پرسش :
مفهوم واقعى شفاعت چيست؟ و اقسام آن كدام است؟
پاسخ :
يك. تعريف شفاعت
«شفاعت» در لغت، به معناى وساطت و ميانجى گرى است. در گفتوگوهاى روزمره، به وساطت و ميانجىگرى شخص مورد اعتماد در نزد بزرگى- به منظور عفو مجرمى يا برآوردن حاجت كسى- شفاعت گفته مىشود.
اين معنا برآمده از ريشه لغوى اين كلمه است زيرا شفاعت از ماده «شفع» به معناى زوج- در مقابل «وتر» به معناى فرد- گرفته شده است.(1) گويا شخصى كه متوسّل به شفيع مىشود، نيروى خود را به تنهايى براى رسيدن به مقصود كافى نمىبيند بدين جهت نيروى شفيع و ميانجى را به آن ضميمه مىكند تا به مقصود خود نايل آيد.
در اصطلاح «شفاعت، واسطه شدن يك مخلوق، ميان خداوند و مخلوق ديگر، در رساندن خير يا دفع شر- خواه در دنيا و خواه در آخرت- است».
دو. جايگاه شفاعت
1. در بينش توحيدى، خداوند مبدأ هستى است و همه موجودات از او، وابسته به او و پرتو فيض الهىاند.
2. خداوند، عالم هستى را بر اساس «نظام اسباب و مسببات» بنيان نهاده است و تحقق هر پديده و پيدايش هر نوع اثرى در اين عالم، از طريق سبب و علّت خاصى صورت مىگيرد يعنى، اراده حكيمانه او به تحقّق امور، از طريق اسباب معيّن، تعلق گرفته است. امام صادق (ع) مىفرمايد: «ابى اللّه ان يجرى الاشياء الّا بأسباب، فجعل لكل شىءٍ سبباً» «خداوند ابا دارد از اينكه امور را جز از طريق اسباب فراهم آورد، پس براى هر چيزى سببى قرار داده است»(2).
در نتيجه: عالم هستى- كه يكپارچه تجلّى فيض و عطاى خداوند است- مجموعهاى به هم پيوسته از اسباب و مسببها است.
خداوند فيض خود را- اعم از مادى و معنوى- از طريق سببها و علّتها اعطا مىكند و اينها واسطههاى فيض او است. «نقش اسباب و علل، وساطت در رسيدن فيض الهى به مخلوقات (شفاعت) است».
به تعبير ديگر «شفاعت»، همان سبب بودن و تأثيرگذارى اسباب بر طبق نظام حاكم بر عالم هستى است. در حقيقت، در نگرش توحيدى، فيض الهى وقتى به اسباب و واسطهها نسبت داده مىشود، «شفاعت» است.
سبب بودن جميع علّتها و اسباب طبيعى (همچون: سوزندگى آتش، روشنى و حرارت بخشيدن خورشيد، درخشندگى ماه) و نيز سببيّت و تأثيرگذارى علل معنوى (مانند: سبب بودن توبه و استغفار براى آمرزش گناهان و نقش پيامبران و كتابهاى آسمانى در جهت هدايت انسانها) همگى شفاعت ناميده مىشود. اين اسباب و علتهاى طبيعى و معنوى، شفيعان و واسطههاى فيض الهىاند.
سه. اقسام شفاعت
با توجه به تعريفى كه ارائه شد، شفاعت داراى سه قسم است:
1. شفاعت تكوينى
با توجه به نگرش توحيدى، اسباب و علل در اصل وجود و نيز در علّت بودن و تأثير گذاريشان، وابسته به «علة العلل» (خداوند) و واسطه فيض او به مخلوقاتاند. اين وساطت «شفاعت تكوينى» ناميده مىشود.
2. شفاعت رهبرى
يكى از معارف مربوط به اصل معاد، انگاره «تجسّم اعمال» است. بر اساس آيات و روايات، همان گونه كه باطن و حقيقت اعمال، افكار، اوصاف و اخلاق انسان به صورت حقيقتى عينى، در آخرت تجلّى مىكند حقيقت روابط معنوى ميان انسانها نيز در آخرت به صورت ملكوتى خود، مجسم مىشود. وقتى شخصى، سبب هدايت يا گمراهى انسانى باشد، اين رابطه رهبرى و دنبالهروى در روز رستاخيز، مجسّم شده و «رهبر» پيرو خود را به دنبال خويش وارد بهشت يا جهنم مىكند. قرآن كريم مىفرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»(3) «روزى (رستاخير) كه هر گروهى را با رهبر و پيشوايشان فرا مىخوانيم» و در مورد فرعون مىفرمايد: «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ»(4) «روز قيامت، پيشاپيش پيروانش حركت مىكند پس آنان را وارد دوزخ مىكند».
مقصود از شفاعت رهبرى، جلوهگرى رابطه هدايت ميان امام و مأموم (رهبر و پيرو) است. امام همان گونه كه در دنيا، واسطه هدايت پيرو خويش است، در آخرت نيز واسطه ورود پيرو خويش به بهشت مىشود و او را با خود به آنجا وارد مىكند.
3. شفاعت مغفرت
مغفرت و آمرزش نيز همانند هر رحمت و فيض ديگرى، از طريق مجارى خاص و بر اساس نظام اسباب و مسببات به بندگان مىرسد يعنى، خداوند امورى را به عنوان سببهاى آمرزش و بخشش قرار داده است. با توجه به تعريف شفاعت، نقش اين اسباب (واسطههاى فيض مغفرت)، شفاعت مغفرت ناميده مىشود.
يكى از اسبابى كه خداوند براى آمرزش قرار داده، درخواست اولياى الهى در آخرت است يعنى، خدا، آنان را واسطه در رسيدن فيض بخشش و مغفرت، به بندگانى خاص قرار داده است. بدين جهت اولياى الهى، همانند ساير اسباب و علل، «شفيعان»
ناميده مىشوند و به نقش وساطت آنان در رسيدن فيض «مغفرت و بخشش الهى» به بندگانى خاص، «شفاعت» مىگويند. در حقيقت شفاعت اولياى الهى در آخرت، يكى از مصاديق «شفاعت مغفرت» است.
شهيد مطهرى مىنويسد: «شفاعت(5)، همان مغفرت الهى است كه وقتى به خداوند نسبت داده مىشود، با نام «مغفرت» خوانده مىشود و هنگامى كه به وسايط و مجارى رحمت منسوب مىگردد، نام «شفاعت» به خود مىگيرد»(6).
در حقيقت، خداوند اراده كرده است بندگان خود را از رحمت مغفرت خويش بهرهمند سازد لكن براى اعطاى آن، مانند ساير فيضهاى خويش، اسباب خاصى قرار داده و شرايطى قائل شده است.
بر اين اساس، خداوند، اولياى الهى را به عنوان شفيعان و واسطههاى فيض معين كرده تا آنان براى بندگانى كه در دنيا با اعمال خويش، شايستگى بهرهمندى از اين رحمت الهى را پيدا كردهاند، درخواست مغفرت كنند.
قرآن كريم فرموده است: «در آن روز شفاعت نمىكنند، مگر كسانى كه خداوند به آنان اذن دهد»(7) و «شفاعت نمىكنند مگر براى كسانى كه خداوند مىخواهد آنان را ببخشايد».(8) بنابراين، شفاعت اولياى الهى، چيزى جز فيض الهى و جلوهگرى خواست و اراده خداوند نيست.
در حقيقت شفاعت، قانونى است كه خداوند واضع آن است. بر طبق اين قانون، اولياى الهى- كه از سوى خداوند به عنوان سببهاى فيض مغفرت نصب شدهاند- بر اساس شرايطى، براى عدهاى خاص از گنهكاران، درخواست مغفرت مىكنند يعنى، آنان واسطه فيض مغفرت الهىاند.
توضيحات بايسته:
يكم. اين بخشش و آمرزش، بىحساب و گزاف نيست بلكه شامل حال بندگانى مىشود كه با عمل خود در دنيا، استحقاق آن را پيدا كردهاند.
دوم. قرار دادن اولياى الهى به عنوان اسباب و واسطههاى مغفرت، بر اساس حكمت و حساب است.
سوم. شفاعت، به معناى ضميمه شدن درخواست اولياى الهى با عمل و تلاش خود آدمى است. در حقيقت، شفاعت جزء علت و تمامكننده سبب است و به تنهايى مستقل در تأثير نيست(9) بلكه تلاش و قابليت شفاعت شونده نيز مهم است.
چهارم. با توجه به اينكه معناى شفاعت در لغت، وساطت است، از توسّل به اولياى الهى نيز با عنوان شفاعت تعبير مىشود. پس مباحث مربوط به شفاعت اخروى، نبايد با شفاعت به معناى توسّل، خلط و اشتباه شود.
پىنوشت
(1) المقاييس فى اللغة، ماده شفع، ج 3، ص 201 مفردات راغب اصفهانى، ماده شفع، ص 263 فيروزآبادى، قاموس المحيط، ماده شفع، ج 3، ص 45.
(2) ميزان الحكمه، ح 8166، ج 3، ص 1231.
(3) اسراء (17)، آيه 71.
(4) هود (11)، آيه 98.
(5) مقصود، شفاعت مغفرت است.
(6) مجموعه آثار، ج 1، ص 259.
(7) طه (20)، آيه 109.
(8) انبياء (21)، آيه 28.
(9) سيد محمدحسين طباطبائى، تفسير الميزان، ج 1، ص 158.
يك. تعريف شفاعت
«شفاعت» در لغت، به معناى وساطت و ميانجى گرى است. در گفتوگوهاى روزمره، به وساطت و ميانجىگرى شخص مورد اعتماد در نزد بزرگى- به منظور عفو مجرمى يا برآوردن حاجت كسى- شفاعت گفته مىشود.
اين معنا برآمده از ريشه لغوى اين كلمه است زيرا شفاعت از ماده «شفع» به معناى زوج- در مقابل «وتر» به معناى فرد- گرفته شده است.(1) گويا شخصى كه متوسّل به شفيع مىشود، نيروى خود را به تنهايى براى رسيدن به مقصود كافى نمىبيند بدين جهت نيروى شفيع و ميانجى را به آن ضميمه مىكند تا به مقصود خود نايل آيد.
در اصطلاح «شفاعت، واسطه شدن يك مخلوق، ميان خداوند و مخلوق ديگر، در رساندن خير يا دفع شر- خواه در دنيا و خواه در آخرت- است».
دو. جايگاه شفاعت
1. در بينش توحيدى، خداوند مبدأ هستى است و همه موجودات از او، وابسته به او و پرتو فيض الهىاند.
2. خداوند، عالم هستى را بر اساس «نظام اسباب و مسببات» بنيان نهاده است و تحقق هر پديده و پيدايش هر نوع اثرى در اين عالم، از طريق سبب و علّت خاصى صورت مىگيرد يعنى، اراده حكيمانه او به تحقّق امور، از طريق اسباب معيّن، تعلق گرفته است. امام صادق (ع) مىفرمايد: «ابى اللّه ان يجرى الاشياء الّا بأسباب، فجعل لكل شىءٍ سبباً» «خداوند ابا دارد از اينكه امور را جز از طريق اسباب فراهم آورد، پس براى هر چيزى سببى قرار داده است»(2).
در نتيجه: عالم هستى- كه يكپارچه تجلّى فيض و عطاى خداوند است- مجموعهاى به هم پيوسته از اسباب و مسببها است.
خداوند فيض خود را- اعم از مادى و معنوى- از طريق سببها و علّتها اعطا مىكند و اينها واسطههاى فيض او است. «نقش اسباب و علل، وساطت در رسيدن فيض الهى به مخلوقات (شفاعت) است».
به تعبير ديگر «شفاعت»، همان سبب بودن و تأثيرگذارى اسباب بر طبق نظام حاكم بر عالم هستى است. در حقيقت، در نگرش توحيدى، فيض الهى وقتى به اسباب و واسطهها نسبت داده مىشود، «شفاعت» است.
سبب بودن جميع علّتها و اسباب طبيعى (همچون: سوزندگى آتش، روشنى و حرارت بخشيدن خورشيد، درخشندگى ماه) و نيز سببيّت و تأثيرگذارى علل معنوى (مانند: سبب بودن توبه و استغفار براى آمرزش گناهان و نقش پيامبران و كتابهاى آسمانى در جهت هدايت انسانها) همگى شفاعت ناميده مىشود. اين اسباب و علتهاى طبيعى و معنوى، شفيعان و واسطههاى فيض الهىاند.
سه. اقسام شفاعت
با توجه به تعريفى كه ارائه شد، شفاعت داراى سه قسم است:
1. شفاعت تكوينى
با توجه به نگرش توحيدى، اسباب و علل در اصل وجود و نيز در علّت بودن و تأثير گذاريشان، وابسته به «علة العلل» (خداوند) و واسطه فيض او به مخلوقاتاند. اين وساطت «شفاعت تكوينى» ناميده مىشود.
2. شفاعت رهبرى
يكى از معارف مربوط به اصل معاد، انگاره «تجسّم اعمال» است. بر اساس آيات و روايات، همان گونه كه باطن و حقيقت اعمال، افكار، اوصاف و اخلاق انسان به صورت حقيقتى عينى، در آخرت تجلّى مىكند حقيقت روابط معنوى ميان انسانها نيز در آخرت به صورت ملكوتى خود، مجسم مىشود. وقتى شخصى، سبب هدايت يا گمراهى انسانى باشد، اين رابطه رهبرى و دنبالهروى در روز رستاخيز، مجسّم شده و «رهبر» پيرو خود را به دنبال خويش وارد بهشت يا جهنم مىكند. قرآن كريم مىفرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»(3) «روزى (رستاخير) كه هر گروهى را با رهبر و پيشوايشان فرا مىخوانيم» و در مورد فرعون مىفرمايد: «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ»(4) «روز قيامت، پيشاپيش پيروانش حركت مىكند پس آنان را وارد دوزخ مىكند».
مقصود از شفاعت رهبرى، جلوهگرى رابطه هدايت ميان امام و مأموم (رهبر و پيرو) است. امام همان گونه كه در دنيا، واسطه هدايت پيرو خويش است، در آخرت نيز واسطه ورود پيرو خويش به بهشت مىشود و او را با خود به آنجا وارد مىكند.
3. شفاعت مغفرت
مغفرت و آمرزش نيز همانند هر رحمت و فيض ديگرى، از طريق مجارى خاص و بر اساس نظام اسباب و مسببات به بندگان مىرسد يعنى، خداوند امورى را به عنوان سببهاى آمرزش و بخشش قرار داده است. با توجه به تعريف شفاعت، نقش اين اسباب (واسطههاى فيض مغفرت)، شفاعت مغفرت ناميده مىشود.
يكى از اسبابى كه خداوند براى آمرزش قرار داده، درخواست اولياى الهى در آخرت است يعنى، خدا، آنان را واسطه در رسيدن فيض بخشش و مغفرت، به بندگانى خاص قرار داده است. بدين جهت اولياى الهى، همانند ساير اسباب و علل، «شفيعان»
ناميده مىشوند و به نقش وساطت آنان در رسيدن فيض «مغفرت و بخشش الهى» به بندگانى خاص، «شفاعت» مىگويند. در حقيقت شفاعت اولياى الهى در آخرت، يكى از مصاديق «شفاعت مغفرت» است.
شهيد مطهرى مىنويسد: «شفاعت(5)، همان مغفرت الهى است كه وقتى به خداوند نسبت داده مىشود، با نام «مغفرت» خوانده مىشود و هنگامى كه به وسايط و مجارى رحمت منسوب مىگردد، نام «شفاعت» به خود مىگيرد»(6).
در حقيقت، خداوند اراده كرده است بندگان خود را از رحمت مغفرت خويش بهرهمند سازد لكن براى اعطاى آن، مانند ساير فيضهاى خويش، اسباب خاصى قرار داده و شرايطى قائل شده است.
بر اين اساس، خداوند، اولياى الهى را به عنوان شفيعان و واسطههاى فيض معين كرده تا آنان براى بندگانى كه در دنيا با اعمال خويش، شايستگى بهرهمندى از اين رحمت الهى را پيدا كردهاند، درخواست مغفرت كنند.
قرآن كريم فرموده است: «در آن روز شفاعت نمىكنند، مگر كسانى كه خداوند به آنان اذن دهد»(7) و «شفاعت نمىكنند مگر براى كسانى كه خداوند مىخواهد آنان را ببخشايد».(8) بنابراين، شفاعت اولياى الهى، چيزى جز فيض الهى و جلوهگرى خواست و اراده خداوند نيست.
در حقيقت شفاعت، قانونى است كه خداوند واضع آن است. بر طبق اين قانون، اولياى الهى- كه از سوى خداوند به عنوان سببهاى فيض مغفرت نصب شدهاند- بر اساس شرايطى، براى عدهاى خاص از گنهكاران، درخواست مغفرت مىكنند يعنى، آنان واسطه فيض مغفرت الهىاند.
توضيحات بايسته:
يكم. اين بخشش و آمرزش، بىحساب و گزاف نيست بلكه شامل حال بندگانى مىشود كه با عمل خود در دنيا، استحقاق آن را پيدا كردهاند.
دوم. قرار دادن اولياى الهى به عنوان اسباب و واسطههاى مغفرت، بر اساس حكمت و حساب است.
سوم. شفاعت، به معناى ضميمه شدن درخواست اولياى الهى با عمل و تلاش خود آدمى است. در حقيقت، شفاعت جزء علت و تمامكننده سبب است و به تنهايى مستقل در تأثير نيست(9) بلكه تلاش و قابليت شفاعت شونده نيز مهم است.
چهارم. با توجه به اينكه معناى شفاعت در لغت، وساطت است، از توسّل به اولياى الهى نيز با عنوان شفاعت تعبير مىشود. پس مباحث مربوط به شفاعت اخروى، نبايد با شفاعت به معناى توسّل، خلط و اشتباه شود.
پىنوشت
(1) المقاييس فى اللغة، ماده شفع، ج 3، ص 201 مفردات راغب اصفهانى، ماده شفع، ص 263 فيروزآبادى، قاموس المحيط، ماده شفع، ج 3، ص 45.
(2) ميزان الحكمه، ح 8166، ج 3، ص 1231.
(3) اسراء (17)، آيه 71.
(4) هود (11)، آيه 98.
(5) مقصود، شفاعت مغفرت است.
(6) مجموعه آثار، ج 1، ص 259.
(7) طه (20)، آيه 109.
(8) انبياء (21)، آيه 28.
(9) سيد محمدحسين طباطبائى، تفسير الميزان، ج 1، ص 158.