پرسش :
ضرورت رجوع به عترت طاهرين عليهمالسلام در فهم ظاهر قرآن با استقلال قرآن در تبيين معارف چگونه سازگار است؟
پاسخ :
اين شببه مطرح است كه در حديث شريف ثقلين (كتاب الله و عترت رسول الله) "عترت" همسان كتاب خدا و متلازم با آن قرار داده شده و لازم اين همساني آن است كه "روايات" اهلبيت (عليهمالسلام) عِدل و ملازم و همتاي قرآن كريم باشد. از اين رو عدم رجوع به روايات در فهم ظواهر قرآن مايه افتراق بين ثقلين و عامل گمراهي قلمداد شده است: "إنّى تارك فيكم ثقلين، ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى... وهو كتاب الله... وعترتى أهل بيتى لن يفترقا..."(١) و ضرورت رجوع به عترت طاهرين (عليهمالسلام) در فهم ظواهر قرآن با استقلال قرآن در تبيين معارف دين ناسازگار است. بنابراين، قرآن كريم به ضميمه روايـات اهـلبيت (عليهمالسلام) حـجت الـهي و تبيان كـل شـيء است.
پاسخ شبهه
اوّلا ً، آنچه در حديث شريف ثقلين همتاي قرآن كريم قرار گرفته، عترت (عليهمالسلام) است(٢)، نه روايت، آن هم خبر واحد.
ثانياً، عترت طاهرين گرچه به لحاظ مقامهاي معنوي و در نشئه باطن، از نظر بزرگان دين مانند صاحب جواهر(٣) و كاشف الغطاء(٤)، از قرآن كمتر نيستند و سخن بلند حضرت اميرالمؤمنين(عليهالسلام): "ما لله عزّ وجلّ آية هى أكبر منّى"(٥) نيز گواه اين مدّعاست، اما از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعليم و تفهيم معارف دين، قرآن كريم ثقل اكبر و آن بزرگواران ثقل اصغرند و در اين نشئه جسم خود را نيز براي حفظ قرآن فدا ميكنند(٦) و حديث ثقلين (در اكثر نقلهاي آن) خود شاهد اين مدّعاست: "وإنّى تارك فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر: كتاب الله تبارك وتعالي حبل ممدود من السماء إلي الأرض وعترتى أهل بيتى...".(٧)
ثالثاً، روايات از سه بُعدْ ظني (غير قطعي) است:
الف: سند و اصل صدور؛ زيرا خبر متواتر و يا خبر واحد محفوف به قراين قطعآور بسيار نادر است.
ب: جهت صدور؛ از آن رو كه احتمال تقيه در روايات وجود دارد.
ج: دلالت؛ زيرا پشتوانه دلالت آن بر محتوا اصول عقلائيه همانند اصالت اطلاق، اصالت عموم، اصالت عدم تقييد و اصالت عدم تخصيص و اصالت عدم قرينه و مانند آن است. اما قرآن كريم در بيشتر اين ابعادْ قطعي است؛ زيرا از نظر سند، اِسنادش به خداي سبحان قطعي است و در كلامالله بودن آن هيچ شكي نيست. از نظر "جهت صدور" نيز آسيبپذير نيست؛ زيرا خداي سبحان در بيان حقايق تقيه نميكند و تقيه در قرآن اصلا ً راه ندارد(٨). در نتيجه، قرآن هم در اصل صدور و هم از لحاظ جهت صدور قطعي است. اما از نظر دلالت گرچه آيات قرآن همانند روايات به نظر ميرسد، ليكن چون از احتمال دسّ و تحريف از يك سو و احتمال سهو و نسيان و خطا در فهم و عصيان در ابلاغ و املا از سوي ديگر مصون است و از طرفي عهدهدار تبيين خطوط كلي دين است، نه فروع جزئي آن. از اين رو پس از ارجاع متشابهات به محكمات و حمل مطلقها بر مقيّدها و عمومها بر خصوصها و باز گرداندن ظواهر به نصوص يا اظهرها و جمع بندي آيات و مطالب، امري يقيني يا به مثابه يقيني است. بنابراين، قرآن كريم پايگاه قطعي يا اطمينانبخش دين است و زمام دين بايد به امري قطعي سپرده شود، نه ظني.
رابعاً، روايات معصومين (عليهمالسلام) هم در اصل حجيت و هم در تأييد محتوا، وابسته به قرآن كريم است:
اما در اصل حجيّت، زيرا پشتوانه حجيت سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يعني قول، فعل و تقرير آن حضرتْ قرآن است، كه مسلمانان را در آياتي مانند: "أطيعوا الله وأطيعوا الرّسول..."(٩) ، "ما اتاكم الرّسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا"(١٠) و "أنزلنا إليك الذّكر لتُبَيّن للنّاس ما نزّل إليهم"(١١) به آن حضرت ارجاع ميدهد و پشتوانه حجيّت سنّت امامان (عليهمالسلام) نيز گفتار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديث شريف ثقلين است. بنابراين، حجيت و ارزش رهآورد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليهمالسلام) به بركت قرآن كريم است؛ مگر آن كه نبوّت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با معجزه ديگري جز قرآن ثابت شده باشد كه در اين حال حجّيت سنّت آن حضرت متوقف بر قرآن نيست. البته در عصر كنوني كه معجزهاي جز قرآن وجود ندارد، نميتوان حجّيت سنّت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بدون قرآن ثابت كرد؛ مگر آنكه با تواتر بر صدور معجزه ديگر غير از قرآن حجّيت آن ثابت شود. اما حجّيت قرآن كريم ذاتي آن است و از مبدأ ديگري تأمين نشده است. در نتيجه حجيّت قرآن و حجيّت روايات در يك سطح و همسنگ نيست.
شايان ذكر است كه، منظور از ذاتي بودن حجّيت قرآن، حجيّت نسبت به سنّت است، نه آن كه ذاتي اوّلي باشد.
حال اگر حجيت ظواهر قرآن كريم نيز وابسته به روايات باشد و قرآن كريم حتي در سطح تفسير و دلالت بر معاني ظواهر الفاظ خود متوقف بر روايات باشد، مستلزم دور (توقف شيء بر خود) خواهد بود كه استحاله آن بديهي است. البته فرض دوري نبودن اشاره نشد.
تذكّر: ارجاع مسلمانان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليهمالسلام) نيز به وسيله خود قرآن صورت گرفته است و از مصاديق "تبياناً لِكل شيء"(١٢) است. پس نور قرآن است كه راهنمايان بشر را به آنان ميشناساند و چنين نيست كه جامعه انساني بدون هدايت قرآن بتواند يا مكلّف باشد به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهلبيت (عليهمالسلام) رجوع كند. گرچه كليد فهم بسياري از حقايق قرآن نزد اهلبيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) است، اما خود قرآن جايگاه اين كليد را روشن كرده است.
و اما در تأييد محتوا بدان سبب كه خود معصومين (عليهمالسلام) در احاديث فراواني فرمودهاند: سخنان ما را بر ميزان الهي، يعني قرآن كريم عرضه و با آن ارزيابي كنيد و در صورت عدم مخالفت با قرآن آن را بپذيريد. اين احاديث به "اخبار عرض علي الكتاب" معروف و دو دسته است:
دسته يكم رواياتي است كه راه حلّ تعارضِ احاديث متعارض را ارائه ميكند و در باب "تعادل و تراجيح" علم اصول فقه به "نصوص علاجيّه" موسوم است.
يكي از معيارهاي حل تعارض روايات از منظر اخبار علاجيّه، عرضه كردن دو حديث متعارض، كه جمع دلالي ندارد و تعارض آنها استقرار يافته، بر قرآن كريم است تا موافق قرآن يا غير مخالف آن اخذ گردد و مخالف آن مردود شناخته شود: "... وكلاهما اختلفا فى حديثكم... فإن كان الخبران عنكما مشهورين قد رواهما الثقات عنكم؟ قال: ينظر فيما وافق حكمه حكم الكتاب والسنّة وخالف العامة فيؤخذ به ويترك ما خالف حكمه حكم الكتاب والسنّة ووافق العامة"(١٣)، "اعرضوهما علي كتاب الله عزّ وجلّ فما وافق كتاب الله عزّ وجلّ فخذوه وما خالف كتاب الله فردّوه"(١٤)، "إذا ورد عليكم حديثان مختلفان فاعرضوهما علي كتاب الله فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فردّوه".(١٥)
دسته دوم روايات عامّي است كه اختصاصي به اخبار متعارض ندارد، بلكه صحّت محتواي هر روايتي را در گرو موافقت يا عدم مخالفت با قرآن كريم ميداند و دامنه لزوم عرض بر قرآن را بر همه احاديث ميگستراند(١٦)؛ مانند روايات زير:
1 ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد: "إنّ علي كل حق حقيقة وعلي كل صواب نوراً فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه"(١٧)؛ هر حقي اصلي دارد كه آن اصل ميزان سنجش و معيار ارزيابي اين حق است و هر صوابي (امر واقعي) نورانيتي دارد كه صواب مزبور به وسيله آن نور شناسايي ميشود. پس آنچه با ميزان الهي، يعني قرآن كريم موافق بود بگيريد و آنچه مخالف آن بود واگذاريد. از تفريع ذيل روايت: "فما وافق..." بر ميآيد كه روايات همان حقّ است و حقيقت آن، قرآن كريم است و صحت محتواي روايات در گرو موافقت با حقيقت آن (قرآن كريم) است و نوري كه با آنْ راستيِ روايات سنجيده ميشود، قرآن است.
2 ـ همچنين حضرت امام صادق (عليهالسلام) در پاسخ استفسار درباره احاديثي كه راويان برخي از آنها موثقند و راويان برخي غير موثّق، ميفرمايد: "إذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهداً من كتاب الله أو من قول رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) وإلاّ فالذى جاءكم به أولي به"(١٨)؛ اگر حديث با قرآن موافق بود يا با آن مخالف نبود، بپذيريد و اگر با قرآن مخالف بود، تحمّل بار آن بر عهده ناقل و راوي آن است.
3 ـ نيز حضرت امام صادق (عليهالسلام) ميفرمايد: "كل شى مردود إلي الكتاب والسنّة وكل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف"(١٩). در اين حديث ابتدا كتاب و سنّت قطعي مرجع ارزيابي هر سخن معرفي شده و پس از آن، تنها قرآن كريم مرجع سنجش شناخته شده است؛ زيرا سنّت قطعي گرچه از لحاظ عَرْض بر محتواي قرآن بينياز است، ليكن اصل حجيّت سنّت قطعي به حجّيت قرآن و اعجاز آن وابسته است؛ زيرا رسالت رسول اكرم و نبوت او به وسيله معجزه بودن قرآن ثابت ميشود؛ مگر آن كه اصل رسالت آن حضرت با اعجاز ديگري غير از قرآن ثابت شده باشد؛ ليكن چنان معجزهاي جاودانه نخواهد بود و براي نسلهاي كنوني و آينده سودمند نيست؛ مگر آن كه از راه تواتر اصل چنان معجزهاي ثابت شده باشد كه در اين حال در سايه اعتماد بر تواترِ اعجاز، نبوت آن حضرت جاودانه خواهد بود. سنت غير قطعي نيز گذشته از اصل حجيّت، بايد از لحاظ محتوا با قرآن كريم ارزيابي شود و اگر مخالف با محتواي آن بود زخرف و باطل است.
تذكّر: بايد توجه داشت كه لسان اين گونه روايات از تخصيص يا تقييد امتناع دارد و هرگز نميتوان آن را تخصيص يا تقييد زد.
4 ـ محتواي جمله پاياني حديث قبلي، در روايتي ديگر چنين نقل شده است: "ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف"(٢٠)؛ حديثي كه موافق قرآن نباشد باطل است.
5 ـ امام صادق (عليهالسلام) ميفرمايد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در خطابه خود در سرزمين مِنا فرمودند: "أيّها النّاس ما جاءكم عنّى يوافق كتاب الله فأنا قلته وما جائكم يخالف كتاب الله فلم أقله"(٢١). بنابراين، حتي در غير صورت عارض نيز كه روايت به حسب ظاهر داراي اركان حجيّت است، بايد از لحاظ محتوا با قرآن كريم ارزيابي شود. اين احاديث به خوبي نشان ميدهد كه حديث همتا و در عَرْض قرآن نيست، بلكه در طول آن است؛ زيرا اگر حديث در عرض قرآن بود، در صورت تعارض ظاهر حديث با قرآن سخن از "تساقط متعارضين" و رجوع به اصل حاكم در مسئله يا "تخيير" در اخذ به يكي از دو متعارض بود، نه سخن از زخرف و باطل بودن روايت مخالف و معارض قرآن.
تذكّر: مخالفتي كه مايه سقوط روايت از حجيّت است مخالفت تبايني است، نه مخالفتي كه ميان مطلق و مقيد يا عام و خاص است؛ زيرا چنين مخالفتي در عرف قانونگزاري و نيز در عرف عقلا مخالفتي بدئي تلقي ميشود، نه مخالفت و تعارض مستقرّ تا نوبت به زخرف و باطل بودن روايت مخالف قرآن برسد؛ چنانكه مخالفت و تعارض دو حديث نيز، همان مخالفت تبايني است كه جمع دلالي ندارد. از اين رو نوبت به نصوص علاجيه ميرسد. نصوص علاجيه براي رفع تعارض مستقر است؛ چنانكه در آن نصوص آمده است: "واحد يأمرنا... والآخر ينهانا عنه"(٢٢). نشانه اين كه مخالفت در عموم و خصوص و اطلاق و قيدْ تعارض محسوب نميشود، يكي آن است كه داراي جمع دلالي و عرفي است و ديگر اين كه اين گونه اختلافها در بين آيات قرآن با يكديگر نيز وجود دارد؛ با اين كه اين كتاب الهي داعيه مبرّا بودن از اختلاف دارد: "أفلا يتدبرون القران ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاكثيراً"(٢٣). مقيد نسبت به مطلق و مخصّص نسبت به عام شارح است، نه معارض.
١ ـ بحار، ج 23، ص 108.
٢ ـ حضرت امام حسين درباره امامان (عليهم السلام) مي فرمايد: "نحن... أحد الثقلين الّذين جعلنا رسول الله ثانى كتاب الله تبارك و تعالي" (بحار، ج44، ص205).
٣ ـ جواهر الكلام، ج 13، ص 71 ـ 76.
٤ ـ كشفالغطاء، كتاب القرآن، ص 298: "المبحث الرابع انه [القرآن] أفضل من جميع الكتب المنزلة من السماء ومن كلام الأنبياء و الأصفياء وليس بأفضل من النّبي(صلي الله عليه و آله و سلم) وأوصيائه(عليهمالسلام) وإن وجب عليهم تعظيمه واحترامه... فتواضعهم لبيت الله تعالي وتبركهم بالحجر والأركان وبالقرآن وبالمكتوب من أسمائه وصفاته من تلك الحيثية لا يقضى لها بزيادة الشرفية".
٥ ـ اصول كافي، ج 1، ص 207؛ بحار، ج 23، ص 206.
٦ ـ جان شريف آن بزرگواران تنها براي لقاي الهي است و حتي در نشئه ظاهر فداي چيزي نمي شود.
٧ ـ بحار، ج 89، ص 13.
٨ ـ تقيّه به معناي اظهار امر غير واقعي، در قرآن راه ندارد و اما اين كه بر اثر مصالحي برخي مسايل، مانند معرفي صريح جانشينان پيامبر، در قرآن ذكر نشود و به رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) واگذار شود، در قرآن راه دارد؛ ولي اين تقيه نيست.
٩ ـ سوره نساء، آيه 59.
١٠ ـ سوره حشر، آيه 7.
١١ ـ سوره نحل، آيه 44.
١٢ ـ سوره نحل، آيه 89.
١٣ ـ اصول كافي، ج 1، ص 67.
١٤ ـ وسائل الشيعه، ج 18، ص 80.
١٥ ـ همان، ص 84.
١٦ ـ اخبار عرض بر كتاب روايات بي واسطه (سنّت قطعي) را شامل نمي شود؛ زيرا كسي كه به حضور پيامبر يا امام معصوم (عليهالسلام) مشرف شد و سخني را از زبان مطهّر او شنيد و جهت صدور آن را نيز احراز كرد، به طوري كه احتمال تقيه اصلا مطرح نبود، ديگر احتمال خلاف نمي دهد. شنيدن سخن از سخنگوي وحي، مايه حصول جزم است. بنابراين، اخبار عرض بر كتاب در خصوص روايات با واسطه است، آن هم در صورتي كه صدور آن قطعي نباشد.
١٧ ـ اصول كافي، ج 1، ص69.
١٨ ـ اصول كافي، ج 1، ص69.
١٩ ـ همان.
٢٠ ـ اصول كافي، ج 1، ص 69.
٢١ ـ همان.
٢٢ ـ وسائل الشيعه، ج 18، ص 88.
٢٣ ـ سوره نساء، آيه 82.
مأخذ: ( تفسیر تسنيم، ج ١، ص ٧٥)
اين شببه مطرح است كه در حديث شريف ثقلين (كتاب الله و عترت رسول الله) "عترت" همسان كتاب خدا و متلازم با آن قرار داده شده و لازم اين همساني آن است كه "روايات" اهلبيت (عليهمالسلام) عِدل و ملازم و همتاي قرآن كريم باشد. از اين رو عدم رجوع به روايات در فهم ظواهر قرآن مايه افتراق بين ثقلين و عامل گمراهي قلمداد شده است: "إنّى تارك فيكم ثقلين، ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى... وهو كتاب الله... وعترتى أهل بيتى لن يفترقا..."(١) و ضرورت رجوع به عترت طاهرين (عليهمالسلام) در فهم ظواهر قرآن با استقلال قرآن در تبيين معارف دين ناسازگار است. بنابراين، قرآن كريم به ضميمه روايـات اهـلبيت (عليهمالسلام) حـجت الـهي و تبيان كـل شـيء است.
پاسخ شبهه
اوّلا ً، آنچه در حديث شريف ثقلين همتاي قرآن كريم قرار گرفته، عترت (عليهمالسلام) است(٢)، نه روايت، آن هم خبر واحد.
ثانياً، عترت طاهرين گرچه به لحاظ مقامهاي معنوي و در نشئه باطن، از نظر بزرگان دين مانند صاحب جواهر(٣) و كاشف الغطاء(٤)، از قرآن كمتر نيستند و سخن بلند حضرت اميرالمؤمنين(عليهالسلام): "ما لله عزّ وجلّ آية هى أكبر منّى"(٥) نيز گواه اين مدّعاست، اما از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعليم و تفهيم معارف دين، قرآن كريم ثقل اكبر و آن بزرگواران ثقل اصغرند و در اين نشئه جسم خود را نيز براي حفظ قرآن فدا ميكنند(٦) و حديث ثقلين (در اكثر نقلهاي آن) خود شاهد اين مدّعاست: "وإنّى تارك فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر: كتاب الله تبارك وتعالي حبل ممدود من السماء إلي الأرض وعترتى أهل بيتى...".(٧)
ثالثاً، روايات از سه بُعدْ ظني (غير قطعي) است:
الف: سند و اصل صدور؛ زيرا خبر متواتر و يا خبر واحد محفوف به قراين قطعآور بسيار نادر است.
ب: جهت صدور؛ از آن رو كه احتمال تقيه در روايات وجود دارد.
ج: دلالت؛ زيرا پشتوانه دلالت آن بر محتوا اصول عقلائيه همانند اصالت اطلاق، اصالت عموم، اصالت عدم تقييد و اصالت عدم تخصيص و اصالت عدم قرينه و مانند آن است. اما قرآن كريم در بيشتر اين ابعادْ قطعي است؛ زيرا از نظر سند، اِسنادش به خداي سبحان قطعي است و در كلامالله بودن آن هيچ شكي نيست. از نظر "جهت صدور" نيز آسيبپذير نيست؛ زيرا خداي سبحان در بيان حقايق تقيه نميكند و تقيه در قرآن اصلا ً راه ندارد(٨). در نتيجه، قرآن هم در اصل صدور و هم از لحاظ جهت صدور قطعي است. اما از نظر دلالت گرچه آيات قرآن همانند روايات به نظر ميرسد، ليكن چون از احتمال دسّ و تحريف از يك سو و احتمال سهو و نسيان و خطا در فهم و عصيان در ابلاغ و املا از سوي ديگر مصون است و از طرفي عهدهدار تبيين خطوط كلي دين است، نه فروع جزئي آن. از اين رو پس از ارجاع متشابهات به محكمات و حمل مطلقها بر مقيّدها و عمومها بر خصوصها و باز گرداندن ظواهر به نصوص يا اظهرها و جمع بندي آيات و مطالب، امري يقيني يا به مثابه يقيني است. بنابراين، قرآن كريم پايگاه قطعي يا اطمينانبخش دين است و زمام دين بايد به امري قطعي سپرده شود، نه ظني.
رابعاً، روايات معصومين (عليهمالسلام) هم در اصل حجيت و هم در تأييد محتوا، وابسته به قرآن كريم است:
اما در اصل حجيّت، زيرا پشتوانه حجيت سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يعني قول، فعل و تقرير آن حضرتْ قرآن است، كه مسلمانان را در آياتي مانند: "أطيعوا الله وأطيعوا الرّسول..."(٩) ، "ما اتاكم الرّسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا"(١٠) و "أنزلنا إليك الذّكر لتُبَيّن للنّاس ما نزّل إليهم"(١١) به آن حضرت ارجاع ميدهد و پشتوانه حجيّت سنّت امامان (عليهمالسلام) نيز گفتار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديث شريف ثقلين است. بنابراين، حجيت و ارزش رهآورد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليهمالسلام) به بركت قرآن كريم است؛ مگر آن كه نبوّت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با معجزه ديگري جز قرآن ثابت شده باشد كه در اين حال حجّيت سنّت آن حضرت متوقف بر قرآن نيست. البته در عصر كنوني كه معجزهاي جز قرآن وجود ندارد، نميتوان حجّيت سنّت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بدون قرآن ثابت كرد؛ مگر آنكه با تواتر بر صدور معجزه ديگر غير از قرآن حجّيت آن ثابت شود. اما حجّيت قرآن كريم ذاتي آن است و از مبدأ ديگري تأمين نشده است. در نتيجه حجيّت قرآن و حجيّت روايات در يك سطح و همسنگ نيست.
شايان ذكر است كه، منظور از ذاتي بودن حجّيت قرآن، حجيّت نسبت به سنّت است، نه آن كه ذاتي اوّلي باشد.
حال اگر حجيت ظواهر قرآن كريم نيز وابسته به روايات باشد و قرآن كريم حتي در سطح تفسير و دلالت بر معاني ظواهر الفاظ خود متوقف بر روايات باشد، مستلزم دور (توقف شيء بر خود) خواهد بود كه استحاله آن بديهي است. البته فرض دوري نبودن اشاره نشد.
تذكّر: ارجاع مسلمانان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليهمالسلام) نيز به وسيله خود قرآن صورت گرفته است و از مصاديق "تبياناً لِكل شيء"(١٢) است. پس نور قرآن است كه راهنمايان بشر را به آنان ميشناساند و چنين نيست كه جامعه انساني بدون هدايت قرآن بتواند يا مكلّف باشد به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهلبيت (عليهمالسلام) رجوع كند. گرچه كليد فهم بسياري از حقايق قرآن نزد اهلبيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) است، اما خود قرآن جايگاه اين كليد را روشن كرده است.
و اما در تأييد محتوا بدان سبب كه خود معصومين (عليهمالسلام) در احاديث فراواني فرمودهاند: سخنان ما را بر ميزان الهي، يعني قرآن كريم عرضه و با آن ارزيابي كنيد و در صورت عدم مخالفت با قرآن آن را بپذيريد. اين احاديث به "اخبار عرض علي الكتاب" معروف و دو دسته است:
دسته يكم رواياتي است كه راه حلّ تعارضِ احاديث متعارض را ارائه ميكند و در باب "تعادل و تراجيح" علم اصول فقه به "نصوص علاجيّه" موسوم است.
يكي از معيارهاي حل تعارض روايات از منظر اخبار علاجيّه، عرضه كردن دو حديث متعارض، كه جمع دلالي ندارد و تعارض آنها استقرار يافته، بر قرآن كريم است تا موافق قرآن يا غير مخالف آن اخذ گردد و مخالف آن مردود شناخته شود: "... وكلاهما اختلفا فى حديثكم... فإن كان الخبران عنكما مشهورين قد رواهما الثقات عنكم؟ قال: ينظر فيما وافق حكمه حكم الكتاب والسنّة وخالف العامة فيؤخذ به ويترك ما خالف حكمه حكم الكتاب والسنّة ووافق العامة"(١٣)، "اعرضوهما علي كتاب الله عزّ وجلّ فما وافق كتاب الله عزّ وجلّ فخذوه وما خالف كتاب الله فردّوه"(١٤)، "إذا ورد عليكم حديثان مختلفان فاعرضوهما علي كتاب الله فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فردّوه".(١٥)
دسته دوم روايات عامّي است كه اختصاصي به اخبار متعارض ندارد، بلكه صحّت محتواي هر روايتي را در گرو موافقت يا عدم مخالفت با قرآن كريم ميداند و دامنه لزوم عرض بر قرآن را بر همه احاديث ميگستراند(١٦)؛ مانند روايات زير:
1 ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد: "إنّ علي كل حق حقيقة وعلي كل صواب نوراً فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه"(١٧)؛ هر حقي اصلي دارد كه آن اصل ميزان سنجش و معيار ارزيابي اين حق است و هر صوابي (امر واقعي) نورانيتي دارد كه صواب مزبور به وسيله آن نور شناسايي ميشود. پس آنچه با ميزان الهي، يعني قرآن كريم موافق بود بگيريد و آنچه مخالف آن بود واگذاريد. از تفريع ذيل روايت: "فما وافق..." بر ميآيد كه روايات همان حقّ است و حقيقت آن، قرآن كريم است و صحت محتواي روايات در گرو موافقت با حقيقت آن (قرآن كريم) است و نوري كه با آنْ راستيِ روايات سنجيده ميشود، قرآن است.
2 ـ همچنين حضرت امام صادق (عليهالسلام) در پاسخ استفسار درباره احاديثي كه راويان برخي از آنها موثقند و راويان برخي غير موثّق، ميفرمايد: "إذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهداً من كتاب الله أو من قول رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) وإلاّ فالذى جاءكم به أولي به"(١٨)؛ اگر حديث با قرآن موافق بود يا با آن مخالف نبود، بپذيريد و اگر با قرآن مخالف بود، تحمّل بار آن بر عهده ناقل و راوي آن است.
3 ـ نيز حضرت امام صادق (عليهالسلام) ميفرمايد: "كل شى مردود إلي الكتاب والسنّة وكل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف"(١٩). در اين حديث ابتدا كتاب و سنّت قطعي مرجع ارزيابي هر سخن معرفي شده و پس از آن، تنها قرآن كريم مرجع سنجش شناخته شده است؛ زيرا سنّت قطعي گرچه از لحاظ عَرْض بر محتواي قرآن بينياز است، ليكن اصل حجيّت سنّت قطعي به حجّيت قرآن و اعجاز آن وابسته است؛ زيرا رسالت رسول اكرم و نبوت او به وسيله معجزه بودن قرآن ثابت ميشود؛ مگر آن كه اصل رسالت آن حضرت با اعجاز ديگري غير از قرآن ثابت شده باشد؛ ليكن چنان معجزهاي جاودانه نخواهد بود و براي نسلهاي كنوني و آينده سودمند نيست؛ مگر آن كه از راه تواتر اصل چنان معجزهاي ثابت شده باشد كه در اين حال در سايه اعتماد بر تواترِ اعجاز، نبوت آن حضرت جاودانه خواهد بود. سنت غير قطعي نيز گذشته از اصل حجيّت، بايد از لحاظ محتوا با قرآن كريم ارزيابي شود و اگر مخالف با محتواي آن بود زخرف و باطل است.
تذكّر: بايد توجه داشت كه لسان اين گونه روايات از تخصيص يا تقييد امتناع دارد و هرگز نميتوان آن را تخصيص يا تقييد زد.
4 ـ محتواي جمله پاياني حديث قبلي، در روايتي ديگر چنين نقل شده است: "ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف"(٢٠)؛ حديثي كه موافق قرآن نباشد باطل است.
5 ـ امام صادق (عليهالسلام) ميفرمايد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در خطابه خود در سرزمين مِنا فرمودند: "أيّها النّاس ما جاءكم عنّى يوافق كتاب الله فأنا قلته وما جائكم يخالف كتاب الله فلم أقله"(٢١). بنابراين، حتي در غير صورت عارض نيز كه روايت به حسب ظاهر داراي اركان حجيّت است، بايد از لحاظ محتوا با قرآن كريم ارزيابي شود. اين احاديث به خوبي نشان ميدهد كه حديث همتا و در عَرْض قرآن نيست، بلكه در طول آن است؛ زيرا اگر حديث در عرض قرآن بود، در صورت تعارض ظاهر حديث با قرآن سخن از "تساقط متعارضين" و رجوع به اصل حاكم در مسئله يا "تخيير" در اخذ به يكي از دو متعارض بود، نه سخن از زخرف و باطل بودن روايت مخالف و معارض قرآن.
تذكّر: مخالفتي كه مايه سقوط روايت از حجيّت است مخالفت تبايني است، نه مخالفتي كه ميان مطلق و مقيد يا عام و خاص است؛ زيرا چنين مخالفتي در عرف قانونگزاري و نيز در عرف عقلا مخالفتي بدئي تلقي ميشود، نه مخالفت و تعارض مستقرّ تا نوبت به زخرف و باطل بودن روايت مخالف قرآن برسد؛ چنانكه مخالفت و تعارض دو حديث نيز، همان مخالفت تبايني است كه جمع دلالي ندارد. از اين رو نوبت به نصوص علاجيه ميرسد. نصوص علاجيه براي رفع تعارض مستقر است؛ چنانكه در آن نصوص آمده است: "واحد يأمرنا... والآخر ينهانا عنه"(٢٢). نشانه اين كه مخالفت در عموم و خصوص و اطلاق و قيدْ تعارض محسوب نميشود، يكي آن است كه داراي جمع دلالي و عرفي است و ديگر اين كه اين گونه اختلافها در بين آيات قرآن با يكديگر نيز وجود دارد؛ با اين كه اين كتاب الهي داعيه مبرّا بودن از اختلاف دارد: "أفلا يتدبرون القران ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاكثيراً"(٢٣). مقيد نسبت به مطلق و مخصّص نسبت به عام شارح است، نه معارض.
١ ـ بحار، ج 23، ص 108.
٢ ـ حضرت امام حسين درباره امامان (عليهم السلام) مي فرمايد: "نحن... أحد الثقلين الّذين جعلنا رسول الله ثانى كتاب الله تبارك و تعالي" (بحار، ج44، ص205).
٣ ـ جواهر الكلام، ج 13، ص 71 ـ 76.
٤ ـ كشفالغطاء، كتاب القرآن، ص 298: "المبحث الرابع انه [القرآن] أفضل من جميع الكتب المنزلة من السماء ومن كلام الأنبياء و الأصفياء وليس بأفضل من النّبي(صلي الله عليه و آله و سلم) وأوصيائه(عليهمالسلام) وإن وجب عليهم تعظيمه واحترامه... فتواضعهم لبيت الله تعالي وتبركهم بالحجر والأركان وبالقرآن وبالمكتوب من أسمائه وصفاته من تلك الحيثية لا يقضى لها بزيادة الشرفية".
٥ ـ اصول كافي، ج 1، ص 207؛ بحار، ج 23، ص 206.
٦ ـ جان شريف آن بزرگواران تنها براي لقاي الهي است و حتي در نشئه ظاهر فداي چيزي نمي شود.
٧ ـ بحار، ج 89، ص 13.
٨ ـ تقيّه به معناي اظهار امر غير واقعي، در قرآن راه ندارد و اما اين كه بر اثر مصالحي برخي مسايل، مانند معرفي صريح جانشينان پيامبر، در قرآن ذكر نشود و به رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) واگذار شود، در قرآن راه دارد؛ ولي اين تقيه نيست.
٩ ـ سوره نساء، آيه 59.
١٠ ـ سوره حشر، آيه 7.
١١ ـ سوره نحل، آيه 44.
١٢ ـ سوره نحل، آيه 89.
١٣ ـ اصول كافي، ج 1، ص 67.
١٤ ـ وسائل الشيعه، ج 18، ص 80.
١٥ ـ همان، ص 84.
١٦ ـ اخبار عرض بر كتاب روايات بي واسطه (سنّت قطعي) را شامل نمي شود؛ زيرا كسي كه به حضور پيامبر يا امام معصوم (عليهالسلام) مشرف شد و سخني را از زبان مطهّر او شنيد و جهت صدور آن را نيز احراز كرد، به طوري كه احتمال تقيه اصلا مطرح نبود، ديگر احتمال خلاف نمي دهد. شنيدن سخن از سخنگوي وحي، مايه حصول جزم است. بنابراين، اخبار عرض بر كتاب در خصوص روايات با واسطه است، آن هم در صورتي كه صدور آن قطعي نباشد.
١٧ ـ اصول كافي، ج 1، ص69.
١٨ ـ اصول كافي، ج 1، ص69.
١٩ ـ همان.
٢٠ ـ اصول كافي، ج 1، ص 69.
٢١ ـ همان.
٢٢ ـ وسائل الشيعه، ج 18، ص 88.
٢٣ ـ سوره نساء، آيه 82.
مأخذ: ( تفسیر تسنيم، ج ١، ص ٧٥)