پرسش :
چرا در قرآن كريم دربارهى خدا تعبيرات مادى و جسمانى به كار رفته است - اينها را چگونه بايد معنى كرد؟
پاسخ :
در اين جا صرفا به طور خلاصه يادآورى مىكنيم كه مطابق تبيين علامه طباطبائی، بسيارى از بت پرستىها و شركها، ناشى از اين بود كه عدهاى معارف عميق الهى را صريح و بىپرده در اختيار عامه قرار دادند و اكثر مردم كه ظرفيت درك آن را نداشتند، به گمراهى كشيده شدند. اسلام براى پرهيز از اين مفسده، آن معارف عميق را در قالب سادهى همين مفاهيم محسوس ارائه كرد تا هم عوام در سطح فهم و درك خود از آن بهرهاى ببرند، و هم خواص از پس اين حجاب كنار زدنى، از آن حقايق عالى با خبر شوند.
پس، قرآن چارهاى نداشته است جز اين كه براى خدا از تعبيراتى همچون سميع، بصير و... استفاده كند. اما در عين حال براى اين كه مانع از تصورات مادى و جسمانى از خدا شود، در آيات محكم ديگرى هشدارهايى داده است؛ از قبيل اين كه: ليس كمثله شى (شورى 11/42) هيچ چيزى مانند او نيست. و يا لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار (انعام 103/6:) چشمها او را در نمىيابند و او چشمها را درمىيابد. و با امثال اين بيانات بر غير جسمانى بودن خدا تأكيد كرده و در مواردى هم كه احيانا تعابير جسمانى در مورد او به كار برده، به گونهاى بيان كرده است تا انسان با اندك تأملى دريابد كه واقعا مفهوم جسمانى مراد نيست. مثلا وقتى مىفرمايد: وجوه يومئذ ناضرة - الى ربها ناظرة (قيامت 22 - 23/75:) در آن روز، صورتهايى شاداب و مسرور است و به پروردگارشان مىنگرند. ، درست است كه گفته: به جانب پروردگارشان نگاه مىكنند؛ اما فاعل نگاه كردن را »وجوه« آورده است و نه »اعين« [مساوى چشمها]. با توجه به اينكه در آيهى لا تدركه الأبصارصريحا رؤيت بصرى را نفى كرده بود، معلوم مىشود كه در اين جا، مقصود، نگاه كردن با چشم دل است؛ همان طور كه در حديثى از اميرالمؤمنين )ع( نقل شده است كه در پاسخ كسى كه پرسيده بود: »آيا خدايت را ديدهاى«، فرمود: »لم اكن بالذى أعبد ربا لم اره.« (بحارالانوار، ج 4، ص 27 و 32 و 52 و...: من كسى نيستم كه پروردگارى را كه نديده باشم، بپرستم. ) و بلافاصله براى جلوگيرى از سوء تفاهم ادامه داد: »و لكن لم تره العيون بمشاهدة الابصار ولكن رأته القلوب بحقائق الأيمان(منبع پيشين: ولى چشمها او را با مشاهدهى بصرى نمىبينند، بلكه قلبها او را با حقيقت ايمان مىبينند. )
)براى بررسى تفصيلى اين بحث، ر.ك: ترجمهى تفسير الميزان، ج 3، ص 92 - 103؛ و ج 10، ص 432 - 435).
در اين جا صرفا به طور خلاصه يادآورى مىكنيم كه مطابق تبيين علامه طباطبائی، بسيارى از بت پرستىها و شركها، ناشى از اين بود كه عدهاى معارف عميق الهى را صريح و بىپرده در اختيار عامه قرار دادند و اكثر مردم كه ظرفيت درك آن را نداشتند، به گمراهى كشيده شدند. اسلام براى پرهيز از اين مفسده، آن معارف عميق را در قالب سادهى همين مفاهيم محسوس ارائه كرد تا هم عوام در سطح فهم و درك خود از آن بهرهاى ببرند، و هم خواص از پس اين حجاب كنار زدنى، از آن حقايق عالى با خبر شوند.
پس، قرآن چارهاى نداشته است جز اين كه براى خدا از تعبيراتى همچون سميع، بصير و... استفاده كند. اما در عين حال براى اين كه مانع از تصورات مادى و جسمانى از خدا شود، در آيات محكم ديگرى هشدارهايى داده است؛ از قبيل اين كه: ليس كمثله شى (شورى 11/42) هيچ چيزى مانند او نيست. و يا لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار (انعام 103/6:) چشمها او را در نمىيابند و او چشمها را درمىيابد. و با امثال اين بيانات بر غير جسمانى بودن خدا تأكيد كرده و در مواردى هم كه احيانا تعابير جسمانى در مورد او به كار برده، به گونهاى بيان كرده است تا انسان با اندك تأملى دريابد كه واقعا مفهوم جسمانى مراد نيست. مثلا وقتى مىفرمايد: وجوه يومئذ ناضرة - الى ربها ناظرة (قيامت 22 - 23/75:) در آن روز، صورتهايى شاداب و مسرور است و به پروردگارشان مىنگرند. ، درست است كه گفته: به جانب پروردگارشان نگاه مىكنند؛ اما فاعل نگاه كردن را »وجوه« آورده است و نه »اعين« [مساوى چشمها]. با توجه به اينكه در آيهى لا تدركه الأبصارصريحا رؤيت بصرى را نفى كرده بود، معلوم مىشود كه در اين جا، مقصود، نگاه كردن با چشم دل است؛ همان طور كه در حديثى از اميرالمؤمنين )ع( نقل شده است كه در پاسخ كسى كه پرسيده بود: »آيا خدايت را ديدهاى«، فرمود: »لم اكن بالذى أعبد ربا لم اره.« (بحارالانوار، ج 4، ص 27 و 32 و 52 و...: من كسى نيستم كه پروردگارى را كه نديده باشم، بپرستم. ) و بلافاصله براى جلوگيرى از سوء تفاهم ادامه داد: »و لكن لم تره العيون بمشاهدة الابصار ولكن رأته القلوب بحقائق الأيمان(منبع پيشين: ولى چشمها او را با مشاهدهى بصرى نمىبينند، بلكه قلبها او را با حقيقت ايمان مىبينند. )
)براى بررسى تفصيلى اين بحث، ر.ك: ترجمهى تفسير الميزان، ج 3، ص 92 - 103؛ و ج 10، ص 432 - 435).