سه‌شنبه، 25 آذر 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

راه شناخت پیامبر واقعی از مدعیان دروغین نبوت

پرسش :

چگونه می توان «پیامبران» راستین را از مدعیان دروغین تشخیص داد؟


پاسخ :
هنوز تاریخ بشر به خاطر دارد که عدّه اى جاه طلب براى تأمین خواسته هاى نامشروع خود به دروغ دعوى پیامبرى کردند و براى اغفال مردمِ ساده لوح و رسیدن به مقاصد پلیدِ خود مقدّس ترین موضوعات (رسالت از ناحیه خداوند) را ملعبه قرار دادند. گاهى این پیامبرانِ قلّابى، منطقه وسیعى را زیر نفوذ خود در مى آوردند و افراد ساده لوحِ فراوانى را به دام مى انداختند. طبیعى است هر قدر موضوعى مهم تر باشد تقلّب در آن خطرناک تر است! در اینجا این سؤال پیش مى آید که: مردم چه گناهى دارند؟ آنها که مسقیماً به مبدأ جهان هستى ارتباط ندارند، از کجا بدانند که این یکى راست مى گوید و آن یکى دروغ؟! از چه راهى مى توان یقین کرد که به راستى این مُدّعى پیامبرى از طرف خداوند مبعوث شده است، آیین خود را از طریق وحى دریافته، از روى هوى و هوس سخن نمى گوید و منظور او سوء استفاده از جعل این عنوان نیست؟ آیا هیچ عقلى اجازه مى دهد که به گفتار هر مُدّعى گوش فرا دهیم و سخنان او را به عنوان وحى آسمانى بپذیریم؟ این سؤالى است که باید به آن پاسخ بدهیم. به طور کلى براى کشف این حقیقت سه راه در اختیار داریم که هر کدام ـ به طور جداگانه ـ مى توانند مدرک قانع کننده اى باشند.
 

راه اوّل: اعجاز

«اعجاز» داراى نقاط مبهم و اسرارآمیزى است که باید مو به مو مورد بحث قرار گیرد. تعجب آور این است که بعضى از افرادى که با این گونه مسائل سر و کار زیادى ندارند، چون نتوانسته اند در مطالعات ابتدایى، تصوّر صحیحى از معجزه در ذهن خود ترسیم کنند و در حلّ پاره اى از ایرادات ـ که در مورد معجزات شده ـ عاجز مانده اند، به کلى روى معجزاتِ پیامبران خط بطلان کشیده و آنها را جزء خرافات و افسانه ها شمرده اند و مى گویند اعجاز امرى است محال!

البته دو موضوع دیگر نیز به این طرز تفکر کمک کرده است:
الف). آمیخته شدن معجزاتِ واقعى پیامبرانِ بزرگ خدا با یک رشته اوهام، اباطیل و داستان هاى مجعول، به وسیله دوستانِ نادان و بى اطلاع یا دشمنانِ دانا و مطّلع! دوستانِ نادان به گمان اینکه هر چه بیشتر، کارهاى عجیب و خارق العاده به انبیاء نسبت داده شود، و تمام شئون زندگى آنها (خواب و خوراک، پوشاک، مرکب سوارى، راه رفتن و ...) مملوّ از انواع افعال عجیب و حیرت انگیز معرفى گردد، ایمان مردم را نسبت به انبیاء راسخ تر، دور افتادگان را نزدیک تر و مخالفین را سرشکسته تر مى سازد، به همین جهت مطالب بى اساس و گاهى ضد و نقیض با فکر ناقص خود ساخته و به آن بزرگواران نسبت داده اند و به تصوّرِ خود از این راه خدمت شایان توجهى به مبانى مذهب کرده اند! این از دوستان نادان. دشمنان دانا هم که حالشان معلوم است.

ب) ادعاى پیامبران دروغین دین ساز. براى اینکه یقه خود را از چنگ مردمى که از آنها درخواست معجزه داشتند، نجات دهند، به کلى مسئله اعجاز را انکار کرده و با پیروى از منطق «شتر دیدى ندیدى» خود را آسوده ساختند! ضمناً سخنان سفسطه آمیزى براى توجیه کار خود و اثبات محال بودن معجزه ذکر نموده اند. مجموع این مسائل باعث شده که مسئله اعجاز در نظر بعضى به صورت مشکل ـ لا ینحلّى جلوه کند، در حالى که این مسئله نه تنها لا ینحلّ نیست؛ بلکه مشکل هم نیست تنها نقاط مبهمى دارد که باید با توضیحاتى روشن شود. در ضمن هدف ما در این بحث ها این نیست که از هر معجزه اى ـ که در هر کتاب یا حدیث ضعیفى به پیامبران نسبت داده شده ـ دفاع کنیم؛ زیرا در میان آنها معجزات مجعول یا مشکوکى وجود دارد که حال آن بر همه کس معلوم است.

یادآورى لازم
ذکر یک نکته را لازم مى دانیم و آن این که: معجزه هر چه که باشد به محال عقلى تعلق نمى گیرد. به عبارت دیگر: معجزات در عین اینکه بر خلاف جریان عادى طبیعت است (و به همین جهت آن را خرق عادت نیز مى نامیم) باید امر ممکنى باشد (عقل بتواند آن را بپذیرد). مثلا: هرگز ممکن نیست معجزه پیامبرى این باشد که خدا را به مردم نشان دهد، تا با چشم خود آن را ببینند؛ زیرا خدا جسم نیست و محال است دیده شود و هم چنین ممکن نیست معجزه پیامبرى این باشد که مرده اى را به گونه اى زنده کند که در آنِ واحد هم مرده باشد و هم زنده؛ زیرا به این کار اجتماع نقیضین مى گویند و چون محال است، اعجاز به آن تعلق نمى گیرد. بنابراین هر گاه در معجزاتى که از پیامبران نقل مى شود به امرى برخورد کنیم که جزء محالات عقلى باشد باید حتماً بدانیم که از روى نادانى یا غرض، جعل و به پیامبران نسبت داده شده است.
 

راه دوّم: مطالعه در حالات مُدّعى نبوّت و بررسى محتویات آیین او و جمع آورى قرائن

راه دیگر شناسایى پیامبران، انتخاب راهى است که مى توان آن را راه جمع آورى قرائن نام گذارد. امروزه این راه از بهترین راه ها براى کشف موضوعات قضایى شمرده مى شود و حتى در بسیارى از موارد دلیل منحصر به فرد است. مثلاً هر گاه قتلى در محلی واقع شود و هنگام وقوع حادثه کسى جز مرتکب یا مرتکبین در آنجا حاضر نباشند، موقعى که پرونده آن به دست یک قاضى مُطّلع و زبردست مى افتد براى کشف حقیقتِ امر و تشخیصِ مجرمینِ واقعى، شروع به جمع آورى قرائن مى کند. این قرائن را از لابه لاى پرونده و تحقیقاتى که شخصاً کرده به دست مى آورد مثلا:
ـ از میان گفتگوهاى متّهمین.
ـ چگونگى مناسبات و روابط متّهمین با مقتول.
ـ چگونگى وقوع قتل.
ـ مکان و زمان حادثه.
ـ اطلاعاتِ همسایگانِ محل از رفت و آمدهاى انجام شده به مکان قتل.
ـ نوع سلاح ضارب.
ـ وضع جسد بعد از کشته شدن.
ـ روحیه مقتول (با استفاده از بیاناتِ دوستانِ نزدیک او).
ـ روحیه متّهمین در هنگام نشان دادن لباس هاى خونین مقتول و ... به آنها.
ـ سوابق متّهمین و ... .

گاهى مى شود که قاضى از مطالعه مجموع این قرائن، یک نوع رابطه خاصى را در میان آنها کشف مى کند و ارتکاب قتل را از ناحیه متّهمین به طور قطع و یقین تشخیص مى دهد، به طورى که رأى نهایى خود را درباره آنها صادر مى کند. البته گاهى هم از مطالعه مجموع این قرائن، حکم به برائت قطعى آنها مى دهد، گاهى ممکن است که قرائنِ مزبور، به جهت مهارتِ مرتکبین در پنهان کردن قرائن یا به علل دیگر براى کشف حقیقت کافى نباشد، در این صورت به خاطرِ نبودن دلیلِ کافى، حکم به برائت متّهم و ختم پرونده مى کند.

این طرزِ استدلال، تنها به موضوعات قضایى منحصر نیست؛ بلکه در بسیارى از مسائل اجتماعى و تاریخى نیز از این روش استفاده فراوان مى شود، مثلاً: براى کشف مؤلّف کتابى که مؤلّفش هنوز شناخته نشده، یا کشف بانیانِ اصلى یک بناى تاریخى، یا مفادّ موافقت نامه اى که در صدها سال قبل بین دو دولت بزرگِ دنیا منعقد شده و مفادّ آن در صفحاتِ تاریخ ضبط نگردیده، از همین روش(راه جمع آوری قرائن) استفاده مى شود، گاهى قرائن مزبور به اندازه اى زیاد است که مى توان از روى آن یک نظر قاطع داد؛ ولى در پاره اى از اوقات بیش از یک دلیل ظنّى ارزش ندارد. این بسته به وضع قرائن و طرز جمع آورى آن است. (دقت کنید)

ما مى خواهیم این روش را به بحث هاى مربوط به عقائد، مسائل مذهبى و مخصوصاً به بحث شناسایى پیامبران تعمیم دهیم و از آن استفاده کنیم. بسیارى از اوقات مى توان با قطع نظر از معجزات از همین راه، صدق و کذبِ گفتارِ مُدّعى نبوت را دریافت! اما قرائنی وجود دارد که شخصِ مُدّعی نبوّت در ادعای خود صادق است. ما در اینجا این قرائن را از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانیم:
 
1. وضع محیط دعوت
باید محیطى را که مُدّعى نبوّت از آنجا برخاسته دقیقاً بررسى کنیم که از میان چه مردمى برخاسته؟ سوابق آن جمعیّت از نظر تمدّن و توحّش و آشنایى به اصول اخلاقى تا چه اندازه بوده؟ و جمعیّتِ آن محیط در برابر دعوت مُدّعى نبوّت، چه عکس العملى نشان داده اند؟
 
2. زمان دعوت
باید ببینیم که مُدّعى نبوّت از چه زمانى قیام کرده؟ وضع دنیا در آن زمان چگونه بوده است؟ و بشر در آن زمان در چه علومى مهارت داشته و چه پیشرفت هایى در تمدّن و اخلاق نصیب او شده است؟
 
3. خصوصیات روحى، اخلاقى مُدّعى نبوّت
باید دید که علاقه مُدّعى نبوّت به مال، مقام، شهرت و سایر امور مادّى تا چه اندازه بوده؟ سوابق زندگى او در میان مردم از نظر تقوى، امانت، درستکارى و پاکدامنى چگونه بوده و آیا در افکار عمومى حُسن سابقه داشته یا سوء سابقه؟!
 
4. محتویات آئین او از نظر معارف
آیا معارفى که در باب شناسایى خدا، صفات او و سایر امور مربوط به عقائد مذهبى آورده، با دلائل عقلى تطبیق مى کند یا نه؟ خدا را به مردم معرفى مى نماید؟ چگونه از روز رستاخیز خبر مى دهد؟ نوع منطق او در این بحث ها قویّ است یا ضعیف؟
 
5. آئین او از نظر قوانین، احکام و اخلاق
تا چه اندازه قوانینى را که آورده براى نظم و پیشرفتِ اجتماع مؤثر مى باشد؟ تعلیمات اخلاقى و عباداتى که آورده در پرورشِ ملکات فاضله، تصفیه روح و جان، توجه دادن به خداوند و هدایت به پاکى و فضیلت چه تأثیرى دارد؟
 
6. وسائل پیشرفت
براى پیشرفت خود از چه وسائلى استفاده مى کرده؟ آیا دروغ، تهمت، ظلم و ستم را براى پیشبرد مقصد خود روا مى دانسته؟ یا آنکه همیشه براى پیشرفت خود از وسائل صحیح استفاده مى کرده است؟
 
7. ایمان آورندگان به او چه کسانى بوده اند؟
مَثَل معروفى است که مى گوید: «امامزاده را باید از زوّارش شناخت» و حقیقتاً چنین است؛ یعنى یکى از قرائن براى شناسایى یک شخص، اطرافیان، دوستان و نزدیکان او هستند، به این ترتیب وضع و حال ایمان آورندگان به مُدّعى نبوّت، از نظر خوبى و بدى، پاکى و ناپاکى، عقل و درایت یا بى عقلى و حماقت، آئینه خوبى براى نشان دادنِ وضع مُدّعى نبوّت است. به همین جهت به دقت درباره آنها مطالعه کرد و دید چگونه اشخاصى هستند.
 
8. ایمان مُدّعی نبوّت به گفته هاى خودش
باید دید خود مُدّعى تا چه اندازه اى به گفته هاى خود ایمان دارد؟ این مطلب را هم از طرف عمل او در مقابل دستورهایى که آورده و از میزان فداکارى و از خودگذشتگى او در برابر مشکلات مى توان تشخیص داد!
 
9. آیا مُدّعی نبوّت با خرافات و هوس بازى هاى محیط مبارزه مى کند؟
باید موقعیّت مُدّعى نبوّت را در برابر انحرافات، خرافات و آلودگی هاى محیط سنجید و دید که آیا او براى جلب افکار توده مردم با این گونه موضوعات سازش مى کند و سعى دارد آئین خود را با آن تطبیق دهد؟ یا اینکه براى اصلاح محیط و هدایت افکار، پرچم مخالفت را بر مى افرازد؟ به عبارت دیگر: باید دید که شخص مُدّعى، سازشکار است یا سازنده؟ آیا به فکر دگرگون ساختن محیط و ایجاد یک انقلاب اصلاحى است یا به فکر سازشکارى و بهره بردارى از وضع موجود؟
 
10. دعوت منظم و یکنواخت
باید دید که آیا در اصولِ دعوت خود منظّم و ثابت است؟ یا نوسان، تردید و تغییر عقیده نشان مى دهد؟ امروز مُدّعى مقامى و فردا ـ که تنور او گرم تر شد ـ مدعى مقام بالاتر! یک روز توبه و اظهار ندامت مى کند و فردا گفته هاى سابق را از سر مى گیرد. خلاصه باید در این قسمت هم بررسى کافى کرد که آیا در طول دعوتِ خود مدافع اصول ثابتى بوده و به طرز منظّم و طبق برنامه روشنى از آنها طرفدارى مى کرده، یا هر روز به رنگى دیگر؟! و قرائنى دیگر از این قبیل. البته ممکن است هر یک از این قرائن، به تنهایى یا به همراه دو یا سه قرینه دیگر، براى اثبات قطعى صدق و کذب گفتار مُدّعى نبوّت، کافى نباشد؛ ولى مسلماً اگر همه این قرائن به صورت کامل و صحیحى جمع آورى شود دلیل قاطعى براى اثبات مطلب خواهد بود!
 

راه سوّم: گواهى پیامبران پیشین

راه دیگری که مى توان با آن پیامبرانِ واقعى را از مُدّعیانِ دروغین شناخت، اخبار قطعى و صریح پیامبران پیشین، نسبت به پیامبران آینده است. بدیهى است از این راه براى شناختن نخستین پیامبر خدا نمى توان استفاده کرد؛ بلکه باید او را با یکى از ده راه گذشته (اعجاز، مطالعه در وضع مُدّعى نبوّت و محتویات دعوت او) شناخت. گرچه این راه نسبت به دو راه گذشته راه ساده اى است؛ ولى نه آن قدر ساده که بعضى از سوء استفاده کنندگان پنداشته اند. براى اینکه از این راه نتیجه قطعى و غیر قابل انکار گرفته شود باید شرائط چهارگانه زیر را کاملا در آن رعایت کرد:

1. ثبوت نبوّتِ کسى که از پیامبرِ بعد از خود خبر مى دهد و مى گوید: بعد از من فلان پیامبر با این صفات و مشخّصات ظهور خواهد کرد. البته باید این خبر با دلیل قطعى و غیر قابل انکار (به وسیله یکى از دو طریق سابق، یا اخبار پیامبر دیگرى پیش از او) همراه باشد. ناگفته پیداست که اگر نبوّتِ شخصِ خبر دهنده کاملا مُحرز و مُسلّم نباشد گواهى او هیچ گونه ارزشى نخواهد داشت.

2. باید خبر مزبور به طور قطع و یقین از پیامبر پیشین صادر شده باشد. بنابراین به هر خبر ضعیف و مشکوکى که در هر کتابى ـ حتى کتاب هاى معتبر ـ باشد نمى توان تکیه کرد.

3. دلالت این خبر باید صریح، قاطع و غیر قابل تردید باشد، نه اینکه یک جمله سخنان ابهام دار(دو پهلو) را برداریم و با تفسیر، توحید و احیاناً تحریف و چنانکه سنّت بهائی هاست!) آن را بر نبوّت مُدّعى جدید منطبق کنیم! زیرا منظور پیامبر پیشین از چنین خبرى هرگز معماگویى و لغزخوانى نبوده، مسلماً او نمى خواسته بر روى یک راز مگو سرپوش ابهام بگذارد؛ بلکه او مى خواسته از یک حقیقت مهم ـ که سرنوشت آیندگان به آن بستگى داشته ـ پرده بردارد و پیروان خود را نسبت به پیامبر آینده از شکّ و تردید و سرگردانى بیرون آورد.

روشن است که باید در چنین مقامى با صراحتِ تمام و بى پرده سخن بگوید و از هر گونه ابهام و پرده پوشى ـ که مُسلّماً دستاویزى براى مُدّعیان دروغین و ماجراجویان خواهد شد ـ به شدّت بپرهیزد. با این حال آیا تعجّب آور نیست که بعضى به تمام این حرف ها پشت پا زده و براى اثبات نبوّت بعضى از دین سازانِ حرفه اى! دست به تأویلات و توجیهات عجیب و غریبى در کتب آسمانى زده و کار را به جایى رسانده اند که از حساب ابجد و حروف جمل! به عنوان یک مدرک محکم استفاده کرده و به حساب هایى نظیر آنچه فال گیران و طالع بینان مى کنند توسّل جسته اند! معلوم نیست که اینها چگونه فکر مى کنند؟ نبوّت ـ که باید راهنماى جهانِ بشریت باشد ـ یک مطلب قاچاق و مرموز نیست که مانند اسرار کیمیاگرانِ قدیم براى اینکه به دستِ نااهلان نیافتد آن را به حساب ابجد صغیر و کبیر ادا کنند.

4. باید کاملا علائم و مشخصاتى که در گفتار پیامبر پیشین ذکر شده بر وضع مُدّعى جدید تطبیق کند، نه اینکه مجبور باشیم آن را به وسیله دست کارى کردن، منطبق سازیم. اگر چنین کنیم مسلماً خود را فریب داده ایم و چنین پیامبرى مبعوث افکار شیطنت آمیز ما است نه مبعوث از طرف خدا!
اگر این چهار نکته در اخبار پیامبران پیشین جمع باشد مى توان به وسیله آن، مقام نبوّتِ مُدّعى جدید را شناخت و اگر حتى یکى از این ها هم ناقص باشد، نتیجه صحیحى از آن به دست نمى آید.

منبع: رهبران بزرگ، مکارم شیرازى، ناصر، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم‏، 1373 هـ ش، چاپ: اول‏، ص 105 الی 110 و 131 الی 139.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
پرسش و پاسخ مرتبط
موارد بیشتر برای شما