرديم‌ و من‌ وضع‌ خود را به‌ او گفتم‌، ايشان‌ گفتند اگر تصميم‌ قطعی گرفتی که‌ تزکيه روح‌ کنی بايد حتماً استاد تعيين‌ کنی، بعد از رفتن‌ دوستم‌ تصميم‌ گرفتم‌ که‌ استادی برای خود انتخاب‌ کنم‌. بعد تحقيق‌، من‌ شما را برای اين‌ کار انتخاب‌ کردم‌، اميدوارم‌ که‌ شما مرا به‌ عنوان‌ شاگردی قبول‌ کنيد. دل‌ خرابی می‌کند دلدار را آگه‌ کنيد زينهار ای دوستان‌ جان‌ من‌ و جان‌ شما ای شهنشاه‌ بلند اختر خدا را همّتي ‌تا ببوسم‌ همچو گردون‌ خاک‌ ايوان‌ شما قومی به‌ حدّ و جهد گرفتند وصل‌ دوست ‌قومی دگر حواله‌ به‌ تقدير می‌کنند
پاسخ :
شما استاد نمی‌خواهيد بلکه‌ استاد خصوصی برای شما خوب‌ نيست‌، شما از اجتناب‌ از گناه‌ شروع‌ کنيد و اهمّيّت‌ به‌ نماز اوّل‌ وقت‌ بدهيد و کتاب‌های دينی که‌ صد در صد مورد تأييد بزرگان‌ دين‌ باشد مطالعه‌ کنيد خداوند انشاء الله دست‌ شما را می‌گيرد.

منبع: almazaheri.ir


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.