پرسش :
معناي خلود نفس و روح و تفسير آن چيست؟
پاسخ :
بقاي روح از كهنترين موضوعاتي است كه در فرهنگ و معارف بشري وجود داشته است و شناخت آن رابطه تنگاتنگي با مسأله مرگ و حيات و تأثير سازندهاي در اخلاق و عمل دارد. روح از نظر لغت به معني «نفس» و «دويدن» است. بعضي تصريح كردهاند كه روح و ريح (باد) هر دو از يك معني مشتق شده است، و اگر روح انسان كه گوهر مستقل مجردي است، به اين نام ناميده شده به خاطر آن است كه از نظر تحريك و حيات آفريني و ناپيدا بودن همچون نفس و باد است.[1]
كاربردهاي روح در قرآن
موارد استعمال روح در قرآن بسيار مُتَنوّع است: 1. به معني روح مقدسي كه پيامبران را در انجام رسالتشان تقويت نموده است.[2] 2. نيروي معنوي الهي كه مؤمنان را تقويت ميكند.[3] 3. «فرشته مخصوص وحي» آمده و با عنوان «امين» توصيف شده است.[4] 4. گاه به معني فرشته بزرگي از فرشتگان خاص خدا يا مخلوقي برتر از فرشتگان.[5] 5. قرآن يا وحي آسماني.[6] 6. به معني روح انساني آمده است.[7]
مفهوم جاودانگي و خلود
كلمة خلود در اصل به معناي مصونيت از فساد و تباهي و ثبات بر حالت اوّليه، بدون عروض هيچگونه فرسودگي و تغيير ميباشد و نيز به هر چيز آسيب ناپذير كه فرسودگي و دگرگوني و تباهي در آن راه پيدا نكند و يا خيلي دير عارض شود، كلمه خالد اطلاق ميگردد. لذا به كسي كه پيري دير به سراغش مي آيد مخلّد گفته ميشود نيز در قرآن مجيد اهل بهشت به عنوان «خالدين» توصيف شدهاند، زيرا كهولت و پيري و مرض هيچگونه آسيب در آن راه نداشته و هميشه به حالت جواني ثابت هستند و هرگز مرگ و نيستي به سراغ آنان نخواهد آمد.[8]
زمخشري صاحب تفسير كشاف كه از ادباي معروف زبان عرب است در ذيل آيه 25 بقره ميگويد: «الخلد الثبات الدائم و ابقاء اللازم الذي لاينقطع به»، «خُلد» ثبات و بقاي هميشگي است كه هرگز فنائي در آن راه ندارد. در قرآن كريم كلمه «خلد» شش بار و «خلود» يك بار ذكر شده است.[9]
بقاي روح در قرآن
حيات دائمي و بقاي روح در اسلام امري مسلّم تلقي شده و در قرآن كريم به صورتهاي گوناگون دربارة آن تذكر داده شده است:
الف) بهشت و جهنم برزخي
لازمة جاودانگي روح انسان اين است كه قبل از برپايي قيامت و استقرار انسانها در جايگاه ابدي خويش، يعني بهشت يا جهنم، عالم ديگري پس از دنيا و قبل از قيامت وجود داشته باشد كه از آن «به عالم برزخ» تعبير ميشود در قرآن كريم علاوه بر بهشت و جهنم موعود به وجود عالم برزخ، بهشت و جهنم برزخي تصريح شده است.
قرآن كريم در مورد بهشت برزخي چنين ميگويد: «قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ»[10] به شخص مؤمني كه از دنيا ميرود گفته ميشود، وارد بهشت شو، روح مؤمن با شادماني زايد الوصفي ميگويد: اي كاش دوستان و بستگان من ميدانستند كه خداوند مرا آمرزيد و در جرگة محترمين قرار داد.
در مورد سرنوشت كفار نيز چنين ميفرمايد: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»[11] صبح و شام كافران را به آتش عرضه ميدارند و روزي كه قيامت بر پا شود آل فرعون به شديدترين عذابها مبتلا ميشوند. پيداست كه عذاب نخستين در عالم برزخ به صورت موقت انجام ميگيرد و شامگاه و بامداد شرايط كنوني وجود پيدا ميكند، امّا اكثريت مردم كه از مؤمن خالص و نه كافر شكل يافتهاند، چيزي نميفهمند، همانگونه كه در دنيا ناآگاه بودند، موقعي كه مبعوث ميشوند، ميگويند گويا يك روز يا چند ساعت در برزخ بوديم «إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً»[12] آري كسي كه در دنيا كور و نادان باشد، در قيامت نيز ناآگاه است. مضافاً به اينكه جملة «إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ» در آية شريفة «خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ»[13] قرينه مناسبي بر ابديت مفهوم «خالِدِينَ فِيها» ميباشد كه اين استثنا در واقع نفي خلود از بهشت و دوزخ بر برزخيه است و جملة «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» نشانة اين است كه خلود در عذاب و نعمتهاي برزخي، مفهومي موقت دارد، نه معناي هميشگي و اين خلود، نسبي است نه مطلق، يعني تا آسمان و زمين برپاست خلود در بهشت و جهنم نيز برقرار است.[14]
ب) بهشت و جهنم موعود
امّا دربارة خلود در بهشت و جهنم موعود كه پس از برپايي قيامت محقق خواهد شد، آيات فراواني در قرآن وجود دارد. قرآن مجيد همواره اين حقيقت را يادآور ميشود و به انسانها بشارت ميدهد كه الطاف بيكران الهي در بهشت جاوداني و هميشگي است، شاد بمانيد و شاد زندگي كنيد، و از آن بهرهگيري نماييد. در آية 35 سوره رعد ميخوانيم «أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها»؛ ميوههاي آن هميشگي و سايههايش جاوداني است.
كافران اعم از منكران مبدأ و معاد يا مشركان، تكذيب كنندگان آيات الهي، دشمنان خدا و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و مرتدان در آيات مختلف به عنوان كساني كه در دوزخ جاودانه ميمانند ذكر شدهاند به عنوان نمونه به يك آيه اشاره ميشود: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»[15] كساني كه كافر شدند؛ هرگز اموال و اولادشان آنها را از خدا بينياز نميكند، آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن خواهند ماند» آيات مربوط به اين بحث بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد.[16]
افزون بر تصريح آيات قرآن دربارة جاودانگي و خلود روح، اين موضوع در روايات نيز به طور روشن بيان شده است. در روايتي نقل شده است كه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيدند: كسي كه ميميرد روحش به كجا ميرود؟ امام فرمود: هر كس كه بميرد و در كفر خالص باشد، روانش به بدن ديگري (همانند بدن مادي) انتقال پيدا ميكند و به گونه نسبي و موقت گرفتار عذاب روحي و جسمي ميشود و آنگاه كه قيامت فرا رسد خداوند مردگان را از قبرها بر مي انگيزاند و كالبدشان را مثل اول ميسازد و روحشان را به جسدشان باز ميگردند و سپس محشورشان مينمايد تا به جزاي واقعي اعمالشان نائل آيند و روح مؤمن نيز از كالبدش پرواز كرده و به جسم مثالي تعلق ميگيرد و در باغي از باغها ساكن و بهرهمند ميشود تا رستاخيز آغاز گردد.[17]
از مجموع آيات و روايت و نظاير آن معلوم ميشود كه روح آدمي پس از مرگ باقي و زنده است و زماني كه ثابت شد كه روح باقي و جسم فاني است، تصديق ميشود كه روح غير از جسم است و انسان تنها جسد نيست؛ چنانكه عنوان «من»، «تو»، «ما» و «شما» و «ايشان» در مورد جسد استعمال نميشود و منحصر به آدم زنده و روحِ موجود در بدنِ اوست، ولي پس از جدايي از بدن گفته ميشود، اين جسد اوست نه خود او و چون روح ديده نميشود، نميگويند اين روح اوست، زيرا روح او در همان خود اوست، نهايت اينكه در حال تجرّد و استقلال و ناديدني است و در خواب به خوبي به همان صورت زندگاني در دنيا و حالت حلول در جسم مشاهده ميشود. پس عنوان حيات جاويد و هستي و وجود دائم از خواص روح است و جسد جز مادهاي قابل فنا چيز ديگري نيست، بنابراين نام آدمي بر جسد او اطلاق نميشود.[18]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جعفر سبحاني، اصالت روح از نظر قرآن، قم: مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ چ 2.
2. ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ 2، 1361، ج 12.
3. جعفر سبحاني، تفسير موضوعي، منشور جاويد، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364، ج 4.
4. حبيبالله طاهري، سيري در جهان پس از مرگ، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چ 2، 1376.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، (تهران، دارالكتب الاسلامية، چ 2، 61) ج 12، ص 250.
[2] . بقره/ 253.
[3] . مجادله/ 22.
[4] . شعراء/ 193.
[5] . قدر/ 4.
[6] . شوري/ 52.
[7] . سجده/ 9.
[8] . ر.ك: راغب اصفهاني، مفردات الفاظ قرآن، تحقيق عرفان داودي، بيروت، الدار الکاتب، چاپ اول، 1412 هـ ق، ص 291.
[9] . شريعتي، محمدباقر، معاد در نگاه وحي و فلسفه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1363، ص 316.
[10] . يس/ 26 و 27.
[11] . غافر/ 46.
[12] . طه/ 104.
[13] . هود/ 107
[14] . شريعتي سبزواري، محمدباقر، معاد در نگاه وحي و فلسفه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ، 1363، ص 317ـ318.
[15] . آل عمران/ 116.
[16] . ر.ك، مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مدرسة الامام علي بن ابيطالب، چاپ چهارم، 1374، ج 6.
[17] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 6، ص 293.
[18] . زمرديان، احمد، حقيقت روح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1376، ص 96.
بقاي روح از كهنترين موضوعاتي است كه در فرهنگ و معارف بشري وجود داشته است و شناخت آن رابطه تنگاتنگي با مسأله مرگ و حيات و تأثير سازندهاي در اخلاق و عمل دارد. روح از نظر لغت به معني «نفس» و «دويدن» است. بعضي تصريح كردهاند كه روح و ريح (باد) هر دو از يك معني مشتق شده است، و اگر روح انسان كه گوهر مستقل مجردي است، به اين نام ناميده شده به خاطر آن است كه از نظر تحريك و حيات آفريني و ناپيدا بودن همچون نفس و باد است.[1]
كاربردهاي روح در قرآن
موارد استعمال روح در قرآن بسيار مُتَنوّع است: 1. به معني روح مقدسي كه پيامبران را در انجام رسالتشان تقويت نموده است.[2] 2. نيروي معنوي الهي كه مؤمنان را تقويت ميكند.[3] 3. «فرشته مخصوص وحي» آمده و با عنوان «امين» توصيف شده است.[4] 4. گاه به معني فرشته بزرگي از فرشتگان خاص خدا يا مخلوقي برتر از فرشتگان.[5] 5. قرآن يا وحي آسماني.[6] 6. به معني روح انساني آمده است.[7]
مفهوم جاودانگي و خلود
كلمة خلود در اصل به معناي مصونيت از فساد و تباهي و ثبات بر حالت اوّليه، بدون عروض هيچگونه فرسودگي و تغيير ميباشد و نيز به هر چيز آسيب ناپذير كه فرسودگي و دگرگوني و تباهي در آن راه پيدا نكند و يا خيلي دير عارض شود، كلمه خالد اطلاق ميگردد. لذا به كسي كه پيري دير به سراغش مي آيد مخلّد گفته ميشود نيز در قرآن مجيد اهل بهشت به عنوان «خالدين» توصيف شدهاند، زيرا كهولت و پيري و مرض هيچگونه آسيب در آن راه نداشته و هميشه به حالت جواني ثابت هستند و هرگز مرگ و نيستي به سراغ آنان نخواهد آمد.[8]
زمخشري صاحب تفسير كشاف كه از ادباي معروف زبان عرب است در ذيل آيه 25 بقره ميگويد: «الخلد الثبات الدائم و ابقاء اللازم الذي لاينقطع به»، «خُلد» ثبات و بقاي هميشگي است كه هرگز فنائي در آن راه ندارد. در قرآن كريم كلمه «خلد» شش بار و «خلود» يك بار ذكر شده است.[9]
بقاي روح در قرآن
حيات دائمي و بقاي روح در اسلام امري مسلّم تلقي شده و در قرآن كريم به صورتهاي گوناگون دربارة آن تذكر داده شده است:
الف) بهشت و جهنم برزخي
لازمة جاودانگي روح انسان اين است كه قبل از برپايي قيامت و استقرار انسانها در جايگاه ابدي خويش، يعني بهشت يا جهنم، عالم ديگري پس از دنيا و قبل از قيامت وجود داشته باشد كه از آن «به عالم برزخ» تعبير ميشود در قرآن كريم علاوه بر بهشت و جهنم موعود به وجود عالم برزخ، بهشت و جهنم برزخي تصريح شده است.
قرآن كريم در مورد بهشت برزخي چنين ميگويد: «قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ»[10] به شخص مؤمني كه از دنيا ميرود گفته ميشود، وارد بهشت شو، روح مؤمن با شادماني زايد الوصفي ميگويد: اي كاش دوستان و بستگان من ميدانستند كه خداوند مرا آمرزيد و در جرگة محترمين قرار داد.
در مورد سرنوشت كفار نيز چنين ميفرمايد: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»[11] صبح و شام كافران را به آتش عرضه ميدارند و روزي كه قيامت بر پا شود آل فرعون به شديدترين عذابها مبتلا ميشوند. پيداست كه عذاب نخستين در عالم برزخ به صورت موقت انجام ميگيرد و شامگاه و بامداد شرايط كنوني وجود پيدا ميكند، امّا اكثريت مردم كه از مؤمن خالص و نه كافر شكل يافتهاند، چيزي نميفهمند، همانگونه كه در دنيا ناآگاه بودند، موقعي كه مبعوث ميشوند، ميگويند گويا يك روز يا چند ساعت در برزخ بوديم «إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً»[12] آري كسي كه در دنيا كور و نادان باشد، در قيامت نيز ناآگاه است. مضافاً به اينكه جملة «إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ» در آية شريفة «خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ»[13] قرينه مناسبي بر ابديت مفهوم «خالِدِينَ فِيها» ميباشد كه اين استثنا در واقع نفي خلود از بهشت و دوزخ بر برزخيه است و جملة «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» نشانة اين است كه خلود در عذاب و نعمتهاي برزخي، مفهومي موقت دارد، نه معناي هميشگي و اين خلود، نسبي است نه مطلق، يعني تا آسمان و زمين برپاست خلود در بهشت و جهنم نيز برقرار است.[14]
ب) بهشت و جهنم موعود
امّا دربارة خلود در بهشت و جهنم موعود كه پس از برپايي قيامت محقق خواهد شد، آيات فراواني در قرآن وجود دارد. قرآن مجيد همواره اين حقيقت را يادآور ميشود و به انسانها بشارت ميدهد كه الطاف بيكران الهي در بهشت جاوداني و هميشگي است، شاد بمانيد و شاد زندگي كنيد، و از آن بهرهگيري نماييد. در آية 35 سوره رعد ميخوانيم «أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها»؛ ميوههاي آن هميشگي و سايههايش جاوداني است.
كافران اعم از منكران مبدأ و معاد يا مشركان، تكذيب كنندگان آيات الهي، دشمنان خدا و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و مرتدان در آيات مختلف به عنوان كساني كه در دوزخ جاودانه ميمانند ذكر شدهاند به عنوان نمونه به يك آيه اشاره ميشود: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»[15] كساني كه كافر شدند؛ هرگز اموال و اولادشان آنها را از خدا بينياز نميكند، آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن خواهند ماند» آيات مربوط به اين بحث بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد.[16]
افزون بر تصريح آيات قرآن دربارة جاودانگي و خلود روح، اين موضوع در روايات نيز به طور روشن بيان شده است. در روايتي نقل شده است كه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيدند: كسي كه ميميرد روحش به كجا ميرود؟ امام فرمود: هر كس كه بميرد و در كفر خالص باشد، روانش به بدن ديگري (همانند بدن مادي) انتقال پيدا ميكند و به گونه نسبي و موقت گرفتار عذاب روحي و جسمي ميشود و آنگاه كه قيامت فرا رسد خداوند مردگان را از قبرها بر مي انگيزاند و كالبدشان را مثل اول ميسازد و روحشان را به جسدشان باز ميگردند و سپس محشورشان مينمايد تا به جزاي واقعي اعمالشان نائل آيند و روح مؤمن نيز از كالبدش پرواز كرده و به جسم مثالي تعلق ميگيرد و در باغي از باغها ساكن و بهرهمند ميشود تا رستاخيز آغاز گردد.[17]
از مجموع آيات و روايت و نظاير آن معلوم ميشود كه روح آدمي پس از مرگ باقي و زنده است و زماني كه ثابت شد كه روح باقي و جسم فاني است، تصديق ميشود كه روح غير از جسم است و انسان تنها جسد نيست؛ چنانكه عنوان «من»، «تو»، «ما» و «شما» و «ايشان» در مورد جسد استعمال نميشود و منحصر به آدم زنده و روحِ موجود در بدنِ اوست، ولي پس از جدايي از بدن گفته ميشود، اين جسد اوست نه خود او و چون روح ديده نميشود، نميگويند اين روح اوست، زيرا روح او در همان خود اوست، نهايت اينكه در حال تجرّد و استقلال و ناديدني است و در خواب به خوبي به همان صورت زندگاني در دنيا و حالت حلول در جسم مشاهده ميشود. پس عنوان حيات جاويد و هستي و وجود دائم از خواص روح است و جسد جز مادهاي قابل فنا چيز ديگري نيست، بنابراين نام آدمي بر جسد او اطلاق نميشود.[18]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جعفر سبحاني، اصالت روح از نظر قرآن، قم: مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ چ 2.
2. ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ 2، 1361، ج 12.
3. جعفر سبحاني، تفسير موضوعي، منشور جاويد، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364، ج 4.
4. حبيبالله طاهري، سيري در جهان پس از مرگ، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چ 2، 1376.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، (تهران، دارالكتب الاسلامية، چ 2، 61) ج 12، ص 250.
[2] . بقره/ 253.
[3] . مجادله/ 22.
[4] . شعراء/ 193.
[5] . قدر/ 4.
[6] . شوري/ 52.
[7] . سجده/ 9.
[8] . ر.ك: راغب اصفهاني، مفردات الفاظ قرآن، تحقيق عرفان داودي، بيروت، الدار الکاتب، چاپ اول، 1412 هـ ق، ص 291.
[9] . شريعتي، محمدباقر، معاد در نگاه وحي و فلسفه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1363، ص 316.
[10] . يس/ 26 و 27.
[11] . غافر/ 46.
[12] . طه/ 104.
[13] . هود/ 107
[14] . شريعتي سبزواري، محمدباقر، معاد در نگاه وحي و فلسفه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ، 1363، ص 317ـ318.
[15] . آل عمران/ 116.
[16] . ر.ك، مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مدرسة الامام علي بن ابيطالب، چاپ چهارم، 1374، ج 6.
[17] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 6، ص 293.
[18] . زمرديان، احمد، حقيقت روح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1376، ص 96.