پرسش :
آيا تثليث از نظر عقل مورد پذيرش است؟!
پاسخ :
يكي از آموزه هايي كه همواره از سوي كليسا براي جوامع مسيحي القاء مي شود مسأله اعتقاد به تثليث است. همان گونه كه مي دانيد مطابق تلقي مسيحيت تثليث عبارت از «اب»، «ابن» و «روح القدس» است. مراد از «أب» براساس ادبيات كتاب مقدس، خداوند است. براساس گزارش اناجيل موجود، حضرت عيسي به شاگردان خود سفارش كرده كه: «خدا را در دعاهاي شان، پدر آسماني بخوانيد»[1]
و مراد از «ابن» يا پسر؛ حضرت مسيح است. براساس قطعنامه «نيقاوي» در سال 325 ميلادي فرزندي حضرت مسيح براي خدا،نه به صورت مجازي و تشريفي بلكه بصورت حقيقي تلقي مي گرديد: «عيسي مسيح پسر خدا،مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است. خدا از خدا، نور از نور، خداي حقيقي از خداي حقيقي كه مولود است نه مخلوق از يك ذات با پدر...»[2] بنابراين در عقيدة رسمي مسيحيت، مسيح فرزند حقيقي خدا تلقي گرديده است.
مراد مسيحيت از روح القدس، وجود فعال و تواناي خداوند در زمين است. كه بوسيله آن حضرت مسيح در شكم مادر خود قرار گرفت. روح القدس تعليم جامعه مسيحيت را به عهده دارد و در عهد جديد از روح القدس به عنوان تسلّي دهنده، روح حكمت و ايمان، روح شجاعت، محبت و شادي، نامبرده شده است.»[3]
براساس نگرش مسيحيان، ميان «أب» و «إبن» و «روح القدس» فرع و اصلي وجود ندارد. همه اينها از ارزش و اصالت يكسان برخوردارند. در عين اينكه از هم متمايزاند، واحد اند. مانند قوه حافظه و دراكه و اراده...»[4] يعني هر يك از «اب» و «ابن» و «روح القدس» خداوند تمام عيار و كامل است. در عين اينكه هر كدام خداي كامل است، هر سه تاي شان نيز واحد حقيقي اند. «اقنوم أب» «أقنوم ابن» و «اقنوم روح القدس» در عين كامل بودن در الوهيت و متمايز بودن از هم،واحد حقيقي اند.»[5]
عقل سليم و تثليث:
با توجه به تبيين تثليث، بايد گفت كه اين گزاره، با هيچ توجيهي از نظر عقل پذيرفتني نيست. زيرا در ستيز با حكم عقل مي باشد. ممكن است گزاره هاي ديني موافق عقل باشد و ممكن است موافق عقل نباشد اما عقل گريز باشد مانند تعداد ركعات نماز و ... اما هيچ گزاره ديني نبايد در تضاد كامل و صريح با عقل باشد والّا از حقانيت برخوردار نيست. تثليث گزاره عقل ستيز است. به دلائل ذيل: 1) تثليث با توحيد حقيقي متباين است بگونه اي كه با فطرت و بديهيات اوليه عقلي در تضاد مي باشد. مثل اينكه بگوئيم عدد يك همان عدد سه است. و برعكس. 2) اگر هر يك از اقانيم سه گانه خداوند كامل و تمام عيار باشد، مستلزم تعدد خداوند است. و شرك صريح و بي نقاب مي باشد. عقل هرگونه مانند و بديل و شريك را از خداوند كامل غني بالذّات و واجب الوجود نفي مي كند. زيرا موجودي كه صداقت در وجود و تمحض تام در كمال و وجود دارد، هرگز تعدد پذير نيست. والا مستلزم محدوديت و تركيب و احتياج است. و با غناي ذاتي و أطلاق آن ناسازگار است.
تثليث و تركيب خارجي:
اگر از تعدد خداوند صرفنظر كنيم و بگوييم سه گانه بودن خداوند ولو با بساطت و وحدت خداوند متعارض است، اما امكان اينكه خدائي در يك تركيب طبيعي، اتحاد پيدا كند، وجود دارد. اما واقع غير اين است زيرا مراد از تركيب در اينجا تركيب خارجي كه عبارت از ماده و صورت است، مي باشد چنين تركيبي وقني ممكن است محقق شود كه سه چيز، يكسان و برابر مطرح نباشد بلكه يكي استعداد و قوة محض است و ديگري فعليت محض در حالي كه در تثليث أب و ابن و روح القدس چيزي به عنوان قوه و فعل مطرح نيستند. بنابراين تركيب اب، و ابن و روح القدس، ناممكن است. و غيرقابل تحقق است. اگر مراد از تركيب تثليث، تركيب ذهني يعني امكان وجودباشد نيز سخن مردود است زيرا اوّلاً هيچ يكي از اقانيم ثلاثه بصورت متفاوت ممكن و وجود مطرح نشده است برغم اينكه اگر چنين چيزي را با تسامح بپذيريم بايد قبول كنيم كه تمام ممكنات شايستگي الوهيت را دارا است.
اگر تثليث را يك راز ايماني و تعبدي تلقي كنيم در اين صورت چرا تربيع و تخميس و ... را به عنوان يك راز ايماني قبول نمي كنيم براي اينكه تثليث نسبت به تربيع و... هيچ رجحاني ندارد. همگي به يك اندازه عقل ستيز مي باشد. تثليث بدان علّت به نام راز ايماني مطرح شده است كه با عقل و خداوند در ستيز است. پس هر چيزي كه ضد عقل باشد مي تواند يك راز ايماني بحساب آيد!! مزيد بر اينكه مستلزم تعارض عقل با دين مي گردد در حالي كه نبايد دين با عقل در تعارض باشد.
ريشه تثليث: قرآن كريم نسبت فرزند داشتن به خداوند،[6] و نيز غلو درباره بندگان خداوند را[7] (كه الوهيت مسيح و تثليث از مصاديق بارز غلو مي باشد) پيروي از توهمات و تمايلات اقوام مشرك پيشين مي شمارد. بنابراين ريشه تثليث در عقايد مشركان و بت پرستان نهفته است كه در مرور زمان وارد انديشه مسيحيت گرديده است. بخصوص ثالوث هندي كه مركب از «كريشنا»، «برهما»، و «سيفا» مي باشد كه قديمي ترين تثليث در انديشه مشركان است.[8] مزيد بر اين كه در عهد جديد درباره تثليث سخن گفته نشده است و تا سال 180 ميلادي از تثليث خبري نبود بعد از آن تاريخ است كه مسيحيت با تثليث مواجه مي شود.[9]
نتيجه: تثليث علاوه بر اينكه ضد عقل و انديشه سالم است. ريشه در اناجيل موجود هم ندارد. بلكه تاريخ ورود آن در مسيحيت قريب دو قرن بعد از ظهور مسيحيت بوده است. و مشابهت سابقه آن در عقايد مشركان اثبات مي كند كه چنين گزاره اي غير ألاهي و ديني است. و هرگز از حقيقت برخوردار نيست باطل محض و امر كاملاً موهوم و خرد آزار است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . الميزان، ج 6، از ص 70 تا ص 79، ذيل آيه 73 مائده، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، طبع سوم، 1390 هـ . ق.
2 . شيرازي، آيت الله مكارم، تفسير نمونه، ج 4، از 220 تا 230، دارالكتب الاسلامية، طهران، بي تا.
3 . رضا، رشيد، تفسير المنار، ج 6، از ص 88 تا ص 102، طبع دوم، دارالمعرفة، بيروت، بي تا.
[1] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، سمت،چاپ دوم، 1381، ص 149.
[2] . همان/147.
[3] . همان/149.
[4] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ چهارم، 1370، ص 643.
[5] . رشيد رضا، المنار، بيروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، بي تا، ج 6، ص87 ـ 86.
[6] . توبه/30.
[7] . مائده/77.
[8] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، بي تا، ج5، ص49.
[9] . آشنايي با اديان بزرگ، ص 148.
( اندیشه قم )
يكي از آموزه هايي كه همواره از سوي كليسا براي جوامع مسيحي القاء مي شود مسأله اعتقاد به تثليث است. همان گونه كه مي دانيد مطابق تلقي مسيحيت تثليث عبارت از «اب»، «ابن» و «روح القدس» است. مراد از «أب» براساس ادبيات كتاب مقدس، خداوند است. براساس گزارش اناجيل موجود، حضرت عيسي به شاگردان خود سفارش كرده كه: «خدا را در دعاهاي شان، پدر آسماني بخوانيد»[1]
و مراد از «ابن» يا پسر؛ حضرت مسيح است. براساس قطعنامه «نيقاوي» در سال 325 ميلادي فرزندي حضرت مسيح براي خدا،نه به صورت مجازي و تشريفي بلكه بصورت حقيقي تلقي مي گرديد: «عيسي مسيح پسر خدا،مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است. خدا از خدا، نور از نور، خداي حقيقي از خداي حقيقي كه مولود است نه مخلوق از يك ذات با پدر...»[2] بنابراين در عقيدة رسمي مسيحيت، مسيح فرزند حقيقي خدا تلقي گرديده است.
مراد مسيحيت از روح القدس، وجود فعال و تواناي خداوند در زمين است. كه بوسيله آن حضرت مسيح در شكم مادر خود قرار گرفت. روح القدس تعليم جامعه مسيحيت را به عهده دارد و در عهد جديد از روح القدس به عنوان تسلّي دهنده، روح حكمت و ايمان، روح شجاعت، محبت و شادي، نامبرده شده است.»[3]
براساس نگرش مسيحيان، ميان «أب» و «إبن» و «روح القدس» فرع و اصلي وجود ندارد. همه اينها از ارزش و اصالت يكسان برخوردارند. در عين اينكه از هم متمايزاند، واحد اند. مانند قوه حافظه و دراكه و اراده...»[4] يعني هر يك از «اب» و «ابن» و «روح القدس» خداوند تمام عيار و كامل است. در عين اينكه هر كدام خداي كامل است، هر سه تاي شان نيز واحد حقيقي اند. «اقنوم أب» «أقنوم ابن» و «اقنوم روح القدس» در عين كامل بودن در الوهيت و متمايز بودن از هم،واحد حقيقي اند.»[5]
عقل سليم و تثليث:
با توجه به تبيين تثليث، بايد گفت كه اين گزاره، با هيچ توجيهي از نظر عقل پذيرفتني نيست. زيرا در ستيز با حكم عقل مي باشد. ممكن است گزاره هاي ديني موافق عقل باشد و ممكن است موافق عقل نباشد اما عقل گريز باشد مانند تعداد ركعات نماز و ... اما هيچ گزاره ديني نبايد در تضاد كامل و صريح با عقل باشد والّا از حقانيت برخوردار نيست. تثليث گزاره عقل ستيز است. به دلائل ذيل: 1) تثليث با توحيد حقيقي متباين است بگونه اي كه با فطرت و بديهيات اوليه عقلي در تضاد مي باشد. مثل اينكه بگوئيم عدد يك همان عدد سه است. و برعكس. 2) اگر هر يك از اقانيم سه گانه خداوند كامل و تمام عيار باشد، مستلزم تعدد خداوند است. و شرك صريح و بي نقاب مي باشد. عقل هرگونه مانند و بديل و شريك را از خداوند كامل غني بالذّات و واجب الوجود نفي مي كند. زيرا موجودي كه صداقت در وجود و تمحض تام در كمال و وجود دارد، هرگز تعدد پذير نيست. والا مستلزم محدوديت و تركيب و احتياج است. و با غناي ذاتي و أطلاق آن ناسازگار است.
تثليث و تركيب خارجي:
اگر از تعدد خداوند صرفنظر كنيم و بگوييم سه گانه بودن خداوند ولو با بساطت و وحدت خداوند متعارض است، اما امكان اينكه خدائي در يك تركيب طبيعي، اتحاد پيدا كند، وجود دارد. اما واقع غير اين است زيرا مراد از تركيب در اينجا تركيب خارجي كه عبارت از ماده و صورت است، مي باشد چنين تركيبي وقني ممكن است محقق شود كه سه چيز، يكسان و برابر مطرح نباشد بلكه يكي استعداد و قوة محض است و ديگري فعليت محض در حالي كه در تثليث أب و ابن و روح القدس چيزي به عنوان قوه و فعل مطرح نيستند. بنابراين تركيب اب، و ابن و روح القدس، ناممكن است. و غيرقابل تحقق است. اگر مراد از تركيب تثليث، تركيب ذهني يعني امكان وجودباشد نيز سخن مردود است زيرا اوّلاً هيچ يكي از اقانيم ثلاثه بصورت متفاوت ممكن و وجود مطرح نشده است برغم اينكه اگر چنين چيزي را با تسامح بپذيريم بايد قبول كنيم كه تمام ممكنات شايستگي الوهيت را دارا است.
اگر تثليث را يك راز ايماني و تعبدي تلقي كنيم در اين صورت چرا تربيع و تخميس و ... را به عنوان يك راز ايماني قبول نمي كنيم براي اينكه تثليث نسبت به تربيع و... هيچ رجحاني ندارد. همگي به يك اندازه عقل ستيز مي باشد. تثليث بدان علّت به نام راز ايماني مطرح شده است كه با عقل و خداوند در ستيز است. پس هر چيزي كه ضد عقل باشد مي تواند يك راز ايماني بحساب آيد!! مزيد بر اينكه مستلزم تعارض عقل با دين مي گردد در حالي كه نبايد دين با عقل در تعارض باشد.
ريشه تثليث: قرآن كريم نسبت فرزند داشتن به خداوند،[6] و نيز غلو درباره بندگان خداوند را[7] (كه الوهيت مسيح و تثليث از مصاديق بارز غلو مي باشد) پيروي از توهمات و تمايلات اقوام مشرك پيشين مي شمارد. بنابراين ريشه تثليث در عقايد مشركان و بت پرستان نهفته است كه در مرور زمان وارد انديشه مسيحيت گرديده است. بخصوص ثالوث هندي كه مركب از «كريشنا»، «برهما»، و «سيفا» مي باشد كه قديمي ترين تثليث در انديشه مشركان است.[8] مزيد بر اين كه در عهد جديد درباره تثليث سخن گفته نشده است و تا سال 180 ميلادي از تثليث خبري نبود بعد از آن تاريخ است كه مسيحيت با تثليث مواجه مي شود.[9]
نتيجه: تثليث علاوه بر اينكه ضد عقل و انديشه سالم است. ريشه در اناجيل موجود هم ندارد. بلكه تاريخ ورود آن در مسيحيت قريب دو قرن بعد از ظهور مسيحيت بوده است. و مشابهت سابقه آن در عقايد مشركان اثبات مي كند كه چنين گزاره اي غير ألاهي و ديني است. و هرگز از حقيقت برخوردار نيست باطل محض و امر كاملاً موهوم و خرد آزار است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . الميزان، ج 6، از ص 70 تا ص 79، ذيل آيه 73 مائده، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، طبع سوم، 1390 هـ . ق.
2 . شيرازي، آيت الله مكارم، تفسير نمونه، ج 4، از 220 تا 230، دارالكتب الاسلامية، طهران، بي تا.
3 . رضا، رشيد، تفسير المنار، ج 6، از ص 88 تا ص 102، طبع دوم، دارالمعرفة، بيروت، بي تا.
[1] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، سمت،چاپ دوم، 1381، ص 149.
[2] . همان/147.
[3] . همان/149.
[4] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ چهارم، 1370، ص 643.
[5] . رشيد رضا، المنار، بيروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، بي تا، ج 6، ص87 ـ 86.
[6] . توبه/30.
[7] . مائده/77.
[8] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، بي تا، ج5، ص49.
[9] . آشنايي با اديان بزرگ، ص 148.
( اندیشه قم )