پرسش :
معنای اخلاق چیست؟
پاسخ :
در مفردات راغب آمده است: خُلق به معناى قوا و سجایا و صفات درونى است که با چشم دل دیده مى شود. بنابراین مى توان گفت: اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است. ابن مسکویه مى گوید: "خلق همان حالت نفسانى است که انسان را به انجام کارهایى دعوت مى کند بى آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد، و آن بر دو قسم است:
1- قسمى از آن طبیعى و به اصل مزاج آدمى بستگى دارد مانند کسى که از کوچک ترین ناملایمى خشمگین مى شود و یا مى خندد و یا افسرده مى شود.
2- قسم دیگر ناشى از عادت و تمرین است و چه بسا در آغاز از روى فکر ناشى و مى شده ولى بر اثر تکرار رفته رفته به شکل ملکه و خُلق و خوى ثابت در مى آید، آن گاه بدون فکر و محاسبه عمل مى کند".
بنابراین حالات نفسانى تا به شکل خلق و خوى ثابت در نیامده، به عنوان اخلاق شناخته نمى شود مثلاً اگر کسى یک یا چند بار بذل و بخشش کند نمى شود گفت سخى است.
در مورد ملاک اخلاقى بودن فعل آدمى در فلسفة اخلاق، مکاتب اخلاقى نظریات مختلفى داده اند که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1- مکتب لذت گرایى شخصی: به عقیدة این گروه هر عملى که لذت آدمى را تأمین کند فعل اخلاقى است.
2- مکتب مصلحت شخصی: فعل اخلاقى تنها در تأمین منافع شخصى است.
3- مکتب قدرت طلبی: فعل اخلاقى فعلى است که در راستاى ارضاى غریزة قدرت طلبى باشد.
4- مکتب عاطفه گرایی: این نظریه معیار فعل اخلاقى را خدمت به غیر و تأمین منافع دیگران بر اساس عاطفة نوع دوستى مى داند.
5- مکتب وجدان گرایی.
6- مکتب منفعت عمومی.
7- مکاتب ترک تعلقات دنیوی.
8- مکتب سعادت و کمال.
9- مکتب کمونیسم.
اما هیچ یک از این مکتب ها تمام حقیقت را بیان نکرده اند و نقاط ضعفى دارند که براى آشنایى بیشتر با آن ها مطالعة کتاب فلسفه اخلاق استاد مطهرى را توصیه مى کنیم.
در مفردات راغب آمده است: خُلق به معناى قوا و سجایا و صفات درونى است که با چشم دل دیده مى شود. بنابراین مى توان گفت: اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است. ابن مسکویه مى گوید: "خلق همان حالت نفسانى است که انسان را به انجام کارهایى دعوت مى کند بى آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد، و آن بر دو قسم است:
1- قسمى از آن طبیعى و به اصل مزاج آدمى بستگى دارد مانند کسى که از کوچک ترین ناملایمى خشمگین مى شود و یا مى خندد و یا افسرده مى شود.
2- قسم دیگر ناشى از عادت و تمرین است و چه بسا در آغاز از روى فکر ناشى و مى شده ولى بر اثر تکرار رفته رفته به شکل ملکه و خُلق و خوى ثابت در مى آید، آن گاه بدون فکر و محاسبه عمل مى کند".
بنابراین حالات نفسانى تا به شکل خلق و خوى ثابت در نیامده، به عنوان اخلاق شناخته نمى شود مثلاً اگر کسى یک یا چند بار بذل و بخشش کند نمى شود گفت سخى است.
در مورد ملاک اخلاقى بودن فعل آدمى در فلسفة اخلاق، مکاتب اخلاقى نظریات مختلفى داده اند که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1- مکتب لذت گرایى شخصی: به عقیدة این گروه هر عملى که لذت آدمى را تأمین کند فعل اخلاقى است.
2- مکتب مصلحت شخصی: فعل اخلاقى تنها در تأمین منافع شخصى است.
3- مکتب قدرت طلبی: فعل اخلاقى فعلى است که در راستاى ارضاى غریزة قدرت طلبى باشد.
4- مکتب عاطفه گرایی: این نظریه معیار فعل اخلاقى را خدمت به غیر و تأمین منافع دیگران بر اساس عاطفة نوع دوستى مى داند.
5- مکتب وجدان گرایی.
6- مکتب منفعت عمومی.
7- مکاتب ترک تعلقات دنیوی.
8- مکتب سعادت و کمال.
9- مکتب کمونیسم.
اما هیچ یک از این مکتب ها تمام حقیقت را بیان نکرده اند و نقاط ضعفى دارند که براى آشنایى بیشتر با آن ها مطالعة کتاب فلسفه اخلاق استاد مطهرى را توصیه مى کنیم.