چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

روش‏هاى تربيتى از ديدگاه محقق نراقى را بیان کنید.


پاسخ :
از جمله مسائل تربيتى كه محقق نراقى، زياد به آن پرداخته است، روشهاى تربيتى است. دليل گسترگى اين مبحث در كلام اين دو متفكر اين است كه تعليم و تربيت، سراسر زندگى انسان را شامل مى‏شود و محور اساسى آن هم روش‏ها و راهكارهايى است كه اهداف تربيتى را هموار مى‏سازند. از اين رو در كتاب (جامع السعادات) در زمينه پرورش فضائل و تربيت متربى به صفات و رفتار نيكو، عنوان هايى چون كيفيت و شيوه تحصيل، راههاى اكتساب و نظاير آن و در زمينه اصلاح رفتار و تغيير صفات ضد ارزشى در متربى، كلمه علاج، ازالة و مانند آن و در پيش‏گيرى از صفات و رفتار ناپسند، كلمه حفاظت، اجتناب و مانند آن، بسيار زياد به چشم مى‏خورد.
اين روش‏ها را مى‏توان به دو نوع عام و خاص تقسيم كرد: روش هاى عام، آنهايى است كه در همه يا بيشتر زمينه‏هاى آموزشى و تربيتى مفيد و كارسازند. ولى روش هاى خاص در برخى موارد كاربرد دارند و استفاده از آنها در موارد ديگر مفيد نيست.
با توجه به گستردگى روش‏هاى تربيتى، از يك سو، و ضرورت رعايت اختصار از سوى ديگر، فقط به هشت روش اشاره مى‏كنيم: [1]

1. روش تقويت نفس
پايه و اساس صفات و رفتارهاى تربيتى قوت نفس است. محقق نراقى بر اين اعتقاد است كه تقريباً همه فضيلت‏هاى روانى و رفتارى از نفس قوى صادر مى‏شود و به ميزانى كه در هر جنبه‏اى، نفس تقويت بشود و توان‏مندى نفس بر اتصاف و انجام فعل بيشتر گردد، فرد، بيشتر به فضائل روى مى‏آورد و كمال شايسته براى خود ايجاد مى‏كند. [2] از سوى ديگر بر اين حقيقت، تصريح دارد كه ضعف و زبونى نفس و احساس ناتوانى و اضطراب در خود، باعث رفتارهاى ضد اخلاقى است. به همين جهت به ضرورت و اهميت تقويت نفس متربى تأكيد مى كند و به معلمان و مربيان توصيه مى‏نمايد تا جهت تقويت نفس متربى؛ برنامه‏ريزى كنند و اراده وى را نيرومند سازند و قدرت تحمل او را بالا ببرند تا با احساس عزّت و صلابت و قدرت بتواند در برابر محرّك‏هاى ضد اخلاقى و تربيتى، مقاومت نمايد و در جهت اهداف عالى تربيتى، بدون هرگونه ضعف و سستى گام بردارد.
قوت نفس كه از آن به صلابت يا كبر نفس نيز تعبير مى‏شود همان توان‏مندى و تحمل فرد در برابر مشكلات، سختى‏ها، ناملايمات و مانند آن است. در مقابل، ضعف نفس ناتوانى و عدم تحمل نفس است و در اصطلاح ديگرى از آن به (صغر نفس) تعبير مى‏شود.
محقق نراقى لازمه قوى بودن نفس را اطمينان نفس، ثبات در عقايد، عدم تزلزل، احساس توان مندى و مقاومت در برابر شدائد و دردها، شكست ناپذيرى، شهامت ورود به موارد خطرناك، تصميم و عزم قاطع بر تحصيل آن چه مفيد تشخيص داده مى شود، كسب كمال و فضائل‏ [3] [4] و از جمله غيرت در تربيت فرزند، حفظ ناموس و پاسدارى از دين. [5] تأثيرناپذيرى و عدم تغيير حالت‏ [6] در شرايط متضاد فقر و غنى، سلامتى و بيمارى، ستايش و سرزنش و مانند آن، احساس عزّت، حريت. [7] بلند همتى، و... [8] مى‏داند و در برابر، لازمه ضعف و ناتوانى نفس را، ذلت و زبونى، عدم جرأت بر اقدام به كارهاى مهم و بزرگ، مسامحه كارى، اضطراب در برابر كوچك‏ترين بلاها، ترس. [9] سستى و تزلزل، احساس شكست. [10] پست همتى و اكتفا به پايين‏ترين مراتب از هر چيز عالى و ارزشمند، بى‏غيرتى و بى‏تفاوتى در برابر عرض، دين و تربيت اولاد و... [11] ذكر مى كند. وى در مقايسه فضائل و رذايل در موارد زيادى، ريشه هر يك از فضائل را قوت نفس و ريشه هر يك از رذايل را ضعف نفس بيان مى كند؛ مثلاً ريشه وقار، تأمل و اطمينان نفس را قوت نفس دانسته در برابر عجله و شتابزدگى را ناشى از ضعف نفس قلمداد كرده است. [12] به همين صورت سوء ظن را در برابر حسن ظن. [13] خشمگينى افراطى را در برابر حلم و كظم غيظ. [14] انتقام را در برابر عفو و بخشش و... [15] مقايسه نموده است.
محقق نراقى، اين روش تربيتى يعنى روش تقويت نفس و تحصيل توان‏مندى را بسيار با اهميت دانسته و در اكثر مباحث تربيتى به آن توجه داده است و براى به كارگيرى اين روش، فنون متعددى را توصيه مى‏كند؛ از جمله:
1. به متربّى توجه داده شود كه توان‏مندى و قوت نفس، شرافت و عزت است. [16] و ناتوانى وضعف نفس، ذلت و خوارى است. با توجه به اين كه متربّى فطرتاً عزت طلب است و در تحقق اين خواست فطرى گام بر مى دارد در تقويت نفس و اعتماد به خود در اقدامات خويش، كوشش مى‏نمايد و سستى و تزلزل و ترس را به خود راه نمى‏دهد و خود را حقير و فرومايه نمى‏پندارد بلكه با احساس عزت براى هر چه بيشتر توانمند ساختن خود تلاش مى‏كند.
2. آثار ارزشمندِ قوت نفس از قبيل: اطمينان، ثبات، شهامت، غيرت، حريّت، بلند همتى وأ به متربى معرفى شود و هم چنين وى، از عوارض ضعف نفس نظير سستى، تزلزل، دون همتى، گناه و... آگاه گردد و به او همراه با تشويق، برنامه عملى داده شود تا به اعمالى دست بزند كه آن فضايل و آثار ارزشمند را همراه داشته باشد و از اعمالى كه عوارض ضعف نفس و رذايل را داشته باشد، پرهيز نمايد. [17] نظارت و مراقبت مربى، به تدريج متربّى را به لوازم قوت نفس مى كشاند و اين به پرورش و تقويت نفس مى انجامد.
3. آگاه شود از اين كه رفتارهايى ضعف نفس را تشديد مى‏كنند. ضعف نفس و برخى از رفتارهاى درونى و بيرونى مانند كج خلقى، ترس، بدبينى، ابراز خشم، ترك اعانه به ديگران و... تأثير متقابل دارند. همان طور كه ضعف نفس باعث اين رفتارها مى‏شود، اين رفتار، هم به تدريج ضعف نفس را تشديد مى‏نمايد. علاوه بر اين آگاهى، زمينه عدم بروز اين رفتارها فراهم شود بلكه برعكس سعى شود رفتارهاى متضادِ با اين رفتار را انجام دهد. اين زدودن عوامل مؤثر در ضعف نفس و انجام رفتارهاى مثبت، باعث مى‏گردد كه نفس متربّى قوى شود و صفات برجسته انسانى ناشى از قوت نفس، به صورت ملكه درآيد و به راحتى رفتارهاى مطلوب تربيتى و اخلاقى از فرد صادر شود. [18]
4. مصاحبت‏ [19] با افرادى كه از نفس قوى برخوردارند و هيچ ترسى و تزلزلى به خود راه نمى دهند و با شهامت و شجاعت به اقدامات عملى دست مى زنند؛ به تدريج نفسِ متربّى را قوى مى سازد و به وى شهامت و جرأت مى دهد تا به كارهاى مهم و بزرگ وارد شود و بدون تزلزل و ترس، اقدامات شجاعانه از خود بروز دهد.
5. فراهم ساختن موقعيت و شرايطى كه متربّى در معرض انجام كارهاى بزرگ و تا حدودى خطرناك قرار بگيرد و با ايجاد انگيزه‏ها به حركت، برخورد و اقدام به تصميم گيرى، تشويق شود تا در عمل، توان مندى و قدرت خويش را براى انجام آن كارها، مشاهده كند. [20]

2. روش تصحيح فكر يا وهم زدايى
از جمله امورى كه در تعليم و تربيت، نقش بسيار مؤثرى دارد، افكار و انديشه‏ها است. افكار و انديشه‏هايى كه در موضوعات مطلوب و واقعى انجام شود. و سيرى منطقى را طى نمايد و نتايج ذى قيمتى را به بار آورد و فرد را به صحت راهى كه مى‏پيمايد، مطمئن سازد و زمينه زندگى مطلوب دنيوى و اخروى و خوشبختى ابدى را فراهم نمايد. افكار و انديشه‏هاى مثبت در تعليم و تربيت به شمار مى‏آيند. اما افكار و تصوراتى كه بر روى امور بى‏ارزش انجام مى‏شود و فرد را به انحراف و فساد مى‏كشاند و يا اوهامى كه سستى در عقايد و ايمان درست ايجاد مى‏نمايد و يا تصورات و آرزوهاى طول و دراز و دست نايافتنى است. يا خيالات و اوهامى كه زندگى را براى فرد و يا با ديگرى مختل مى‏سازد، همه انديشه‏هاى منفى‏اند و مانع تعليم و تربيت صحيح مى‏باشند. كسى كه دچار اين نوع افكار و اوهام است. از نظر محقق نراقى (وسواس) ناميده مى‏شود. وى معتقد است فرد وسواسى تا علاج نشود و اوهام و افكار غير منطقى از وى زدوده نگردد، نمى‏تواند درست تربيت شود و به فضائل دست يابد. از اين رو مفصل در صدد حل اين معضل برآمده و با ذكر انواع افكار وسواسى روش‏ها و فنونى را براى زدودن آنها بيان كرده است.
مى‏توان مباحث محقق نراقى را در اين زمينه تحت سه عنوان ذكر كرد:

الف. وسواس و تزلزل فكرى و اعتقادى
به نظر محقق نراقى، تزلزل فكرى و تأثر از شبهات و سفسطه‏ها از افراطِ حد اعتدالِ قوه عاقله ناشى مى‏شود و راه علاج آن اين است كه:
اولاً: معلم و مربى، متربّى را از عوارض تزلزل و انحراف عقيدتى كه از وسواس فكرى عايد مى‏شود، آگاه سازد تا در شبهات باقى نماند و براى رفع آن‏ها بكوشد.
ثانياً: در زدودن شك‏ها و شبهه‏ها بر استدلال هاى قوى تكيه نمايد تا سستى شك‏ها برايش روشن شود و به غير منطقى بودن استدلال‏هاى مغالطه آميز و سفسطه‏اى كه در تبيين شبهه‏ها مطرح شده پى ببرد.
ثالثاً: توجه وى را به افكار اكثر علما و دانشمندان در زمينه موضوع مورد شبهه، جلب كند و ادله معتبر آن ها را بازگو نمايد تا با اعتماد به افكار علمى آنان، بتواند فكر خود را تصحيح كند.
رابعاً: مربى با پرورش روحيه منطقى در وى، در استقامت ذهن او كوشش نمايد و اظهارات سليقه اى را از افكار منطقى برايش متمايز سازد تا از كج فهمى نجات پيدا كند و با راهنمايى وى افكارش را تصحيح نمايد. [21]

ب. وسواس و افكار پست و شيطانى
نوع ديگر از وسواس فكر، انديشه در امور بى‏ارزش و شيطانى است كه فرد را به گناه و انحراف رفتارى و تعدّى به حقوق خدا، خود و مردم مى كشاند. اين نوع افكار ارادى است و ريشه در علائق دنيوى دارد. براى زدودن اين نوع افكار:
اولاً: مربى، متربى را از آثار و عوارض دنيوى و اخروى آن، مطلع سازد و از او بخواهد تا در عاقبت گناه و رفتارهاى ناشى از آن نوع افكار بينديشد و او را به عوارضى چون آبروريزى، بدبينى مردم به او، از دست دادن جايگاه مردمى و اعتبار اجتماعى و چون عذاب‏هاى اخروى و جهنم ابدى، هشدار دهد و آسانى صبر و مقاومت در برابر وسوسه‏هاى نفسانى را نسبت به تحمل آن همه عوارض نامطلوب دنيوى و اخروى، برايش، گوشزد نمايد. مقاومت در برابر اين وسوسه‏ها، به تدريج به از بين رفتن آن‏ها ميانجامد. [22]
ثانياً: سعى شود علايق كاذب كه ريشه اين خيالات و افكار است به علائق نسبت به امور با ارزش تبديل شود. توجه دادن به ارزش‏ها و خواست‏هاى فطرى و آثار گران بهاى آن‏ها، متربّى را به افكار با ارزش سوق مى دهد و علاقه‏هاى مثبت و واقعى را در او پرورش مى دهد. [23]
ثالثاً: متربّى از راه‏هايى كه شيطان از آن‏ها نفوذ مى‏كند، آگاه شود و آن‏ها را بر روى خود ببندد. هر يك از رفتارهايى چون غضب، حسادت، حرص، عجب تكبر و مانند آن، فرد را به فكر در مورد متعلّقات مربوط وادار مى سازد و افكار ناشايست شيطانى را موجب مى‏شود. با پيش‏گيرى از اين رفتارها، زمينه بروز بسيارى از خيالات و افكار پست، از بين مى‏رود.
رابعاً: برنامه ريزى شود تا به امور معنوى و با ارزش بينديشد و بر آن تمرين نمايد و عملاً به رفتارهاى خوب روى آورد و از جمله به ذكر لسانى و قلبى بپردازد تا موقعيتى براى ظهور آن افكار غير ارزشى پديد نيايد. [24]

ج. وسواس و اوهام
برخى از تصورات و اوهام بدون اراده و اختيار و گاه با اختيار كمى به ذهن روى مى آورند و چه بسا فرد را آزار مى دهند و در امور زندگى و فتارهاى وى اختلال ايجاد مى‏كنند، و موجب اضطراب، اندوه، نگرانى از آينده و به هم خوردن نظم فكرى وى مى‏گردند. مثل اين كه تصور مى‏كند عزيزى را از دست مى‏دهد، يا حادثه خطرناكى اتفاق مى‏افتد و يا به بيمارى صعب العلاجى دچار مى‏شود و يا به چيزى كه از دست رفته و قابل تدارك نيست، مى‏انديشد. و يا به چيزى ايده آل فكر مى‏كند ولى مى داند به آن نمى‏رسد، ناراحت مى‏شود و مانند آن. [25]
اين اوهام و وسوسه‏ها مانع سير تكاملى فرد مى‏شود و تعليم و تربيتش را با مشكل روبه رو مى‏سازد. براى علاج چنين فردى و زدودن وسوسه‏ها و اوهام از ذهنش بايد ملاحظه شود كه اگر به مغز آسيبى رسيده و اختلال مغزى‏ [26] ايجاد شده است، درمان پزشكى انجام شود و در غير اين صورت مى بايست توجه شود كه اگر اين افكار به دليل علايق مربوط به قوه شهويه يا قوه غضبيه و استيلاى قوه واهمه است، پس بايد:
اولاً: با تقويت عاقله و ايجاد تعادل در قوا، قوه عاقله را نيرومند ساخت تا قواى سه‏گانه، بويژه واهمه را در اختيار گيرد و بر آن ها مسلط شود؛ بطورى كه نه تنها از آن‏ها متأثر نشود بلكه در آن‏ها اثر هم بگذارد. حتى دو قوه شهوت و غضب نتواند بدون اجازه و هدايت قوه عاقله، در وهم اثر بگذارند و آن را به افكار واهى و نامطلوب و غير منطقى و نامعقول بكشانند. [27]
ثانياً: با تشريح شرافت‏ [28] افكار پسنديده و آثار گران‏بهاى آنها، فكر و ذهن متربّى را به افكار مطلوب و نيكو سوق دهد [29] و كوشش نمايد تا وى در انديشه‏هايى خاص از اين افكار معقول كه مورد علاقه خود او نيز هست، تمركز يابد؛ مثلاً در صنع خدا، ظرافت‏هاى موجود در پديده‏هاى آفرينش، نعمت‏ها و الطاف الهى به وى، و مانند آن بينديشد [30] و ذهنش به اين نوع افكار متوجه و معطوف گردد و نظارت و تنبه استمرار يابد تا ديگر متوجه افكار وهمى نشود. حتى اعضا و جوارح او را به كارى مشغول نمايد تا با كار عملى فكرش به آن كار معطوف گردد و به امور ديگر پراكنده نگردد. اين كار عملى در معطوف داشتن فكر به امر خاص بسيار مؤثر است و شايد يكى از دلايل سفارش اكيد بر اين كه جوان نبايد بى‏كار باشد و گفته شده كه خدا جوان بى‏كار را دوست نداد، همين امر باشد كه در دوران جوانى افكار پراكنده به جوان روى مى آورد و كار مشغوليت ذهنى، برايش ايجاد مى كند و تمركز به وى مى‏بخشد و با اين وسيله از افكار واهى و خيالى جوان پيش گيرى مى‏شود. [31]

3. ايجاد بينش صحيح
محقق نراقى بسيارى از رفتارهاى نابهنجار، غير اخلاقى و غير دينى و وسوسه‏هاى شيطانى را ناشى از عدم بينش صحيح متربّى در مسائل اعتقادى، فكرى، اخلاقى و اجتماعى و عدم شناخت وافى در افعال، رفتار و انگيزه ها، آثار و عوارض آن‏ها مى‏داند و معتقد است با دادن بينش و شناخت درست، مى‏توان متربّى را تربيت كرد و اخلاق وى را اصلاح نمود و از وقوع در مشكلات روانى، رفتارهاى زشت و سرنوشتى ناخواسته، پيش گيرى كرد. از اين رو اين مربى و متفكر اسلامى در همه جنبه‏هاى تربيتى، بويژه تربيت اخلاقى، بر اين روش تأكيد مى‏ورزد و معمولاً آن را قبل از روش‏هاى ديگر متذكر مى‏شوند و اعتبار زيربنايى براى آن قائلند.
در اجراى اين روش و تحقّقِ بينش در متربّى، محقق نراقى توصيه مى‏كند كه مربى به امور زير [32] بپردازد:
الف: متربّى را از آيات و احاديث در مدح يا ذم صفات و رفتارهاى مورد تعليم و تربيت آگاه سازد و آثار و عوارض آنها را كه در قرآن و كلمات معصومان(ع) ذكر شده، به وى آموزش دهد و از وى بخواهد تا در آنها انديشه و تأمّل كند.
ب: شناخت كافى از فضيلت و رذيلت ارائه دهد و حسن و قبح صفت يا رفتار را بيان نمايد تا متربّى به تشخيص درست از نادرست، اخلاق و رفتار نيك از اخلاق و رفتار ناپسند و زيبايى يازشتى رفتارى را كه مى خواهد از او سربزند، بيابد.
ج: ارتباط عينى را كه بين كمال، شرافت و رفتار مطلوب با قوّت و عزت نفس وجود دارد، براى متربّى مكشوف سازد و رابطه نقصان، بيمارى‏هاى روانى و صفات و رفتارهاى ضد ارزشى را با ضعف و ذلت نفس، تبيين نمايد.
د: از علل و اسبابِ بروز صفت ياوقوع عمل كه به صورت ناخواسته از متربّى صادر شده، پرده بردارد تا او به درك درستى از آنجه انجام داده است برسد و در آينده از چنين رفتارهاى ناخواسته پيش گيرى كند.
ه: شناخت درستى از عظمت، عزت، قدرت، محبت، رضايت و خشم، عدالت، رحمت خداوند، قضا و قدر آموزش دهد تا در سايه بينش صحيح، راه عبوديت و صراط مستقيم را در رسيدن به هدف عالى تربيتى بپيمايد و اگر عملكردهاى نادرستى داشت، مريوس نشود و راه اصلاح را طى نمايد.

پى نوشت‏ها:
[1]. .ر.ك: جامع السعادات، ج 1، ص 262.
[2]. همان، ص 15.
[3]. . همان، ص 261 و معراج السعادة، ص 161.
[4]. . همان، ص 262. و معراج السعادة، ص 162.
[5]. همان، ص 274 و 264 و معراج السعادة، ص 164 و 163.
[6]. همان، ص 261 و معراج السعادة، ص 161.
[7]. همان، ج‏2، ص‏103 و معراج السعادة، ص 304.
[8]. همان، ج 1، ص 263 و معراج السعادة، ص 162.
[9]. همان، ص 260 و معراج السعادة، ص 160.
[10]. همان، ص 262 و معراج السعادة، ص 162.
[11]. همان، ص 265 و 263 و معراج السعادة، ص 164 و162.
[12]. . همان، ص 274 و 279 و معراج السعادة، ص 170.
[13]. . همان، ص 28 و 284 و معراج السعادة ص 173.
[14]. . همان، ص 292 و 294 و معراج السعادة، ص 182 و 181.
[15]. ر.ك: همان، ص 299، 305، 306، 313 و ح 2، ص 228، 232، 233 و... و معراج السعادة، ص 188، 191.
[16]. جامع السعادات، ج 1، ص 260.
[17]. جامع السعادات، ج 1، ص 260.
[18]. . ر.ك: همان، ص 260 و 290.
[19]. . همان، ص 292.
[20]. . همان، ص 27 و معراج السعادة، ص 131 و 130.
[21]. . ر.ك: جامع السعادات، ج 1، ص 67و 66 و ص 100 و ص 144. و معراج السعادة، ص 57.
[22]. . همان، ص 150.
[23]. . همان، ص 152.
[24]. . همان، ص 153 و معراج السعادة، ص 94 و 93.
[25]. . همان، ص 143.
[26]. . همان، ص 144.
[27]. . همان، ص 157 و 156.
[28]. . همان، ص 164.
[29]. . همان، ص 163.
[30]. . همان، ص 166.
[31]. . همان، ص‏152 و 150.
[32]. . براى نمونه ر.ك: همان ج 1، ص 296 و 291 و ج 3، ص 373 و معراج السعادة، ص 129 و 124.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.