پرسش :
چرا امام حسن عليه السلام به صحابي بزرگ و ياراني مثل قيس بن سعد دستور داد تا با معاويه بيعت كنند؟
پاسخ :
امام حسن ـ عليه السلام ـ در سال 41 هـ. به واسطه شرايط بحراني و حساسي كه براي ايشان و يارانشان پيش آمد ناچاراً به صلح با معاويه تن داد. «قيس بن سعد انصاري» يكي از شيعيان مخلص و باوفاي آن حضرت بود كه با صلح و بيعت با معاويه مخالف بود. شرايط به گونه اي بود كه امام حسن ـ عليه السلام ـ از قيس بن سعد بخواهد كه ناچاراً با معاويه بيعت كند «امام ضمن دلجويي و قدرداني از خلوص عقيده و محبت قيس از او خواست كه از روي ناچاري بيعت با معاويه را بپذيرد.»[1]
شرايط حساس و نگران كنندة زمان امام حسن ـ عليه السلام سبب شد كه حضرت براي حفظ ياران وفادار خويش از آنها بخواهد تا براي حفظ جان خويش با معاويه بيعت كنند. ما به طور اختصار اين شرايط را بيان مي كنيم. سپس ديدگاههاي امام حسن ـ عليه السلام ـ را در اين رابطه ذكر خواهيم كرد.
1. ياران بي وفا. اصحاب امام حسن ـ عليه السلام ـ را گروههاي مختلفي تشكيل مي دادند كه هر كدام به انگيزه اي امام ـ عليه السلام ـ را همراهي مي كردند.[2] «ياران امام حسن ـ عليه السلام در آغاز جهاد با معاويه كندي و اهمال كردند سپس با سختي گردن نهاده و به راه افتادند.»[3] امام حسن ـ عليه السلام ـ ابتدا عبيد الله بن عباس را فرمانده سپاه خويش قرار داد امّا عبيدالله توسط معاويه فريفته شد. «معاويه كسي را به نزد عبيدالله فرستاد كه: حسن بن علي به من پيشنهاد صلح داده... عبيدالله به طمع مال شبانه از ميان لشگر خويش گريخت و به لشگر معاويه ملحق شد.»[4] وقتي امام حسن ـ عليه السلام ـ در ساباط به سر مي برد «... به سراپرده آن حضرت ريخته و هر چه در آنجا بود غارت كردند تا جائي كه سجاده او را از زير پايش كشيده و ربودند جراح بن سنان با تيغي كه در دست داشت ضربتي به امام ـ عليه السلام ـ زد تيغ در ران حضرت قرار گرفت و چنان شكافت كه به استخوان رسيد.[5] «وقتي خبر ضربت خوردن امام حسن ـ عليه السلام ـ به گوش يارانش رسيد، فوج، فوج به سوي معاويه فرار كردند، قيس چون متوجه فرار افراد از لشگرش شد نامه اي درباره وخامت اوضاع به امام حسن ـ عليه السلام ـ نوشت.[6]»
حتي برخي از ياران آن حضرت به واسطه مسائلي كه پيش آمد و حضرت حاضر به صلح شد، «ريختن خون آن حضرت را حلال دانسته و مي خواستند آن حضرت را تسليم دشمن كنند.»[7]
2. فريب كاري معاويه. معاويه همواره سعي داشت فرماندهان سپاه امام حسن ـ عليه السلام ـ و ياران آن حضرت را فريب دهد. او موفق شد «عبيدالله بن عباس»[8] را به طمع مال به طرف خويش بكشاند اما در فريب دادن «قيس بن سعد»[9] موفقيتي كسب نكرد. يكي از اقدامات معاويه براي فريب ياران امام حسن ـ عليه السلام ـ اين بود كه:«كساني را پنهاني ميان لشكر امام حسن ـ عليه السلام ـ فرستاد كه مي گفتند حسن با معاويه صلح كرد و پيشنهاد او را پذيرفت. از طرفي چند نفر را نزد امام حسن ـ عليه السلام ـ فرستاد زماني كه امام در مدائن در خيمه گاه خويش فرود آمده بود، آنها به نزد امام رسيدند. سپس از نزد او بيرون رفتند و (به دروغ) مي گفتند كه: «خدا توسط پسر پيامبر خونها را حفظ كرد و او پيشنهاد صلح را پذيرفت» پس لشكر به هم خورد و مردم بر حسن ـ عليه السلام ـ هجوم بردند.»[10]
3. قدرت معاويه. معاويه با فريب كاري خود امر را بر گروه بسياري از مسلمانان مشتبه كرده بود. او خود را از اقرباي پيامبر(ص) و كاتب وحي و خال المومنين مي خواند. و توانسته بود با اين فريب كاريها سپاهي 60 هزار نفري را براي جنگ با امام حسن ـ عليه السلام ـ به عراق بياورد. در صورتي كه سپاه امام حسن ـ عليه السلام ـ كه در ابتداي رويارويي 12 هزار نفر بود، به واسطه فرار عده زيادي از آنها به سوي معاويه به 4 هزار نفر تقليل يافت لذا با اين شرايطي كه به وجود آمده بود استراتژي امام حسن ـ عليه السلام ـ حفظ ياران و شيعيان مخصوصش بود. اين استراتژي همواره در سخنان آن حضرت نمود داشت. از آن جمله امام حسن ـ عليه السلام ـ در برابر اعتراض يكي از يارانش به خاطر صلح، فرمود: «اگر من چنين نمي كردم، از شيعيان ما كسي نبود جز آنكه كشته مي شد.»[11]
آن حضرت در پاسخ حجر بن عدي فرمودند: «... من اين اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو و امثال تو نكردم»[12] بنابراين امام حسن ـ عليه السلام ـ چون شرايط را مناسب نمي ديد. به قيس و ديگران فرمود براي حفظ حال خويش با معاويه بيعت كنند. «يا قيس كار ما از اين كارها گذشته با معاويه بيعت كن»[13] اينكه امام حسن ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «يا قيس كار ما از اين كارها گذشته» اين خود نشان دهنده وضعيت بحراني است كه بر امام حسن ـ عليه السلام ـ و ياران ايشان متولي شده بود.
از طرفي حضرت ـ عليه السلام ـ هنگام بيعت مردم با ايشان به اين شرط با آنها بيعت كردند كه: «با هر كه به صلح باشم صلح كنيد و با هر كه بجنگم جنگ كنيد.»[14] لذا امام ـ عليه السلام ـ بعد از صلح چنين فرمودند: «... شما با اين شرط با من بيعت كرديد كه با هر كس صلح و سازش نمايم صلح و سازش كنيد اينك نظريه من اينست كه با معاويه مسالمت كنم. رأي من اينست كه حفظ خونهاي مردم از ريختن آن بهتر است و من صلاح شما را در نظر گرفتم.»[15]
امام حسن ـ عليه السلام ـ كه فلسفه صلح ايشان حفظ شيعيان بود. با همين ديدگاه از قيس كه مخالف بيعت با معاويه بود خواست تا با او بيعت كند.
كتب جهت مطالعه بيشتر
1. ارشاد شيخ مفيد
2. الفتوح ابن اعثم كوفي
3. حسن كيست، علامه كمپاني.
امام حسن ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
خيري كه در آن شرّي وجود ندارد شكر گزاري با نعمت است و شكيبائي بر ناملايمات»[16]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . فضل الله كمپاني، حسن كيست؟ چاپ سوم، تهران، مؤسسه انتشارات فراهاني، 1354 ص 157.
[2] . مراجعه شود به تاريخ ارشاد، شيخ مفيد جلد 2 چاپ 4، ترجمه رسول محلاتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1378 ص 7.
[3] . همان ص 8.
[4] . ابو الفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ترجمه سيد هاشم رسول محلاتي، تهران، سال 1349 ص 58.
[5] . همان ص 57.
[6] . ابن اعثم كوفي، الفتوح مترجم: متوفي هروي تهران، شركت انتشارات علمي فرهنگي، 1373، ص 156.
[7] . شيخ مفيد، ارشاد جلد 2 چاپ 4 ترجمه سيد هاشم رسول محلاتي، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1378 ص 8.
[8] . فرمانده سپاه امام حسن ـ عليه السلام ـ .
[9] . جانشين عبيدالله بن عباس.
[10] . ابن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي جلد 2، چاپ ششم، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، شركت انتشارات علمي فرهنگي سال 1371، ص 183.
[11] . شيخ صدوق، علل الشرايع، نجف، منشورات مكتبه الحيدريه، سال 1385هـ، ص 211.
[12] . علامه مجلسي، بحارالانوار جلد44، تهران المطبعه الأسلاميه، 1385 هـ، ص 29.
[13] . فاضل رومي، سياسة البطين، ناشر: مؤلف، سال 1369، ص 102.
[14] . محمد بن جرير طبري، الرسل و الملوك، جلد7، چاپ اول ترجمه ابولقاسم پاينده، تهران انتشارات اساطير، سال 1362ص 2716.
[15] . شيخ عبدالله بحراني، عوالم، جلد 16، چاپ اول، قم، مدرسه الامام المهدي(ع)، سال 1363، ص 173.
[16] . فضل الله كمپاني، پيشين ص 49.
امام حسن ـ عليه السلام ـ در سال 41 هـ. به واسطه شرايط بحراني و حساسي كه براي ايشان و يارانشان پيش آمد ناچاراً به صلح با معاويه تن داد. «قيس بن سعد انصاري» يكي از شيعيان مخلص و باوفاي آن حضرت بود كه با صلح و بيعت با معاويه مخالف بود. شرايط به گونه اي بود كه امام حسن ـ عليه السلام ـ از قيس بن سعد بخواهد كه ناچاراً با معاويه بيعت كند «امام ضمن دلجويي و قدرداني از خلوص عقيده و محبت قيس از او خواست كه از روي ناچاري بيعت با معاويه را بپذيرد.»[1]
شرايط حساس و نگران كنندة زمان امام حسن ـ عليه السلام سبب شد كه حضرت براي حفظ ياران وفادار خويش از آنها بخواهد تا براي حفظ جان خويش با معاويه بيعت كنند. ما به طور اختصار اين شرايط را بيان مي كنيم. سپس ديدگاههاي امام حسن ـ عليه السلام ـ را در اين رابطه ذكر خواهيم كرد.
1. ياران بي وفا. اصحاب امام حسن ـ عليه السلام ـ را گروههاي مختلفي تشكيل مي دادند كه هر كدام به انگيزه اي امام ـ عليه السلام ـ را همراهي مي كردند.[2] «ياران امام حسن ـ عليه السلام در آغاز جهاد با معاويه كندي و اهمال كردند سپس با سختي گردن نهاده و به راه افتادند.»[3] امام حسن ـ عليه السلام ـ ابتدا عبيد الله بن عباس را فرمانده سپاه خويش قرار داد امّا عبيدالله توسط معاويه فريفته شد. «معاويه كسي را به نزد عبيدالله فرستاد كه: حسن بن علي به من پيشنهاد صلح داده... عبيدالله به طمع مال شبانه از ميان لشگر خويش گريخت و به لشگر معاويه ملحق شد.»[4] وقتي امام حسن ـ عليه السلام ـ در ساباط به سر مي برد «... به سراپرده آن حضرت ريخته و هر چه در آنجا بود غارت كردند تا جائي كه سجاده او را از زير پايش كشيده و ربودند جراح بن سنان با تيغي كه در دست داشت ضربتي به امام ـ عليه السلام ـ زد تيغ در ران حضرت قرار گرفت و چنان شكافت كه به استخوان رسيد.[5] «وقتي خبر ضربت خوردن امام حسن ـ عليه السلام ـ به گوش يارانش رسيد، فوج، فوج به سوي معاويه فرار كردند، قيس چون متوجه فرار افراد از لشگرش شد نامه اي درباره وخامت اوضاع به امام حسن ـ عليه السلام ـ نوشت.[6]»
حتي برخي از ياران آن حضرت به واسطه مسائلي كه پيش آمد و حضرت حاضر به صلح شد، «ريختن خون آن حضرت را حلال دانسته و مي خواستند آن حضرت را تسليم دشمن كنند.»[7]
2. فريب كاري معاويه. معاويه همواره سعي داشت فرماندهان سپاه امام حسن ـ عليه السلام ـ و ياران آن حضرت را فريب دهد. او موفق شد «عبيدالله بن عباس»[8] را به طمع مال به طرف خويش بكشاند اما در فريب دادن «قيس بن سعد»[9] موفقيتي كسب نكرد. يكي از اقدامات معاويه براي فريب ياران امام حسن ـ عليه السلام ـ اين بود كه:«كساني را پنهاني ميان لشكر امام حسن ـ عليه السلام ـ فرستاد كه مي گفتند حسن با معاويه صلح كرد و پيشنهاد او را پذيرفت. از طرفي چند نفر را نزد امام حسن ـ عليه السلام ـ فرستاد زماني كه امام در مدائن در خيمه گاه خويش فرود آمده بود، آنها به نزد امام رسيدند. سپس از نزد او بيرون رفتند و (به دروغ) مي گفتند كه: «خدا توسط پسر پيامبر خونها را حفظ كرد و او پيشنهاد صلح را پذيرفت» پس لشكر به هم خورد و مردم بر حسن ـ عليه السلام ـ هجوم بردند.»[10]
3. قدرت معاويه. معاويه با فريب كاري خود امر را بر گروه بسياري از مسلمانان مشتبه كرده بود. او خود را از اقرباي پيامبر(ص) و كاتب وحي و خال المومنين مي خواند. و توانسته بود با اين فريب كاريها سپاهي 60 هزار نفري را براي جنگ با امام حسن ـ عليه السلام ـ به عراق بياورد. در صورتي كه سپاه امام حسن ـ عليه السلام ـ كه در ابتداي رويارويي 12 هزار نفر بود، به واسطه فرار عده زيادي از آنها به سوي معاويه به 4 هزار نفر تقليل يافت لذا با اين شرايطي كه به وجود آمده بود استراتژي امام حسن ـ عليه السلام ـ حفظ ياران و شيعيان مخصوصش بود. اين استراتژي همواره در سخنان آن حضرت نمود داشت. از آن جمله امام حسن ـ عليه السلام ـ در برابر اعتراض يكي از يارانش به خاطر صلح، فرمود: «اگر من چنين نمي كردم، از شيعيان ما كسي نبود جز آنكه كشته مي شد.»[11]
آن حضرت در پاسخ حجر بن عدي فرمودند: «... من اين اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو و امثال تو نكردم»[12] بنابراين امام حسن ـ عليه السلام ـ چون شرايط را مناسب نمي ديد. به قيس و ديگران فرمود براي حفظ حال خويش با معاويه بيعت كنند. «يا قيس كار ما از اين كارها گذشته با معاويه بيعت كن»[13] اينكه امام حسن ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «يا قيس كار ما از اين كارها گذشته» اين خود نشان دهنده وضعيت بحراني است كه بر امام حسن ـ عليه السلام ـ و ياران ايشان متولي شده بود.
از طرفي حضرت ـ عليه السلام ـ هنگام بيعت مردم با ايشان به اين شرط با آنها بيعت كردند كه: «با هر كه به صلح باشم صلح كنيد و با هر كه بجنگم جنگ كنيد.»[14] لذا امام ـ عليه السلام ـ بعد از صلح چنين فرمودند: «... شما با اين شرط با من بيعت كرديد كه با هر كس صلح و سازش نمايم صلح و سازش كنيد اينك نظريه من اينست كه با معاويه مسالمت كنم. رأي من اينست كه حفظ خونهاي مردم از ريختن آن بهتر است و من صلاح شما را در نظر گرفتم.»[15]
امام حسن ـ عليه السلام ـ كه فلسفه صلح ايشان حفظ شيعيان بود. با همين ديدگاه از قيس كه مخالف بيعت با معاويه بود خواست تا با او بيعت كند.
كتب جهت مطالعه بيشتر
1. ارشاد شيخ مفيد
2. الفتوح ابن اعثم كوفي
3. حسن كيست، علامه كمپاني.
امام حسن ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
خيري كه در آن شرّي وجود ندارد شكر گزاري با نعمت است و شكيبائي بر ناملايمات»[16]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . فضل الله كمپاني، حسن كيست؟ چاپ سوم، تهران، مؤسسه انتشارات فراهاني، 1354 ص 157.
[2] . مراجعه شود به تاريخ ارشاد، شيخ مفيد جلد 2 چاپ 4، ترجمه رسول محلاتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1378 ص 7.
[3] . همان ص 8.
[4] . ابو الفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ترجمه سيد هاشم رسول محلاتي، تهران، سال 1349 ص 58.
[5] . همان ص 57.
[6] . ابن اعثم كوفي، الفتوح مترجم: متوفي هروي تهران، شركت انتشارات علمي فرهنگي، 1373، ص 156.
[7] . شيخ مفيد، ارشاد جلد 2 چاپ 4 ترجمه سيد هاشم رسول محلاتي، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1378 ص 8.
[8] . فرمانده سپاه امام حسن ـ عليه السلام ـ .
[9] . جانشين عبيدالله بن عباس.
[10] . ابن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي جلد 2، چاپ ششم، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، شركت انتشارات علمي فرهنگي سال 1371، ص 183.
[11] . شيخ صدوق، علل الشرايع، نجف، منشورات مكتبه الحيدريه، سال 1385هـ، ص 211.
[12] . علامه مجلسي، بحارالانوار جلد44، تهران المطبعه الأسلاميه، 1385 هـ، ص 29.
[13] . فاضل رومي، سياسة البطين، ناشر: مؤلف، سال 1369، ص 102.
[14] . محمد بن جرير طبري، الرسل و الملوك، جلد7، چاپ اول ترجمه ابولقاسم پاينده، تهران انتشارات اساطير، سال 1362ص 2716.
[15] . شيخ عبدالله بحراني، عوالم، جلد 16، چاپ اول، قم، مدرسه الامام المهدي(ع)، سال 1363، ص 173.
[16] . فضل الله كمپاني، پيشين ص 49.