دگرگونی در انواع خط کوفی

گفته می‌شود ریشه خط کوفی از خط سریانی گرفته شده است و عرب‌ها آن را از ساکنان عراق فرا گرفتند. از خط کوفی در کتابت قرآن و دیگر مکاتبات و تا پیش از دوره رواج و رونق خط نسخ استفاده می‌شد. پس از اصلاحات ابن مقله روی خط نسخ و با توجه به رسایی و آسان خوانی آن، دگرگونی در خط کوفی و انواع این خط رخ داد. پس با ما همراه باشید با بررسی دگرگونی در خط کوفی و انواع آن.
سه‌شنبه، 22 آبان 1403
تخمین زمان مطالعه:
گردآورنده : ابوالفضل رنجبران
موارد بیشتر برای شما
دگرگونی در انواع خط کوفی

بحث دگرگونی در خط کوفی
از منابع مختلف چنین برمى‌آید که تاپیش از اسلام، نوشتن در میان عرب چندان مورد توجه نبوده و سنّت نقل شفاهى بیشتر رواج داشته است.

با این حال، عرب حجاز براى ثبت معاهدات تجارى و پیمان‌نامه‌هاى قبیله ها از کتابت بى نیاز نبودند.

همچنین مشهور است که ایشان اشعارى معروف به مُعَلَّقات سَبْع را به آب زر نوشته و بر دیوار کعبه آویخته بودند (صَفَدى، ص 7؛ عفیفى، ص 81). آنچه مسلّم است در این دوره، بیشتر عمل نوشتن مورد نظر بوده و زیبایى و قاعده مندى آن چندان اهمیتى نداشته است.

مقارن بعثت پیامبر، که خط عربى از حیره و انبار به حجاز رسیده بود، کتابت به دو شکل خط مبسوط یا یابِسْ و خط مقَور یا لیِّن یا مستدیر رواج داشت. خط مبسوط یا یابس خطى بود خشک و زاویه دار و مسطح که کاربردى رسمى‌تر داشت و بیشتر در نوشتن کتیبه ها و سنگ قبرها و مسکوکات و مصحفها به کار مى‌رفت (عفیفى، ص 102). خط کوفى که اندکى بعد پدید آمد، ویژگیهاى این خط را داشت. خط مقور انحنا و دور بیشترى داشت و به سبب امکان تندنویسى، در نامه نگارى و امور روزمره به کار مى‌رفت. این خط به نام نَسْخى یا نَسْخ حجازى هم شناخته شده است (قلقشندى، ج 3، ص 11؛ فضائلى، 1350ش، ص106ـ107، 113؛ عفیفى، ص115ـ117؛ شریفى، ص 25).

از دو خط مبسوط و مقور که در مکه و مدینه رایج بودند، سه خط مایل و مشق و نسخ پدید آمدند و همزمان با تکوین خط کوفى در کوفه، این سه خط در حجاز رواج یافتند. انواع مستدیر این خطوط را در مکاتبات پیامبر به کار مى بردند. همچنین زیدبن ثابت در زمان ابوبکر (11ـ13)، مصحفى به خط مبسوط نگاشت و در دوره عُمَر (13ـ23) قرآنهایى به خط مشق کتابت شدند (صفدى، ص 9؛ عفیفى، ص 125). خطوط مکى و مدنى در بین محققان غربى به سبک حجازى معروفاند (دروش، ص 27).

با تأسیس شهرهاى کوفه و بصره در دومین دهه سده نخست، دو خط کوفى و بَصْرى بر پایه خط قدیمتر حیرى شکل گرفتند. این دو خط پس از شکلگیرى اولیه، شباهت بسیارى به خطوط مکى و مدنى و مشتقات آنها یافتند.

در واقع، اصول زیبانویسىِ شیوهایى که بعدها به حجازى معروف شد، مبناى اولیه ابداع خطوط کوفى و بصرى قرار گرفت. خط کوفى در آغاز تکوینش بازتابنده فضاى اجتماعى و فرهنگى خشن خاستگاهش بود (صفدى، ص 10ـ11؛ دروش، ص 29). شواهد نشان مى‌دهند که تا پایان سده نخست استفاده از خط کوفى مبسوط براى کتابت قرآن و کتیبه، و خط مقور که نَسْخىِ قدیم (مکى یا مدنى یا کوفى لیّن) هم خوانده شده، براى امور غیردینى و مراسلات همچنان رواج داشته است(زینالدین، ص 20ـ21، 30ـ33؛ عفیفى، ص 116).

در همین زمان، گروهى خوشنویس با نام اصحاب‌ المصاحف نسخه‌هایى از قرآن را در مدینه به خطى نیکو نوشتند (بلر، ص 85؛)، از جمله خالدبن ابى الهَیّاج (از یاران امام على علیهالسلام) که در اواخر سده نخست در مدینه به مصحف نویسى مشغول بود. (ابن ندیم، ص 9؛ براى اطلاع از تأثیر کتابت قرآن بر گسترش هنر خطاطى و کتابت قرآن).

فتوحات مسلمانان و انتقال مرکز خلافت از عراق به شام در آغاز خلافت بنى امیه، موجبات انتشار خط عربى به سایر سرزمین ها را فراهم کرد.

همچنین به دستور عثمان، خلیفه سوم، چندین مصحف آماده شد و آنها را به مکه و شام و یمن و بحرین و بصره و کوفه فرستادند. احتمالا این نسخه‌ها را به خط کوفىِ اولیه نوشته بودند که نقطه و اعراب نداشت.

با گسترش اسلام در سرزمینهاى غیرعرب، وضع نقطه و اعراب گذارى حروف عربى ضرورت یافت. این کار را ابوالاسود‌دوئلى(متوفى 69) و شاگردانش نصربن عاصم(متوفى 89 یا 90) و یحیىبن یعمر(متوفى 129) به انجام رساندند (زین الدین، ص 314، پانویس؛ فضائلى، 1350ش، ص 112، 136).

در سال 75، خلیفه عبدالملک اموى زبان عربى را در سرتاسر قلمرو اسلام رسمیت بخشید. این کار گام دیگرى در جهت نظام مندسازى خط و زیبانویسى بود (فرهنگ هنر، ج 16، ص 278). ابن ندیم، نام برخى خطوط رایج در دوره خلفاى نخستین و امویان را که بیشتر در مصحف نویسى کاربرد داشتند، چنین آورده است: مکى، مدنى، التئم/ النیم، مدور، مثلث، کوفى، بصرى، مشق، تجاوید، سطواطى/ سلواطى، مصنوع، مایل، مراصف/ راصف، اصفهانى، سِجلّى، و فیرآموز، پیرآموز، قیرآموز که خط مخصوص ایرانیان و بر دو نوع ناصرى و مدور بود.

نام برخى از این خطوط، نشان از شیوه‌هاى محلى دارد. از این میان، خطوط مکى و مدنى در شبه جزیره عربستان، خطوط بصرى و کوفى در عراق، و خطوط مشق و مایل در شام کاربرد داشتند. خط اصفهانى هم به شهر اصفهان منسوب شده است. گفته شده است که اصطلاح پیرآموز، یعنى چنان آسان که پیران هم آن را به سادگى می‌آموزند، خاص مصحف نویسى بوده که از کوفى مشتق شده است( فضائلى، 1350ش، ص 128؛ مایل هروى، 1372ش، ص 591؛ عفیفى، ص 109).

خطوط تجاوید و سطواطى/ سلواطى و سجلّى نیز گویا شیوه‌هایى مشتق از کوفى بوده اند. مشق نیز احتمالا خطى درشت و جلى بوده که در مصحف نویسى کاربرد داشته است. نام سایر خطوط برگرفته از شکل ظاهریشان بوده است (فضائلى، 1350ش، ص 127).

ابن ندیم(کتاب‌شناس، فهرست‌نگار و محقق برجستهٔ بغدادی)
ابن ندیم خالدبن ابىالهَیّاج را نه تنها مصحف نویس دانسته بلکه متذکر شده است که او در دربار ولیدبن عبدالملک به کتابت قرآن و اشعار و اخبار مى‌پرداخت. همچنین در مدینه، آیاتى از قرآن را با طلا بر محراب مسجد پیامبر کتابت کرد. ظاهراً، او در برابر این کتابت مزد بسیار طلب مى‌کرد.

مالکبن دینار هم که احتمال ایرانى بودنش مى رود، از مصحف نویسان اواخر عهد امویان بود و براى کار خود مزد مى‌گرفت (همان، ص 9ـ10). ابن ندیم (ص 10) خطاط دیگرى به نام قطبةالمحرر را نخستین کاتب دوره اموى شمرده است، اما عفیفى(ص 102) او را از خطاطان مشهور شام دانسته که در اواخر این عهد مى‌زیسته است، اما از آنجا که ابن ندیم، کاتبان اوایل عهد عباسى را پیرو قطبه مى خواند، قول اخیر صحیح تر مى‌نماید. قطبه را پیشگام نخستین تحول خط عربى دانسته اند(عفیفى، ص 102)، چرا که قلم هایى چهارگانه را از خط کوفى استخراج کرد که احتمالا عبارت بودند از طومار، جلیل، نصف و ثلث. گفته مى‌شود که این خطوط از اقلام مستدیر و مقور بوده و بیشتر در نگاشتن امور غیردینى و روزانه کاربرد داشته اند.

طومار که سابقه کاربردش به دوره معاویه (41ـ60) نسبت داده شده است، خطى خشک تر بود، اما جلیل با اندازهاى تقریبا برابر طومار، میل بیشترى به دور و انحنا داشت.

پهناى «الف» در این دو خط مقیاس اندازه سایر خطوط بود. بر این اساس، اندازه خطوط نصف و ثلث را نسبت به دو خط پیشگفته در نظر مى‌گرفتند. احتمال دیگر آن است که نام هاى نصف و ثلث و ثُلثَین (دو سوم) اشاره به نسبت زوایا به انحناى این خطوط باشد و مثلا در ثلث، یک سوم خطوط با حرکتهاى مستقیم و دوسوم با حرکتهاى منحنى قلم نوشته مى‌شده است.

چنین مى‌نماید که میزان انحناى این خطوط با کوچکتر شدن اندازه حروف افزایش مى‌یافته است (صفدى، ص 14ـ16؛ ثلث، خط).

در اواخر عهد بنى امیه، پاى کاتبان ایرانى به دربار امویان باز شده بود. یکى از آنان عبدالحمید کاتب(متوفى 132) رئیس دارالانشاى مروان، آخرین فرمانرواى اموى، شد (مایل هروى، 1380ش، ص 79).

پس از روى کار آمدن عباسیان، در نیمه دوم سده دوم خوشنویسان بسیارى در سایه حمایت خلفاى عباسى و وزیران ایرانیشان پرورش یافتند.

روایات و سخنان بسیارى که از خلفاى عباسى درباره خطاطى نقل کرده اند، گواهى روشن بر رونق این فن در عهد آنان است (صولى، ص 24؛ ابوحیان توحیدى، ص 259، 264، 268؛ ناموس خوارى، ص 20). ابوحیان توحیدى (ص 252ـ253) روایت کرده است که خط احمدبن ابى خالد احوَل، کاتب مأمون، را فرمانرواى روم در ضیافتهایش در کنار دیگر اشیاى نفیس به نمایش مى‌گذاشت.

در دوره عباسیان، خطوط پیشین همچنان رواج داشت. در این دوره، خطى به نام عراقى پدیدار گشت که به خط وراقى هم مشهور بود. گویا این خط زوایاى کمترى نسبت به خط کوفى داشت و به سبب دقت در جزئیات نگارش، محقَّق هم خوانده مى‌شد و وراقان (کاتبان نُسخ) آن را به کار مى‌بردند (ابن ندیم، ص 11؛ صفدى، ص 20).

دو خطاط شامى یکى به نام ضحاکبن عَجْلان که از پیروان قطبةالمحرر بود در زمان سفّاح (132ـ136) و دیگرى به نام اسحاقبن حَمّاد در زمان منصور و مهدى (136ـ169)، علاوه بر آنکه بر خط کوفى متداول تسلط داشتند، در اصلاح خطوط تازه هم مى‌کوشیدند و خطوط جلیل و طومار را نیکو مى‌نوشتند.

از دو خوشنویس به نامهاى خشنام بصرى و مهدى کوفى هم یاد شده که در دوره هارون الرشید (170ـ193) سرآمد بودند. گفته شده که خشنام الفهایى به طول یک ذرع را با یک حرکت قلم مى‌نوشت. پس از آن، خوشنویسى به نام ابراهیم سجزى که شاگرد اسحاق بن حماد و گویا ایرانى و اهل سجستان بود و برخى به خطا او را ابراهیم شجرى خوانده اند، خط ثُلثَین را از خط جلیل استخراج کرد که کوچکتر اما زیباتر از آن بود. ابراهیم اندکى بعد خطى خفىتر به نام ثلث را از خط جلیل مشتق کرد.

یوسف سجزى، برادر ابراهیم، خط جلیل را از اسحاق بن حماد گرفت و خطى دقیقتر و ظریفتر از آن اخذ کرد و صفحهاى زیبا بدان خط نوشت، چنان که تحسین و اعجاب فضل بن سهل ذوالریاستین، وزیر ایرانى مأمون، را برانگیخت. از آن پس به امر فضل، تمامى مکاتبات دیوانى را بدان خط نوشتند و این خط به سبب انتساب به ذوالریاستین، قلم ریاسى نام گرفت.

این قلم متفرعاتى هم یافت که از آن جمله است ریاسى کبیر، نصف ریاسى، منشور، غبارالحلیة، و نرجس. در دوره مأمون، کاتب دیگرى به نام احْول مُحَرر که دست پرورده وزیران برمکى بود و به کتابت نامه‌هاى دربارى مى‌پرداخت، گام‌هایى براى قانونمند کردن اقلام برداشت و آنها را بر اساس درشتى و ریزى دسته بندى کرد و از آن میان، قلم طومار را در دسته نخست جاى داد.

همچنین اقلام ثلث و ثلثین و نصف را سامان بخشید و قلمى ریزتر به نام خفیف الثلث را از قلم ثلث استخراج کرد. ابداع برخى اقلام از جمله مسلسل (که همه حروف آن به هم پیوسته است) را نیز به او نسبت داده اند (ابن ندیم، ص 9ـ10؛ ابن صائغ، ص 89ـ90؛ قلقشندى، ج 3، ص 12؛ زینالدین، ص 315، پانویس؛ عفیفى؛ صفدى، ص 17ـ18).

شکوفایى خطاطى و ابداع و اصلاح مکرر خطوط تا پایان سده سوم همچنان ادامه داشت. در این هنگام، تنوع اقلام بدان پایه بود که براى هر منظورى خطى خاص به کار مى‌رفت.

ابن ندیم (ص 10ـ 11) نام شمارى از آنها و کاربردشان را در الفهرست آورده است، از جمله قلم طومار براى نامه نگارى به سران و فرمانروایان، قلم ثلثین براى مکاتبات خلفا با امیران زیردست، قلم مفتَّح و موامرات براى دادخواهى، قلم اشریه براى اسناد آزادى بندگان و معامله املاک، و قلم مدور صغیر براى کتابت اشعار و احادیث.

به گفته او (ص 11)، همه این اقلام از چهار قلم جلیل، طومار کبیر، نصف ثقیل، و ثلث کبیر مشتق شده اند و اقلام اخیر هم مستخرج از قلم جلیل اند که پدر همه اقلام است.

اگر اقلام دیگرى را که در منابع دوره‌هاى بعد، مثل رساله ابوحیان توحیدى (ص 242ـ268) و رسالة فى الخط و بَرىِّ القلم یا تحفة اولی الالباب ابن صائغ (ص 71، 83) از آنها یاد شده است بدین نامها بیفزاییم، فهرستى بلند از نام اقلامى پدیدار خواهد شد که نمونهاى از آنها در دست نیست و از همین رو، آگاهى از چندوچون آنها ناممکن است.

گفته شده است که هرچه اندازه حروف این اقلام کوچکتر بود، از سطح آنها کاسته و بر دورشان افزوده مى‌شد. چنانکه حروف خط طومار که از همه اقلام درشت‌تر بود، سراسر سطح و حروف خط غبارالحلیة که کوچکترین قلم بود، تماماً دور و انحنا بود (ابن صائغ، ص 87).

بر پایه نمونه‌هاى موجود، از حدود سده چهارم اقلام مستدیر در کتابت مصاحف و کتیبه‌ها به کار گرفته شدند. تا پیش از آن، کاتبان در کتابت مصحفها تنها برخى اقلام مبسوط را به کار مى‌بردند. از آن پس هم استفاده از این اقلام متوقف نشد، اما در این دوره با رویکردى نوآورانه اصلاحاتى در اقلام مستدیر پدید آمد و کاربرد آنها جدا از امور دیوانى و روزانه، در کتابت مصحفها و سایر متون معتبر هم رایج شد.

اعتبار یافتن اقلام مستدیر بخشى از تغییرات اجتماعى و فرهنگى بود که به اعتلاى تمدن اسلامى مدد رسانید و به دربارهاى متعددى رسید که افزون بر زبان عربى، فارسى هم در آنها رواج داشت. تمرکززدایى از قدرت مرکزى و شکل‌گیرى حکومت‌هاى منطقه‌اى و تأثیرشان در تکوین شیوه‌هاى مختلف خطاطى را از نام دوازده قلمى که ابوحیان توحیدى در سده چهارم (ص 243) از آنها با عنوان خطوط عربى قدیم یاد کرده است، مى‌توان دریافت. او در کنار نامهایى چون مکى، مدنى، شامى، عراقى، عباسى و بغدادى که یادآور مراکز و مصادر قدرت در نخستین سده‌هاى اسلاماند، از خطوط اسماعیلى، اندلسى، مشعَّب، مجرد و مصرى هم نام برده است.

سهم ایرانیان را در تکوین این تغییرات نباید نادیده گرفت، چرا که از نیمه نخست سده سوم عبداللّه بن طاهر به استقلال در خراسان حکم مى‌راند و از اقوالى که به او نسبت داده اند، معلوم مى‌شود که هنرشناس و هنرپرور بوده است (همان، ص 260، 264).

براى تحول خطاطى از اقلام مبسوط به اقلام مستدیر عوامل چندى برشمرده‌اند. برخى آن را به تغییر در مصالح و ابزارهاى خوشنویسى نسبت داده‌اند. دروش (ص 133) چگونگى به کارگیرى، نوع و جنس قلم، شیوه تراشیدن نوک قلم، و طرز در دست گرفتن، بر کاغذ نهادن و حرکت آن را روى کاغذ در این تغییر مؤثر دانسته است.

از سوى دیگر، زمان آغاز استفاده از اقلام مستدیر مصادف است با دوره جایگزینى کاغذ به جاى پوست در مکتوبات سرزمین‌هاى اسلامى. کاغذ که از اوایل سده سوم در دستگاه عباسیان رایج بود، دستکم از میانه این قرن براى نگارش نسخه‌هاى غیردینى هم به کار رفت.

ظاهرا جایگزینى پوست با کاغذ به استفاده از مرکّب سیاه حاصل از دوده (مداد) به جاى جوهر خرمایى حاصل از مازو (حِبْر) انجامید (بلر، ص 174)؛ چنانکه ابن مُقله نیز با مداد مى نوشت (ابن ندیم، ص 12).

تغییر نقش منشیان دیوانى به کاتب و نسّاخ، علت دیگر این دگرگونى در خوشنویسى ذکر شده است. در حالى که مصحفهاى پیشین را گروهى از طبقه عالمان کتابت مى‌کردند و نام خود را در پایان آن نمى‌آوردند، نسخه‌هایى که به اقلام مستدیر نوشته شده، داراى انجامه‌هایى با رقم کسانى است که ملقب به وراق یا کاتب بوده‌اند. رواج اقلام مستدیر همزمان است با گسترش دیوان عباسیان و محوریت یافتن نقش وزیران در هدایت آن؛ چنانکه ابن مقله در درجه اول وزیر و پس از آن خطاطى نام آور بود.

گفته مى‌شود که ابن مقله خطى متناسب براى بازنمایى قرائتهاى هفتگانه قرآن وضع کرد. بر این مبنا، این قرائتها در سایه ابداعات ابن مقله در سال 322 رسمیت یافته است. در همین هنگام، ابن مِقْسَم را واداشته بودند از این ادعاى ود دست بردارد که متن بدون اعراب قرآن را به همه اشکال صحیح به لحاظ نحوى، مى‌توان خواند.

به همین سیاق، در سالهاى بعد، ابن شَنْبَذ نیز مجبور شد مجاز شمردن قرائتهاى مختلف را انکار کند؛ اما این قول به دو دلیل پذیرفته نیست. نخست اینکه اقلام مستدیر فقط در کتابت قرآن به کار نمى‌رفت، بلکه در مجموعه وسیعى از متون دینى و غیردینى، رسالاتى در باب سیره و سنّت پیامبر، آثار اهل تصوف، کتب نحو و تاریخ و شعر، و حتى متون عربى مسیحى کاربرد داشت.

وانگهى، این نُسخ گوناگون براى حامیان مختلفى کتابت مى‌شدند که گرایشهاى دینى آنها با حکومت مرکزى یکى نبود (بلر، ص 174ـ175).

گستردگى کاربرد و تنوع اشکالِ اقلام مستدیر که استفاده از آنها دستکم تا پایان سده ششم رواج داشت، نامگذارى آنها را براى محققان دشوار کرده است. در دوره عباسیان انبوهى از اقلام مستدیر رایج بود. عنوانهاى مختلفى براى این اقلام پیشنهاد شده است که کوفى شرقى، کوفى ایرانى، کوفى ایرانى شرقى، کوفى متأخر، کوفى شکسته، کوفى مدور، کوفى نَسخى و شکسته منحنى از آن جمله اند (همان، ص 143ـ144). در این بین، دروش (ص 132ـ134) سبک اوایل عصر عباسى را سبک عباسى نخستین و شیوهاى را که به این تغییرات منجر شد، سبک عباسى جدید نامیده است.

باید دانست که تلاش براى نامگذارى و دستهبندى این شیوه بیشتر در بین محققان غربى رایج بوده است و پژوهشگران مسلمان همه این اقلام را با نام کوفى مى‌شناسند.

به هر ترتیب، در اواخر سده سوم شمار خطاطان و تنوع خطوط به حدى رسیده بود که ایجاد اصلاحات و دسته بندى اقلام و تدوین قواعدى مشخص براى خوشنویسى ضرورى مى نمود. این کار در اوایل سده چهارم به دست ابن مقله (متوفى 328) انجام پذیرفت.

ابن مقله که در دستگاه سه خلیفه عباسى، مقتدر، قاهر و راضى مقام وزارت داشت، با همکارى برادرش، ابوعبداللّه حسین بن على، قواعد خط را بر اساس اصول هندسى وضع کرد. او شیوه‌هاى مختلف خط را بر پایه نقطه و الف و دایره معیار تحت قاعده درآورد که بر اساس آن، اندازه «الف» با تعدادى معیّن از نقاطى لوزى شکل به اندازه پهناى قلم تعیین مى‌شد و این «الف» مبناى قطر دایرهاى قرار مى‌گرفت که اندازه انحناى سایر حروف را به دست مى‌داد.

خطى که بر اساس این قواعد نگارش مى‌یافت، خط منسوب نامیده مى‌شد (فضائلى، 1376ش، ص 76ـ77؛ صفدى، ص 18). همچنین، ابن مقله واضع قلمى به نام الخط البدیع دانسته شده که احتمالا منظور از آن، همان شیوه مستدیرى است که به کوفى شرقى یا سبک جدید عباسى هم معروف است اما بر اساس قواعد ابن مقله، آن را از ابداعات او شمرده‌اند (بلر، ص 144).

ابن مقله اساس قواعد کلى خطاطى را بر دو مبناى حُسن وضع و حُسن تشکیل بنیان نهاد. علاوه بر اینها، اصلاحاتى در تراشیدن قلم به وجود آورد و کشیدگى جِلفة و قَطّ مُحَرف قلم را مطرح کرد (ابوحیان توحیدى، ص 244ـ245؛ فضائلى، 1376ش، ص 77؛ بخش 3، ب آموزش).

مشهور است که ابن مقله از بین انبوه اقلام رایج در آن روزگار، شش قلم به نامهاى محقَّق، ریحان، ثلث، نسخ، توقیع و رقاع را گزینش و قاعده‌مند کرد (هروى، ص 91ـ92؛ مجنون رفیقى هروى، ص 188ـ189؛ عفیفى، ص 102، 135). این خطوط بعدها با عنوان اقلام ستّه (قلمهاى ششگانه) به مهمترین اقلام شناخته شده خوشنویسى تبدیل شدند.

با این همه، باید در صحت انتساب وضع این اقلام به ابن مقله تردید کرد، چرا که نه تنها بسیارى از منابع در اینباره سکوت کرده و فقط وارد کردن کمى دور به خط کوفى را به او نسبت داده اند ( سبزوارى، ص 107؛ بخارى، ص 360)، بلکه کسانى چون قلقشندى (ج 3، ص 47) اقلام رایج در دیوان انشاى مصر را طومار، مختصرطومار، ثلث ثقیل، ثلث خفیف، توقیع، رقاع، محقَّق و غبار برشمرده اند و شیخ محمدطاهر کردى خطوط ثلث، نسخ، اجازه یا توقیع، رقعه، دیوانى و فارسى را اقلام ستّه دانسته است(عفیفى، ص 135).

در عین حال، نقش ابن مقله در تکمیل اقلام و تدوین قواعد خط بر اساس اصول هندسى انکارنکردنى است (به فضائلى، 1350ش، ص 298).

اصلاحات ابن مقله در کوفى مستدیر، در سراسر سده چهارم رسمیت و عمومیت یافت. این خط تا سده هفتم همچنان متداول ماند و در این مدت، در کنار اقلام ستّه به حیات خود ادامه داد، اما این اقلام رفته رفته جاى آن را گرفتند (بلر، ص 160). در افزایش اقبال به اقلام ستّه، بیشترین سهم از آنِ خوشنویسى به نام ابن بوّاب(متوفى 413) بود.

او شیوه ابن مقله را از طریق شاگردانش محمدبن سُمسُمانى و محمدبن اسد فراگرفت، اما در آن تصرف کرد و واضع قواعدى تازه شد. او از جمله، روشى جدید در تراشیدن قلم در پیش گرفت که چیزى بین تحریف (کج) و تدویر (گرد) بود. او همچنین در ساختن مرکّب شیوه خاص خود را داشت (قلقشندى، ج 3، ص 13؛ فضائلى، 1350ش، ص 300؛ همو، 1376ش، ص 74).

گفته شده است که او خط محقّق را استحکام بخشید و در اقلامى نظیر ثلث، رقاع، ریحان، ذَهَب و حَواشى ابداعاتى کرد که به توازن و استوارى بیشتر آنها انجامید(عفیفى، ص 108؛ شریفى، ص 134).

اصلاحات و ابداعات ابن بواب در قلمهاى مستدیر سبب شد که در بیشتر منابع او را تکمیل کننده شیوه ابن مقله بدانند و خوشنویسان نسلهاى بعد، به ویژه در مصر، از او پیروى کنند (ابن صائغ، ص 95؛ قلقشندى، ).

شیوه ابن بوّاب با عنوان المنسوب الفائق هم شناخته شده است (صفدى، ص 18).

آخرین خوشنویس بزرگ دستگاه عباسیان که با ابداعاتش تأثیرى عمیق در خوشنویسى جهان اسلام بر جاى نهاد، یاقوت مستعصمى (متوفى ح 698)، کاتب دربار مستعصم آخرین خلیفه عباسى، و پیرو شیوه اب نمقله و ابن بوّاب بود. او با ابتکار خویش قواعد خوشنویسى را موجز و مدون کرد و شیوه آن دو استاد را به حد کمال رساند. از مهمترین ابداعات یاقوت، قطِ محرف قلم بود که در زیباترشدن خطوط تأثیرى بسزا داشت.

در واقع از زمان یاقوت، اقلام ستّه (خطوط اصول) به نهایت تکامل و توازن رسیدند و جاى همه اقلام پیشین را گرفتند و استفاده از آنها را شاگردان و پیروان یاقوت در سرتاسر سرزمین‌هاى اسلامى متداول کردند (هروى، ص 93؛ فضائلى، 1350ش، ص 314؛ همو، 1376ش، ص 78).

قرآن ۱۳۰۰ ساله
در یک مجله رسمی و مذهبی چاپ مراکش طی گزارشی که از سفر هیئت مذهبی آن کشور به شهر تاشکند، نوشته شده یادآوری کرده است که قرآنی که پیامبر صلی الله به وحی الهی بیان کرده‌اند و در زمان آن حضرت نوشته شده در موزه « تاریخ ملل » ازبکستان در شهر تاشکند نگهداری می‌شود این قرآن از قرن اول هجرت تا دوره مغول در مدینه منوّره بود و به سمرقند منتقل شد و در کتابخانه لنینگرا از سال ۱۳۰۱ شمسی هجری در این مکان نگهداری می‌شود.

و بعد از آن قدیمی‌ترین قرآنی که منسوب به عهد خلفای پیامبر است و نمونه‌ای از آن در مصوّرالخطّ العربی آمده است و صاحب پیدایش خط و خطاطان عکس صفحه ای از قرآن به خط عثمان را که بدون اعراب و نقطه گذاری است و اصل آن در حرم مطهر پیامبر(ص) است گذاشته و بعد از این‌ها نوبت به قرآن‌های عصر امامان علیهم السلام می‌رسد از جمله آنها قرآن منسوب به حضرت سجاد و حضرت صادق علیهم السلام وغیره.

استاد جلال الدین همایی در تاریخ ادبیات صفحه ۵۳۰ بیان کرده که قدیمی‌ترین قرآن خط کوفی نوشته جرجی زیدان مصحفی در کتابخانه خدیویّه مصر قرار دارد و روی کاغذهایی با مرکّب سیاه نقطه‌های قرمز نوشته شده و نقطه در بالا علامت فتحه و در زیر کسره و بین حروف ضمه است از این حرف پیداست که به روش ابوالاسود نوشته شده و متعلّق به زمان بنی امیّه است.

مرحوم دکتر بیانی در نوشته‌های خود بیان کرده اند که قرآن‌های متعدد از قرن اول هجری به بعد در کتابخانه‌ها و موزه‌های جهان(ترکیه مصر، انگلستان، آلمان، فرانسه، هندوستان و غیره) و در ایران(موزه ایران باستان در تهران، کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد ، کتابخانه آستانه حضرت معصومه(س) در قم، و در اصفهان و شیراز و غیره) وجود دارد که همگی به خط کوفی روی پوست نوشته شده و قدیمی‌ترین آنها ظاهراً قرآنی از قرن اول هجری در کتابخانه‌ای در آلمان است.

اما در ایران قدیمی‌ترین قرآن به خط کوفی سه نسخه به قطع کوچک بغلی است در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است که شیوه خط آن کوفی ایرانیو تاریخ گتابت آن به خط زرین( سبع و عشرین و ثلاثمائه) یعنی به سال
۳۲۷ است بنابراین در ایام سلطنت نوح بن نصر سامانی که معاصر با زمان الراضی و المتّقی از خلفای بنی عباس و عهد ابن مقله نوشته شده است و بعد از این قرآن جزوه‌های قرآن به خط ابوعمر و عثمان بن حسین وراق غزنوی است که خود هم نوشته و هم طلاکاری کرده که به شیوه کوفی ایران و به بهترین خطاطی وطلاکاری نگاشته شده و قرآنی به خط عیسی بن عبدالله به تاریخ۴۱۸هجری دریکی از موزه‌های میلان ایتالیا نگهداری می‌شود و ده ورق از آن در مجموعه آقای ابراهیم دهقان مقیم اراک به به قبل از پانصد هجری می‌رسد و به شیوه خط ایرانی است و تفسیر قرآن پاک در دانشگاه لاهور هندوستان و به احتمال قوی قبل از۴۵۰هجری به خط کوفی شبیه به عبری و نسخ تغییر یافته نوشته شده است و از قرن پنجم خطوط کوفی کم کم به ثلث و نسخ و امثال آن تبدیل می‌شود و گاهی خطوط کوفی و خطوط دیگر را با هم در تزیینات استفاده می‌کردند مانند قرآنی به خط عبدالرحیم بن ابوبکر به تاریخ ۵۸۳ هجری که با اقلام مختلف و مرکب رنگارنگ نوشته شده است و گاهی در این دوره خط کوفی را به صورت تجملی در تن قرآن به کار می‌بردند و سبک کوفی قدیم را رعایت می‌کردند تن قرآن به کار می‌گرفتند و سبک کوفی قدیم را رعایت  و در تکمیل و تزیین آن تلاش می‌کردند مانند قرآنی به خط ابوبکر بن احمد بن عبید الله غزنوی در دارالکتب المصریه به تاریخ ۵۶۶ هجری.

و گاهی در این دوره خط کوفی را به صورت تجملی درنوشتن  قرآن به کار می‌بردند و سبک کوفی قدیم را رعایت می‌کردند و در تکمیل و تزیین آن تلاش می‌کردند مانند قرآنی به خط ابوبکر بن احمد بن عبیدالله غزنوی در دارالکتب المصریه به تاریخ ۵۶۶ هجری قمری.

ترویج دهندگان خط کوفی
اوّلین شخصی که مروج کتابت در آغاز اسلام بود شخص رسول اکرم(صلی الله علیه و آل و سلم) و پس از آن هر یک از نویسندگان وحی و اصحاب علی الخصوص امیرالمومنین(علیه السلام) و فرزندان آن حضرت و خالد بن ابی الحیاج از ترویج دهندگان بودند. ابن ندیم می‌گوید: خالد بن ابی الحیاج از اصحاب حضرت علی(علیه السلام) بوده و ابن ندیم قرآنی به خط خالد بن ابی الهیاج دیده است(الفهرست صفحه 67).

خطوطی به خط دو امام بزرگوار امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) عهدنامه‌هایی را به خط امیرالمومنین(علیه السلام) را در نزد یکی از شیعیان به نام محمد بن الحسن دیده وابن ندیم می‌گوید: خالدبن ابی الحیاج اوّلین کسی است که در آغاز اسلام قرآن نوشته که من قرآنی به خط او دیدم و سعید او را نزد ولید بن عبدالملک ( ۸۶ ـ۹۹) برد و به نوشتن قرآن و اشعار و اخبار گذاشت و او کسی است که به طرف قبله مسجد پیامبر از سوره والشمس تا آخر قرآن را واضح نوشت  گفته‌اند که عمر بن عبدالعزیز( ۹۹ـ۱۰۱) از او خواست که قرآن بنویسد و او هم نوشت و هنرنمایی‌ها در آن به کار برد(الفهرست صفحات 15و16).

ابن ندیم می‌گوید: اوّل خطاط عهد بنی امیه قطبه بود و چهارخط از اقلام موجود کوفی استخراج کرد که بعضی برخلاف تصور پنداشتند چهار خطی که بیرون آورده مکی و مدنی و بصری و کوفی بوده است. اما به گفته الوسیط مشخص می‌شود که این چهار خط غیرکوفی و اوایل خطوط عربی بوده مثل قلم جلیل طومار مشق و دیباج و ابن ندیم هم به این خطوط اشاره کرده است.

به هر حال قطبه اوّلین کسی است که خط عربی را از کوفی به مسیر دیگر انداخته و پیروان قطبه از جمله ضحاک بن عجلان و اسحاق بن حماد و ابراهیم و یوسف لقوة الشّاعر و پس از آنها خشنام بصری و مهدی کوفی عده‌ای دیگر در اوایل عهد بنی عباس که هم خطوط اصلی و موزون را با محقّق و مشق می‌نوشتند و هم در خط کوفی استاد بودند ایرانیان که از اواخر قرن اول و اوایل سده دوم هجری خط کوفی را در نوشته‌های خود استفاده می‌کردند در تشویق این خط و تکامل آن در انواع و شاخه‌های آن سهم بیشتری از سایر کشورهای اسلامی داشته‌اند و خاندان برمکی در زمان خلافت هارون رشید خطاطان را تشویق به خطاطی و ترویج خط می‌کردند.

در این عصر(قرن چهاردهم هجری) نمونه‌هایی از خطّ کوفی به قلم استادانی پدید آمده مانند: زین العابدین شریف صفوی(در زمان مظفرالدین شاه) مشهور به فخرالاشراف و در اصفهان آقای سید حسین خاتون آبادی متخلص به آزاد و محمد مصدق‌زاده کاشیکار که در نوع معقلی(بنایی) استاد است و در تهران آقای آذربد می‌باشد و در مشهدرضا آقای محمد حسن رضوان خطاط و طراح استان قدس در این خط ماهر استاد است و در سایر کشورهای اسلامی استادان و مروجان خط کوفی شناخته شده عبارتند از احمد یوسف مصری، محمد طاهر الکردی المکی مولف تاریخ الخط و آدابه، هاشم محمد بغدادی، ناجی زین الدین مولف مصور الخط العربی، عزیز الدین وکیلی افغانی و آخوند محمدعلی عطار هروی.
             
علت نام گذاری خط کوفی
نام‌هایی که به خط کوفی داده شده شامل: جزم، انباری، حیری، حجازی است.

جزم: به معنی قطع است و به دلیل اینکه از خط مسند حمیری که خط قدیم مناطق عربی در جنوب عربستان بوده قطع و جدا شده است.

انباری: ریشه خطّ جزم درابتدا در میان اهالی شهر انبار بوده و در معجم البلدان نوشته شده که انبار شهری است در، ده فرسنگی بغداد که قدیم ایرانیان به آن فیروزشاپور می‌گفتند.

حیری: مردم حیره این خط را از مردم انبار گرفته بودند و حیره شهری بود در یک فرسخی کوفه که امروزه به شهر نجف معروف است.

حجازی: به مناسبتی که خط کوفی بعد از آن‌که از حیره و انبار به حجاز رفت و مورد استفاده و تعلیم قرار گرفت در آنجا رواج پیدا کردبه آن حجازی گفته شد.

کوفی: این نام از مشهورترین و آخرین نام این خط است چون کوفه در زمان عمر زد یکی حیره و انبار ساخته شده بود مسلمان‌ها از هر سمت به آنجا می‌رفتند و تا امروز هم به همین نام شناخته می‌شود و گفته شده چون کوفه مرکز خلافت امیرالمومنین(علیه السلام) شده بود و خود آن حضرت هم از نویسندگان این خط بود رواج بیشتری پیدا کرد و احکام و ارقام با آن نوشته شد و از آن پس به کوفی شهرت پیدا کرد(رساله احیاء الخطّ فخر الاشراف در مقدمه قرآن او).

سلطان علی مشهدی می‌گوید: مرتضی اصل خط کوفی را  /  کرد پیدا و داد نشو و نما.

میرعلی هروی در رساله مداد الخطوط آورده استخراج خط کوفی توسط جمعی از علما و دانشمندان کوفه بود در خط کوفی یک دانگ دور است و و بقیه سطح و چون این خط در کوفه پیدا شد به آن خط کوفی گفتند و امیرالمومنین(علیه السلام) این خط را از همه زیباتر می‌نوشتند.

مقام و منزلت این خط
خط کوفی در پیدایش خطوط اسلامی رتبه اوّل را دارد ولی امروزه از لحاظ استفاده در رتبه آخر قرارمی‌گیرد آسان‌خوانی ساده آن با حرکات و نقطه است در درجه پنج وشش از نسخ قرار می‌گیرد و تزیینات آن درجه متفاوت و بالاتری است و از لحاظ آسان نویسی نسبت به خط شکسته و رقعه از نه  به بالاتر است و از نظر زیبایی نسبت به خط نستعلیق در درجه چهار و پنج و بالاتر قرارمی‌گیرد بنابراین خط کوفی و امروزه در درجه هشتم در خطوط اصلی قرارگرفته و خط تزیینی کامل و بنایی از حد این درجات خارج است و خود حدودی جداگانه دارد.

وصف خط کوفی
خطاطی شریف‌ترین هنر بصری در جهان اسلام است. مخصوصاً نوشتن متن قرآن کریم که نفس هنر دینی محسوب می‌شود درکتیبه‌های دینی الفبای عربی اکثراً با تزیین طرح‌های نباتی آمیخته شده ترکیبات خط عربی دارای تزیین است که جلوه و زیبایی زیادی دارد کتیبه‌هایی که بر روی دیوار داخل مساجد یا دور محراب هستند انسان را نه تنها به یاد معنی کلمات می اندزد بلکه او را متوجه شکل‌ها و صورت‌های روحانی آن و شکوه و قدرت وحی الهی می کند(مقاله تیتوس بورکهارت ترجمه دکتر نصر در مجله هنر و مردم 55).

خط کوفی برای تزیینات کتاب‌ها و بناها و ظروف کاملاً مناسب بود و اصولاً خطوط اسلامی مخصوصاً کوفی برای تزیین از سایر خطوط مناسب‌تر است برای اینکه ترکیب حروف این خط از لحاظ عمودی و افقی بودن و اتصال آنها به هم بر حسب ذوق و سلیقه نویسنده امکان‌پذیر است و علامت‌ها و نقطه‌ها و اعراب به زیبایی آن اضافه می‌کند مخصوصاً اگر علامت‌ها را آنطور که رایج بود با مرکب رنگارنگ و طلا نوشته باشند(از تقریرات مرحوم دکتر مهدی بیانی).

خط عربی نقش بسزایی در هنر تزیین پیدا کرد و هیچ خطی مانند کوفی برای تزیین با انواع و اشکال مختلف تا این حد مناسب نیست حروف کوفی را می‌توانیم روی خط‌های افقی رسم کنیم و چون هر حرف قابلیت تزیین خاصی را دارد.

این خط در مفرد و ترکیب اصول و فروعی دارد و منظور ما از اصول حالت اولیه آن است که در زمان پیامبر با این خط گاشته می‌شد و منظور ما از فروع چیزی است که نویسندگان در تمام دوران از اشکال نقاشی‌ها به اصول آن اضافه کردند و این تصرفات علت بیزاری در طبع و سرشت مردم شد ولی اگر به وضعیت اصلی این خط نگاه کنیم زیبایی ترکیب و اعتدال طبیعی و تناسب اجزای این خط از تمامی خطوط بیشتر و بهتر است(از مقدمه قرآن فخرالاشراف ـ رساله احیاء الخط).

رسوم آرایشی و نقّاشی هماهنگ کوفی را به معنی قدسیّه‌ای که حاکی از اشتیاق به ایمان و خشوع است که شخص مسلمان وقتی در برابر بعضی از آنها قرار می‌گیرد ابهتی حس می‌کند و روحش در عالمی دیگر به پرواز در می‌آید گل‌ها و برگ‌های آن حکایت از بهشت می‌کند و گره‌هایش پیمان محکم ایمان را به گوش او تکرار می‌کند(فضایلی، صفحه189)

خطّ کوفی ساده تقریباً یک هشتم آن دور و بقیه آن سطح است و تزیینی آن هم در همین حدود می‌باشد مگر در بعضی از ش‌های خاص که دور آن بیشتر و گاهی به نصف می‌رسد ولی در خط معقلی(بنایی) تمام آن سطح است و بیشتر آن شامل زوایای هندسی است.

در این خط معمولا دنباله‌های الف به طرف عقب برگشته و با قلم‌های مختلف محرف و جزم(مراد از جزم در این‌جا قطّ مستوی که بین اهل فن مُصطلح است می‌باشد و قطّ متوسط میانه مستوی و محرّف است) و متوسط حتّی مدور و عکس محرف قط شده‌اند مانند قلم‌های لاتین نویس از چپ به راست می‌نویسند. و بیشتر در این خط قط قلم یکسان است و حرکات قلم در بعضی از اقسام کُند و در بعضی سریع است ولی معمولاً نسبت به سایر قلم‌ها کُندتر است و گردش قلم در آن آزادانه و نرم نیست و بعضی از روش‌ها فقط جنبه نقّاشی و رسم دارد و معقلی محض رسم کردن است و تنها فرق موشح و معقلی با خطوط دیگر این است که نام آنها را  رسم و نقاشی زبان‌دار بگذاریم.

در خطّ کوفی علاوه بر اینکه حروف مشابه هستند شکل‌های بعضی با بعضی دیگر هم شباهت دارد و در زمان خواندن موجب اشتباه می‌شود مانند (ر و) که نزدیک به همدیگر دیده می‌شود و بسیاری از حروف با هم شباهت دارند و اگر بخواهیم این ضعف برطرف شود لازم است که نویسنده فرق زیادی بین این تشابهات قائل شود مثلاً بین دال و کاف همیشه رعایت کند دال را کوتاه و کوچک و کاف را دراز و بزرگ بنویسد و برای بقیه هم به همین شکل تفاوتی ایجاد کند.


خط شبه کوفی
خط شبه کوفی همچنین گاهی خط شبه عربی سبکی از تزئینات استفاده شده در طول قرون وسطی یا رنسانس بود. متشکل از تقلید از خط عربی کوفی، یا گاهی خط عربی بهم چسبیده، در متنی غیر عربی است: «تقلید از عربی در هنر اروپا اغلب به عنوان شبه کوفی توصیف می‌شوند، با وام گرفتن از اصطلاحی در خط عربی که بر خطوط مستقیم و زاویه‌دار تأکید دارد و عمدتاً برای تزئینات معماری به کار برده می‌شود».

شبه کوفی اغلب در هنر رنسانس در نگاره‌هایی از مردم سرزمین مقدس و به خصوص مریم باکره ظهور پیدا می‌کند. این یک مثال از تاثیرهای اسلامی بر هنر غربی است.

© کلیه حقوق متعلق به صاحب اثر و پرتال فرهنگی راسخون است. استفاده از مطالب و آثار فقط با ذکر منبع بلامانع است.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط