پرسش :
مطالب كتاب سياحت غرب آقاي نجفي قوچاني به چه صورت تحقق يافته آيا آنچه ديده رؤيا بوده يا حقيقتاً لمس كرده است؟
پاسخ :
بعد از اينكه سؤال را خوانديم درصدد برآمديم كه ببينم آيا مطالب سياحت غرب بر اساس حقيقت بوده است يا رويا و خواب. چون اثر جداگانهاي در اين باره نيافتم به تحقيق ميداني پرداختيم. غالباً اساتيد ما بر اين اعتقادند كه آنچه در اين كتاب آمده بر اساس كشف و شهود يا روياي صادقه[1] حضرت آيت الله آقا نجفي قوچاني (ره) بوده است. حال بايد ببينيم آيا قرائن و شواهدي هم بر اين مطلب داريم يا خير؟
اين را ميدانيم كه هر انساني بالطبع مايل است حوادث بعد از مرگ و كيفيت زندگاني عالم برزخ و اوضاع و احوال خود را درعالمي كه در پيش دارد و با محيط دنيا و شرايط زندگي فعلي مغاير است بفهمد و بداند ولي چه كنيم كه تمام ارتباطات اعم از تلفن، بيسيم، تلگراف،همراه و... با آنجا قطع است. آيا در چنين شرايطي سؤالات زيادي كه از آنجا داريم بيجواب ميماند؟ خيردر اين قبيل موارد تنها مرجع وملجائي كه ميتواند به كمك انسان بشتابد و او را از ترديد و تشكيك نجات دهد كتاب آسماني قرآن كريم با اعلام، ابلاغ و توضيح مرداني ارجمند همچون رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ستارگاني مانند ائمه ـ عليهم السّلام ـ است كه تاريخ زندگاني آنها بسيار درخشان و شاهد صادقي است كه نه حقهباز و فريب كار بودهاند و نه سادهلوح و خيال باف كه از روي غرض يا جهالت حرفي زده باشند. بلكه فهم وعقل، درايت و شهامت آنها بر تمام افراد بشر برتري و تفوق داشته است. حضرت آيت الله آقا نجفي قوچاني هم با ضمير روشني كه در اثر سير و سلوك و فشارهاي روحي و بدني داشته است، فوت مثالي و برزخي خود را مشاهده كرده و با تمثيل و استعارات جذاب آن را درآميخته است. مثلاً از نظر صفاي دل و پاكي روح، رفيق خوشرويي به نام هادي و به جاي گناه و ظلم صورتي بنام سياه را مشاهده ميكند كه قدم به قدم او را در عالم برزخ همراهي ميكنند و آنچه را كه در حال كشف يا روياي صادقه ديده با زبان قرآن كريم و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ تأييد و بسيار شيوا و روان هم بيان كرده است كه به نمونههايي از آن اشاره ميكنيم.
وي در آغاز كتاب خود ميگويد:
«و من مُردم، پس ايستادم و بيماري بدني كه داشتم ندارم و تندرستم و خويشان من در اطراف جنازه براي من گريه ميكنند و من از گريه آنها اندوهگينم و با آنها ميگويم من نمردهام بلكه بيماريم رفع شده است كسي گوش به حرف من نميكند و گويا مرا نميبينند و صداي مرا نميشنوند... پس از فراغت از (كفن و دفن) ملتفت شدم كه مردم سرگور را پوشانيدهاند و من را در ميان گور تنگ و تاريك ترك كردهاند و ميبينم آنها را كه رو به خانههايشان ميروند.[2]
اين قسمت همانطور كه در حاشيه كتاب هم آمده است مطابق است با چند فراز از دعاي ابوحمزه امام سجاد ـ عليه السّلام ـ:
«فمالي لا ابكي، ابكي لخروج نفس، ابكي لظلمة قبري،ابكي لضيق لحدي؛ پس چرا به حال خود نگريم، ميگريم، براي جان دادنم ميگريم، براي تاريكي قبرم، ميگريم، براي تنگي لحدم ميگريم... قد تناول الاقرباء اطراف جنازتي و جد علّي منقولا قد نزلت بك وحيدا في حفرتي و ارحم في ذلك البيت الجديد... اقوام و خويشانم اطراف تابوتم را گرفتهاند و به گور منتقل ميكنند، من در گور تنها بر تو وارد شدم، در اين خانه جديد بر من رحم كن....»[3]
در بخش ديگري از كتاب جريان شب اوّل قبر، سؤال نكير و منكر و توسل به آقا علي بن ابيطالب (ع) را كه ملهم از آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ است، خيلي جذاب و شيرين بيان ميكند. وي ميگويد:
«با حال غربت و وحشت فوق العاده و يأس از غير خدا در بالا سر جنازه نشستم كم كم ديدم قبر ميلرزد و از ديوارها و سقف لحد خاك ميريزد و خصوص از پايين پاي قبر كه بسيار تلاطم دارد كانه جانوري آنجا را ميخواهد بشكافد و داخل قبر شود و بالاخره آنجا شكافته شد ديدم دو نفر با رويهاي موحش و هيكل مهيب داخل قبر شدند.... توجه نمودم به سوي حق و چاره ساز بيچارگان و كارساز درماندگان دردل متوسل شدم به علي ابن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ چون او را به خوبي ميشناسم و دادرس درماندگان فهميده بودم و دوست داشتم او را و قدرت و توانايي او را در همه عوالم و منازل نافذ ميدانستم و اين يكي از نعمت و چارهسازيهاي خداوند بود كه در همچو موقع وحشت و خطرناكي كه آدمي از هوش بيگانه ميشود.[4] «و تري الناس سكاري و ما هم سكاري؛[5] (از وحشت و هول قيامت) مردم را مست مشاهده ميكني ولي مست نيستند بلكه عذاب خدا سخت است.
در قسمت ديگري از اين كتاب به روايت الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا؛[6] مردم در خوابند وقتي بيدار ميشوند كه از دنيا رفته باشند و آيه «يا حر علي ما فرطت في جنب الله»،[7] افسوس كه در جوار خدا خرابكاري و تقصير كردم، اشاره ميكند و ميگويد:
«تنها كه ماندم به فكر احوال خودم بيانات هادي فرو رفتم و ديدم حقيقتاً حالات و رفتارهاي آدمي در جهان مادي خوابي است كه ديده شده و حالا كه بيدار و هوشيار شدهايم تعبير آن خواب است كه ظاهر و مرئي ميشود. و كلام ذو القرنين در ظلمات كه هر كه از اين ريگ بردارد بروشنايي كه رسيد پشيمان است و هر كس كه برنداشت نيز پشيمان خواهد بود كنايه از همين دو حال انسان خواهد بود در دنيا و آخرت كه هر كس به اندازهاي افسوس دارد.»[8]
بقيه كتاب در بيان نامه اعمال و تجسم افعال و تصوير روشني از آيات و روايات بينظير يا حداقل كم نظير است. آن هم با بياناتي كه آدمي را در فضاي آخرت به پرواز در ميآورد. مثلاً ميگويد:
«(به هادي) گفتم: مگر چه خبراست كه اينقدر در زينت اين حجره دقت داري و حال آنكه ما مسافريم. گفت: شنيدهام امام زادگاني كه زيارت قبور آنها رفته و علمائي كه در نماز شب اسم آنها را برده... شنيدهاند كه سفر آخرت پيش گرفتهاي. محض ادا حق تو ميخواهند به ديدنت بيايند. گفتم: زهي توفيق و سعادت... (ولي اين) حجره كوچك است گفت بر تست كه كوچك است به آمدن آن بزرگان بزرگ ميشود. ناگهان وارد شدند با چه صورتهاي نوراني و چه جلال و بزرگواري و هر يك در مرتبه خود نشستند و مقدم بر همه ابي الفضل ـ عليه السّلام ـ و علي اكبر ـ عليه السّلام ـ بودند.[9]
در توصيف جهل و معصيت ميگويد:
«... به عقب سرنگاه ميكردم ديدم كسي به طرف من ميآيد، خوشحال شدم كه الحمدلله تنها نماندم تا آنكه به من رسيد. ديدم شخص سياهي و دراز بالايي، لبها كلفت، دندانها بزرگ و نمايان و بيني پهن و مهيب و متعفن و سلامي بمن داد ولي حرف لام را اظهار نكرد وگفت سام عليك... پرسيدم كجا قصد داريد. گفت با تو هستم و من هيچ راضي نبودم كه با من باشد چون از او در خوف و وحشت بودم. پرسيدم اسمت چيست؟ گفت: همزاد تو و اسمم جهالت و لقبم كجرو و كنيهام ابوالهول و شغلم افساد و هر يك از اين عناوين موحشه باعث شدت و وحشت من شد.[10]»
و در ترسيم طاعت و بندگي حق تعالي كه به صورت نعم بهشتي درميآيد، و در سورة واقعه و آيات و روايات مطرح شده ميگويد:
«... حيات تازهاي به من روي آورد، (با هادي) داخل شديم به قصري كه براي من مهيا شده بود و در او تمام اسباب تجملات جمع بود... وارد (آنجا كه) شديم حوريهاي بر روي تخت نشسته بود كه نور صورتش حجره را روشن و چشم را خيره ميساخت. هادي گفت: اين معقوده (عقده شده) تست و از وادي السلام براي تو امشب آمده است. اين را گفت و از حجره بيرون شد. من رفتم به نزد او و او احتراماً به پا ايستاد و دست مرا بوسيد و در پهلوي يكديگر نشستيم. گفت حسب نسبت خود را و سبب اينكه مال من شدهاي بيان كن... از طنازي سري پايين انداخت و تبسمي نمود كه از بريق (برق زدن) دندانهايش قصور روشن شد.»[11]
نتيجه: بنابراين آنچه كه در كتاب سياحت غرب درج شده است گزارش مشاهده حقيقي و يا روياي صادقهاي حضرت آيت الله آقا نجفي قوچاني از عالم برزخ و جهان پس از مرگ ميباشد و اگر كسي آن را حجت و معتبر نميداند، ميتواند به داستان شيرين وجذاب اين كتاب كه بر اساس آيات و روايات فراواني، تنظيم شده است اكتفا كند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. معاد، اثر آيت الله دستغيب شيرازي.
2. عالم برزخ، در چند قدمي ما، محمد محمدي اشتهاردي
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . فرق بين رؤيا و كشف، اگر حقايق ملكوتي و باطني را در خواب ببينيم رؤيا و اگر در بيداري مشاهده كنيم مشهود و اگر ما بين خواب و بيداري باشد خلسه است. (ر.ك: سيد جعفر سجادي، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، ذيل كلمه رؤيا).
[2] . آقا نجفي قوچاني، سياحت غرب يا سرنوشت ارواح بعد از مرگ، قم، طباطبايي، بهمن 1372، ص 64، 65، 67.
[3] . حاج شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
[4] . پيشين، سياحت غرب، ص 68 الي 70.
[5] . حج، 2.
[6] . محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 4، ص 42، روايت 18، باب 5.
[7] . زمر، 56.
[8] . پيشين، سياحت غرب، صص 87 و 88.
[9] . همان، صص 97، 98.
[10] . همان، صص 105، 106.
[11] . پيشين، صص 129 و 133 و 134.
بعد از اينكه سؤال را خوانديم درصدد برآمديم كه ببينم آيا مطالب سياحت غرب بر اساس حقيقت بوده است يا رويا و خواب. چون اثر جداگانهاي در اين باره نيافتم به تحقيق ميداني پرداختيم. غالباً اساتيد ما بر اين اعتقادند كه آنچه در اين كتاب آمده بر اساس كشف و شهود يا روياي صادقه[1] حضرت آيت الله آقا نجفي قوچاني (ره) بوده است. حال بايد ببينيم آيا قرائن و شواهدي هم بر اين مطلب داريم يا خير؟
اين را ميدانيم كه هر انساني بالطبع مايل است حوادث بعد از مرگ و كيفيت زندگاني عالم برزخ و اوضاع و احوال خود را درعالمي كه در پيش دارد و با محيط دنيا و شرايط زندگي فعلي مغاير است بفهمد و بداند ولي چه كنيم كه تمام ارتباطات اعم از تلفن، بيسيم، تلگراف،همراه و... با آنجا قطع است. آيا در چنين شرايطي سؤالات زيادي كه از آنجا داريم بيجواب ميماند؟ خيردر اين قبيل موارد تنها مرجع وملجائي كه ميتواند به كمك انسان بشتابد و او را از ترديد و تشكيك نجات دهد كتاب آسماني قرآن كريم با اعلام، ابلاغ و توضيح مرداني ارجمند همچون رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ستارگاني مانند ائمه ـ عليهم السّلام ـ است كه تاريخ زندگاني آنها بسيار درخشان و شاهد صادقي است كه نه حقهباز و فريب كار بودهاند و نه سادهلوح و خيال باف كه از روي غرض يا جهالت حرفي زده باشند. بلكه فهم وعقل، درايت و شهامت آنها بر تمام افراد بشر برتري و تفوق داشته است. حضرت آيت الله آقا نجفي قوچاني هم با ضمير روشني كه در اثر سير و سلوك و فشارهاي روحي و بدني داشته است، فوت مثالي و برزخي خود را مشاهده كرده و با تمثيل و استعارات جذاب آن را درآميخته است. مثلاً از نظر صفاي دل و پاكي روح، رفيق خوشرويي به نام هادي و به جاي گناه و ظلم صورتي بنام سياه را مشاهده ميكند كه قدم به قدم او را در عالم برزخ همراهي ميكنند و آنچه را كه در حال كشف يا روياي صادقه ديده با زبان قرآن كريم و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ تأييد و بسيار شيوا و روان هم بيان كرده است كه به نمونههايي از آن اشاره ميكنيم.
وي در آغاز كتاب خود ميگويد:
«و من مُردم، پس ايستادم و بيماري بدني كه داشتم ندارم و تندرستم و خويشان من در اطراف جنازه براي من گريه ميكنند و من از گريه آنها اندوهگينم و با آنها ميگويم من نمردهام بلكه بيماريم رفع شده است كسي گوش به حرف من نميكند و گويا مرا نميبينند و صداي مرا نميشنوند... پس از فراغت از (كفن و دفن) ملتفت شدم كه مردم سرگور را پوشانيدهاند و من را در ميان گور تنگ و تاريك ترك كردهاند و ميبينم آنها را كه رو به خانههايشان ميروند.[2]
اين قسمت همانطور كه در حاشيه كتاب هم آمده است مطابق است با چند فراز از دعاي ابوحمزه امام سجاد ـ عليه السّلام ـ:
«فمالي لا ابكي، ابكي لخروج نفس، ابكي لظلمة قبري،ابكي لضيق لحدي؛ پس چرا به حال خود نگريم، ميگريم، براي جان دادنم ميگريم، براي تاريكي قبرم، ميگريم، براي تنگي لحدم ميگريم... قد تناول الاقرباء اطراف جنازتي و جد علّي منقولا قد نزلت بك وحيدا في حفرتي و ارحم في ذلك البيت الجديد... اقوام و خويشانم اطراف تابوتم را گرفتهاند و به گور منتقل ميكنند، من در گور تنها بر تو وارد شدم، در اين خانه جديد بر من رحم كن....»[3]
در بخش ديگري از كتاب جريان شب اوّل قبر، سؤال نكير و منكر و توسل به آقا علي بن ابيطالب (ع) را كه ملهم از آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ است، خيلي جذاب و شيرين بيان ميكند. وي ميگويد:
«با حال غربت و وحشت فوق العاده و يأس از غير خدا در بالا سر جنازه نشستم كم كم ديدم قبر ميلرزد و از ديوارها و سقف لحد خاك ميريزد و خصوص از پايين پاي قبر كه بسيار تلاطم دارد كانه جانوري آنجا را ميخواهد بشكافد و داخل قبر شود و بالاخره آنجا شكافته شد ديدم دو نفر با رويهاي موحش و هيكل مهيب داخل قبر شدند.... توجه نمودم به سوي حق و چاره ساز بيچارگان و كارساز درماندگان دردل متوسل شدم به علي ابن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ چون او را به خوبي ميشناسم و دادرس درماندگان فهميده بودم و دوست داشتم او را و قدرت و توانايي او را در همه عوالم و منازل نافذ ميدانستم و اين يكي از نعمت و چارهسازيهاي خداوند بود كه در همچو موقع وحشت و خطرناكي كه آدمي از هوش بيگانه ميشود.[4] «و تري الناس سكاري و ما هم سكاري؛[5] (از وحشت و هول قيامت) مردم را مست مشاهده ميكني ولي مست نيستند بلكه عذاب خدا سخت است.
در قسمت ديگري از اين كتاب به روايت الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا؛[6] مردم در خوابند وقتي بيدار ميشوند كه از دنيا رفته باشند و آيه «يا حر علي ما فرطت في جنب الله»،[7] افسوس كه در جوار خدا خرابكاري و تقصير كردم، اشاره ميكند و ميگويد:
«تنها كه ماندم به فكر احوال خودم بيانات هادي فرو رفتم و ديدم حقيقتاً حالات و رفتارهاي آدمي در جهان مادي خوابي است كه ديده شده و حالا كه بيدار و هوشيار شدهايم تعبير آن خواب است كه ظاهر و مرئي ميشود. و كلام ذو القرنين در ظلمات كه هر كه از اين ريگ بردارد بروشنايي كه رسيد پشيمان است و هر كس كه برنداشت نيز پشيمان خواهد بود كنايه از همين دو حال انسان خواهد بود در دنيا و آخرت كه هر كس به اندازهاي افسوس دارد.»[8]
بقيه كتاب در بيان نامه اعمال و تجسم افعال و تصوير روشني از آيات و روايات بينظير يا حداقل كم نظير است. آن هم با بياناتي كه آدمي را در فضاي آخرت به پرواز در ميآورد. مثلاً ميگويد:
«(به هادي) گفتم: مگر چه خبراست كه اينقدر در زينت اين حجره دقت داري و حال آنكه ما مسافريم. گفت: شنيدهام امام زادگاني كه زيارت قبور آنها رفته و علمائي كه در نماز شب اسم آنها را برده... شنيدهاند كه سفر آخرت پيش گرفتهاي. محض ادا حق تو ميخواهند به ديدنت بيايند. گفتم: زهي توفيق و سعادت... (ولي اين) حجره كوچك است گفت بر تست كه كوچك است به آمدن آن بزرگان بزرگ ميشود. ناگهان وارد شدند با چه صورتهاي نوراني و چه جلال و بزرگواري و هر يك در مرتبه خود نشستند و مقدم بر همه ابي الفضل ـ عليه السّلام ـ و علي اكبر ـ عليه السّلام ـ بودند.[9]
در توصيف جهل و معصيت ميگويد:
«... به عقب سرنگاه ميكردم ديدم كسي به طرف من ميآيد، خوشحال شدم كه الحمدلله تنها نماندم تا آنكه به من رسيد. ديدم شخص سياهي و دراز بالايي، لبها كلفت، دندانها بزرگ و نمايان و بيني پهن و مهيب و متعفن و سلامي بمن داد ولي حرف لام را اظهار نكرد وگفت سام عليك... پرسيدم كجا قصد داريد. گفت با تو هستم و من هيچ راضي نبودم كه با من باشد چون از او در خوف و وحشت بودم. پرسيدم اسمت چيست؟ گفت: همزاد تو و اسمم جهالت و لقبم كجرو و كنيهام ابوالهول و شغلم افساد و هر يك از اين عناوين موحشه باعث شدت و وحشت من شد.[10]»
و در ترسيم طاعت و بندگي حق تعالي كه به صورت نعم بهشتي درميآيد، و در سورة واقعه و آيات و روايات مطرح شده ميگويد:
«... حيات تازهاي به من روي آورد، (با هادي) داخل شديم به قصري كه براي من مهيا شده بود و در او تمام اسباب تجملات جمع بود... وارد (آنجا كه) شديم حوريهاي بر روي تخت نشسته بود كه نور صورتش حجره را روشن و چشم را خيره ميساخت. هادي گفت: اين معقوده (عقده شده) تست و از وادي السلام براي تو امشب آمده است. اين را گفت و از حجره بيرون شد. من رفتم به نزد او و او احتراماً به پا ايستاد و دست مرا بوسيد و در پهلوي يكديگر نشستيم. گفت حسب نسبت خود را و سبب اينكه مال من شدهاي بيان كن... از طنازي سري پايين انداخت و تبسمي نمود كه از بريق (برق زدن) دندانهايش قصور روشن شد.»[11]
نتيجه: بنابراين آنچه كه در كتاب سياحت غرب درج شده است گزارش مشاهده حقيقي و يا روياي صادقهاي حضرت آيت الله آقا نجفي قوچاني از عالم برزخ و جهان پس از مرگ ميباشد و اگر كسي آن را حجت و معتبر نميداند، ميتواند به داستان شيرين وجذاب اين كتاب كه بر اساس آيات و روايات فراواني، تنظيم شده است اكتفا كند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. معاد، اثر آيت الله دستغيب شيرازي.
2. عالم برزخ، در چند قدمي ما، محمد محمدي اشتهاردي
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . فرق بين رؤيا و كشف، اگر حقايق ملكوتي و باطني را در خواب ببينيم رؤيا و اگر در بيداري مشاهده كنيم مشهود و اگر ما بين خواب و بيداري باشد خلسه است. (ر.ك: سيد جعفر سجادي، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، ذيل كلمه رؤيا).
[2] . آقا نجفي قوچاني، سياحت غرب يا سرنوشت ارواح بعد از مرگ، قم، طباطبايي، بهمن 1372، ص 64، 65، 67.
[3] . حاج شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
[4] . پيشين، سياحت غرب، ص 68 الي 70.
[5] . حج، 2.
[6] . محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 4، ص 42، روايت 18، باب 5.
[7] . زمر، 56.
[8] . پيشين، سياحت غرب، صص 87 و 88.
[9] . همان، صص 97، 98.
[10] . همان، صص 105، 106.
[11] . پيشين، صص 129 و 133 و 134.