پرسش :
مى گويند: يكى از معجزات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) شكافته شدن ماه (شقّ القمر) بوده است، آيا اين موضوع صحّت دارد؟
پاسخ :
براى اين كه اين مسأله كاملا روشن گردد لازم است از چند جهت مورد بحث قرار گيرد:
1- آيا امكان دارد كه كره ماه با آن بزرگى از هم شكافته شده و دوباره به صورت اوّل در آيد؟
2- پس از اين كه روشن شد شكافته شدن ماه امكان دارد، ببينم دليل قاطعى در دست داريم كه اين موضوع در زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) به عنوان يكى از معجزات آن حضرت واقع شده است؟
3- در صورتى كه وقوع اين معجزه دليل داشته باشد خصوصيّات آن چگونه بوده است؟
بحث اوّل
براى اين كه بدانيم شقّ القمر (شكافته شدن ماه) از نظر علوم روز كاملا امكان دارد، كافى است به نمونه هايى از انفجارها و انشقاق هايى كه درون منظومه شمسى رخ داده، اشاره شود:
الف- آستروئيدها قطعات سنگ هاى عظيم آسمانى هستند كه به دور منظومه شمسى در گردشند و گاهى از آنها به كرات كوچك و شبه سيّارات نيز تعبير مى كنند. گاهى بزرگى قطر بعضى از آنها به 25 كيلومتر مى رسد. دانشمندان عقيده دارند كه اين سنگ هاى آسمانى بقاياى سيّاره بزرگى هستند كه در مدارى ميان مدار مريخ و مشترى در حركت بوده است، سپس بر اثر عوامل نامعلومى منفجر و شكافته شده است، اين يك نمونه از انشقاق در اجرام آسمانى است.
ب- شهابى ها سنگ هاى ريز سرگردانى هستند كه با سرعت سرسام آورى در اطراف خورشيد در مدار خاصّى در گردشند و گاهى مسير آنها با مدار كره زمين تقاطع پيدا مى كند و به سوى زمين جذب مى شوند.
دانشمندان مى گويند اينها بقاياى ستاره هاى دنباله دارى است كه بر اثر حوادث نامعلومى منفجر و از هم شكافته شده است، اين هم نمونه ديگرى از انشقاق در كرات آسمانى است.
ج- طبق عقيده لاپلاس و بسيارى از دانشمندان فلكى، پيدايش منظومه شمسى نتيجه وقوع يك انشقاق عظيم مى باشد كه در كره خورشيد رخ داده است، چه اين كه همه اين سيّارات و مركز آنها خورشيد، در آغاز توده واحدى بوده اند و سپس هريك تدريجاً از آن جدا گرديده اند; امّا در اين كه عامل اين جدايى و انشقاق چه بوده، در ميان دانشمندان فلكى اختلاف است ولى در هر حال امكان وقوع انشقاق و تجزيه را در كرات منظومه شمسى، همه دانشمندان پذيرفته اند.
از بيانات فوق نتيجه مى گيريم كه: اصل وقوع انشقاق در كرات آسمانى ممكن است و علم آن را انكار نمى كند; بلكه اساس هيئت جديد در بسيارى از موارد بر آن نهاد شده است.
بديهى است اين امر در هريك از كرات صورت گيرد، نيازى به نيروى عظيمى دارد كه در پاره اى از موارد طبق فرضيّه هاى موجود شناخته شده و در پاره اى از موارد همچنان به صورت مرموز باقى مانده است.
در مورد شقّ القمر هم مسلّماً عامل مرموزى در كار بوده كه توانسته است چنان اثرى را از خود بگذارد و با توجّه به اين كه هركس مسأله شقّ القمر را عنوان نموده، نقش استمداد پيامبر را از نيروى مافوق طبيعى و غير عادّى مؤثّر دانسته، روشن مى شود كه هيچ كس نخواسته است ادّعا كند كه پيامبر تنها با همين نيروى عادّى بشرى اين كار را انجام داده است تا علم نتواند آن را بپذيرد.
اين جا يك موضوع باقى مى ماند و آن مسأله امكان التيام كامل اجزاى قمر پس از انشقاق مى باشد.
براى حلّ اين مطلب كافى است كه بدانيم اگر عامل جدايى شديد نباشد و انشقاق به صورت فوق العاده اى كه موجب پراكندگى كامل اجزا باشد صورت نگيرد، بازگشت و التيام آنها به صورت اوّل تحت تأثير جاذبه همان اجزا كاملا قابل توجيه است، زيرا مى دانيم هر دو جسم يكديگر را طبق فرمول معروف نيوتن جذب مى كنند و هر قدر فاصله آنها كمتر و يا جرم آنها بيشتر اثر اين جاذبه زيادتر خواهد بود.
بنابر اين با كم بودن فاصله و شكاف، خيلى زود به هم نزديك و پيوسته خواهند شد.(1)
اين از نظر هيئت جديد; امّا از نظر هيئت قديم و امتناع خرق و التيام در افلاك نه گانه و اجرام فلكى، از نظر اين كه اصل آن امروز ابطال شده، نيازى به بحث درباره آن نمى باشد.
از مجموع بيانات فوق چنين نتيجه مى گيريم: در حادثه شقّ القمر مطلبى كه علم آن را محال بشمرد ديده نمى شود.
بحث دوّم
بهترين دليلى كه براى وقوع اين معجزه شقّ القمر در دست مى باشد، آيات اوّل سوره 54 قرآن مجيد مى باشد:
«اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ اِنْ يَرَوا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْر مُسْتَمِرّ * وَ كَذَّبُوا و َ اتَّبَعُوا اَهْوائَهُمْ وَ كُلُّ اَمْر مُسْتَقِرّ; قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت! و هرگاه نشانه و معجزه اى را ببينند روى گردانده، مى گويند: اين سحرى مستمر است. آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند و از هواى نفسشان پيروى نمودند و هر امرى قرار گاهى دارد.»(2)
مفسّرين شيعه و سنّى با كمال قاطعيّت و صراحت مى گويند: آيات فوق مربوط به مسأله شقّ القمر و شكافته شدن ماه به عنوان معجزه در زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى باشد و از باب نمونه از تفاسير شيعه، تفسير بيان، مجمع البيان، ابوالفتوح رازى، منهج الصّادقين، صافى، برهان، نورالثّقلين و شبَّر، و از تفاسير اهل تسنّن، تفسير طبرى، درّ المنصور، فخر رازى، بيضاورى، كشّاف و «فى ظلال القرآن» را بايد نام برد.
مرحوم طبرسى در تفسير معروف مجمع البيان در ذيل همين آيات مى گويد: همه مفسّران اين آيه را مربوط به معجزه شقّ القمر در زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى دانند.
همچنين فخر رازى مفسّر معروف در ذيل آيات فوق مى گويد: عموم مفسّران معتقدند كه مراد از اين آيات شكافته شدن ماه در زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى باشد.
علاوه بر اين در كتب شيعه و سنّى قريب به 40 روايت درباره شقّ القمر آمده كه در بيشتر آنها تصريح شده كه آيات فوق درباره شقّ القمر نازل شده است.
بنابر اين، دلالت آيات فوق بر وقوع اين معجزه (شقّ القمر) هيچ جاى انكار يا ترديد نمى باشد.
بحث سوّم
آنچه از آيات مذكور و روايات استفاده مى شود اين است كه در زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)به درخواست مشركان اين معجزه به وقوع پيوست; يعنى، با يك نيروى مرموز (قدرت الهى) ماه شكافته شد و دوباره به حال اوّل بازگشت.
امّا خصوصيّات اين واقعه كه در بعضى از كتاب ها نوشته شده با اين كه احتمال دارد صحيح باشد محتاج به بحث هاى بيشترى است ولى چون دانستن خصوصيّات آن لازم نيست از بحث درباره آن خوددارى مى كنيم.
در خاتمه بايد تذكّر دهيم كه اين مسئله نيز مانند بسيارى از مسائل ديگر از دستبرد خيالبافان و جاعلان حديث مصون نمانده و پيرايه هاى فراوانى به آن بسته اند، مانند مطلب بى اساسى كه در ميان عوام مشهور است كه نيمى از ماه پايين آمد و در آستين آن حضرت داخل شد و از طرف ديگر بيرون آمد.
اين نوع مطالب در هيچ يك از كتب احاديث شيعه و سنّى كه مورد اعتبار باشد نيامده است و پايه و اساسى ندارد.
اكنون لازم است به اِشكال يا شبهه اى كه در اين مسأله مطرح شده و بعضى را به شكّ و ترديد واداشته، پاسخ داده شود:
اگر شقّ القمر حقيقت داشت مى بايست با آن همه اهمّيّتى كه دارد در تواريخ جهان ثبت گردد در حالى كه چنين نيست و در هيچ تاريخى ثبت نشده است.
براى اين كه پاسخ اين اشكال هم بخوبى روشن گردد بايد به چند موضوع زير توجّه كنيد:
اوّلا: بايد توجّه داشت كه ماه در تمام كره زمين قابل رؤيت نمى باشد بلكه در نيمى از كره زمين مى توان آن را رؤيت كرد.
ثانياً: در نيمى از همين نيمكره نيز همه مردم يا اكثريّت قريب به اتّفاق آنها از حوادثى كه در اجرام آسمانى رخ مى دهد غافل و بى خبرند، چون بعد از نيمه شب آنهاست و طبعاً در خوابند، به اين ترتيب تنها يك چهارم مردم جهان مى توانند از چنين حادثه اى با خبر شوند.
ثالثاً: هيچ مانعى ندارد كه در قسمت قابل توجّهى از اين نقاط در موقع وقوع اين حادثه، آسمان ابرى و چهره ما با ابر پوشيده باشد.
رابعاً: حوادث آسمانى در صورتى توجّه افراد را به خود جلب مى كند كه يا مانند صاعقه ها توأم با سر و صدا يا آثار فوق لعاده ديگرى باشند و يا مانند خسوف و كسوف همراه با كم شدن نور - آن هم براى يك مدّت نسبتاً طولانى - باشد، البتّه در چنين صورتى نظرها را به خود جلب مى كند.
امّا اگر كره ماه بدون مقدّمه قبلى و بدون هيچ عكس العمل ديگر از قبيل كم شدن نور و مانند آن فقط در چند لحظه شكافته شود و سپس التيام يابد، كمتر نظرى را به خود جلب مى كند. آيا ما در شب هاى عادّى كه ماه طبق معمول در آسمان مى درخشد هيچ به آن خيره مى شويم و در وضع آن كنجكاوى مى كنيم؟
خامساً: وسايل ثبت تاريخ و نشر آن در آن زمان ها بسيار محدود بوده و مثل امروز نبوده كه يك حادثه مهم برق آسا در سراسر جهان انتشار يابد.
سادساً: تاريخ گذشته در تمام جهات روشن و آشكار نيست، بلكه مملوّ از نقاط تاريك و مبهم است مثلا زردشت يكى از شخصيّت هاى معروف تاريخى است كه مركز نفوذ او قسمت مهمّى از دنياى متمدّن آن زمان بود، امّا امروز تاريخ تولّد، وفات، محل تولّد و ساير مشخّصات زندگى وى حتّى به عقيده بعضى اصل وجود او مجهول و تاريك است.
در حالى كه كشورهاى متمدّن آن زمان در مورد حفظ و ضبط تواريخ مربوط به خود تا اين اندازه بى اعتنا باشند، تعجّب ندارد كه اروپائيان در آن زمان به ضبط چنين حادثه اى اقدام نكرده باشند.
علاوه بر اينها بناى تاريخ نويسان ضبط همه وقايع نبوده است، چون ما بطور قطع مى دانيم در طول تاريخ بشر صدها زلزله نابود كننده و طوفان وحشتناك رخ داده كه شهرها و آبادى هاى وسيع را ويران نموده است در حالى كه تاريخ همه آنها را ضبط نكرده و به خاطر ندارد.
اگر به تفسير طبرى مراجعه كنيد مى بينيد تقريباً 30 روايت در مسأله شقّ القمر در اين كتاب آمده است، ولى صاحب همين تفسير در تاريخى كه نوشته (تاريخ طبرى) نامى از شقّ القمر به ميان نياورده است.
با توجّه به اين جهات، ذكر نشدن اين حادثه در تواريخ و غير آن تعجّب ندارد و نبايد آن را دليل بر عدم وقوع اين حادثه دانست.
همچنين آن طور كه بعضى از دانشمندان تحقيق كرده اند اين موضوع در بعضى از تواريخ هم نوشته شده است; مثلا، در مقاله يازدهم كتاب «تاريخ فرشته» آمده است كه در عهد رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)، اهل ميلبار هندوستان شقّ القمر را ديدند و در نوشته هاى خود ثبت كردند و حاكم آن شهر پس از آن كه تحقيقاتى در اين زمينه به عمل آورد، براى او ثابت شد كه اين موضوع در اثر اعجاز پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تحقّق يافته و دين اسلام را پذيرفت; بنابر اين نمى شود گفت در هيچ تاريخى ضبط نشده است.
اين بود خلاصه بحث پيرامون مسأله شقّ القمر و ايرادات گوناگونى كه ممكن است در اطراف آن بشود.(3)
________________________________________
1. احتمال دارد مراد از انشقاق، شكاف برداشتن باشد نه اين كه كاملا دو نيمه گردد به طورى كه هر نيمه از نيمه ديگر جدا شده باشد چون كلمه انشقاق از نظر لغت با اين معنا هم موافق است و اگر اين طور باشد التيام بعد از انشقاق خيلى بهتر قابل توجيه خواهد بود.
2. سوره قمر، آيات 1 تا 3.
3. اقتباس از كتاب «معراج، شقّ القمر، عبادت در قطبين».
براى اين كه اين مسأله كاملا روشن گردد لازم است از چند جهت مورد بحث قرار گيرد:
1- آيا امكان دارد كه كره ماه با آن بزرگى از هم شكافته شده و دوباره به صورت اوّل در آيد؟
2- پس از اين كه روشن شد شكافته شدن ماه امكان دارد، ببينم دليل قاطعى در دست داريم كه اين موضوع در زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) به عنوان يكى از معجزات آن حضرت واقع شده است؟
3- در صورتى كه وقوع اين معجزه دليل داشته باشد خصوصيّات آن چگونه بوده است؟
بحث اوّل
براى اين كه بدانيم شقّ القمر (شكافته شدن ماه) از نظر علوم روز كاملا امكان دارد، كافى است به نمونه هايى از انفجارها و انشقاق هايى كه درون منظومه شمسى رخ داده، اشاره شود:
الف- آستروئيدها قطعات سنگ هاى عظيم آسمانى هستند كه به دور منظومه شمسى در گردشند و گاهى از آنها به كرات كوچك و شبه سيّارات نيز تعبير مى كنند. گاهى بزرگى قطر بعضى از آنها به 25 كيلومتر مى رسد. دانشمندان عقيده دارند كه اين سنگ هاى آسمانى بقاياى سيّاره بزرگى هستند كه در مدارى ميان مدار مريخ و مشترى در حركت بوده است، سپس بر اثر عوامل نامعلومى منفجر و شكافته شده است، اين يك نمونه از انشقاق در اجرام آسمانى است.
ب- شهابى ها سنگ هاى ريز سرگردانى هستند كه با سرعت سرسام آورى در اطراف خورشيد در مدار خاصّى در گردشند و گاهى مسير آنها با مدار كره زمين تقاطع پيدا مى كند و به سوى زمين جذب مى شوند.
دانشمندان مى گويند اينها بقاياى ستاره هاى دنباله دارى است كه بر اثر حوادث نامعلومى منفجر و از هم شكافته شده است، اين هم نمونه ديگرى از انشقاق در كرات آسمانى است.
ج- طبق عقيده لاپلاس و بسيارى از دانشمندان فلكى، پيدايش منظومه شمسى نتيجه وقوع يك انشقاق عظيم مى باشد كه در كره خورشيد رخ داده است، چه اين كه همه اين سيّارات و مركز آنها خورشيد، در آغاز توده واحدى بوده اند و سپس هريك تدريجاً از آن جدا گرديده اند; امّا در اين كه عامل اين جدايى و انشقاق چه بوده، در ميان دانشمندان فلكى اختلاف است ولى در هر حال امكان وقوع انشقاق و تجزيه را در كرات منظومه شمسى، همه دانشمندان پذيرفته اند.
از بيانات فوق نتيجه مى گيريم كه: اصل وقوع انشقاق در كرات آسمانى ممكن است و علم آن را انكار نمى كند; بلكه اساس هيئت جديد در بسيارى از موارد بر آن نهاد شده است.
بديهى است اين امر در هريك از كرات صورت گيرد، نيازى به نيروى عظيمى دارد كه در پاره اى از موارد طبق فرضيّه هاى موجود شناخته شده و در پاره اى از موارد همچنان به صورت مرموز باقى مانده است.
در مورد شقّ القمر هم مسلّماً عامل مرموزى در كار بوده كه توانسته است چنان اثرى را از خود بگذارد و با توجّه به اين كه هركس مسأله شقّ القمر را عنوان نموده، نقش استمداد پيامبر را از نيروى مافوق طبيعى و غير عادّى مؤثّر دانسته، روشن مى شود كه هيچ كس نخواسته است ادّعا كند كه پيامبر تنها با همين نيروى عادّى بشرى اين كار را انجام داده است تا علم نتواند آن را بپذيرد.
اين جا يك موضوع باقى مى ماند و آن مسأله امكان التيام كامل اجزاى قمر پس از انشقاق مى باشد.
براى حلّ اين مطلب كافى است كه بدانيم اگر عامل جدايى شديد نباشد و انشقاق به صورت فوق العاده اى كه موجب پراكندگى كامل اجزا باشد صورت نگيرد، بازگشت و التيام آنها به صورت اوّل تحت تأثير جاذبه همان اجزا كاملا قابل توجيه است، زيرا مى دانيم هر دو جسم يكديگر را طبق فرمول معروف نيوتن جذب مى كنند و هر قدر فاصله آنها كمتر و يا جرم آنها بيشتر اثر اين جاذبه زيادتر خواهد بود.
بنابر اين با كم بودن فاصله و شكاف، خيلى زود به هم نزديك و پيوسته خواهند شد.(1)
اين از نظر هيئت جديد; امّا از نظر هيئت قديم و امتناع خرق و التيام در افلاك نه گانه و اجرام فلكى، از نظر اين كه اصل آن امروز ابطال شده، نيازى به بحث درباره آن نمى باشد.
از مجموع بيانات فوق چنين نتيجه مى گيريم: در حادثه شقّ القمر مطلبى كه علم آن را محال بشمرد ديده نمى شود.
بحث دوّم
بهترين دليلى كه براى وقوع اين معجزه شقّ القمر در دست مى باشد، آيات اوّل سوره 54 قرآن مجيد مى باشد:
«اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ اِنْ يَرَوا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْر مُسْتَمِرّ * وَ كَذَّبُوا و َ اتَّبَعُوا اَهْوائَهُمْ وَ كُلُّ اَمْر مُسْتَقِرّ; قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت! و هرگاه نشانه و معجزه اى را ببينند روى گردانده، مى گويند: اين سحرى مستمر است. آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند و از هواى نفسشان پيروى نمودند و هر امرى قرار گاهى دارد.»(2)
مفسّرين شيعه و سنّى با كمال قاطعيّت و صراحت مى گويند: آيات فوق مربوط به مسأله شقّ القمر و شكافته شدن ماه به عنوان معجزه در زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى باشد و از باب نمونه از تفاسير شيعه، تفسير بيان، مجمع البيان، ابوالفتوح رازى، منهج الصّادقين، صافى، برهان، نورالثّقلين و شبَّر، و از تفاسير اهل تسنّن، تفسير طبرى، درّ المنصور، فخر رازى، بيضاورى، كشّاف و «فى ظلال القرآن» را بايد نام برد.
مرحوم طبرسى در تفسير معروف مجمع البيان در ذيل همين آيات مى گويد: همه مفسّران اين آيه را مربوط به معجزه شقّ القمر در زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى دانند.
همچنين فخر رازى مفسّر معروف در ذيل آيات فوق مى گويد: عموم مفسّران معتقدند كه مراد از اين آيات شكافته شدن ماه در زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى باشد.
علاوه بر اين در كتب شيعه و سنّى قريب به 40 روايت درباره شقّ القمر آمده كه در بيشتر آنها تصريح شده كه آيات فوق درباره شقّ القمر نازل شده است.
بنابر اين، دلالت آيات فوق بر وقوع اين معجزه (شقّ القمر) هيچ جاى انكار يا ترديد نمى باشد.
بحث سوّم
آنچه از آيات مذكور و روايات استفاده مى شود اين است كه در زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)به درخواست مشركان اين معجزه به وقوع پيوست; يعنى، با يك نيروى مرموز (قدرت الهى) ماه شكافته شد و دوباره به حال اوّل بازگشت.
امّا خصوصيّات اين واقعه كه در بعضى از كتاب ها نوشته شده با اين كه احتمال دارد صحيح باشد محتاج به بحث هاى بيشترى است ولى چون دانستن خصوصيّات آن لازم نيست از بحث درباره آن خوددارى مى كنيم.
در خاتمه بايد تذكّر دهيم كه اين مسئله نيز مانند بسيارى از مسائل ديگر از دستبرد خيالبافان و جاعلان حديث مصون نمانده و پيرايه هاى فراوانى به آن بسته اند، مانند مطلب بى اساسى كه در ميان عوام مشهور است كه نيمى از ماه پايين آمد و در آستين آن حضرت داخل شد و از طرف ديگر بيرون آمد.
اين نوع مطالب در هيچ يك از كتب احاديث شيعه و سنّى كه مورد اعتبار باشد نيامده است و پايه و اساسى ندارد.
اكنون لازم است به اِشكال يا شبهه اى كه در اين مسأله مطرح شده و بعضى را به شكّ و ترديد واداشته، پاسخ داده شود:
اگر شقّ القمر حقيقت داشت مى بايست با آن همه اهمّيّتى كه دارد در تواريخ جهان ثبت گردد در حالى كه چنين نيست و در هيچ تاريخى ثبت نشده است.
براى اين كه پاسخ اين اشكال هم بخوبى روشن گردد بايد به چند موضوع زير توجّه كنيد:
اوّلا: بايد توجّه داشت كه ماه در تمام كره زمين قابل رؤيت نمى باشد بلكه در نيمى از كره زمين مى توان آن را رؤيت كرد.
ثانياً: در نيمى از همين نيمكره نيز همه مردم يا اكثريّت قريب به اتّفاق آنها از حوادثى كه در اجرام آسمانى رخ مى دهد غافل و بى خبرند، چون بعد از نيمه شب آنهاست و طبعاً در خوابند، به اين ترتيب تنها يك چهارم مردم جهان مى توانند از چنين حادثه اى با خبر شوند.
ثالثاً: هيچ مانعى ندارد كه در قسمت قابل توجّهى از اين نقاط در موقع وقوع اين حادثه، آسمان ابرى و چهره ما با ابر پوشيده باشد.
رابعاً: حوادث آسمانى در صورتى توجّه افراد را به خود جلب مى كند كه يا مانند صاعقه ها توأم با سر و صدا يا آثار فوق لعاده ديگرى باشند و يا مانند خسوف و كسوف همراه با كم شدن نور - آن هم براى يك مدّت نسبتاً طولانى - باشد، البتّه در چنين صورتى نظرها را به خود جلب مى كند.
امّا اگر كره ماه بدون مقدّمه قبلى و بدون هيچ عكس العمل ديگر از قبيل كم شدن نور و مانند آن فقط در چند لحظه شكافته شود و سپس التيام يابد، كمتر نظرى را به خود جلب مى كند. آيا ما در شب هاى عادّى كه ماه طبق معمول در آسمان مى درخشد هيچ به آن خيره مى شويم و در وضع آن كنجكاوى مى كنيم؟
خامساً: وسايل ثبت تاريخ و نشر آن در آن زمان ها بسيار محدود بوده و مثل امروز نبوده كه يك حادثه مهم برق آسا در سراسر جهان انتشار يابد.
سادساً: تاريخ گذشته در تمام جهات روشن و آشكار نيست، بلكه مملوّ از نقاط تاريك و مبهم است مثلا زردشت يكى از شخصيّت هاى معروف تاريخى است كه مركز نفوذ او قسمت مهمّى از دنياى متمدّن آن زمان بود، امّا امروز تاريخ تولّد، وفات، محل تولّد و ساير مشخّصات زندگى وى حتّى به عقيده بعضى اصل وجود او مجهول و تاريك است.
در حالى كه كشورهاى متمدّن آن زمان در مورد حفظ و ضبط تواريخ مربوط به خود تا اين اندازه بى اعتنا باشند، تعجّب ندارد كه اروپائيان در آن زمان به ضبط چنين حادثه اى اقدام نكرده باشند.
علاوه بر اينها بناى تاريخ نويسان ضبط همه وقايع نبوده است، چون ما بطور قطع مى دانيم در طول تاريخ بشر صدها زلزله نابود كننده و طوفان وحشتناك رخ داده كه شهرها و آبادى هاى وسيع را ويران نموده است در حالى كه تاريخ همه آنها را ضبط نكرده و به خاطر ندارد.
اگر به تفسير طبرى مراجعه كنيد مى بينيد تقريباً 30 روايت در مسأله شقّ القمر در اين كتاب آمده است، ولى صاحب همين تفسير در تاريخى كه نوشته (تاريخ طبرى) نامى از شقّ القمر به ميان نياورده است.
با توجّه به اين جهات، ذكر نشدن اين حادثه در تواريخ و غير آن تعجّب ندارد و نبايد آن را دليل بر عدم وقوع اين حادثه دانست.
همچنين آن طور كه بعضى از دانشمندان تحقيق كرده اند اين موضوع در بعضى از تواريخ هم نوشته شده است; مثلا، در مقاله يازدهم كتاب «تاريخ فرشته» آمده است كه در عهد رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)، اهل ميلبار هندوستان شقّ القمر را ديدند و در نوشته هاى خود ثبت كردند و حاكم آن شهر پس از آن كه تحقيقاتى در اين زمينه به عمل آورد، براى او ثابت شد كه اين موضوع در اثر اعجاز پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تحقّق يافته و دين اسلام را پذيرفت; بنابر اين نمى شود گفت در هيچ تاريخى ضبط نشده است.
اين بود خلاصه بحث پيرامون مسأله شقّ القمر و ايرادات گوناگونى كه ممكن است در اطراف آن بشود.(3)
________________________________________
1. احتمال دارد مراد از انشقاق، شكاف برداشتن باشد نه اين كه كاملا دو نيمه گردد به طورى كه هر نيمه از نيمه ديگر جدا شده باشد چون كلمه انشقاق از نظر لغت با اين معنا هم موافق است و اگر اين طور باشد التيام بعد از انشقاق خيلى بهتر قابل توجيه خواهد بود.
2. سوره قمر، آيات 1 تا 3.
3. اقتباس از كتاب «معراج، شقّ القمر، عبادت در قطبين».