پرسش :
مراد از اخلاق دنيوي يا سكولار چيست و چه تفاوتهايي با اخلاق ديني دارد؟
پاسخ :
مبحث اخلاق ديني و اخلاق سكولار به طور عميق و گستردهاي با بحث بسيار مهم رابطه دين و اخلاق مرتبط است. در واقع اين نگرش دنيامدارانه و سكولاري به دو پديده دين و اخلاق بوده است كه مفهومي به نام اخلاق سكولاري را به وجود آورده است. گفتني است كه اين دو بحث با وجود اشتراكهاي فراوان، متفاوت از هم ميباشند. موضوع اصلي رابطه دين و اخلاق بررسي انواع ارتباط ميان دين و اخلاق است و هر چند ممكن است محصول آن به نفي يا اثبات اخلاق سكولاري بينجامد، اما اين بحث نفي اخلاق ديني را نتيجه نميدهد. ليكن اخلاق سكولاري مستقيماً در تعارض با اخلاق ديني قرار گرفته و درصدد نفي اخلاق ديني است.[1] به لحاظ تاريخي جوامع بشري تا عصر رنسانس پيوسته اخلاقي ديني داشتهاند و تنها در اين چند قرن اخير است كه به تدريج اخلاق سكولاري در جوامع راه يافته است، هر چند مباني نظري آن در يونان باستان وجود داشته است. اخلاق دنيوي يا سكولار در حقيقت بخشي از پديده سكولاريسمي (secularism) است كه در جوامع سكولاري پديد آمده است. وقتي كه درباره اخلاق سكولار صحبت ميشود منظور ايدهها، ارزشها، اصول اخلاقي و فضيلتهاي رايج در اين جوامع است.[2] از اين رو، مباني نظري آن همان مباني نظري در سكولاريسم است.[3] سكولاريسم به عنوان يك مكتب مباني و مقدمات نظري خاصي دارد كه مهمترين آنها عبارتند از: 1. روحيه علمگرايي يا علمپرستي؛ 2. عقلگرايي عصر روشنگري؛ 3. اومانيسم و اعتقاد به محور بودن انسان در هستي؛ 4. سنتستيزي (anti taradition) و تجددگرايي (modernism) اعتقاد به آزادي و آزادانديشي؛ 6. فردگرايي و ليبراليسم.[4]
بنابراين، يكي از عمدهترين تفاوتهاي اخلاق ديني با اخلاق سكولار در اين است كه در اخلاق سكولار مرجعيت و وثاقت هيچ منبعي جز خود انسان پذيرفته نيست، عقل خود بنياد بشر مرجع نهايي در ارزشگذاري اخلاقي است. اخلاق سكولار بنياد اخلاق را عقل بشري ميداند، ليكن اخلاق ديني يا اساسا دين را بنيانگذار اخلاق ميداند، چنانچه تلقي رايج طرفداران اخلاق ديني در غرب اين چنين است[5] و يا اينكه دست كم، مرجعيت دين را هم به رسميت ميشناسد.[6] تفاوت ديگر اين دو در اين است كه اخلاق سكولاري اخلاق را يك امر شخصي به حساب ميآورد و لذا هيچ كسي حق اظهار نظر درباره رفتار ديگري را ندارد. اين مسئله موجب ميشود كه فاعل اخلاقي در مقابل ديگران هيچ احساس شرم و مسئوليتي نكند و گمنامياي را به وجود ميآورد كه ديگران براي وي ناشناس محسوب ميگردند. ليكن در اخلاق ديني انسان هم در مقابل خدا و هم در مقابل ديگران مسئول است و حتي دين به ما ميآموزد كه حتي اگر هم رفتارهاي ما از چشم ديگران پنهان بماند، از چشم خداوند پوشيده نميماند.[7]
يكي ديگر از تفاوتهاي اخلاق ديني و اخلاق سكولار در پاسخگوئي به پرسش بسيار مهم چرا بايد اخلاقي بود، بروز مينمايد. برخي معتقدند كه كوششهاي اخلاقي بدون داشتن مبنايي ديني معنايي ندارد و در حقيقت آنها نميتوانند توجيه درستي از رفتارهاي خود داشته باشند.[8]
در اين مجال اندك نميتوان مباني نظري اخلاق سكولاري را نقد كرد. از اين رو، در اينجا تنها مهمترين اشكالهاي كه براخلاق ديني وارد شده است را يادآور شده و به اختصار آنها را مورد نقد و بررسي قرار ميدهيم. گفتني است از اين طريق به برخي تفاوتهاي اخلاق ديني با اخلاق سكولار نيز اشاره خواهد شد.
1. يكي از دليلتراشيهاي طرفداران اخلاق سكولار بر عدم التزام به اخلاق ديني اين است كه اخلاق ديني وظيفه گرايانه و تكليفمدار است، در حالي كه اخلاق انساني حق مدار به معناي غايتگرايانه ميباشد. اخلاق ديني زبان امر و نهي دارد و حال اينكه انسان به دنبال تأمين حقوق و به دنبال سود و منفعت خويش است.[9]
اين ديدگاه ناشي از عدم شناخت نسبت به اخلاق ديني است؛ چنانچه در اخلاق به دنبال صلاح و مصلحت باشيم و همچنين از اهداف ديني و اخلاق ديني آگاهي كافي داشته باشيم، آن گاه خواهيم ديد كه در اخلاق ديني حقيقت و مصلحت بر يكديگر منطبق هستند. يك فرد مصلحتجو تنها با اخلاق ديني است كه ميتواند به عاليترين مصالح خويش دست يابد؛ توجه يافتن به سعادت ابدي وراي تفكر و انديشه اخلاق سكولاري است.
2. برخي ديگر درست بر خلاف ديدگاه قبلي مدعياند كه اخلاق ديني مصلحت انديشانه و سودجويانه است، در حالي كه اخلاق با روح گذشت و ايثار همراه است. از نظر اين دسته اخلاق ديني كاسبكارانه است و انسانهاي شريف نميتوانند چنين اخلاقي داشته باشند.[10]
بايد گفت كه اخلاق ديني برخلاف مكاتب اخلاقي سكولار بر يك پايه قرار نگرفته است، بلكه داراي درجات و مراتب ميباشد. بدين لحاظ اخلاق ديني به ميزان درجات و مراتب انسانها براي آنان برنامه و اصول اخلاقي خاصي ارائه كرده است. هر چند كه از ديدگاه پيشوايان دين مبين اسلام و حتي برخي قديسان مسيحي، بهترين نوع بندگي و نيكوترين عمل اخلاقي آن است كه با انگيزههايي همچون شوق به بهشت و ترس از دوزخ همراه نباشد؛ ليكن از آنجا كه همه مؤمنان در يك سطح نيستند، در مراتب پايين سلوك اخلاقي چنين انگيزههايي نيز پذيرفتني است.
3. برخي اخلاق ديني را اينگونه مورد انتقاد قرار دادهاند كه اين اخلاق موجب از خود بيگانگي انسان ميشود؛ اين اخلاق به چيزي فراتر از شهودها و دريافتهاي شخصي ما فرمان ميدهد و نمونه آن فرمان به ذبح فرزند به دست ابراهيم است. قتل نفس محترمه با شهود ابراهيم و هر كسي ديگر ناسازگار است.[11]
در اين مورد بايد توجه داشت كه فرمان خداوند به ابراهيم آزمايشي بوده و براي تعيين ميزان بندگي وي بوده است. بر فرض اينكه بپذيريم در اين مورد اين فرمان موجب از خودبيگانگي گردد اما آيا ميتوان حكم آن را به تمامي موارد سرايت داد؟ داوري از يك نظريه بر اساس موارد استثناء صورت نميگيرد و بايد ديد كه در اين باره اصول كلي اخلاق ديني چگونه است. اگر دين به اخلاقياتي خلاف نداي فطرت انساني دعوت ميكرد و اصول اخلاقي آن برخلاف شهودهاي انساني ميبود، هيچ گونه توفيقي نمييافت.
4. مزيت ديگري كه براي اخلاق سكولار ذكر شده است و از اين طريق به اخلاق ديني اشكال وارد شده است، اين است كه اخلاق سكولار راه را براي نسبيت باز ميگذارد. بر اين اساس ميتوان قوانين اخلاقي را با دگرگونيهايي كه در جهان رخ ميدهد، هماهنگ ساخت؛ در حالي كه قواعد اخلاق ديني از نوعي ثبات برخوردار بوده و دگرگوني اخلاقي را نميپذيرد.[12]
در نقد اين سخن بايد گفت كه اصول و پايههاي اخلاق با تغييرات محيط دگرگوني نمييابند، هر چند كه چگونگي تحقق بخشيدن به اين اصول ميتواند به زمان و مكان وابسته باشد. بنابراين اگرچه ممكن است مثلا عدالت و احسان در زمانهاي مختلف مصاديق متفاوتي داشته باشد، اما اصل عدالت و احسان همواره از خوبي اخلاقي برخوردار است.
گفتني است اخلاق ديني تفاوتهاي ديگري نيز با اخلاق سكولار دارد كه به جهت اختصار مورد نقد و بررسي قرار نگرفتند و ما تنها در اينجا به برخي از مهمترين تفاوتها اشاره نموديم.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . صادقي، هادي، مجله قبسات، سال چهارم، شماره سوم، صفحه 4.
[2] . لگن هوسن، محمد، مجله نقد و نظر، سال چهارم، شماره اول و دوم، ص 50.
[3] . بايد توجه داشت كه سكولاريسم با سكولاريزاسيون تفاوت دارد؛ اولي از جنس فكر و معرفت است و جنبه نظري دارد ولي دومي يك فرايند اجتماعي و يك پديده خارجي است، نگ: نصري عبدالله، يقين گمشده، تهران، سروش، 1380، ص 196.
[4] . مريجي شمس الله، سكولاريسم و عوامل شكلگيري آن در ايران، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1382، ص 60 ـ 104.
[5] . غيلون برهان، مجله نقد و نظر، پيشين، ص 81.
[6] . بيشتر انديشمندان مسلمان اخلاق را جزئي از دين ميدانند، در عين حال ميپذيرند كه عقل نيز قادر است برخي مفاهيم كلي اخلاقي مانند خوبي عدل و بدي ظلم را درك نمايد، نك: مصباح، محمد تقي، فلسفة اخلاق، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1380، ص 184 ـ 187.
[7] . نگ: اسلامي محمد تقي، مجله رواق انديشه، سال دوم، شماره 10، ص 37 ـ 50، ولگن هوسن، محمد، پيشين، ص 50 ـ 51.
[8]. Bechker Larence C.Encyclopedia of ethics (New York London: 2001) v. 1 p 100.
[9] . سروش عبدالكريم، كيان، سال پنجم، شماره 27.
[10] . ملكيان مصطفي، جزوه تقابل اخلاق ديني و اخلاق سكولار، ص 20 ـ 21.
[11] . پالس دانيل، هفت نظريه در باب دين، ترجمه محمد عزيز بختياري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1382، ص 353 ـ 375.
[12]. Becker Larence C.Opcit. V.3 P.1081.
مبحث اخلاق ديني و اخلاق سكولار به طور عميق و گستردهاي با بحث بسيار مهم رابطه دين و اخلاق مرتبط است. در واقع اين نگرش دنيامدارانه و سكولاري به دو پديده دين و اخلاق بوده است كه مفهومي به نام اخلاق سكولاري را به وجود آورده است. گفتني است كه اين دو بحث با وجود اشتراكهاي فراوان، متفاوت از هم ميباشند. موضوع اصلي رابطه دين و اخلاق بررسي انواع ارتباط ميان دين و اخلاق است و هر چند ممكن است محصول آن به نفي يا اثبات اخلاق سكولاري بينجامد، اما اين بحث نفي اخلاق ديني را نتيجه نميدهد. ليكن اخلاق سكولاري مستقيماً در تعارض با اخلاق ديني قرار گرفته و درصدد نفي اخلاق ديني است.[1] به لحاظ تاريخي جوامع بشري تا عصر رنسانس پيوسته اخلاقي ديني داشتهاند و تنها در اين چند قرن اخير است كه به تدريج اخلاق سكولاري در جوامع راه يافته است، هر چند مباني نظري آن در يونان باستان وجود داشته است. اخلاق دنيوي يا سكولار در حقيقت بخشي از پديده سكولاريسمي (secularism) است كه در جوامع سكولاري پديد آمده است. وقتي كه درباره اخلاق سكولار صحبت ميشود منظور ايدهها، ارزشها، اصول اخلاقي و فضيلتهاي رايج در اين جوامع است.[2] از اين رو، مباني نظري آن همان مباني نظري در سكولاريسم است.[3] سكولاريسم به عنوان يك مكتب مباني و مقدمات نظري خاصي دارد كه مهمترين آنها عبارتند از: 1. روحيه علمگرايي يا علمپرستي؛ 2. عقلگرايي عصر روشنگري؛ 3. اومانيسم و اعتقاد به محور بودن انسان در هستي؛ 4. سنتستيزي (anti taradition) و تجددگرايي (modernism) اعتقاد به آزادي و آزادانديشي؛ 6. فردگرايي و ليبراليسم.[4]
بنابراين، يكي از عمدهترين تفاوتهاي اخلاق ديني با اخلاق سكولار در اين است كه در اخلاق سكولار مرجعيت و وثاقت هيچ منبعي جز خود انسان پذيرفته نيست، عقل خود بنياد بشر مرجع نهايي در ارزشگذاري اخلاقي است. اخلاق سكولار بنياد اخلاق را عقل بشري ميداند، ليكن اخلاق ديني يا اساسا دين را بنيانگذار اخلاق ميداند، چنانچه تلقي رايج طرفداران اخلاق ديني در غرب اين چنين است[5] و يا اينكه دست كم، مرجعيت دين را هم به رسميت ميشناسد.[6] تفاوت ديگر اين دو در اين است كه اخلاق سكولاري اخلاق را يك امر شخصي به حساب ميآورد و لذا هيچ كسي حق اظهار نظر درباره رفتار ديگري را ندارد. اين مسئله موجب ميشود كه فاعل اخلاقي در مقابل ديگران هيچ احساس شرم و مسئوليتي نكند و گمنامياي را به وجود ميآورد كه ديگران براي وي ناشناس محسوب ميگردند. ليكن در اخلاق ديني انسان هم در مقابل خدا و هم در مقابل ديگران مسئول است و حتي دين به ما ميآموزد كه حتي اگر هم رفتارهاي ما از چشم ديگران پنهان بماند، از چشم خداوند پوشيده نميماند.[7]
يكي ديگر از تفاوتهاي اخلاق ديني و اخلاق سكولار در پاسخگوئي به پرسش بسيار مهم چرا بايد اخلاقي بود، بروز مينمايد. برخي معتقدند كه كوششهاي اخلاقي بدون داشتن مبنايي ديني معنايي ندارد و در حقيقت آنها نميتوانند توجيه درستي از رفتارهاي خود داشته باشند.[8]
در اين مجال اندك نميتوان مباني نظري اخلاق سكولاري را نقد كرد. از اين رو، در اينجا تنها مهمترين اشكالهاي كه براخلاق ديني وارد شده است را يادآور شده و به اختصار آنها را مورد نقد و بررسي قرار ميدهيم. گفتني است از اين طريق به برخي تفاوتهاي اخلاق ديني با اخلاق سكولار نيز اشاره خواهد شد.
1. يكي از دليلتراشيهاي طرفداران اخلاق سكولار بر عدم التزام به اخلاق ديني اين است كه اخلاق ديني وظيفه گرايانه و تكليفمدار است، در حالي كه اخلاق انساني حق مدار به معناي غايتگرايانه ميباشد. اخلاق ديني زبان امر و نهي دارد و حال اينكه انسان به دنبال تأمين حقوق و به دنبال سود و منفعت خويش است.[9]
اين ديدگاه ناشي از عدم شناخت نسبت به اخلاق ديني است؛ چنانچه در اخلاق به دنبال صلاح و مصلحت باشيم و همچنين از اهداف ديني و اخلاق ديني آگاهي كافي داشته باشيم، آن گاه خواهيم ديد كه در اخلاق ديني حقيقت و مصلحت بر يكديگر منطبق هستند. يك فرد مصلحتجو تنها با اخلاق ديني است كه ميتواند به عاليترين مصالح خويش دست يابد؛ توجه يافتن به سعادت ابدي وراي تفكر و انديشه اخلاق سكولاري است.
2. برخي ديگر درست بر خلاف ديدگاه قبلي مدعياند كه اخلاق ديني مصلحت انديشانه و سودجويانه است، در حالي كه اخلاق با روح گذشت و ايثار همراه است. از نظر اين دسته اخلاق ديني كاسبكارانه است و انسانهاي شريف نميتوانند چنين اخلاقي داشته باشند.[10]
بايد گفت كه اخلاق ديني برخلاف مكاتب اخلاقي سكولار بر يك پايه قرار نگرفته است، بلكه داراي درجات و مراتب ميباشد. بدين لحاظ اخلاق ديني به ميزان درجات و مراتب انسانها براي آنان برنامه و اصول اخلاقي خاصي ارائه كرده است. هر چند كه از ديدگاه پيشوايان دين مبين اسلام و حتي برخي قديسان مسيحي، بهترين نوع بندگي و نيكوترين عمل اخلاقي آن است كه با انگيزههايي همچون شوق به بهشت و ترس از دوزخ همراه نباشد؛ ليكن از آنجا كه همه مؤمنان در يك سطح نيستند، در مراتب پايين سلوك اخلاقي چنين انگيزههايي نيز پذيرفتني است.
3. برخي اخلاق ديني را اينگونه مورد انتقاد قرار دادهاند كه اين اخلاق موجب از خود بيگانگي انسان ميشود؛ اين اخلاق به چيزي فراتر از شهودها و دريافتهاي شخصي ما فرمان ميدهد و نمونه آن فرمان به ذبح فرزند به دست ابراهيم است. قتل نفس محترمه با شهود ابراهيم و هر كسي ديگر ناسازگار است.[11]
در اين مورد بايد توجه داشت كه فرمان خداوند به ابراهيم آزمايشي بوده و براي تعيين ميزان بندگي وي بوده است. بر فرض اينكه بپذيريم در اين مورد اين فرمان موجب از خودبيگانگي گردد اما آيا ميتوان حكم آن را به تمامي موارد سرايت داد؟ داوري از يك نظريه بر اساس موارد استثناء صورت نميگيرد و بايد ديد كه در اين باره اصول كلي اخلاق ديني چگونه است. اگر دين به اخلاقياتي خلاف نداي فطرت انساني دعوت ميكرد و اصول اخلاقي آن برخلاف شهودهاي انساني ميبود، هيچ گونه توفيقي نمييافت.
4. مزيت ديگري كه براي اخلاق سكولار ذكر شده است و از اين طريق به اخلاق ديني اشكال وارد شده است، اين است كه اخلاق سكولار راه را براي نسبيت باز ميگذارد. بر اين اساس ميتوان قوانين اخلاقي را با دگرگونيهايي كه در جهان رخ ميدهد، هماهنگ ساخت؛ در حالي كه قواعد اخلاق ديني از نوعي ثبات برخوردار بوده و دگرگوني اخلاقي را نميپذيرد.[12]
در نقد اين سخن بايد گفت كه اصول و پايههاي اخلاق با تغييرات محيط دگرگوني نمييابند، هر چند كه چگونگي تحقق بخشيدن به اين اصول ميتواند به زمان و مكان وابسته باشد. بنابراين اگرچه ممكن است مثلا عدالت و احسان در زمانهاي مختلف مصاديق متفاوتي داشته باشد، اما اصل عدالت و احسان همواره از خوبي اخلاقي برخوردار است.
گفتني است اخلاق ديني تفاوتهاي ديگري نيز با اخلاق سكولار دارد كه به جهت اختصار مورد نقد و بررسي قرار نگرفتند و ما تنها در اينجا به برخي از مهمترين تفاوتها اشاره نموديم.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . صادقي، هادي، مجله قبسات، سال چهارم، شماره سوم، صفحه 4.
[2] . لگن هوسن، محمد، مجله نقد و نظر، سال چهارم، شماره اول و دوم، ص 50.
[3] . بايد توجه داشت كه سكولاريسم با سكولاريزاسيون تفاوت دارد؛ اولي از جنس فكر و معرفت است و جنبه نظري دارد ولي دومي يك فرايند اجتماعي و يك پديده خارجي است، نگ: نصري عبدالله، يقين گمشده، تهران، سروش، 1380، ص 196.
[4] . مريجي شمس الله، سكولاريسم و عوامل شكلگيري آن در ايران، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1382، ص 60 ـ 104.
[5] . غيلون برهان، مجله نقد و نظر، پيشين، ص 81.
[6] . بيشتر انديشمندان مسلمان اخلاق را جزئي از دين ميدانند، در عين حال ميپذيرند كه عقل نيز قادر است برخي مفاهيم كلي اخلاقي مانند خوبي عدل و بدي ظلم را درك نمايد، نك: مصباح، محمد تقي، فلسفة اخلاق، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1380، ص 184 ـ 187.
[7] . نگ: اسلامي محمد تقي، مجله رواق انديشه، سال دوم، شماره 10، ص 37 ـ 50، ولگن هوسن، محمد، پيشين، ص 50 ـ 51.
[8]. Bechker Larence C.Encyclopedia of ethics (New York London: 2001) v. 1 p 100.
[9] . سروش عبدالكريم، كيان، سال پنجم، شماره 27.
[10] . ملكيان مصطفي، جزوه تقابل اخلاق ديني و اخلاق سكولار، ص 20 ـ 21.
[11] . پالس دانيل، هفت نظريه در باب دين، ترجمه محمد عزيز بختياري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1382، ص 353 ـ 375.
[12]. Becker Larence C.Opcit. V.3 P.1081.