دلالت روایات اسلامی بر خاتمیت پیامبر اسلام
پرسش :
آیا روایات اسلامی خاتمیّت پیامبر اسلام را تایید می کنند؟
پاسخ :
اعتقاد به جاودانى بودن اسلام، مورد اتفاق همه علماء و دانشمندان اسلامى است بلکه از ضروریات این آئین به شمار مى رود و سرچشمه این عقیده علاوه بر آیات قرآنى، روایات بى شمارى است که از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله) و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) رسیده است که مجموعه آنها کتابى را تشکیل مى دهد و ما به گوشه اى از آنها به عنوان نمونه اشاره مى کنیم:
1) در حدیث مشهورى که در بسیارى از منابع حدیث و در تفاسیر نقل شده از پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) مىى خوانیم که مى فرماید: «وَ إِنَّمَا مَثَلِی وَ مَثَلُ الْأَنْبِیَاءِ کَرَجُلٍ بَنَى دَاراً فَأَکْمَلَهَا وَ أَحْسَنَهَا إِلَّا مَوْضِعَ لَبِنَةٍ فَجَعَلَ النَّاسَ یَدْخُلُونَهَا وَ یَعْجَبُونَ بِهَا وَ یَقُولُونَ هَلَّا وُضِعَتْ هَذِهِ اللَّبِنَةُ فَأَنَا اللَّبِنَةُ وَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِیِّین»(1)؛ (مثل من در مقایسه با پیامبران پیشین همانند مردى است که خانه اى [بسیار زیبا و جالب] بسازد و مردم وارد بشوند و از زیبایى آن در شگفتى فرو روند و بگویند: [بنایى بهتر از این ندیده ایم] جز اینکه جاى یک خشت آن خالى است، پس من جاى آن خشت خالى هستم، و من خاتم پیامبرانم). همین معنا با طرق متعدد دیگرى از شیعه و سنی نقل شده است.(2)
2) حدیث معروف «منزلت» -که در بسیارى از کتب معروف شیعه و اهل سنت در مورد على(علیه السلام) وارد شده و از مشهورترین احادیث متواتره نبوى است- دلیل روشنى بر این معنا می باشد. پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) با سربازانش مى خواست به سوى جنگ تبوک برود. ایشان على(علیه السلام) را به جاى خود در مدینه گذاشت و به او فرمود: «انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ مُوسى الَّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى»(3)؛ (تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى(علیه السلام) هستى، جز اینکه بعد از من پیامبرى نیست).
این جمله را پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) تنها در جریان جنگ تبوک بیان نفرمود بلکه در موارد دیگرى نیز به آن تصریح فرموده که حداقل در شش مورد غیر از غزوه تبوک (در یوم مؤاخات اول، در یوم مؤاخات دوم، روز بسته شدن درب همه خانه ها جز خانه علی به مسجد و...)، این جمله از آن حضرت شنیده شده است.
این حدیث به روشنى ثابت مى کند که هیچ پیامبرى بعد از پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) نخواهد آمد و این مسأله از همان عصر ظهور پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) جزء واضحات شمرده مى شد.(4)
3) امام صادق(علیه السلام) در روایتی مى فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ خَتَمَ بِنَبِیِّکُمُ النَّبِیِّینَ فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَبَدا»(5)؛ (خداوند به وسیله پیامبر شما باب نبوّت را ختم نمود، دیگر پس از او پیامبرى نخواهد آمد و با کتاب او به نزول کتاب آسمانى پایان داده، پس از آن دیگر کتابى نازل نخواهد شد...).
4) همچنین در احادیث متعددى آمده است که احکام اسلام تا پایان جهان باقى و برقرار خواهد بود. این چیزى است که جز با خاتمیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) سازگار نیست؛ زیرا با آمدن پیامبر دیگرى، حداقل قسمتى از احکام پیامبر پِیشین نسخ مى شود.
از جمله در اصول کافى مى خوانیم: «حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ ابَداً الى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ ابَداً الى یَوْمِ الْقَیامَةِ لا یَکُونُُ غَیْرُهُ وَلا یَجیئُ غَیْرُهُ»(6)؛ (حلال محمد(صلى الله علیه و آله) حلال است تا ابد تا روز قیامت؛ و حرام او حرام است تا ابد تا روز قیامت؛ غیر آن نخواهد بود، و غیر آن نمى آید).
همین معنا در جاى دیگرى نیز آمده که بعد از ذکر آمدن پیامبران، امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «...حَتَّى جاءََ مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه و آله) فَجاءَ بِالْقُرْآنِ وَ بِشَریعَتِهِ وَ مِنْهاجِهِ فَحَلالُهُ حَلالٌ الى یَوْمِ الْقَیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرام الى یَومِ القیامَةِ»(7)؛ (پیامبر(صلى الله علیه و آله) قرآن و شریعت و طریقه اش را آورد، پس حلال او حلال است تا روز قیامت و حرام او حرام است تا روز قیامت).
ضمناً از این خبر مشهور روشن مى شود که نه تنها پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) خاتم پیامبران است، بلکه دین او و مجموعه دستورات و احکام او جاودانى است و هیچ گونه دگرگونى در آن راه نمى یابد و آنها که تصور کردند با قبول مسأله خاتمیت مى توانند با فکر خود تغییراتى در تعلیمات اسلام و احکام آن ایجاد کنند، سخت در اشتباه اند. زیرا احادیث فوق مى گوید جاودانگى نبوت با جاودانگى تعلیمات و احکام آن حضرت همراه است.
5) در پایان خطبه معروف حَجَّةُ الْوِداع - همان خطبه اى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) در آخرین حج و آخرین سال عمر مبارکش به عنوان یک وصیتنامه جامع براى مردم بیان کرد- نیز مسأله خاتمیت صریحاً آمده است، فرمود: «الا فَلْیُبَلّغْ شاهِدُکُمْ غائِبَکُمْ لا نَبِىَّ بَعْدى وَ لا امَّةَ بَعْدَکُمْ»؛ (آگاه باشید! حاضران به غائبان این سخن را برسانند که بعد از من پیامبرى نیست و بعد از شما امتى نخواهد بود)، سپس دستهاى مبارکش را -بعد از بیان تمام این وصایا- به آسمان بلند کرد آن گونه که سفیدى زیر بغلش آشکار شد، سپس فرمود: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ انّى قَدْ بَلَّغْتُ»(8)؛ (خدایا گواه باش که من آنچه را که باید ابلاغ کنم کردم).
6) در حدیث معروف دیگرى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله) آمده است که فرمود: «انَّ الرِّسالَةَ و النُّبُوَّةَ قَدِ انْقَطَعَتْ فَلا رَسُولَ بَعْدى وَ لا نَبِىَّ»(9)؛ (رسالت و نبوت منقطع شده است؛ نه رسولى بعد از من خواهد آمد و نه نبى).
این حدیث مخصوصاً از این نظر قابل توجه است که راه را بر بهانه جویان که مى گویند: او خاتم انبیاء است نه خاتم رسولان، مى بندد.(10)
7) در نهج البلاغه نیز در موارد متعددى به مسئله خاتمیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) تصریح شده است، در خطبه 173 مى خوانیم: «امینُ وَحْیِهِ وَ خاتَمُ رُسُلِه»؛ (محمد(صلى الله علیه و آله) امین وحى خدا و خاتم رسولان او بود).
در خطبه 133 مى خوانیم: «خَتَمَ بِهِ الْوَحْىَ»؛ (خداوند وحى را به وسیله او پایان داد) و در خطبه 72، على(علیه السلام) به پیامبر(صلى الله علیه و آله) درود مى فرستد و بعد او را چنین توصیف مى کند: «الْخْاتِمُ لِما سَبَقَ والْفاتِحُُ لِمَا انْغَلَقَ»؛ (آن کس که ختم پیامبران پیشین و گشاینده امور بسته بود).
در خطبه 87، مردم را مخاطب ساخته مى فرماید: «ایُّهَا النَّاسُ خُذُوها عَنْ خاتَمِ النَّبِییّن ...»؛ (اى مردم! این حقیقت را از خاتم پیامبران بیاموزید...) و در خطبه اول نهج البلاغه مى فرماید: «بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً(صلى الله علیه و آله) لِانْجازِ عِدَتِه وَ اتْمامِ نُبُوَّتِهِ»؛ (خداوند سبحان محمد(صلى الله علیه و آله) را براى وفاى به عهد خود و اتمام و اکمال نبوتش مبعوث ساخت).
و در کلام 235 هنگام غسل و تجهیز پیامبر(صلى الله علیه و آله) مى فرماید: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»؛ (پدر و مادرم فدایت اى پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله) با مرگ تو چیزى قطع گردید که با مرگ غیر تو قطع نشد، [و آن این که:] نبوت و اخبار از ناحیه خدا از آسمان، با مرگ تو قطع گردید).
و در خطبه 198 در مورد فضیلت اسلام مى خوانیم: «ثُمَ جَعَلَهُ لَا انْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ وَ لَا فَکَّ لِحَلْقَتِهِ وَ لَا انْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لَا زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لَا انْقِلَاعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لَا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِه...»؛ (سپس اسلام را طورى قرار داد که دستگیره آن جدا شدنى نیست، و حلقه آن انفکاک نخواهد پذیرفت، و اساس و ریشه آن منهدم نمى گردد، و ارکان و پایه هاى آن زوال نمى پذیرد، درخت آن از ریشه کنده نمى شود، و مدت آن تمام شدنى نیست...).
همان طور که ملاحظه مى شود، گفتار امام علی(علیه السلام) با صراحت مسئله خاتمیت پیامبر اسلام و ابدى و جاودانى بودن آئینش را بیان مى کند، تا جائى براى گفتگو و ایرادى در این باره باقى نماند.(11)
قابل توجه اینکه با بررسى گسترده اى که روى 110 مجلد بحار الانوار به عمل آمد، معلوم شد که عبارات «خاتَمُ النَّبِیّینَ» و «خاتَمُ الرُّسُلِ» و «خاتَمُ الْانْبِیاءِ» در بیش از سیصد مورد از کتاب بحار از جلد دوم تا جلد 110 آمده است که قسمت عمده آن روایات ائمه معصومین و تعداد کمى در تفسیرهاى علّامه مجلسى و مانند آن است؛ و این به خوبى مى رساند که تا چه اندازه ختم نبوت به وسیله پیامبر اسلام در میان مسلمین در هر عصر و زمانى از شهرت وسیعى برخوردار بوده است.(12)
پینوشتها:
(1). مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، انتشارات علامه، قم، 1379 ق، چاپ اول، ج 1، ص 231.
(2). الجامع الصحیح المختصر(صحیح بخاری)، البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار ابن کثیر، بیروت، الطبعة الثالثة، 1407 ق- 1987 م، ج 3، ص 1300؛ صحیح مسلم، القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین، تحقیق: عبدالباقی، محمد فؤاد، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ج 4، ص 1790- 1791، ح 20 تا 23؛ الجامع الصحیح(سنن الترمذی)، الترمذی، محمد بن عیسى أبو عیسى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 5، ص 147، ح 2862؛ همچنین در بسیارى دیگر از کتب حدیث و تفسیر آمده و از احادیث بسیار معروف و مشهور است. نقل از: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ه. ش، چاپ نهم، ج 8، ص 447.
(3). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 8، ص 107؛ و... . جالب اینکه این حدیث را از 170 طریق- که یکصد طریق آن را از طرق اهل سنت، و هفتاد طریق، از طرق اهل بیت(علیهم السلام) است- نقل کرده اند.
(4). پیام قرآن، همان، ج 8، ص 450.
(5). مجمع البحرین، طریحى، فخر الدین، انتشارات کتابفروشى مرتضوى، تهران، 1375 ش، چاپ سوم، ج 6، ص 54.
(6). الکافی، همان، ج 1، ص 58، ح 19.
(7). الکافى، همان، ج 2، ص 17، ح 2.
(8). الخصال، ابن بابویه، محمد بن على، جامعه مدرسین، قم، 1362 ش، چاپ اول، ج 2، ص 487.
(9). مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، المحقق: النوری، السید أبو المعاطی، عالم الکتب، بیروت، الطبعة الأولى، 1419هـ ق ـ 1998 م، ج 3، ص 267؛ شرح أصول الکافی، صدر الدین شیرازى، محمد بن ابراهیم، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، 1383 ش، چاپ اول، ج 2، ص 450.
(10). ر.ک: پیام قرآن، همان، ج 8، ص 450 - 452.
(11). ر.ک: ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، مکارم شیرازى، ناصر، موسسه مطبوعاتى هدف، قم، چاپ اول، ج 1، ص 384.
(12). پیام قرآن، همان، ج 8، ص 448-449.
اعتقاد به جاودانى بودن اسلام، مورد اتفاق همه علماء و دانشمندان اسلامى است بلکه از ضروریات این آئین به شمار مى رود و سرچشمه این عقیده علاوه بر آیات قرآنى، روایات بى شمارى است که از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله) و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) رسیده است که مجموعه آنها کتابى را تشکیل مى دهد و ما به گوشه اى از آنها به عنوان نمونه اشاره مى کنیم:
1) در حدیث مشهورى که در بسیارى از منابع حدیث و در تفاسیر نقل شده از پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) مىى خوانیم که مى فرماید: «وَ إِنَّمَا مَثَلِی وَ مَثَلُ الْأَنْبِیَاءِ کَرَجُلٍ بَنَى دَاراً فَأَکْمَلَهَا وَ أَحْسَنَهَا إِلَّا مَوْضِعَ لَبِنَةٍ فَجَعَلَ النَّاسَ یَدْخُلُونَهَا وَ یَعْجَبُونَ بِهَا وَ یَقُولُونَ هَلَّا وُضِعَتْ هَذِهِ اللَّبِنَةُ فَأَنَا اللَّبِنَةُ وَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِیِّین»(1)؛ (مثل من در مقایسه با پیامبران پیشین همانند مردى است که خانه اى [بسیار زیبا و جالب] بسازد و مردم وارد بشوند و از زیبایى آن در شگفتى فرو روند و بگویند: [بنایى بهتر از این ندیده ایم] جز اینکه جاى یک خشت آن خالى است، پس من جاى آن خشت خالى هستم، و من خاتم پیامبرانم). همین معنا با طرق متعدد دیگرى از شیعه و سنی نقل شده است.(2)
2) حدیث معروف «منزلت» -که در بسیارى از کتب معروف شیعه و اهل سنت در مورد على(علیه السلام) وارد شده و از مشهورترین احادیث متواتره نبوى است- دلیل روشنى بر این معنا می باشد. پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) با سربازانش مى خواست به سوى جنگ تبوک برود. ایشان على(علیه السلام) را به جاى خود در مدینه گذاشت و به او فرمود: «انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ مُوسى الَّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى»(3)؛ (تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى(علیه السلام) هستى، جز اینکه بعد از من پیامبرى نیست).
این جمله را پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) تنها در جریان جنگ تبوک بیان نفرمود بلکه در موارد دیگرى نیز به آن تصریح فرموده که حداقل در شش مورد غیر از غزوه تبوک (در یوم مؤاخات اول، در یوم مؤاخات دوم، روز بسته شدن درب همه خانه ها جز خانه علی به مسجد و...)، این جمله از آن حضرت شنیده شده است.
این حدیث به روشنى ثابت مى کند که هیچ پیامبرى بعد از پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) نخواهد آمد و این مسأله از همان عصر ظهور پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) جزء واضحات شمرده مى شد.(4)
3) امام صادق(علیه السلام) در روایتی مى فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ خَتَمَ بِنَبِیِّکُمُ النَّبِیِّینَ فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَبَدا»(5)؛ (خداوند به وسیله پیامبر شما باب نبوّت را ختم نمود، دیگر پس از او پیامبرى نخواهد آمد و با کتاب او به نزول کتاب آسمانى پایان داده، پس از آن دیگر کتابى نازل نخواهد شد...).
4) همچنین در احادیث متعددى آمده است که احکام اسلام تا پایان جهان باقى و برقرار خواهد بود. این چیزى است که جز با خاتمیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) سازگار نیست؛ زیرا با آمدن پیامبر دیگرى، حداقل قسمتى از احکام پیامبر پِیشین نسخ مى شود.
از جمله در اصول کافى مى خوانیم: «حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ ابَداً الى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ ابَداً الى یَوْمِ الْقَیامَةِ لا یَکُونُُ غَیْرُهُ وَلا یَجیئُ غَیْرُهُ»(6)؛ (حلال محمد(صلى الله علیه و آله) حلال است تا ابد تا روز قیامت؛ و حرام او حرام است تا ابد تا روز قیامت؛ غیر آن نخواهد بود، و غیر آن نمى آید).
همین معنا در جاى دیگرى نیز آمده که بعد از ذکر آمدن پیامبران، امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «...حَتَّى جاءََ مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه و آله) فَجاءَ بِالْقُرْآنِ وَ بِشَریعَتِهِ وَ مِنْهاجِهِ فَحَلالُهُ حَلالٌ الى یَوْمِ الْقَیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرام الى یَومِ القیامَةِ»(7)؛ (پیامبر(صلى الله علیه و آله) قرآن و شریعت و طریقه اش را آورد، پس حلال او حلال است تا روز قیامت و حرام او حرام است تا روز قیامت).
ضمناً از این خبر مشهور روشن مى شود که نه تنها پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) خاتم پیامبران است، بلکه دین او و مجموعه دستورات و احکام او جاودانى است و هیچ گونه دگرگونى در آن راه نمى یابد و آنها که تصور کردند با قبول مسأله خاتمیت مى توانند با فکر خود تغییراتى در تعلیمات اسلام و احکام آن ایجاد کنند، سخت در اشتباه اند. زیرا احادیث فوق مى گوید جاودانگى نبوت با جاودانگى تعلیمات و احکام آن حضرت همراه است.
5) در پایان خطبه معروف حَجَّةُ الْوِداع - همان خطبه اى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) در آخرین حج و آخرین سال عمر مبارکش به عنوان یک وصیتنامه جامع براى مردم بیان کرد- نیز مسأله خاتمیت صریحاً آمده است، فرمود: «الا فَلْیُبَلّغْ شاهِدُکُمْ غائِبَکُمْ لا نَبِىَّ بَعْدى وَ لا امَّةَ بَعْدَکُمْ»؛ (آگاه باشید! حاضران به غائبان این سخن را برسانند که بعد از من پیامبرى نیست و بعد از شما امتى نخواهد بود)، سپس دستهاى مبارکش را -بعد از بیان تمام این وصایا- به آسمان بلند کرد آن گونه که سفیدى زیر بغلش آشکار شد، سپس فرمود: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ انّى قَدْ بَلَّغْتُ»(8)؛ (خدایا گواه باش که من آنچه را که باید ابلاغ کنم کردم).
6) در حدیث معروف دیگرى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله) آمده است که فرمود: «انَّ الرِّسالَةَ و النُّبُوَّةَ قَدِ انْقَطَعَتْ فَلا رَسُولَ بَعْدى وَ لا نَبِىَّ»(9)؛ (رسالت و نبوت منقطع شده است؛ نه رسولى بعد از من خواهد آمد و نه نبى).
این حدیث مخصوصاً از این نظر قابل توجه است که راه را بر بهانه جویان که مى گویند: او خاتم انبیاء است نه خاتم رسولان، مى بندد.(10)
7) در نهج البلاغه نیز در موارد متعددى به مسئله خاتمیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) تصریح شده است، در خطبه 173 مى خوانیم: «امینُ وَحْیِهِ وَ خاتَمُ رُسُلِه»؛ (محمد(صلى الله علیه و آله) امین وحى خدا و خاتم رسولان او بود).
در خطبه 133 مى خوانیم: «خَتَمَ بِهِ الْوَحْىَ»؛ (خداوند وحى را به وسیله او پایان داد) و در خطبه 72، على(علیه السلام) به پیامبر(صلى الله علیه و آله) درود مى فرستد و بعد او را چنین توصیف مى کند: «الْخْاتِمُ لِما سَبَقَ والْفاتِحُُ لِمَا انْغَلَقَ»؛ (آن کس که ختم پیامبران پیشین و گشاینده امور بسته بود).
در خطبه 87، مردم را مخاطب ساخته مى فرماید: «ایُّهَا النَّاسُ خُذُوها عَنْ خاتَمِ النَّبِییّن ...»؛ (اى مردم! این حقیقت را از خاتم پیامبران بیاموزید...) و در خطبه اول نهج البلاغه مى فرماید: «بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً(صلى الله علیه و آله) لِانْجازِ عِدَتِه وَ اتْمامِ نُبُوَّتِهِ»؛ (خداوند سبحان محمد(صلى الله علیه و آله) را براى وفاى به عهد خود و اتمام و اکمال نبوتش مبعوث ساخت).
و در کلام 235 هنگام غسل و تجهیز پیامبر(صلى الله علیه و آله) مى فرماید: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»؛ (پدر و مادرم فدایت اى پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله) با مرگ تو چیزى قطع گردید که با مرگ غیر تو قطع نشد، [و آن این که:] نبوت و اخبار از ناحیه خدا از آسمان، با مرگ تو قطع گردید).
و در خطبه 198 در مورد فضیلت اسلام مى خوانیم: «ثُمَ جَعَلَهُ لَا انْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ وَ لَا فَکَّ لِحَلْقَتِهِ وَ لَا انْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لَا زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لَا انْقِلَاعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لَا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِه...»؛ (سپس اسلام را طورى قرار داد که دستگیره آن جدا شدنى نیست، و حلقه آن انفکاک نخواهد پذیرفت، و اساس و ریشه آن منهدم نمى گردد، و ارکان و پایه هاى آن زوال نمى پذیرد، درخت آن از ریشه کنده نمى شود، و مدت آن تمام شدنى نیست...).
همان طور که ملاحظه مى شود، گفتار امام علی(علیه السلام) با صراحت مسئله خاتمیت پیامبر اسلام و ابدى و جاودانى بودن آئینش را بیان مى کند، تا جائى براى گفتگو و ایرادى در این باره باقى نماند.(11)
قابل توجه اینکه با بررسى گسترده اى که روى 110 مجلد بحار الانوار به عمل آمد، معلوم شد که عبارات «خاتَمُ النَّبِیّینَ» و «خاتَمُ الرُّسُلِ» و «خاتَمُ الْانْبِیاءِ» در بیش از سیصد مورد از کتاب بحار از جلد دوم تا جلد 110 آمده است که قسمت عمده آن روایات ائمه معصومین و تعداد کمى در تفسیرهاى علّامه مجلسى و مانند آن است؛ و این به خوبى مى رساند که تا چه اندازه ختم نبوت به وسیله پیامبر اسلام در میان مسلمین در هر عصر و زمانى از شهرت وسیعى برخوردار بوده است.(12)
پینوشتها:
(1). مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، انتشارات علامه، قم، 1379 ق، چاپ اول، ج 1، ص 231.
(2). الجامع الصحیح المختصر(صحیح بخاری)، البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار ابن کثیر، بیروت، الطبعة الثالثة، 1407 ق- 1987 م، ج 3، ص 1300؛ صحیح مسلم، القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین، تحقیق: عبدالباقی، محمد فؤاد، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ج 4، ص 1790- 1791، ح 20 تا 23؛ الجامع الصحیح(سنن الترمذی)، الترمذی، محمد بن عیسى أبو عیسى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 5، ص 147، ح 2862؛ همچنین در بسیارى دیگر از کتب حدیث و تفسیر آمده و از احادیث بسیار معروف و مشهور است. نقل از: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ه. ش، چاپ نهم، ج 8، ص 447.
(3). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 8، ص 107؛ و... . جالب اینکه این حدیث را از 170 طریق- که یکصد طریق آن را از طرق اهل سنت، و هفتاد طریق، از طرق اهل بیت(علیهم السلام) است- نقل کرده اند.
(4). پیام قرآن، همان، ج 8، ص 450.
(5). مجمع البحرین، طریحى، فخر الدین، انتشارات کتابفروشى مرتضوى، تهران، 1375 ش، چاپ سوم، ج 6، ص 54.
(6). الکافی، همان، ج 1، ص 58، ح 19.
(7). الکافى، همان، ج 2، ص 17، ح 2.
(8). الخصال، ابن بابویه، محمد بن على، جامعه مدرسین، قم، 1362 ش، چاپ اول، ج 2، ص 487.
(9). مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، المحقق: النوری، السید أبو المعاطی، عالم الکتب، بیروت، الطبعة الأولى، 1419هـ ق ـ 1998 م، ج 3، ص 267؛ شرح أصول الکافی، صدر الدین شیرازى، محمد بن ابراهیم، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، 1383 ش، چاپ اول، ج 2، ص 450.
(10). ر.ک: پیام قرآن، همان، ج 8، ص 450 - 452.
(11). ر.ک: ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، مکارم شیرازى، ناصر، موسسه مطبوعاتى هدف، قم، چاپ اول، ج 1، ص 384.
(12). پیام قرآن، همان، ج 8، ص 448-449.