پرسش :
چرا سورهى يس را قلب قرآن دانستهاند؟
پاسخ :
علامه طباطبايى )ره( در ابتداى تفسير اين سوره، مطلب را چنين توضيح مىدهد:
»غرض اين سوره، بيان اصول سه گانهى دين است؛ منتها، مطلب را نخست از مسألهى دعوت شروع كرده و حال مردم را در رد و قبول دعوت انبيا بيان كرده و فرموده است: نتيجهى دعوت حق انبيا، احياى مردم است و اين كه آنان در راه سعادت واقع شوند و حجت بر مخالفان تمام شود و به عبارت ديگر، تكميل هر دو دستهى مردم است؛ عدهاى را در طريق سعادت و عدهاى را در طريق شقاوت) آن گاه بعد از بيان مسأله نبوت، به مسأله توحيد منتقل شده و آياتى چند از نشانههاى وحدانيت خدا را برشمرده؛ سپس به مسأله معاد منتقل شده و زنده شدن مردم در قيام براى گرفتن جزا و جداسازى مجرمين از متقين را بيان كرده است) سرانجام حال هر يك از اين دو طايفه را توصيف كرده و در آخر، دوباره به همان مطلبى كه آغاز كرده بود، برگشته است و خلاصهاى از اصول سه گانه را بيان و بر آنها استدلال كرده و سوره را به پايان رسانده است، و از آيات برجسته و بسيار علمى اين سوره، آيهى: انما أمره اذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون - فسبحان الذى بيده ملكوت كل شىء و اليه ترجعون ( يس 82 - 83/36: امر او چون [آفرينش) چيزى را اراده كند، تنها همين است كه به آن مىگويد »باش!« پس موجود مىشود) - پس منزه است كسى كه ملكوت هر چيزى به دست اوست و به سوى او بازگردانده مىشويد) است) پس اين سوره شأنى عظيم دارد؛ چون هم متعرض اصول سه گانه و هم متعرض شاخههايى است كه از آن اصول منشعب مىشود؛ [لذا) روايات متعددى هم از طرق شيعه ( مثلا: شيخ صدوق، ثواب الأعمال، ص 138، حديث از امام صادق )ع() و هم از طرق اهل سنت ( مثلا: تفسير الدر المنثور، ج 5، ص 256، به روايت انس و ابوهريره و معقل بن يسار از پيامبر اكرم )ص() آمده است كه: لكل شىء قلب و قلب القران يس)« ( ترجمه تفسير الميزان، ج 17، صص 89 - 90)
علامه طباطبايى )ره( در ابتداى تفسير اين سوره، مطلب را چنين توضيح مىدهد:
»غرض اين سوره، بيان اصول سه گانهى دين است؛ منتها، مطلب را نخست از مسألهى دعوت شروع كرده و حال مردم را در رد و قبول دعوت انبيا بيان كرده و فرموده است: نتيجهى دعوت حق انبيا، احياى مردم است و اين كه آنان در راه سعادت واقع شوند و حجت بر مخالفان تمام شود و به عبارت ديگر، تكميل هر دو دستهى مردم است؛ عدهاى را در طريق سعادت و عدهاى را در طريق شقاوت) آن گاه بعد از بيان مسأله نبوت، به مسأله توحيد منتقل شده و آياتى چند از نشانههاى وحدانيت خدا را برشمرده؛ سپس به مسأله معاد منتقل شده و زنده شدن مردم در قيام براى گرفتن جزا و جداسازى مجرمين از متقين را بيان كرده است) سرانجام حال هر يك از اين دو طايفه را توصيف كرده و در آخر، دوباره به همان مطلبى كه آغاز كرده بود، برگشته است و خلاصهاى از اصول سه گانه را بيان و بر آنها استدلال كرده و سوره را به پايان رسانده است، و از آيات برجسته و بسيار علمى اين سوره، آيهى: انما أمره اذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون - فسبحان الذى بيده ملكوت كل شىء و اليه ترجعون ( يس 82 - 83/36: امر او چون [آفرينش) چيزى را اراده كند، تنها همين است كه به آن مىگويد »باش!« پس موجود مىشود) - پس منزه است كسى كه ملكوت هر چيزى به دست اوست و به سوى او بازگردانده مىشويد) است) پس اين سوره شأنى عظيم دارد؛ چون هم متعرض اصول سه گانه و هم متعرض شاخههايى است كه از آن اصول منشعب مىشود؛ [لذا) روايات متعددى هم از طرق شيعه ( مثلا: شيخ صدوق، ثواب الأعمال، ص 138، حديث از امام صادق )ع() و هم از طرق اهل سنت ( مثلا: تفسير الدر المنثور، ج 5، ص 256، به روايت انس و ابوهريره و معقل بن يسار از پيامبر اكرم )ص() آمده است كه: لكل شىء قلب و قلب القران يس)« ( ترجمه تفسير الميزان، ج 17، صص 89 - 90)