توطئه های معاویه جهت تضعیف حکومت امام حسن (علیه السلام)
پرسش :
معاویه از چه راه هایی حکومت امام حسن (علیه السلام) را تضعیف کرد؟
پاسخ :
معاویه برای تضعیف حکومت امام حسن (علیه السلام) دست به توطئه و اقداماتی زد. فشرده این توطئه ها و حوادث از این قرار است:
عبیدالله بن عبّاس کسى بود که دو فرزند خردسالش در زمان على (علیه السلام) توسّط «بسر بن ارطاة» فرمانده خونریز معاویه به شهادت رسیدند.(1)
معاویه که از ماجرا مطّلع شد، نامه اى خطاب به عبیداللّه بن عبّاس نوشت و از او خواست تا دست از امام (علیه السلام) بردارد و به او ملحق شود و در مقابل این کار، یک میلیون درهم بگیرد و نصف آن را هم نقداً پرداخت کرد؛ عبیدالله نیز فریب خورد و با جمعى از لشکریانش شبانه به معاویه پیوست و صبح گاهان لشکریان دیدند، بى فرمانده شده اند.(2)
نفوذ عوامل معاویه در میان لشکر آن حضرت به قدرى شدید شد که مورّخان مى نویسند: یک بار امام حسن (علیه السلام) توسّط یکى از نیروهاى خودى در حال نماز با خنجر مورد تعرض قرار گرفت(3) و بار دیگر برخى از سپاهیانش سجّاده از زیرپاى حضرت کشیدند.(4)
و گاه برخى از بزرگان لشکر امام (علیه السلام) به معاویه نامه نوشتند که حاضرند امام مجتبى (علیه السلام) را دست بسته تحویل دهند و یا او را به قتل برسانند.(5)
مورّخ معروف اهل سنّت، ابن اثیر در کتاب «اسد الغابة» نقل مى کند که امام مجتبى(علیه السلام) براى مردم خطبه خواند و آنان را به جهاد و نبرد با معاویه و غارتگران شام دعوت کرد; و در عین حال از آنها سؤال فرمود: شما چه مى خواهید؟ اگر آماده جهاد و شهادتید، دست به شمشیر برید و اگر زندگى و زنده ماندن را دوست دارید، با صراحت بگویید!
گروه زیادى در پاسخ امام(علیه السلام) فریاد زدند: «أَلْبَقیَّةَ أَلْبَقیَّةَ»; (ما زندگى و ماندن را مى خواهیم!).(6)
در همین خطبه امام(علیه السلام) تفاوت روحیّه مردم را در زمان شرکت آنها در جنگ صفّین و روحیّه آنان را در زمان خویش بیان کرده، مى فرماید: «وَ کُنْتُمْ فِی مُنْتَدَبِکُمْ إِلى صِفّینَ وَ دِینُکُمْ أَمامَ دُنْیاکُمْ فَأَصْبَحْتُمُ الْیَوْمَ وَ دُنْیاکُمْ أَمامَ دِینِکُمْ»; (آن روز که به سوى صفّین رهسپار بودید، دین شما پیشواى دنیاى شما بود; ولى امروز دنیاى شما پیشواى دین شماست. (بر اساس منافع دنیوى حرکت مى کنید و انگیزه دینى ندارید)).(7)
به هر حال، در چنین شرایطى که امام احساس تنهایى مى کرد و جز عدّه اى اندک از اهل بیت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و یاران خاصّ، حاضر به همراهى نبودند، آن حضرت با معاویه صلح کرد.(8)
شیخ مفید در ارشاد مى نویسد: «امام (علیه السلام) چاره اى جز صلح نداشت، چرا که یاران او نسبت به جایگاه امام بصیرت کافى نداشتند و سیاست هاى او را به فساد و تباهى مى کشاندند و به وعده هاى خویش وفا نمى کردند و بسیارى از آنان، ریختن خون آن حضرت را مباح مى شمردند و آماده تسلیم امام(علیه السلام) به دشمنانش بودند و از سوى دیگر، پسرعمویش نیز وى را تنها گذاشت و به دشمن پیوست (و در یک جمله) بسیارى از آنان به زندگى زودگذر دنیا علاقمند بودند و نسبت به آخرت و پاداش اخروى بى رغبت: «وَ مَیْلُ الْجُمْهُورِ مِنْهُمْ إِلَى الْعاجِلَةِ، وَ زُهْدُهُمْ فِی الاْجِلَةِ».(9)
در واقع، امام (علیه السلام) یا باید به جنگى روى مى آورد که امیدى به پیروزى در آن نبود، اهل بیت و اصحاب خاصّ خویش را در حالى به کشتن مى داد، که نتیجه اى براى اسلام نداشت; زیرا معاویه با فریبکاری هایش مسئولیّت جنگ را به عهده امام مى انداخت و مردم نیز تحت تأثیر ظواهر فریبنده معاویه قرار داشتند.
و یا آن که براى حفظ مصالح اسلام، صلح کند تا پرده هاى فریب را از چهره معاویه کنار بزند; باطن حکومت اموى را براى مردم آشکار سازد و عدم پایبندى آنها را به تعهّدات دینى و سنّت نبوى(صلى الله علیه وآله) به اثبات رساند.
امام مجتبى (علیه السلام) پس از هفت ماه خلافت(10) بر اثر توطئه هاى معاویه و بى وفایى و ضعف یاران، زمامدارى را طبق صلح نامه اى به معاویه واگذار کرد، تا هدف دوم محقّق شود.
سرانجام توطئه هاى دشمنان و ضعف یاران امام (علیه السلام) و نفوذ منافقین در سپاه اسلام موجب صلح آن حضرت و واگذارى امور به معاویه شد و با قدرت یافتن معاویه وخلافت رسمى وى، جبهه اموى به قدرتى همه جانبه تبدیل شد و از آن پس، بازگشت به عصر جاهلیّت و برانداختن ارزش هاى الهى و سنّت نبوى (صلى الله علیه و آله) به طور بنیانى سرعت گرفت و گسترش یافت.
پینوشتها:
(1). رجوع کنید به: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 14; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 383 و پیام امام امیرالمؤمنین، ج 2، ص 89.
(2). ارشاد مفید، ص 353، مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 38; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 214 و مقاتل الطالبیین، ص 42.
(3). همان، ص 352، همان، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 41.
(4). همان، همان، ص 31، همان.
(5). ارشاد مفید، ص 353.
(6). اسدالغابة، ج 2، ص 13 - 14. همین خطبه در بحارالانوار، ج 44، ص 21 - 22 نیز با اندک تفاوتى آمده است و نقل شده است که مردم در پاسخ گفتند: «ألْبَقَیَّةُ وَ الْحَیاةَ»; (یعنى ما بقا و زندگى را مى خواهیم) «نه جنگ و شهادت».
(7). اسد الغابة، ج 2، ص 13.
(8). در تاریخ آمده است: «فَلَمّا أَفْرَدُوهُ أَمْضَى الصُّلْحَ»; (هنگامى که آن حضرت را تنها گذاشتند، صلح را پذیرفت). (اسد الغابة، ج 2، ص 14). در تاریخ یعقوبى نیز آمده است: «فَلَمّا رَأَى الْحَسَنُ أَنْ لاَ قُوَّةَ بِهِ وَ أنّ أَصْحابَهُ قَدِ افْتَرَقُوا عَنْهُ فَلَمْ یَقُومُوا لَهُ، صالَحَ مُعاوِیَةَ»; (هنگامى که امام حسن(علیه السلام) مشاهده کرد نیرویى براى او نمانده و یارانش از او فاصله گرفتند و همراهى نکردند، با معاویه صلح کرد). (تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 215).
(9). ارشاد مفید، ص 354.
(10). اسد الغابة، ج 2، ص 13; تاریخ ابن عساکر، ج 13، ص 261.
منبع: عاشورا: ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد (زیر نظر آیت الله العظمى مکارم شیرازى حفظه الله)، قم: انتشارات امام على بن ابى طالب علیه السلام، 1388 ش.
معاویه برای تضعیف حکومت امام حسن (علیه السلام) دست به توطئه و اقداماتی زد. فشرده این توطئه ها و حوادث از این قرار است:
1 ـ فریب دادن برخى از فرماندهان لشکر امام حسن (علیه السلام)
امام حسن (علیه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوارش خطبه اى خواند و مردم را براى جنگ بر ضدّ یاغیان شامى بسیج کرد. آن حضرت «عبیداللّه بن عبّاس» را به فرماندهى بخشى از لشکر خود منصوب ساخت و او را روانه جبهه نبرد کرد.عبیدالله بن عبّاس کسى بود که دو فرزند خردسالش در زمان على (علیه السلام) توسّط «بسر بن ارطاة» فرمانده خونریز معاویه به شهادت رسیدند.(1)
معاویه که از ماجرا مطّلع شد، نامه اى خطاب به عبیداللّه بن عبّاس نوشت و از او خواست تا دست از امام (علیه السلام) بردارد و به او ملحق شود و در مقابل این کار، یک میلیون درهم بگیرد و نصف آن را هم نقداً پرداخت کرد؛ عبیدالله نیز فریب خورد و با جمعى از لشکریانش شبانه به معاویه پیوست و صبح گاهان لشکریان دیدند، بى فرمانده شده اند.(2)
2 ـ تضعیف موقعیّت امام (علیه السلام) توسّط منافقان و عوامل نفوذی
در همان حال که امام (علیه السلام) براى نبرد با معاویه آماده مى شد و لشکر خود را به سمت جبهه نبرد روانه مى ساخت، توسّط گروهى از لشکریان خود مورد تعرّض قرار گرفت؛ این حرکات موذیانه و مانند آن که بدون تردید بى ارتباط با عوامل نفوذى معاویه و دسیسه هاى او نبود، سبب تضعیف روحیّه لشکر و پراکندگى آنان، و چنان که خواهد آمد در نهایت نیز منجر به صلح تحمیلى معاویه شد.نفوذ عوامل معاویه در میان لشکر آن حضرت به قدرى شدید شد که مورّخان مى نویسند: یک بار امام حسن (علیه السلام) توسّط یکى از نیروهاى خودى در حال نماز با خنجر مورد تعرض قرار گرفت(3) و بار دیگر برخى از سپاهیانش سجّاده از زیرپاى حضرت کشیدند.(4)
و گاه برخى از بزرگان لشکر امام (علیه السلام) به معاویه نامه نوشتند که حاضرند امام مجتبى (علیه السلام) را دست بسته تحویل دهند و یا او را به قتل برسانند.(5)
3 ـ صلح تحمیلى
در حالى که معاویه براى نبرد بر ضدّ امام حسن (علیه السلام) آماده مى شد و نیروهاى گسترده اى را فراهم مى ساخت; جمعى از یاران بى وفاى امام(علیه السلام) به صراحت از ترک جنگ سخن مى گفتند.مورّخ معروف اهل سنّت، ابن اثیر در کتاب «اسد الغابة» نقل مى کند که امام مجتبى(علیه السلام) براى مردم خطبه خواند و آنان را به جهاد و نبرد با معاویه و غارتگران شام دعوت کرد; و در عین حال از آنها سؤال فرمود: شما چه مى خواهید؟ اگر آماده جهاد و شهادتید، دست به شمشیر برید و اگر زندگى و زنده ماندن را دوست دارید، با صراحت بگویید!
گروه زیادى در پاسخ امام(علیه السلام) فریاد زدند: «أَلْبَقیَّةَ أَلْبَقیَّةَ»; (ما زندگى و ماندن را مى خواهیم!).(6)
در همین خطبه امام(علیه السلام) تفاوت روحیّه مردم را در زمان شرکت آنها در جنگ صفّین و روحیّه آنان را در زمان خویش بیان کرده، مى فرماید: «وَ کُنْتُمْ فِی مُنْتَدَبِکُمْ إِلى صِفّینَ وَ دِینُکُمْ أَمامَ دُنْیاکُمْ فَأَصْبَحْتُمُ الْیَوْمَ وَ دُنْیاکُمْ أَمامَ دِینِکُمْ»; (آن روز که به سوى صفّین رهسپار بودید، دین شما پیشواى دنیاى شما بود; ولى امروز دنیاى شما پیشواى دین شماست. (بر اساس منافع دنیوى حرکت مى کنید و انگیزه دینى ندارید)).(7)
به هر حال، در چنین شرایطى که امام احساس تنهایى مى کرد و جز عدّه اى اندک از اهل بیت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و یاران خاصّ، حاضر به همراهى نبودند، آن حضرت با معاویه صلح کرد.(8)
شیخ مفید در ارشاد مى نویسد: «امام (علیه السلام) چاره اى جز صلح نداشت، چرا که یاران او نسبت به جایگاه امام بصیرت کافى نداشتند و سیاست هاى او را به فساد و تباهى مى کشاندند و به وعده هاى خویش وفا نمى کردند و بسیارى از آنان، ریختن خون آن حضرت را مباح مى شمردند و آماده تسلیم امام(علیه السلام) به دشمنانش بودند و از سوى دیگر، پسرعمویش نیز وى را تنها گذاشت و به دشمن پیوست (و در یک جمله) بسیارى از آنان به زندگى زودگذر دنیا علاقمند بودند و نسبت به آخرت و پاداش اخروى بى رغبت: «وَ مَیْلُ الْجُمْهُورِ مِنْهُمْ إِلَى الْعاجِلَةِ، وَ زُهْدُهُمْ فِی الاْجِلَةِ».(9)
در واقع، امام (علیه السلام) یا باید به جنگى روى مى آورد که امیدى به پیروزى در آن نبود، اهل بیت و اصحاب خاصّ خویش را در حالى به کشتن مى داد، که نتیجه اى براى اسلام نداشت; زیرا معاویه با فریبکاری هایش مسئولیّت جنگ را به عهده امام مى انداخت و مردم نیز تحت تأثیر ظواهر فریبنده معاویه قرار داشتند.
و یا آن که براى حفظ مصالح اسلام، صلح کند تا پرده هاى فریب را از چهره معاویه کنار بزند; باطن حکومت اموى را براى مردم آشکار سازد و عدم پایبندى آنها را به تعهّدات دینى و سنّت نبوى(صلى الله علیه وآله) به اثبات رساند.
امام مجتبى (علیه السلام) پس از هفت ماه خلافت(10) بر اثر توطئه هاى معاویه و بى وفایى و ضعف یاران، زمامدارى را طبق صلح نامه اى به معاویه واگذار کرد، تا هدف دوم محقّق شود.
سرانجام توطئه هاى دشمنان و ضعف یاران امام (علیه السلام) و نفوذ منافقین در سپاه اسلام موجب صلح آن حضرت و واگذارى امور به معاویه شد و با قدرت یافتن معاویه وخلافت رسمى وى، جبهه اموى به قدرتى همه جانبه تبدیل شد و از آن پس، بازگشت به عصر جاهلیّت و برانداختن ارزش هاى الهى و سنّت نبوى (صلى الله علیه و آله) به طور بنیانى سرعت گرفت و گسترش یافت.
پینوشتها:
(1). رجوع کنید به: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 14; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 383 و پیام امام امیرالمؤمنین، ج 2، ص 89.
(2). ارشاد مفید، ص 353، مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 38; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 214 و مقاتل الطالبیین، ص 42.
(3). همان، ص 352، همان، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 41.
(4). همان، همان، ص 31، همان.
(5). ارشاد مفید، ص 353.
(6). اسدالغابة، ج 2، ص 13 - 14. همین خطبه در بحارالانوار، ج 44، ص 21 - 22 نیز با اندک تفاوتى آمده است و نقل شده است که مردم در پاسخ گفتند: «ألْبَقَیَّةُ وَ الْحَیاةَ»; (یعنى ما بقا و زندگى را مى خواهیم) «نه جنگ و شهادت».
(7). اسد الغابة، ج 2، ص 13.
(8). در تاریخ آمده است: «فَلَمّا أَفْرَدُوهُ أَمْضَى الصُّلْحَ»; (هنگامى که آن حضرت را تنها گذاشتند، صلح را پذیرفت). (اسد الغابة، ج 2، ص 14). در تاریخ یعقوبى نیز آمده است: «فَلَمّا رَأَى الْحَسَنُ أَنْ لاَ قُوَّةَ بِهِ وَ أنّ أَصْحابَهُ قَدِ افْتَرَقُوا عَنْهُ فَلَمْ یَقُومُوا لَهُ، صالَحَ مُعاوِیَةَ»; (هنگامى که امام حسن(علیه السلام) مشاهده کرد نیرویى براى او نمانده و یارانش از او فاصله گرفتند و همراهى نکردند، با معاویه صلح کرد). (تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 215).
(9). ارشاد مفید، ص 354.
(10). اسد الغابة، ج 2، ص 13; تاریخ ابن عساکر، ج 13، ص 261.
منبع: عاشورا: ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد (زیر نظر آیت الله العظمى مکارم شیرازى حفظه الله)، قم: انتشارات امام على بن ابى طالب علیه السلام، 1388 ش.