پرسش :
مقداري از فضايل و ويژگيهاي حضرت علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ را بنويسيد؟
پاسخ :
امام رضا ـ عليه السّلام ـ مثل اجداد خود (پيغمبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ ) داراي فضايل و كمالاتي است كه موافق و مخالف، فضايل و مناقب او را توصيف كردهاند و آن حضرت مورد رضا و پسند همه بود. در روايات اسلامي رسيده كه امام كاظم ـ عليه السّلام ـ او را رضا ناميد[1] و در حديث لوح كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ او را از جبرييل گرفت و به فاطمه زهرا داد و حضرت زهرا(س) ـ سلام الله عليها ـ آن را در روز ولادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ به جابر بن عبدالله انصاري اهدا نمود و او متن آن را براي امام باقر ـ عليه السّلام ـ خواند، آن حضرت به نام علي بن موسي الرضا خوانده شده و او دوست و ياور خداي متعال ناميده شده است.[2]
مناقب آن حضرت: 1. آن حضرت حتي نسبت به كساني كه به او بدي كردهاند بزرگواري خاصي نشان ميداد، در تاريخ رسيده است در عصر خلافت هارون بعد از شهادت امام يكي از علويان به نام محمد بن جعفر بر ضد حكومت هارون خروج كرده بود هارون در بغداد يكي از دژخيمان خونخوار خود را به نام (جلودّي) براي سركوبي شورشيان به مدينه فرستاد و به او دستور داد اگر بر محمد بن جعفر پيروز شد گردنش را بزند، سپس خانههاي علويان را غارت نمايد و براي زنان آنها جز يك لباس نگذارد، جلودّي وارد مدينه شد و همين فرمان را اجرا كرد، وخانههاي علويان را غارت نمود، هنگامي كه به خانه حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ رسيد با لشكر خود به خانة آن حضرت يورش برد هنگامي كه حضرت رضا در برابر اين حادثة تلخ قرار گرفت، همة زنان خانه را در اطاقي جاي داد و خود در جلو درِ آن اطاق ايستاد و آن گاه جلودّي نزد امام رضا(ع) آمد و بين آنها چنين گفتگو شد، جلودّي گفت: بايد خود بروم، لباسهاي آنان را جز يك لباس غارت كنم، امام رضا مانع شد و از حريم نواميس خود حراست كرد، آخر الامر مجبور شد كه تسليم امام رضا شود، و سپس خود امام رضا لباسهاي اضافي زنان و حتي گوشوارهها و زينت آلات و آن چه در خانه بود، همه را گرفت و به جلودي تحويل داد و او را از در خانه رد كرد،[3] از بزرگواري حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ اين كه در عصر خلافت مأمون، مأمون بر گروهي از سركردگان كه يكي از آنها جلودّي بود غضب كرد و آنها را گردن زد، هنگامي كه جلودّي را براي اعدام به پيش آوردند، حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ به مأمون فرمود: اين فرد را ببخش و نكش. مأمون گفت اين همان كسي است كه در مدينه به بانوان خاندان رسالت گستاخي كرد و آن چه داشتند همه را غارت نمود. حضرت فرمود: در عين حال از او بگذر. جلودّي خيال كرد حضرت در گفتگوي محرمانهاش با مأمون از مأمون ميخواهد كه او را اعدام كن، از اين رو به مأمون گفت: «اي امير مؤمنان! تو را به خدا و خدمتي كه به هارون الرشيد كردهام، سوگند ميدهم سخن اين شخص (امام رضا ـ عليه السّلام ـ) را در مورد من نپذير». مأمون به حضرت رضا گفت: «اينك او سوگند ياد كرد و ما هم سوگندش را اجرا ميكنيم». سپس به جلودّي گفت: نه به خدا سوگند سخن حضرت رضا را در مورد تو گوش نميكنم. آن گاه به ميرغضبها فرمان داد گردن جلودّي را بزند، آنها همان دم وي را اعدام كردند.[4]
و باز در شرح حال آن حضرت رسيده كه در عصر خلافت امين حضرت يكي از شاگردانش به نام داود بن قاسم معروف به ابوهاشم را از همنشيني با عبدالرحمن بن يعقوب (كه فرد منحرفي بود، نهي مي كرد) ابوهاشم گفت: عبدالرحمن دايي من است. امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرمود: او دربارة ذات پاك خدا مطالبي ميگويد كه ساحت پاك خدا از آن منزه است، يا با او همنشين باش و ما را ترك كن، و يا با ما همنشين باش و از او دوري كن. ابوهاشم گفت: او هر عقيدهاي داشته باشد و هر چه ميگويد بر من چه آسيبي دارد، با اين كه من برعقيدة خود استوار هستم و از عقيدة او دوري ميكنم. امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرمود: آيا نميترسي بلايي به او برسد و تو نيز به آن بلا بسوزي؟ آيا به اين داستان آگاهي نداري كه:شخصي از ياران حضرت موسي(ع) بود، ولي پدرش از ياران فرعون، هنگامي كه سپاه فرعون به سپاه موسي رسيد، او نزد پدر رفت تا او را موعظه كند و به سپاه موسي ملحق سازد، ولي پدر سخن او را رد ميكرد و هم چنان با هم ستيز ميكردند كه ناگاه بلاي غرق شدن فرعونيان فرا رسيد و آن پسر نيز همراه پدر غرق شد. وقتي كه اين خبر به موسي ـ عليه السّلام ـ رسيد، موسي فرمود: او در رحمت خداست، ولي چون عذاب فرود آيد،از آن كس كه نزديك گنهكار است دفاعي نشود.[5]
باز در مناقب آن حضرت رسيده كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ طبق فرمايش امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ملقب به عالم آل محمد«ص» است، توضيح مطلب اينكه: اباصلت ميگويد: محمد بن اسحاق بن موسي بن جعفر از پدرش (اسحاق) نقل ميكند كه امام كاظم ـ عليه السّلام ـ به فرزندانش ميفرمود: «اين برادر شما علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ عالم آل محمد«ص» است، مسايل ديني خود را از او بپرسيد و آن چه به شما ميفرمايد آن را حفظ كنيد، زيرا من از پدرم جعفر بن محمد (امام صادق) مكرر شنيدم به من فرمود: همانا عالم (آل محمد) دودمان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ در صلب تو است، و اي كاش قبل از فوت، او را درك ميكردم (ميديدم) همانا او همنام امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ است.[6] در اين خصوص روايات زيادي رسيده است كه به منابع ارجاعي مراجعه شود.
ديگر از خصوصيات برجسته آن بزرگوار اين بود كه شاگردان زيادي را تربيت كرد كه در نشر معارف اسلامي نقش به سزايي داشتند از جملة آنها ميتوان: زكريا بن آدم قمي را نام برد كه حضرت در پاسخ علي بن مسيب كه به امام عرض كرد بين من و شما مسافت زيادي است و برايم مشكل است كه به محضر شما برسم، احكام دينم را از چه كسي كسب كنم؟ فرمودند: از زكريا بن آدم بياموز كه در امر دين و دنيا امين و مورد اعتماد است.[7]
يونس بن عبدالرحمن[8] (از اصحاب امام كاظم و امام رضا)، حسن بن محبوب،[9] علي بن ميثم،[10] و صفوان بن يحيي،[11] و... از ديگر شاگردان آنحضرت مي باشند.
امّا معجزات: درباره آن حضرت معجزات زيادي نقل شده از جمله در تاريخ مضبوط است (با تلخيص و با ترجمه آزاد ذكر مي شود) زني در خراسان به نام زينب (كه زينب كذابه نام گرفت) ادعا ميكرد، علويّه هستم و از سلاله فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ به حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ خبر رسيد و سپس از او از نسبش سؤال كردند و او دروغ ميگفت، حضرت فرمودند: اين زن كذابه (دروغگو) است، غيرت علويّه آن حضرت به خروش آمد، بر اثر آن دروغگويي زن، و به سلطان خراسان فرمودند، او را بيندازيد پيش درّندگان، اگر او از سلاله فاطمه باشد گوشت و پوست او بر آنها حرام است آن زن كذّابة مفسده گفت: شما برويد پيش درندگان، اگر راست ميگوييد از ذريّة فاطمه و علي ـ عليهما السّلام ـ هستيد و درندگان شما را نميخورند، حضرت رفتند بين درندگان نشتند، آنها دست امام رضا ـ عليه السّلام ـ را ميبوسيدند و هيچ كار نداشتند و مردم هم تماشا ميكردند. سپس امام رضا ـ عليه السّلام ـ مأمون فرمودند: اين زن را بيندازد پيش سباع (درندگان) اين به علي و فاطمه دروغ ميبنديد، سپس به دستور مأمون او را انداختد و درندگان او را پاره پاره كردند.[12]
يكي ديگر از معجزات آن حضرت نماز طلب باران آن حضرت ميباشد، كه مأمون از حضرت خواست نماز باران بخواند، آن حضرت دعا كردند و... آن طوري كه در تاريخ مضبوط است باران آمد و...؛ سپس يكي از كينه توزان كه در دربار مأمون بود بنام حميد بن مهران گستاخي كرد و به حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ گفت: اي پسر موسي تو از مرز و حريم خود تجاوز كردي، خداوندي كه باران را در وقت تقدير شدهاش فرستاده آن را مربوط به دعاي خود و دليل و شكوه و عظمت خود در پيشگاه خدا دانستي، گويي هم چون معجزه ابراهيم خليل ـ عليه السّلام ـ را آوردهاي كه پرندگان را به اذن خداوند زنده كرد، اگر تو راست ميگويي به اين دو صورت شيري را كه بر مسند مأمون نقش بسته فرمان بده تا زنده شوند و سپس آنها را بر من مسلط ساز، در اين صورت چنين چيزي معجزهاي براي تو خواهد شد، نه باراني كه طبق معمول در وقتش ميبارد. در اين جا بود كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرياد زد: اي شيرها اين شخص پليد را بگيريد. همان دم آن دو صورت شير به دو شير حقيقي تبديل شدند و به حميد بن مهران حمله كرده و او را دريدند و هيچ چيزي از او باقي نگذاشتند و حتي خون ناپاكش را ليسيدند و پس از فراغت دو صورت شير به امام رضا ـ عليه السّلام ـ متوجه شده و عرض كردند: (اي ولي خدا هر گونه فرمان بدهي اطاعت ميشود، اگر فرمان دهي اين شخص (اشاره به مأمون) را نيز بدريم.) مأمون با شنيدن اين سخن بيهوش شد، امام رضا ـ عليه السّلام ـ به آن دو شير فرمود: توقف كنيد آنها توقف كردند... و عرض كردند: به ما چه فرمان ميدهي؟ امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: به جايگاه خود برگرديد. آنها به تصوير قبلي روي مسند به همان صورت قبل بازگشتند، مأمون وقتي كه به هوش آمد گفت: «حمد و سپاس خداوندي راكه ما را از شرّ حميد بن مهران كفايت نمود» سپس به امام رضا ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: «اي پسر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ! چنين حادثهاي از اختيارات جد شما رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و سپس از اختيارات شما است... .[13]
از معجزات ديگر امام رضا ـ عليه السّلام ـ پناهنده شدن آهو به آن حضرت ميباشد.... .
حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ در نيشابور به محلهاي كه نام آن «فوزا» بود رفت، و در آن جا دستور داد يك باب حمام ساختند و چشمه را لايروبي نمودند و نيز دستور داد در بالاي آن حوضي ساختند و پشت آن حوض را محل نماز قرار داد، سپس خود آن حضرت در آن حوض غسل كرد و در پشت آن نماز گذارد، و اين موضوع سنت گرديد..
در اين هنگام كه جمعيتي در محضر حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ در كنار آن حوض نشسته بودند، آهويي به محضر آن بزرگوار آمده و به آن حضرت پناهنده شد (گويا آن آهو در صيد شخصي بود و با پناه آوردن به آن بزرگوار آزاد گرديد، از اين رو به آن حضرت ضامن آهو ميگويند.).[14]
از ديگر خصوصيات آن حضرت اين بود كه با غلامان هم غذا ميشد و بارها مأمون معترض ميشد، حضرت ميفرمود اين شيوه جدم رسول خدا«ص» است.
اين مختصري بود از فضايل و مناقب آن حضرت و براي اطلاع بيشتر از ديگر خصوصيات آن حضرت از جمله كمك به مستمندان و مسافران و ارشاد مردم و.... بايد به كتب مربوطه مراجعه نمود. از جمله احاديث مشهوري كه از آن حضرت نقل شده، حديث سلسلة الذهب است كه آن حضرت در مسير خراسان در نيشابور در حضور جمعيت كثيري فرمودند، و سند حديث را به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و جبرييل امين و خداي متعال رساندند كه يقول الله عزوجل: «لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي... وقتي كه حضرت خواستند حركت كنند، فرمودند: بشرطها و انا من شروطها» يعني (اقرار به يكتايي خدا) حصار و دژ من است، و كسي كه داخل دژ من شود از عذاب من ايمني يابد... به فرمايش امام: اين ايمني از عذاب در پرتو توحيد، مشروط به شرطي است و آن اين كه پذيرش ولايت اعمه شروط آن مي باشد.[15]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مطالب آورده شده محمدي اشتهاردي، محمد، كتاب سيره چهارده معصوم، نشر مطهر، چ 81، از ص 673 الي 738 گرفته شده است و آدرسها هم بر اساس همين كتاب ميباشد، فقط از كشف الغمه مطلبي است (زينب كذابه) كه مراجعه شد و آدرس ذكر شده همان است كه مرقوم داشتم؛ عيون الاخبار الرضا، ج 1، ص 14.
[2] . كليني، اصول كافي، ج 1، ص 528.
[3] . صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص162؛ بحار، ج 49، ص 166.
[4] . همان، ص 61 و 162.
[5] . اصول كافي، ج 2، ص 374 و 375.
[6] . انوار الهيه، ص 340 و 341.
[7] . اردبيلي، اعيان الشيعه، ارشاد، ج 7، ص 62.
[8] . قاموس الرجال، ج 9، ص 49 الي 494؛ اعيان الشيعه، ج 10، ص 327.
[9] . اعيان الشيعه، ج 5، ص 233؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 227؛ سفينه البحار، ج 1، ص 269.
[10] . سفينة البحار، ج 2، ص 525؛ سيد مرتضي، الفصوص المختار، ج 1، ص 31.
[11] . همان،ج 2، ص 38؛ مجلسي، بحار الانوار، ج 49، ص 273.
[12] . ابي الفتح الاربلي، كشف الغمه، بيروت؛ دار الاضواء، ج 3، ص 54، مشابه همين معجزه براي امام هادي ـ عليه السّلام ـ در حضور متوكل عباسي نقل شده كه زني به نام زينب ادعا ميكرد كه از ذريه فاطمه زهرا است،و از براي امام حسن عسكري هم چنين معجزهاي با تفاوت نقل شده است.
[13] . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 167 تا 170؛ مشابه همين معجزه براي امام هادي ـ عليه السّلام ـ از زُرافه (يا زراره) دربان متوكل نقل شده است كه شعبده بازي از هند نزد متوكل آمد و تردستيهاي بينظير و عجيبي از خود نشان ميداد، متوكل امور لهو بيهوده و بازي كردن را بسيار دوست داشت (و خواست از وجود شعبده باز بر ضد امام هادي ـ عليه السّلام ـ سوء استفاده كند). به شعبده باز گفت: اگر طوري كني كه در يك مجلس عمومي علي بن محمد (حضرت هادي) را شرمنده كني. هزار اشرفي ناب به تو جايزه ميدهم، شعبده باز گفت: سفرة غذا را پهن كن و قدري نان تازة نازك در سفره بگذار، و مرا كنار آن حضرت جاي بده، قول ميدهم كه حضرت هادي را نزد حاضران سرافكنده و شرمنده سازم». متوكل دستور او را اجرا كرد، جمعي كنار سفره نشستند، امام هادي را نيز احضار كرد، مقداري نان در نزديك امام هادي ـ عليه السّلام ـ گذاشتند، امام دست به طرف نان دراز كرد تا بردارد، همان دم شعبده باز كاري كرد كه نان به جانب ديگر پريد، امام هادي دست به طرف نان ديگر دراز كرد، باز آن نان به سوي ديگر پريد و حاضران خنديدند، اين حادثه چند بار تكرار شد، امام هادي ـ عليه السّلام ـ (كه خشمگين شده بود) دستش را بر صورت شيري كه بر روي پارچة متكايي بود زد و فرمود: «خُذ عدوّالله؛ دشمن خدا را بگير». همان نقش به شكل شيري زنده در آمد به شعبده باز حمله كرد و او را دريده و خورد، سپس به جاي اولش به همان صورت و نقش شير، در پارچة متكا برگشت.
همه حاضران حيرت زده شدند، امام هادي برخاست كه برود، متوكل به آن حضرت التماس كرد كه بنشيند و آن شعبده باز را بازگرداند، آن حضرت فرمود: و الله لا تري بعدَها، اُتسلّطُ اعداءَ الله علي اَولياء الله؛ سوگند به خدا او را پس از اين نخواهي ديد آيا تو دشمنان خدا را بر دوستانش، مسلط ميكني؟ حاضران نيز از آن جا رفتند و ديگر شعبده باز ديده نشد. براي امام عسكري ـ عليه السّلام ـ نيز مثل اين معجزه نقل شده (شير و پرده)؛ (كشف الغمه، ابي الفتح اربلي، ج 3، ص 187، في معجزات امام هادي، چ بيروت دار الاضواء؛ سيره چهارده معصوم،محمد محمدي اشتهاردي، نشر انتشارات، مطهر، ص 867 و 868.، پاورقي ارجاع داده به بحار الانوار، مجلسي، ج 50، ص 146 و 147.)
[14] . مناقب آل ابيطالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 348؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 136.
[15] . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 134.
امام رضا ـ عليه السّلام ـ مثل اجداد خود (پيغمبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ ) داراي فضايل و كمالاتي است كه موافق و مخالف، فضايل و مناقب او را توصيف كردهاند و آن حضرت مورد رضا و پسند همه بود. در روايات اسلامي رسيده كه امام كاظم ـ عليه السّلام ـ او را رضا ناميد[1] و در حديث لوح كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ او را از جبرييل گرفت و به فاطمه زهرا داد و حضرت زهرا(س) ـ سلام الله عليها ـ آن را در روز ولادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ به جابر بن عبدالله انصاري اهدا نمود و او متن آن را براي امام باقر ـ عليه السّلام ـ خواند، آن حضرت به نام علي بن موسي الرضا خوانده شده و او دوست و ياور خداي متعال ناميده شده است.[2]
مناقب آن حضرت: 1. آن حضرت حتي نسبت به كساني كه به او بدي كردهاند بزرگواري خاصي نشان ميداد، در تاريخ رسيده است در عصر خلافت هارون بعد از شهادت امام يكي از علويان به نام محمد بن جعفر بر ضد حكومت هارون خروج كرده بود هارون در بغداد يكي از دژخيمان خونخوار خود را به نام (جلودّي) براي سركوبي شورشيان به مدينه فرستاد و به او دستور داد اگر بر محمد بن جعفر پيروز شد گردنش را بزند، سپس خانههاي علويان را غارت نمايد و براي زنان آنها جز يك لباس نگذارد، جلودّي وارد مدينه شد و همين فرمان را اجرا كرد، وخانههاي علويان را غارت نمود، هنگامي كه به خانه حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ رسيد با لشكر خود به خانة آن حضرت يورش برد هنگامي كه حضرت رضا در برابر اين حادثة تلخ قرار گرفت، همة زنان خانه را در اطاقي جاي داد و خود در جلو درِ آن اطاق ايستاد و آن گاه جلودّي نزد امام رضا(ع) آمد و بين آنها چنين گفتگو شد، جلودّي گفت: بايد خود بروم، لباسهاي آنان را جز يك لباس غارت كنم، امام رضا مانع شد و از حريم نواميس خود حراست كرد، آخر الامر مجبور شد كه تسليم امام رضا شود، و سپس خود امام رضا لباسهاي اضافي زنان و حتي گوشوارهها و زينت آلات و آن چه در خانه بود، همه را گرفت و به جلودي تحويل داد و او را از در خانه رد كرد،[3] از بزرگواري حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ اين كه در عصر خلافت مأمون، مأمون بر گروهي از سركردگان كه يكي از آنها جلودّي بود غضب كرد و آنها را گردن زد، هنگامي كه جلودّي را براي اعدام به پيش آوردند، حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ به مأمون فرمود: اين فرد را ببخش و نكش. مأمون گفت اين همان كسي است كه در مدينه به بانوان خاندان رسالت گستاخي كرد و آن چه داشتند همه را غارت نمود. حضرت فرمود: در عين حال از او بگذر. جلودّي خيال كرد حضرت در گفتگوي محرمانهاش با مأمون از مأمون ميخواهد كه او را اعدام كن، از اين رو به مأمون گفت: «اي امير مؤمنان! تو را به خدا و خدمتي كه به هارون الرشيد كردهام، سوگند ميدهم سخن اين شخص (امام رضا ـ عليه السّلام ـ) را در مورد من نپذير». مأمون به حضرت رضا گفت: «اينك او سوگند ياد كرد و ما هم سوگندش را اجرا ميكنيم». سپس به جلودّي گفت: نه به خدا سوگند سخن حضرت رضا را در مورد تو گوش نميكنم. آن گاه به ميرغضبها فرمان داد گردن جلودّي را بزند، آنها همان دم وي را اعدام كردند.[4]
و باز در شرح حال آن حضرت رسيده كه در عصر خلافت امين حضرت يكي از شاگردانش به نام داود بن قاسم معروف به ابوهاشم را از همنشيني با عبدالرحمن بن يعقوب (كه فرد منحرفي بود، نهي مي كرد) ابوهاشم گفت: عبدالرحمن دايي من است. امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرمود: او دربارة ذات پاك خدا مطالبي ميگويد كه ساحت پاك خدا از آن منزه است، يا با او همنشين باش و ما را ترك كن، و يا با ما همنشين باش و از او دوري كن. ابوهاشم گفت: او هر عقيدهاي داشته باشد و هر چه ميگويد بر من چه آسيبي دارد، با اين كه من برعقيدة خود استوار هستم و از عقيدة او دوري ميكنم. امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرمود: آيا نميترسي بلايي به او برسد و تو نيز به آن بلا بسوزي؟ آيا به اين داستان آگاهي نداري كه:شخصي از ياران حضرت موسي(ع) بود، ولي پدرش از ياران فرعون، هنگامي كه سپاه فرعون به سپاه موسي رسيد، او نزد پدر رفت تا او را موعظه كند و به سپاه موسي ملحق سازد، ولي پدر سخن او را رد ميكرد و هم چنان با هم ستيز ميكردند كه ناگاه بلاي غرق شدن فرعونيان فرا رسيد و آن پسر نيز همراه پدر غرق شد. وقتي كه اين خبر به موسي ـ عليه السّلام ـ رسيد، موسي فرمود: او در رحمت خداست، ولي چون عذاب فرود آيد،از آن كس كه نزديك گنهكار است دفاعي نشود.[5]
باز در مناقب آن حضرت رسيده كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ طبق فرمايش امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ملقب به عالم آل محمد«ص» است، توضيح مطلب اينكه: اباصلت ميگويد: محمد بن اسحاق بن موسي بن جعفر از پدرش (اسحاق) نقل ميكند كه امام كاظم ـ عليه السّلام ـ به فرزندانش ميفرمود: «اين برادر شما علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ عالم آل محمد«ص» است، مسايل ديني خود را از او بپرسيد و آن چه به شما ميفرمايد آن را حفظ كنيد، زيرا من از پدرم جعفر بن محمد (امام صادق) مكرر شنيدم به من فرمود: همانا عالم (آل محمد) دودمان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ در صلب تو است، و اي كاش قبل از فوت، او را درك ميكردم (ميديدم) همانا او همنام امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ است.[6] در اين خصوص روايات زيادي رسيده است كه به منابع ارجاعي مراجعه شود.
ديگر از خصوصيات برجسته آن بزرگوار اين بود كه شاگردان زيادي را تربيت كرد كه در نشر معارف اسلامي نقش به سزايي داشتند از جملة آنها ميتوان: زكريا بن آدم قمي را نام برد كه حضرت در پاسخ علي بن مسيب كه به امام عرض كرد بين من و شما مسافت زيادي است و برايم مشكل است كه به محضر شما برسم، احكام دينم را از چه كسي كسب كنم؟ فرمودند: از زكريا بن آدم بياموز كه در امر دين و دنيا امين و مورد اعتماد است.[7]
يونس بن عبدالرحمن[8] (از اصحاب امام كاظم و امام رضا)، حسن بن محبوب،[9] علي بن ميثم،[10] و صفوان بن يحيي،[11] و... از ديگر شاگردان آنحضرت مي باشند.
امّا معجزات: درباره آن حضرت معجزات زيادي نقل شده از جمله در تاريخ مضبوط است (با تلخيص و با ترجمه آزاد ذكر مي شود) زني در خراسان به نام زينب (كه زينب كذابه نام گرفت) ادعا ميكرد، علويّه هستم و از سلاله فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ به حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ خبر رسيد و سپس از او از نسبش سؤال كردند و او دروغ ميگفت، حضرت فرمودند: اين زن كذابه (دروغگو) است، غيرت علويّه آن حضرت به خروش آمد، بر اثر آن دروغگويي زن، و به سلطان خراسان فرمودند، او را بيندازيد پيش درّندگان، اگر او از سلاله فاطمه باشد گوشت و پوست او بر آنها حرام است آن زن كذّابة مفسده گفت: شما برويد پيش درندگان، اگر راست ميگوييد از ذريّة فاطمه و علي ـ عليهما السّلام ـ هستيد و درندگان شما را نميخورند، حضرت رفتند بين درندگان نشتند، آنها دست امام رضا ـ عليه السّلام ـ را ميبوسيدند و هيچ كار نداشتند و مردم هم تماشا ميكردند. سپس امام رضا ـ عليه السّلام ـ مأمون فرمودند: اين زن را بيندازد پيش سباع (درندگان) اين به علي و فاطمه دروغ ميبنديد، سپس به دستور مأمون او را انداختد و درندگان او را پاره پاره كردند.[12]
يكي ديگر از معجزات آن حضرت نماز طلب باران آن حضرت ميباشد، كه مأمون از حضرت خواست نماز باران بخواند، آن حضرت دعا كردند و... آن طوري كه در تاريخ مضبوط است باران آمد و...؛ سپس يكي از كينه توزان كه در دربار مأمون بود بنام حميد بن مهران گستاخي كرد و به حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ گفت: اي پسر موسي تو از مرز و حريم خود تجاوز كردي، خداوندي كه باران را در وقت تقدير شدهاش فرستاده آن را مربوط به دعاي خود و دليل و شكوه و عظمت خود در پيشگاه خدا دانستي، گويي هم چون معجزه ابراهيم خليل ـ عليه السّلام ـ را آوردهاي كه پرندگان را به اذن خداوند زنده كرد، اگر تو راست ميگويي به اين دو صورت شيري را كه بر مسند مأمون نقش بسته فرمان بده تا زنده شوند و سپس آنها را بر من مسلط ساز، در اين صورت چنين چيزي معجزهاي براي تو خواهد شد، نه باراني كه طبق معمول در وقتش ميبارد. در اين جا بود كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرياد زد: اي شيرها اين شخص پليد را بگيريد. همان دم آن دو صورت شير به دو شير حقيقي تبديل شدند و به حميد بن مهران حمله كرده و او را دريدند و هيچ چيزي از او باقي نگذاشتند و حتي خون ناپاكش را ليسيدند و پس از فراغت دو صورت شير به امام رضا ـ عليه السّلام ـ متوجه شده و عرض كردند: (اي ولي خدا هر گونه فرمان بدهي اطاعت ميشود، اگر فرمان دهي اين شخص (اشاره به مأمون) را نيز بدريم.) مأمون با شنيدن اين سخن بيهوش شد، امام رضا ـ عليه السّلام ـ به آن دو شير فرمود: توقف كنيد آنها توقف كردند... و عرض كردند: به ما چه فرمان ميدهي؟ امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: به جايگاه خود برگرديد. آنها به تصوير قبلي روي مسند به همان صورت قبل بازگشتند، مأمون وقتي كه به هوش آمد گفت: «حمد و سپاس خداوندي راكه ما را از شرّ حميد بن مهران كفايت نمود» سپس به امام رضا ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: «اي پسر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ! چنين حادثهاي از اختيارات جد شما رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و سپس از اختيارات شما است... .[13]
از معجزات ديگر امام رضا ـ عليه السّلام ـ پناهنده شدن آهو به آن حضرت ميباشد.... .
حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ در نيشابور به محلهاي كه نام آن «فوزا» بود رفت، و در آن جا دستور داد يك باب حمام ساختند و چشمه را لايروبي نمودند و نيز دستور داد در بالاي آن حوضي ساختند و پشت آن حوض را محل نماز قرار داد، سپس خود آن حضرت در آن حوض غسل كرد و در پشت آن نماز گذارد، و اين موضوع سنت گرديد..
در اين هنگام كه جمعيتي در محضر حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ در كنار آن حوض نشسته بودند، آهويي به محضر آن بزرگوار آمده و به آن حضرت پناهنده شد (گويا آن آهو در صيد شخصي بود و با پناه آوردن به آن بزرگوار آزاد گرديد، از اين رو به آن حضرت ضامن آهو ميگويند.).[14]
از ديگر خصوصيات آن حضرت اين بود كه با غلامان هم غذا ميشد و بارها مأمون معترض ميشد، حضرت ميفرمود اين شيوه جدم رسول خدا«ص» است.
اين مختصري بود از فضايل و مناقب آن حضرت و براي اطلاع بيشتر از ديگر خصوصيات آن حضرت از جمله كمك به مستمندان و مسافران و ارشاد مردم و.... بايد به كتب مربوطه مراجعه نمود. از جمله احاديث مشهوري كه از آن حضرت نقل شده، حديث سلسلة الذهب است كه آن حضرت در مسير خراسان در نيشابور در حضور جمعيت كثيري فرمودند، و سند حديث را به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و جبرييل امين و خداي متعال رساندند كه يقول الله عزوجل: «لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي... وقتي كه حضرت خواستند حركت كنند، فرمودند: بشرطها و انا من شروطها» يعني (اقرار به يكتايي خدا) حصار و دژ من است، و كسي كه داخل دژ من شود از عذاب من ايمني يابد... به فرمايش امام: اين ايمني از عذاب در پرتو توحيد، مشروط به شرطي است و آن اين كه پذيرش ولايت اعمه شروط آن مي باشد.[15]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مطالب آورده شده محمدي اشتهاردي، محمد، كتاب سيره چهارده معصوم، نشر مطهر، چ 81، از ص 673 الي 738 گرفته شده است و آدرسها هم بر اساس همين كتاب ميباشد، فقط از كشف الغمه مطلبي است (زينب كذابه) كه مراجعه شد و آدرس ذكر شده همان است كه مرقوم داشتم؛ عيون الاخبار الرضا، ج 1، ص 14.
[2] . كليني، اصول كافي، ج 1، ص 528.
[3] . صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص162؛ بحار، ج 49، ص 166.
[4] . همان، ص 61 و 162.
[5] . اصول كافي، ج 2، ص 374 و 375.
[6] . انوار الهيه، ص 340 و 341.
[7] . اردبيلي، اعيان الشيعه، ارشاد، ج 7، ص 62.
[8] . قاموس الرجال، ج 9، ص 49 الي 494؛ اعيان الشيعه، ج 10، ص 327.
[9] . اعيان الشيعه، ج 5، ص 233؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 227؛ سفينه البحار، ج 1، ص 269.
[10] . سفينة البحار، ج 2، ص 525؛ سيد مرتضي، الفصوص المختار، ج 1، ص 31.
[11] . همان،ج 2، ص 38؛ مجلسي، بحار الانوار، ج 49، ص 273.
[12] . ابي الفتح الاربلي، كشف الغمه، بيروت؛ دار الاضواء، ج 3، ص 54، مشابه همين معجزه براي امام هادي ـ عليه السّلام ـ در حضور متوكل عباسي نقل شده كه زني به نام زينب ادعا ميكرد كه از ذريه فاطمه زهرا است،و از براي امام حسن عسكري هم چنين معجزهاي با تفاوت نقل شده است.
[13] . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 167 تا 170؛ مشابه همين معجزه براي امام هادي ـ عليه السّلام ـ از زُرافه (يا زراره) دربان متوكل نقل شده است كه شعبده بازي از هند نزد متوكل آمد و تردستيهاي بينظير و عجيبي از خود نشان ميداد، متوكل امور لهو بيهوده و بازي كردن را بسيار دوست داشت (و خواست از وجود شعبده باز بر ضد امام هادي ـ عليه السّلام ـ سوء استفاده كند). به شعبده باز گفت: اگر طوري كني كه در يك مجلس عمومي علي بن محمد (حضرت هادي) را شرمنده كني. هزار اشرفي ناب به تو جايزه ميدهم، شعبده باز گفت: سفرة غذا را پهن كن و قدري نان تازة نازك در سفره بگذار، و مرا كنار آن حضرت جاي بده، قول ميدهم كه حضرت هادي را نزد حاضران سرافكنده و شرمنده سازم». متوكل دستور او را اجرا كرد، جمعي كنار سفره نشستند، امام هادي را نيز احضار كرد، مقداري نان در نزديك امام هادي ـ عليه السّلام ـ گذاشتند، امام دست به طرف نان دراز كرد تا بردارد، همان دم شعبده باز كاري كرد كه نان به جانب ديگر پريد، امام هادي دست به طرف نان ديگر دراز كرد، باز آن نان به سوي ديگر پريد و حاضران خنديدند، اين حادثه چند بار تكرار شد، امام هادي ـ عليه السّلام ـ (كه خشمگين شده بود) دستش را بر صورت شيري كه بر روي پارچة متكايي بود زد و فرمود: «خُذ عدوّالله؛ دشمن خدا را بگير». همان نقش به شكل شيري زنده در آمد به شعبده باز حمله كرد و او را دريده و خورد، سپس به جاي اولش به همان صورت و نقش شير، در پارچة متكا برگشت.
همه حاضران حيرت زده شدند، امام هادي برخاست كه برود، متوكل به آن حضرت التماس كرد كه بنشيند و آن شعبده باز را بازگرداند، آن حضرت فرمود: و الله لا تري بعدَها، اُتسلّطُ اعداءَ الله علي اَولياء الله؛ سوگند به خدا او را پس از اين نخواهي ديد آيا تو دشمنان خدا را بر دوستانش، مسلط ميكني؟ حاضران نيز از آن جا رفتند و ديگر شعبده باز ديده نشد. براي امام عسكري ـ عليه السّلام ـ نيز مثل اين معجزه نقل شده (شير و پرده)؛ (كشف الغمه، ابي الفتح اربلي، ج 3، ص 187، في معجزات امام هادي، چ بيروت دار الاضواء؛ سيره چهارده معصوم،محمد محمدي اشتهاردي، نشر انتشارات، مطهر، ص 867 و 868.، پاورقي ارجاع داده به بحار الانوار، مجلسي، ج 50، ص 146 و 147.)
[14] . مناقب آل ابيطالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 348؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 136.
[15] . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 134.