چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

تمثيلات قرآن را توضيح دهيد؟


پاسخ :
تعريف واژة مَثَل در لغت و اصطلاح:
«مَثَل» در لغت به معني، مانند، شبيه، صفت، حديث، قصّه، حجّت، عبرت، علامت؛ قول مشهور ميان مردم و... در اصطلاح، تشبيه حقايق عقلي به امور حسّي و قابل لمس را گويند و جمع آن «امثال» است. مانند تشبيه «غيبت كردن» (مشبّه) به «خوردن گوشت مردة برادر ديني» (مشبّه‌به) كه در قرآن،[1] به كار رفته است. در اين «مَثَل» همان‌گونه كه جاي كنده شدة بدن مرده پُر نخواهد شد، آبروي ريخته شدة كسي هم كه مورد غيبت قرار گرفته جبراني ندارد، لذا (احتمالاً) وجه تشبيه «عدم قابليّت جبران است»[2]
رابطه تمثيل و تشبيه: تمثيل بر وزن تنظير لفظاً و معناً و مَثَل بر وزن قمر دو لفظي باشند كه اگرچه از نظر هيئت مختلف است امّا از نظر مادّه يكي است و معناي آن در مقام استعمال جنبة مشابهت چيز را به چيزي ديگر نشان مي‌دهد (و هر دو زير، مجموعه تشبيه هستند؛[3] زيرا تشبيه داراي اقسامي است از جمله مَثل و استعاره و كنايه و مجاز).
حق مثل ها را زند هر جا بجاش مي کند معقول را محسوس و فاش
تاکه دريابند مردم، از مثل آن چه مقصود است بي نقص و خلل[4]
اقسام مثل و جايگاه مثل در قرآن:
در يك تقسيم بندي، «مَثَل» گاهي عملي است و به زبانِ كردار بيان مي‌شود و گاهي لفظي و به زبان گفتار، مثل‌هاي قرآن از نوع دوّم است. و در تقسيمي ديگر مثل‌ها نسبت به نتيجة آنها در قرآن و مخاطبين به سه قسم تقسيم مي‌شوند:
1. مثل‌هايي كه باعث تذكر و يادآوري مي‌شود: «وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»؛ خداوند براي مردم مثل‌ها مي‌زند، شايد متذكّر شوند.»[5]
2. مثل‌هايي كه موجب تفكّر مي‌شود: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛ ما اين مثل‌ها را براي مردم بيان مي‌كنيم، شايد انديشه كنند.»[6]
3. مثل‌هايي كه باعث ادراك مي‌شود: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ؛ ما اين مثل‌ها را براي مردم مي‌زنيم و لكن اين مثل‌ها را جز انديشمندان درك نمي‌كنند.»[7]
مخاطبين، هم سه گروه مي‌شوند كه هر كدام از اقسامِ مَثَل به گروهي از مردم مربوط مي‌شود.[8] در قرآن مجيد سه نوع مَثَل داريم: 1. آن‌كه صورت تشبيه دارد. 2. مربوط به داستان است. 3. براي برگرداندن لغت از زباني به زبان ديگر است. شايد بتوان گفت: كه در قرآن مثل‌ها به چهار صورت بيان گرديده است:
1. صريحاً ذكر شده است: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ...»؛[9]
2. با حرف «كاف» آمده است: «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ...»؛[10]
3. با كمله مَثَل و حرف كاف «هر دو» بيان شده است: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً...»؛[11]
4. در آيه كلمه ي «مَثَل» و حرف «كاف» وجود ندارد ولي از سياق عبارت و مفهوم آن، وجود مَثَل نمايان است: «إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابَ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ في سَمِّ الْخِياطِ...».[12]
«مَثَل» غالباً از چيزها، جمادات، گياهان، جانوران و نظاير آن گفتگو مي‌نمايد و جزء محكمات قرآن است، زيرا براي روشن كردن معناي متشابه آورده مي‌شود، ولي گاهي ممكن است براي كساني كه به مفهوم آن آشنا نيستند، متشابه باشد.[13]
فلسفه و علّت ذكر مثل در قرآن:
فلسفه ي مثل‌هاي قرآن، تنزّل مسائل بلند و عميق و بيان آنها در افق فكر مردم است[14] و نقش مثال كه هنر به حساب مي آيد، درتوضيح مباحث انكار ناپذير است و هيچ علمي ازآن بي نياز نيست ودر مباحث علمي، تربيتي، اجتماعي، اخلاقي و... ازآن بهره مي‌گيرند.
اهميت و فايده ي مثل:
اهميت مثل در پيام اوست نه در بزرگي و كوچكي چيزي كه به آن مثال زده مي شود، از جمله آثار مَثَل:
1. حقايق پيچيدة منطقي و عقلي و دور از دسترس را حسّي و نزديك مي‌كند.
2. فهم مسائل را همگاني مي‌كند.
3. درجة اطمينان را بالا مي‌برد.
4. لجوجان را خاموش مي‌سازد.‌
قرآن مجيد در برابر كساني كه در مورد آفرينش حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ ايراد مي‌كردند كه مگر ممكن است انساني بدون پدر متولد شود، مي‌فرمايد: «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ...؛ مَثَل عيسي در نزد خدا همانند آدم است كه او را از خاك آفريد.»[15] ما اگر بخواهيم در برابر افراد لجوج بگوييم: اين كار در برابر قدرت‌ بي‌پايان خدا كارِ ساده‌اي است؛ باز ممكن است بهانه‌گيري كنند، امّا هنگامي كه به آنها بگوييم: آيا قبول داريد كه انسانِ نخستين از خاك آفريده شده است؟ خداوندي كه چنين قدرتي دارد چگونه نمي‌تواند انسان را از بشري بدون پدر متولّد سازد!!! قرآن از هر مَثَلِ بجا كه كاملاً هماهنگ و منطبق با مقصود و جنبه ي تربيتي هم داشته باشد، استفاده كرده است:[16] چرا كه اين جاهلان، منافقان و بدانديشان هستند كه از مثال‌هاي انحرافي و گمراه كننده بهره مي‌برند.[17]
تفكيك مَثَل از ضرب‌المثل:
در قرآن بيش از پنجاه مَثَل ديده نمي‌شود و اين‌كه در بعضي از كتاب‌هاي «امثال القرآن» مثل‌ها را تا يكصد و سي شماره ذكر كرده‌اند، صحيح نمي‌باشد، زيرا در آنها، ضرب‌المثل‌هاي قرآن نيز مَثَل به حساب آمده است، حال آن‌كه اين دو يكي نيستند. مثلاً آية شريفة «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى».[18] ونيز «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى...»[19] كه مَثَل به حساب آورده شده، ضرب‌المثل هستند، زيرا كه در آنها، تشبيهي بيان نشده است.[20] همه ي مثل‌ها در اين جهت شريكند كه براي رعايت اختصار تنها مادّة مَثَل (مانند: انفاق و دانه كه مادّة مَثَل همان دانه‌اي است كه هفتصد دانه به بار آورد) كه قوامش به آن است ذكر شده و از ساير اجزاي كلام صرف نظر شده است.[21]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سميح عاطف الذين، کل کتاب، الاَمثال.[22]
2. علامه طباطبايي، ترجمة الميزان، ج3، ص 140. [23]
3. ناصر مکارم شيرازي، مثال هايي در بيان قرآن.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . حجرات/ 12.
[2] . راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، قم، انتشارات اسماعيليان، ص 438ـ481؛ و عميد، حسن، فرهنگ عميد، تهران، امير كبير، چاپخانة سپهر، چاپ اوّل، 1363، ص 1058؛ و قرشي، علي اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب الاسلاميه، چاپخانة حيدري، چاپ يازدهم، 1372، ج5 ـ 6 ـ 7، ص237؛ و مكارم شيرازي، ناصر، مثال‌هاي زيباي قرآن، انتشارات نسل جوان، چاپ اول، 1378 ه‍ ش، چاپخانه مدرسه الامام اميرالمؤمنين، ص 13؛ و اسماعيلي، اسماعيل، تفسير المثال القرآن، انتشارات اسوه، چاپ الهادي، چاپ اوّل، 1368 ه‍ ش، و پايان نامه سيد احمد مير خليلي 15 موجود در كتابخانه مركز فرهنگ و معارف قرآن، ص 123 و 114، با كمي تغيير.
[3] . يادداشت‌هاي محمّد حسين توسلي گلپايگاني،‌ تحت عنوان مثلهاي قرآن، ص 2، موجود در كتابخانة مركز فرهنگ ومعارف قرآن دفتر تبليغات قم.
[4] . اسماعيلي، اسماعليل، امثال القرآن، ص 113.
[5] . ابراهيم/ 25.
[6] . حشر/ 21.
[7] . عنكبوت/ 43ـ40.
[8] . مكارم شيرازي، ناصر، مثال‌هاي زيباي قرآن، ص 114، تفسير امثال القرآن، حد 116 با كمي تغيير در عبارت‌ها.
[9] . جمعه/ 5.
[10] . بقره/ 19.
[11] . بقره/ 17.
[12] . اعراف/ 40.
[13] . تفسير امثال القرآن، ص 116، با كمي تغيير در عبارت‌ها.
[14] . مكارم شيرازي، ناصر، مثال‌هاي زيباي قرآن، ص 13.
[15] . آل عمران/ 59.
[16] . آل عمران/ 59، زمر/ 27.
[17]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ ششم، 1365ه‍ ش، چاپخانه مروري، ج10، ص174ـ172، با كمي تغيير در عبارت­ها.
[18] . انعام/ 164.
[19] . نجم/ 39.
[20] . مكارم شيرازي، ناصر، مثال‌هاي زيباي قرآن، ص 13، متن و پاورقي.
[21] . طباطبايي، سيد محمّد حسين، ترجمه الميزان، مترجم محمدتقي مصباح، بنياد علمي و فكري علاّمه طباطبائي، چاپ دوّم، 1364، ج 2، ص 453 و 541.
[22] . سميح عاطف الزّين، بيروت، دارالكتاب اللبناني، چاپ اوّل، 1407 ه‍ ، قرآن، (اوائل كتاب).
[23] . طباطبائي، سيد محمّد حسين، تفسير الميزان، مترجم عبدالكريم نيّري بروجردي، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، چاپ دوّم، 1364، ج 3،‌ ص140 و 127ـ113.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.