پرسش :
احزاب چپ و راست چه نوع احزابي هستند و از كجا نشأت گرفته اند؟
پاسخ :
در خصوص اين سؤال نخست ضمن بيان مقدمهاي كوتاه در تبيين مفهوم حزب به توضيح و ريشهيابي احزاب چپ و راست خواهيم پرداخت. مقدمتاً بايد دانست كه واژة حزب به مفهوم مصطلح كنوني از مفاهيم جديدي است كه ظهور آن را ميبايست در پي اوجگيري جنبشهاي ليبراليستي جستجو كرد. به دنبال نهضت اروپاييان عليه عقايد قرون وسطي و پس از فروپاشي نظام حاكم بر جوامع اروپايي قرون وسطي، طبقة جديدي ظهور كرد كه براي نيل به اهداف خود نيازمند به وجود تشكيلات خاصي براي ايجاد تغييرات اساسي در روابط قانوني بين افراد بود. موريس دو ورژه از جامعهشناسان مشهور در تعريف حزب ميگويد: "حزب مجموعهاي از گروههاي اجتماعي پراكنده در اطراف كشور است كه به وسيلة سازمانهاي هماهنگ كننده به هم پيوستهاند."1 وي عوامل اجتماعي و اقتصادي را از مهمترين عوامل شكلگيري نظامهاي حزبي در كشورهاي غربي ميداند به عقيده وي در دو قرن 19، 20 سه گرايش عمده به وجود آمد. محافظهكاري، ليبراليسم و سوسياليسم. اين گرايشات موجب پيدايش دو نظام حزبي پي در پي در جوامع شدهاند.2 به عقيده جامعهشناسان چون گروهي از مردم طبعاً محافظهكارند و برخي ترقيخواه، اين گونه طبيعت متفاوت باعث تشكيل احزاب محافظهكار، ليبراليستي و سوسياليستي شده است.3 منظور از محافظهكاري عبارت از جرياني بود كه در قرن 19، 20 به گروه اشراف و طبقات وابسته به آن اطلاق ميشد و ليبراليسم طبقات بورژوا و نوظهور آن عصر را شامل ميشد كه با توسعة صنعتي و رشد طبقة كارگر درنيمة دوّم قرن 19 جريان سومي تحت عنوان احزاب سوسياليستي نيز پديد امد. در طرح مختصر عقايد اين گروهها ميتوان گفت احزاب سوسياليست مخالف فعاليّتهاي آزاد اقتصادي و مالكيت خصوصي وسايل توليد بودند امّا در مقابل احزاب ليبرال و محافظهكار از فعاليتهاي آزاد اقتصادي و مالكيت خصوصي دفاع ميكردند.4
و امّا در خصوص منشأ و اصطلاحات چپ و راست با توجّه به آن كه اين واژهها از رايجترين اصطلاحات در تقسيمبندي احزاب و جريانات سياسي جهان ميباشند. ريشهيابي تاريخي آنها ما را به انقلاب فرانسه ميرساند. در 28 اوت 1789 در فرانسه مجلسي متشكل از اشراف، كليسا و عامه مردم تشكيل گرديد در اين مجلس بحث و گفتگويي در خصوص حق وتو پادشاه در دستور كار قرار گرفت، بحث بر سر اين بود كه آيا در رژيم مشروطه سلطنتي كه در شرف تشكيل بود پادشاه ميتواند از حق اخذ تصميمي برتر از حاكميّت ملّي برخوردار باشد به عبارت ديگر آيا او ميتواند قدرتي برتر از قدرت نمايندگان مردم دارا باشد يا خير براي اخذ آراء و ابراز عقيده در اين خصوص دو گروه موافق و مخالف تشكيل شد هواداران حق وتوي سلطنتي در طرف راست رييس مجلس و مخالفان آن در طرف چپ وي جاي گرفتند و به اين طريق تمايز بين جناح چپ و راست كه در ابتدا فقط جنبهاي براي نشان دادن موقعيت مكاني بود پديدار شد و كمكم اين دو واژه وارد اصطلاحات سياسي روز گرديد.5
پس از آن نيز در مجمع ملّي انقلاب فرانسه، نمايندگان انقلابي در طرف چپ رييس و محافظهكاران در طرف راست وي مينشستند و اصطلاح ميانهرو نيز از همان ايام به وجود آمد كه نمايندگاني كه داراي تفكّر ليبراليستي بودند در وسط مجلس مينشستند به اين ترتيب واژة جناح چپ در اصطلاح سياسي به افرادي اطلاق ميشود كه با روحيهاي انقلابي و هوادار تغيير و دگرگوني باشند و واژة جناح راست نيز افرادي را شامل ميشود كه مخالف با دگرگوني و خواهان بازگشت به گذشته باشد امّا به مرور زمان تحولات گوناگون در اين مفاهيم همانند بسياري از مفاهيم ديگر پديد آمد و معاني جديد ديگري را در خود گنجانيد به عنوان نمونه با انقلاب فرانسه كه در گروه جمهوري خواه و سلطنتطلب رودرروي هم قرار گرفتند جمهوري خواهان تحت عنوان گروه چپگرا و سلطنتطلبان با عنوان راستگرايان معروف شدند همينطور بعدها به گروهي كه خواهان دخالت دين در نظام اجتماعي بودند راست گرا و گروه موافق با تفكّر جدايي دين از سياست به چپگرا موسوم شدند.6
با ظهور كاپيتاليسم و نظام سرمايهداري و ايجاد دو طبقه بورژوا و طبقة كارگر چپگرايي به مفهوم سوسياليست يا كمونيست بودن با ايدة مخالفت جدي با مالكيت خصوصي و مدافع اقتصاد دولتي بود و طرف مقابل آنان را راستگرا خطاب ميكردند امّا به مرور با تعديل مواضع دو جناح فوق هر يك برخي از مواضع طرف مقابل را پذيرفتند كه نمود عيني آن را ميتوان در اتحاد اروپا مشاهده كرد كه با تعديل مواضع هر دو جناح عملاً فاصله موجود بين آنها پر شد و طبعاً اين اصطلاحات نيز كاركرد و مفهوم سابق خود را از دست دادند.
بررسي تاريخچة احزاب چپ و راست در ايران ما را به يك صد سال پيش ميرساند زيرا در آستانة انقلاب مشروطه ما شاهد بحثها و گرايشهاي مختلف از نوع چپ و راست در ايران ميباشيم. حزب سوسيال دموكرات ايران تحت حمايت روسيه كه حوالي سال 1284 شمسي شكل گرفت، نقش بسيار مهمي را در جريان آشفتگيهاي انقلاب مشروطه، جنگ داخلي و مناقشههاي پس از انقلاب بازي كرد. راست گرايان نيز در همين ايام به وجود آمدند كه با ايده پشتيباني از نظام سلطنتي و مخالفت با هرگونه تغييري در آن ظهور يافتند. همچنين لازم به ذكر است كه در سال 1299 شمسي حزبِ كمونيست ايران تشكيل شد و با حمايت مستقيم بلشويكها تشكيل يك جمهوري سوسياليستي را در استان شمالي ايران يعني گيلان اعلام كرد.7
و امّا در خصوص ريشهيابي اين مسئله پس از پيروزي انقلاب اسلامي بايد گفت تا پيش از بركناري بنيصدر از رياست جمهوري اسلامي ايران در تاريخ اول تير 1360 جناحهاي سياسي در نظام جمهوري اسلامي به دو جريان "اسلامي" و "ملّي" تقسيم ميشدند. امّا پس از بركناري وي جناحهاي جديدي مشهور به چپ و راست در درون جريان اسلامي شكل گرفت كه از اوايل سال 1361 اين جناحبنديها به دولت و سپس مجلس شوراي اسلامي تسري يافت كه عمدتاً حول محور مسائل اقتصادي بود كه بر اساس آن گروههاي داخل نظام به دو دستة طرفدار اقتصاد دولتي و اقتصاد بازار آزاد تقسيم شدند. در سال 1367 در آستانة انتخابات دورة سوّم مجلس شوراي اسلامي كه "مجمع روحانيون مبارز" از "جامعة روحانيت مبارز تهران" جدا گرديد، دو جناح چپ و راست به شكلي آشكارتر و رسميتر و با نمودي بيشتر در سطح جامعه ظاهر گرديد. بحران اقتصادي سالهاي 1365 و 1367، پايان جنگ و طرح مسئلة بازسازي، ديدگاههاي جديد اقتصادي همچون خصوصيسازي، استقراض و طرح مسائل جديد فرهنگي و سياسي در كنار مسائل اقتصادي از جمله عواملي بودند كه زمينهساز شكلگيري بارزتر دوجناح فوق را در جامعه سبب گرديدند.8
معرفي منابع براي مطالعه بيشتر:
1.ميشل روبرت، جامعهشناسي احزاب احمد نقيبزاده، تهران، نشر قومس، 1369.
2.موريس دو ورژه احزاب سياسي، ترجمه رضا علوي، تهران مؤسسة عالي علوم سياسي، 1352.
3.مجله اطلاعات سياسي، اقتصادي، سال 12، شمارة 126 ـ 125 بهمن و اسفند 1376.
4. سعيد برزين، جناحبندي سياسي در ايران، (از دهه 1360 تا دوّم خرداد 1376)، انتشارات نشر مركز 1378.
پي نوشت ها:
1 .موريس دوورژه، احزاب سياسي، ترجمه رضا علوي، تهران مؤسسة عالي علوم سياسي، 1352، ص 57.
2 .موريس دوورژه، جامعه شناسي سياسي، ترجمة قاضي شريعت پناهي، انتشارات دانشگاه تهران، 1367، ص 458.
3 .عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني، 1373، صص 348، 347.
4 .موريس دوورژه، اصول علم سياست، ترجمه قاضي شريعت پناهي، تهران، نشر دادگستر، 1367، ص 168.
5 .اندروهي وود، درآمد بر ايدئولوژيهاي سياسي از ليبراليزم تا بنيادگرايي ديني، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، تهران، 1379، صص 53، 48.
6 .آلن دوبنوا، چپ، راست، پايان يك نظام، ترجمة شهرور رستگار نامدار، مجلة اطلاعات سياسي، اقتصادي، سال 12، شماة 6 ـ 125، بهمن و اسفند 1376، صص 96، 95.
7 . چپ در ايران، فصلنامه فرهنگي و اجتماعي گفتوگو، شماره 31، بهار 1380، ص 35 تا 56.
8 .. ر. ك: حجت مرتجي، جناحهاي سياسي در ايران امروز، انتشارات نقش و نگار، 1378، صص 23، 9.
در خصوص اين سؤال نخست ضمن بيان مقدمهاي كوتاه در تبيين مفهوم حزب به توضيح و ريشهيابي احزاب چپ و راست خواهيم پرداخت. مقدمتاً بايد دانست كه واژة حزب به مفهوم مصطلح كنوني از مفاهيم جديدي است كه ظهور آن را ميبايست در پي اوجگيري جنبشهاي ليبراليستي جستجو كرد. به دنبال نهضت اروپاييان عليه عقايد قرون وسطي و پس از فروپاشي نظام حاكم بر جوامع اروپايي قرون وسطي، طبقة جديدي ظهور كرد كه براي نيل به اهداف خود نيازمند به وجود تشكيلات خاصي براي ايجاد تغييرات اساسي در روابط قانوني بين افراد بود. موريس دو ورژه از جامعهشناسان مشهور در تعريف حزب ميگويد: "حزب مجموعهاي از گروههاي اجتماعي پراكنده در اطراف كشور است كه به وسيلة سازمانهاي هماهنگ كننده به هم پيوستهاند."1 وي عوامل اجتماعي و اقتصادي را از مهمترين عوامل شكلگيري نظامهاي حزبي در كشورهاي غربي ميداند به عقيده وي در دو قرن 19، 20 سه گرايش عمده به وجود آمد. محافظهكاري، ليبراليسم و سوسياليسم. اين گرايشات موجب پيدايش دو نظام حزبي پي در پي در جوامع شدهاند.2 به عقيده جامعهشناسان چون گروهي از مردم طبعاً محافظهكارند و برخي ترقيخواه، اين گونه طبيعت متفاوت باعث تشكيل احزاب محافظهكار، ليبراليستي و سوسياليستي شده است.3 منظور از محافظهكاري عبارت از جرياني بود كه در قرن 19، 20 به گروه اشراف و طبقات وابسته به آن اطلاق ميشد و ليبراليسم طبقات بورژوا و نوظهور آن عصر را شامل ميشد كه با توسعة صنعتي و رشد طبقة كارگر درنيمة دوّم قرن 19 جريان سومي تحت عنوان احزاب سوسياليستي نيز پديد امد. در طرح مختصر عقايد اين گروهها ميتوان گفت احزاب سوسياليست مخالف فعاليّتهاي آزاد اقتصادي و مالكيت خصوصي وسايل توليد بودند امّا در مقابل احزاب ليبرال و محافظهكار از فعاليتهاي آزاد اقتصادي و مالكيت خصوصي دفاع ميكردند.4
و امّا در خصوص منشأ و اصطلاحات چپ و راست با توجّه به آن كه اين واژهها از رايجترين اصطلاحات در تقسيمبندي احزاب و جريانات سياسي جهان ميباشند. ريشهيابي تاريخي آنها ما را به انقلاب فرانسه ميرساند. در 28 اوت 1789 در فرانسه مجلسي متشكل از اشراف، كليسا و عامه مردم تشكيل گرديد در اين مجلس بحث و گفتگويي در خصوص حق وتو پادشاه در دستور كار قرار گرفت، بحث بر سر اين بود كه آيا در رژيم مشروطه سلطنتي كه در شرف تشكيل بود پادشاه ميتواند از حق اخذ تصميمي برتر از حاكميّت ملّي برخوردار باشد به عبارت ديگر آيا او ميتواند قدرتي برتر از قدرت نمايندگان مردم دارا باشد يا خير براي اخذ آراء و ابراز عقيده در اين خصوص دو گروه موافق و مخالف تشكيل شد هواداران حق وتوي سلطنتي در طرف راست رييس مجلس و مخالفان آن در طرف چپ وي جاي گرفتند و به اين طريق تمايز بين جناح چپ و راست كه در ابتدا فقط جنبهاي براي نشان دادن موقعيت مكاني بود پديدار شد و كمكم اين دو واژه وارد اصطلاحات سياسي روز گرديد.5
پس از آن نيز در مجمع ملّي انقلاب فرانسه، نمايندگان انقلابي در طرف چپ رييس و محافظهكاران در طرف راست وي مينشستند و اصطلاح ميانهرو نيز از همان ايام به وجود آمد كه نمايندگاني كه داراي تفكّر ليبراليستي بودند در وسط مجلس مينشستند به اين ترتيب واژة جناح چپ در اصطلاح سياسي به افرادي اطلاق ميشود كه با روحيهاي انقلابي و هوادار تغيير و دگرگوني باشند و واژة جناح راست نيز افرادي را شامل ميشود كه مخالف با دگرگوني و خواهان بازگشت به گذشته باشد امّا به مرور زمان تحولات گوناگون در اين مفاهيم همانند بسياري از مفاهيم ديگر پديد آمد و معاني جديد ديگري را در خود گنجانيد به عنوان نمونه با انقلاب فرانسه كه در گروه جمهوري خواه و سلطنتطلب رودرروي هم قرار گرفتند جمهوري خواهان تحت عنوان گروه چپگرا و سلطنتطلبان با عنوان راستگرايان معروف شدند همينطور بعدها به گروهي كه خواهان دخالت دين در نظام اجتماعي بودند راست گرا و گروه موافق با تفكّر جدايي دين از سياست به چپگرا موسوم شدند.6
با ظهور كاپيتاليسم و نظام سرمايهداري و ايجاد دو طبقه بورژوا و طبقة كارگر چپگرايي به مفهوم سوسياليست يا كمونيست بودن با ايدة مخالفت جدي با مالكيت خصوصي و مدافع اقتصاد دولتي بود و طرف مقابل آنان را راستگرا خطاب ميكردند امّا به مرور با تعديل مواضع دو جناح فوق هر يك برخي از مواضع طرف مقابل را پذيرفتند كه نمود عيني آن را ميتوان در اتحاد اروپا مشاهده كرد كه با تعديل مواضع هر دو جناح عملاً فاصله موجود بين آنها پر شد و طبعاً اين اصطلاحات نيز كاركرد و مفهوم سابق خود را از دست دادند.
بررسي تاريخچة احزاب چپ و راست در ايران ما را به يك صد سال پيش ميرساند زيرا در آستانة انقلاب مشروطه ما شاهد بحثها و گرايشهاي مختلف از نوع چپ و راست در ايران ميباشيم. حزب سوسيال دموكرات ايران تحت حمايت روسيه كه حوالي سال 1284 شمسي شكل گرفت، نقش بسيار مهمي را در جريان آشفتگيهاي انقلاب مشروطه، جنگ داخلي و مناقشههاي پس از انقلاب بازي كرد. راست گرايان نيز در همين ايام به وجود آمدند كه با ايده پشتيباني از نظام سلطنتي و مخالفت با هرگونه تغييري در آن ظهور يافتند. همچنين لازم به ذكر است كه در سال 1299 شمسي حزبِ كمونيست ايران تشكيل شد و با حمايت مستقيم بلشويكها تشكيل يك جمهوري سوسياليستي را در استان شمالي ايران يعني گيلان اعلام كرد.7
و امّا در خصوص ريشهيابي اين مسئله پس از پيروزي انقلاب اسلامي بايد گفت تا پيش از بركناري بنيصدر از رياست جمهوري اسلامي ايران در تاريخ اول تير 1360 جناحهاي سياسي در نظام جمهوري اسلامي به دو جريان "اسلامي" و "ملّي" تقسيم ميشدند. امّا پس از بركناري وي جناحهاي جديدي مشهور به چپ و راست در درون جريان اسلامي شكل گرفت كه از اوايل سال 1361 اين جناحبنديها به دولت و سپس مجلس شوراي اسلامي تسري يافت كه عمدتاً حول محور مسائل اقتصادي بود كه بر اساس آن گروههاي داخل نظام به دو دستة طرفدار اقتصاد دولتي و اقتصاد بازار آزاد تقسيم شدند. در سال 1367 در آستانة انتخابات دورة سوّم مجلس شوراي اسلامي كه "مجمع روحانيون مبارز" از "جامعة روحانيت مبارز تهران" جدا گرديد، دو جناح چپ و راست به شكلي آشكارتر و رسميتر و با نمودي بيشتر در سطح جامعه ظاهر گرديد. بحران اقتصادي سالهاي 1365 و 1367، پايان جنگ و طرح مسئلة بازسازي، ديدگاههاي جديد اقتصادي همچون خصوصيسازي، استقراض و طرح مسائل جديد فرهنگي و سياسي در كنار مسائل اقتصادي از جمله عواملي بودند كه زمينهساز شكلگيري بارزتر دوجناح فوق را در جامعه سبب گرديدند.8
معرفي منابع براي مطالعه بيشتر:
1.ميشل روبرت، جامعهشناسي احزاب احمد نقيبزاده، تهران، نشر قومس، 1369.
2.موريس دو ورژه احزاب سياسي، ترجمه رضا علوي، تهران مؤسسة عالي علوم سياسي، 1352.
3.مجله اطلاعات سياسي، اقتصادي، سال 12، شمارة 126 ـ 125 بهمن و اسفند 1376.
4. سعيد برزين، جناحبندي سياسي در ايران، (از دهه 1360 تا دوّم خرداد 1376)، انتشارات نشر مركز 1378.
پي نوشت ها:
1 .موريس دوورژه، احزاب سياسي، ترجمه رضا علوي، تهران مؤسسة عالي علوم سياسي، 1352، ص 57.
2 .موريس دوورژه، جامعه شناسي سياسي، ترجمة قاضي شريعت پناهي، انتشارات دانشگاه تهران، 1367، ص 458.
3 .عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني، 1373، صص 348، 347.
4 .موريس دوورژه، اصول علم سياست، ترجمه قاضي شريعت پناهي، تهران، نشر دادگستر، 1367، ص 168.
5 .اندروهي وود، درآمد بر ايدئولوژيهاي سياسي از ليبراليزم تا بنيادگرايي ديني، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، تهران، 1379، صص 53، 48.
6 .آلن دوبنوا، چپ، راست، پايان يك نظام، ترجمة شهرور رستگار نامدار، مجلة اطلاعات سياسي، اقتصادي، سال 12، شماة 6 ـ 125، بهمن و اسفند 1376، صص 96، 95.
7 . چپ در ايران، فصلنامه فرهنگي و اجتماعي گفتوگو، شماره 31، بهار 1380، ص 35 تا 56.
8 .. ر. ك: حجت مرتجي، جناحهاي سياسي در ايران امروز، انتشارات نقش و نگار، 1378، صص 23، 9.