پرسش :
ايمان چيست؟
پاسخ :
هر جاندارى براى خود دلبستگىهايى دارد. انسان نيز غير از دلبستگىهاى مادى به پارهاى از معنويات مانند، معرفت و زيبايى و... دلبستگى دارد. ايمان نيز نوعى حالت دلبستگى واپسين است كه تمام دعاوى ديگر را تحت شعاع قرار مىدهد.
قلمرو ايمان براى هر انسان حريم مقدسى است؛ يعنى دلبستگى واپسين انسان در نهايت به امر قدسى تبديل مىگردد و آن گاه است كه عنصر شجاعت و جسارت و عشق از آن زایيده مىشود.
متعلق ايمان هميشه امر معينى است. لذا شخص مؤمن بايد به آن معرفت داشته باشد.[1]
براى واژه ی «ايمان» بر اساس مسلك های مختلف، تعاريف مختلفى شده است. علامه ی طباطبايى (قدس سره) به عنوان يك فيلسوف شيعى و يك مفسر قرآن، ايمان را چنين معنا مىكند:
"ايمان تنها صرف «علم» و «معرفت» نيست؛ زيرا بعضى آيات خبر از ارتداد افرادى مىدهد كه با وجود علم منحرف و مرتد شدند، بلكه مؤمن علاوه بر علم، التزام به مقتضاى علم خود نيز بايد داشته باشد و بر طبق مؤداى علم، بايد عقد قلب داشته باشد به طورى كه آثار علم هر چند فى الجمله، از او بروز نمايد. پس كسي كه علم دارد به اين كه خداى تعالى الاهى است كه جز او الاهى نيست و التزام به مقتضاى علمش دارد؛ يعنى در مقام انجام مراسم عبوديت خود و عبادت خدا بر مىآيد، چنين كسى مؤمن است".[2]
از آن جا كه در قرآن مجيد خواستههاى خدا از انسان بر محور ايمان دور مىزند و در صدها آيه با تعبيرات مؤكد و گوناگون از مخاطبان خواسته شده كه با ايمان آوردن به نجات خود بپردازند،[3] لذا معناى ايمان براى انديشمندان اسلامى اهميت خاصى پيدا كرده است.
در ميان متكلمان اسلام درباره ی حقيقت ايمان سه نظريه ی عمده وجود دارد:
1- از نظر «اشاعره» حقيقت ايمان عبارت است از: تصديق وجود خداوند به پيامبران و امرها و نهىهاى او كه به وسيلهى پيامبران بيان شده، و اقرار زبانى به همهى تصديق هاى قلبى؛ يعنى شهادت دادن به حقانيت واقعى آشكار شده و پذيرفتن آن واقعيت. اين حالت از يك طرف گونهاى تسليم و خضوع روانى است (عقد القلب) و از طرف ديگر نوعى ارتباط فعالانه با موضوع تصديق و شهادت است.[4]
2- از نظر «معتزله» حقيقت ايمان عبارت است از: عمل به تكليف و انجام وظيفه.
تصديق وجود خداوند و پيامبران خود يك عمل به وظيفه است. وظايف ديگر انجام واجبات و ترك محرمات است و كسي كه به تمامى وظايف خود عمل نمايد «مؤمن» به شمار مىرود. از نظر ايشان ايمان با عمل محقق مىشود نه با نظر.[5]
3- اين نظر كه بيشتر از سوى فيلسوفان متكلم اظهار شده است مىگويد:
حقيقت ايمان عبارت است از: علم و معرفت فلسفى به واقعيت هاى عالم هستى.
به عبارت ديگر؛ سير نفس انسان در مراحل كمال نظرى حقيقت ايمان را تشكيل مىدهد. پس عمل به واجبات و ترك محرمات - كه سير نفس در مراحل كمال عملى است - آثار خارجى اين علم و معرفت است، و هر چه كه عقايد مورد نظر يك مؤمن با واقعيات هستى مطابقت بيشترى داشته باشد، ايمان وى كاملتر خواهد بود.[6] چنانچه صدر المتألهين در آغاز سفر سوم از اسفار اربعه وقتى مىخواهد وارد مباحث الهيات بالمعنى الاخص شود مىنويسد:
"ثم اعلم ان هذه القسم من الحكمة التى حاولنا الشروع فيها هو افضل اجزائها و هو الايمان الحقيقى بالله و آياته و اليوم الآخر، المشار اليه فى قوله تعالى: «و المؤمنون كل امن بالله و الملائكته و كتبه و رسله»، و قوله: «و من يكفر بالله و ملائكته و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعيداً». وهو مشتمل على علمين شريفين: احدهما العلم بالمبدأ و ثانيها العلم بالمعاد، و يندرج فى العلم بالمبدأ معرفة اله و صفاته و افعاله و آثاره، و فى العلم بالمعاد معرفة النفس و القيام و علم النبوات».[7]
در اين نظريه تصديق خدا و پيامبران به معناى يك تصديق منطقى مطرح است كه به يك واقعيت خارجى مربوط مىشود و بخشى از معرفت به عالم هستى است و مفهوم عمل به وظيفه و تكليف خارج از مفهوم ايمان است.
اما از نظر عرفا ايمان نه علم است و نه عمل و نه شهادت دادن، بلكه جوهر ايمان عبارتست از: اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همه ی اغيار. "الايمان هو الذى يجمعك الى اله و يجمعك بالله، و الحق واحد و المؤمن متوحد و من وافق الاشياء فرقّة الاهواء و من تفرق عن الله بهواه و اتبع شهوته و ما يهواه فاته الحق": ايمان آن است كه ترا سوى خداى عزوجل گرداند و به خداى گرد آرد؛ يعنى ايمان آوردن به خداى اقبال آوردن به سوى حق تعالى است و درست نگردد اقبال آوردن، مگر به اعراض از غير حق. پس هر چيزى كه سر خويش به وى مشغول كردى جز حق، به همان مقدار اعراض آوردى از حق تعالى و نقصان آوردن اندر ايمان، چون ايمان اقبال باشد و اعراض ضد وى (و الضدان لايجتمعان)".[8]
متكلمين مسيحى نيز بيشتر طريقه ی عرفانى را در تعريف ايمان پيش گرفتهاند
ايان باربور مىنويسد:
"تيليخ" گفته است كه دين همواره با مسائل مربوط به «دلبستگى واپسين» سر و كار دارد كه سه خصيصه دارد. اول: دلبستگى واپسين داشتن؛ يعنى تعهد بىمحابا، بيعت و سرسپردگى. اين موضوع، موضوع مرگ و زندگى است، چه پاى معناى زندگانى در ميان است و انسان زندگىاش را در گروى اين مىگذارد كه يا اين عهد را به سر برد، يا جان را بر سر اين كار بگذارد. دوم: دلبستگى واپسين يك ارزش والا پديد مىآورد كه ساير ارزش ها بر وفق و طبق آن تنظيم مىگردد.
سوم: اين كه دلبستگى واپسين در دل خود يك ديدگاه شامل و جامع، و جهت يافتگى زندگى، نهان دارد؛ چرا كه به همه ی حوزههاى زندگى و همه ی هستى انسان مربوط مىشود».[9]
در جاى ديگر از قول "ريچارد سن" مىنگارد:
«براى پى بردن به مراد كتاب مقدس يا الهيات اهل كتاب از كلمه ی ايمان بايد به اين نكته پى برد كه مراد از آن القای يك فهم يا يك انديشه به شيوهاى كه از معرفت برهانى كمتر باشد، نيست. مسأله، مسأله ی باور كردن است، نه اثبات كردن».[10]
اين نظريه ضمن اين كه قصد دارد ايمان را امرى فراتر از علم و معرفت و برهان بداند، مىخواهد اين نكته را روشن سازد كه ايمان امرى متناقض با عقل نيست و عملى كوركورانه محسوب نمىگردد.
«در بسيارى از آيات و عبارات "عهد جديد"، ايمان را نقطه ی مقابل بيم و اضطراب مىيابيم. ايمان عبارت است از: جهت يافتگى يا اهتداى اراده و بيشتر اعتقاد پسين در يك شخص است تا متقاعد شدن به صدق و صحت يك قضيه. اعتماد يا وثوق واكنشى است كه از "وثوق پذيرى" خدا و آمرزگارى و لطف او انگيخته مىشود، و در عين حال عمل انسانى وثوق كردن نيز هست. چه در اعتماد به خداوند است كه انسان از حول و قوه خويش دست مىشويد. روى آوردن به خدا مستلزم روى برتاختن از هر آن چيزى است كه بيش از آن محل وثوق و اعتماد بوده است. ايمان مستلزم »ايمان ورزى، توكل، بيعت، و اطاعت است».[11]
ايمان گرايى[Fideism):[12)
ايمان گرايى را در فارسى معادل واژهى "فيدئيسم" (Fideism) به كار مىبرند. اين واژه در برابر "عقل گرايى" به معناى كلامىاش قرار دارد. در ديدگاه ايمان گرايانه حقايق دينى مبتنى بر ايمان است و از راه خرد ورزى و استدلال نمىتوان به حقايق دست يافت. سابقه ی تاريخى اين مدعا طولانى است و به زمان پولس قديس مىرسد، اما بروز جدى و پرنفوذ اين جريان از قرن نوزدهم تا زمان حاضر مىباشد كه به ويژه در غرب و در مسيحيت به چشم مىخورد.
ايمان گرايى به دو شكل عمده افراطى و اعتدال تقسيم مىشود:
1- ايمان گرايى افراطى يا خرد ستيز (ضد عقل):
"شستوف" يكى از ايمان گرايان افراطى، گفته است: «رد همه ی معيارهاى عقلى بخشى از ايمان راستين است». وى معتقد است اين كه انسان به فرض مثال بتواند بر اساس آموزههاى دينى و بدون هيچ دليلى عقلى ايمان بياورد كه (2+2=5)، چنين ايمان و باورى نمونهاى از ايمان راستين است».[13]
از ديدگاه "كى يركگور" و ساير ايمان گرايان افراطى، ماهيت حقايق دينى با هر نوع اثبات عقلانى ناسازگار است، و حقايق دينى تنها بر اساس ايمان مورد پذيرش و اعتماد قرار مىگيرند. اصول دينى نه تنها "فراعقل"، بلكه "ضد عقل" هستند.[14]
2- ايمان گرايى اعتدالى، يا خرد گريز، يا غير عقلى:
اين گونه ايمان گرايى در درون سنت مسيحى"اگوسينى" به وجود آمد. در اين ديدگاه ضمن تأكيد بر تقدم ايمان بر عقل، عقل و استدلال هم، براى جست و جو از حقايق دينى و نيز براى تبيين و فهم اين حقايق مىتواند تا اندازهاى نقش آفرين باشد.[15]
ايمان گرايى در تفكر اسلامى:
هر چند كه زمينهها و ضرورتهاى وجود ايمان گرايى افراطى در تفكر اسلامى - آنچنانكه در غرب و مسيحيت به وجود آمد وجود ندارد، اما در عين حال نمونههايى از آثار متفكران اسلامى بىشباهت به ايمان گرايى غربى نيست.
به عنوان مثال گرايشات قشرىگرى و اخبارىگرى و جمودگرا به سبكى ايمان گرايانه استدلال و برهان ورزى و تعقل محورى را در دين كنار مىنهد.
نيز گفتار برخى از عرفاى اسلامى همچون "محى الدين عربى" در فتوحات مكيه نشانههايى از ايمان گرايى افراطى دارد. به عقيده وى هرگاه كسى بر مبناى تعقل ايمان آورد، به واقع ايمان نياورده است؛ زيرا ايمان راستين آن است كه مستند به وحى باشد، در حالي كه اين ايمان مستند به عقل است.[16]
"امام محمد غزالى" را مىتوان در عداد ايمان گرايان اعتدالى محسوب كرد. وى بر آن است كه كلام مدرس (استاد) نمىتواند ايمان بيافريند. به عقيدهى وى ايمان آن گونه نيست كه با تأملات و تعملات عقلى به چنگ آيد. ايمان نوعى نور روشنگر است كه خدا به عنوان موهبتى رايگان و از سر لطف در اختيار بندگان قرار مىدهد.
"مولوى" نيز گرايش صرف به عقل و تكيه بر برهان را چون راه رفتن با پاى چوبين مىداند و عقل را فروتر از عشق و ايمان مىنهد. از ديدگاه وى، ايمان بر آمده از مفاهيم و براهين، هر دم در آستانه ی فروپاشى است.[17]
ملاحظه:
به نظر مىرسد يكى از علل گرايش ايمان گرايى چه در مسيحيت و چه در اسلام زياده روى عقل گرايان و گرفتار كردن گوهر ايمان در پيچ و خمهاى مسائل فلسفى و استدلال بوده است.
همچنین در مسيحيت ناتوانى فلسفه ی ايشان در اثبات دعاوى متافيزيكى اين روند را تشديد كرده است. در واقع بسيارى ازمتفكران مسيحى با ايمان مواضع خواستهاند گوهر دين و ايمان را از سيطره ی بحث هاى سرد و بىروح عقلانى و كلامى نجات دهند.[18]
پی نوشتها:
[1] پل تيلیخ، پويایى ايمان، ترجمه، حسين نوروزى، ص 16، 17، انتشارات حكمت، تهران، 1375 هش.
[2] طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه، تفسير الميزان، ج18، ص 411 - 412، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى، 1363 هش.
[3] مانند سوره ی و العصر: بسم الله الرحمن الرحيم، والعصر. ان الانسان لفى خسر،الاّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
[4] نك: مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعرى، ج 1، ص 347، مصر، 1969م؛ اللمع، ص 75، چاپ مدينه، 1975 م؛ تقتازانى، شرح المقاصد، ج2، ص 184، چاپ عثمانى، 1305 هق، به نقل از محمد مجتهد شبسترى، ايمان و آزادى، ص 12، طرح نو، تهران، سوم 79 ش.
[5] درباره ی عقايد معتزله، نك: احمد امين، فجر الاسلام و ضحى الاسلام، مبحث معتزله.
[6] شهيد ثانى، حقايق الايمان، ص 16، 17، 18.
[7] صدر الدين، محمد شيرازى، الحكمة المتعاليه فى الاسفار العقليه الاربعة، ج6، ص 7، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان، چهارم، 1990 م.
[8] خلاصه ی شرح التعريف، از متون عرفانى قرن پنجم، ص 227، انتشارات بنياد فرهنگ ايران.
[9] ايان باربور، علم و دين، ترجمه، بهاء الدين خرمشاهى، ص 257، مركز نشر دانشگاهى تهران، 62.
[10] همان، ص 259
Alam Riehardson, cd. A Theological Work book of the bible ) london, SCM press, 1951 pb)
[11] همان، ص 260.
[12] بحث ايمان گرايى، اقتباس از كتاب "فرهنگ واژهها" نوشته ی عبدالرسول بيات و ديگران.
[13]همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] همان.
[17] همان.
[18] همان.
منبع: http://farsi.islamquest.net
هر جاندارى براى خود دلبستگىهايى دارد. انسان نيز غير از دلبستگىهاى مادى به پارهاى از معنويات مانند، معرفت و زيبايى و... دلبستگى دارد. ايمان نيز نوعى حالت دلبستگى واپسين است كه تمام دعاوى ديگر را تحت شعاع قرار مىدهد.
قلمرو ايمان براى هر انسان حريم مقدسى است؛ يعنى دلبستگى واپسين انسان در نهايت به امر قدسى تبديل مىگردد و آن گاه است كه عنصر شجاعت و جسارت و عشق از آن زایيده مىشود.
متعلق ايمان هميشه امر معينى است. لذا شخص مؤمن بايد به آن معرفت داشته باشد.[1]
براى واژه ی «ايمان» بر اساس مسلك های مختلف، تعاريف مختلفى شده است. علامه ی طباطبايى (قدس سره) به عنوان يك فيلسوف شيعى و يك مفسر قرآن، ايمان را چنين معنا مىكند:
"ايمان تنها صرف «علم» و «معرفت» نيست؛ زيرا بعضى آيات خبر از ارتداد افرادى مىدهد كه با وجود علم منحرف و مرتد شدند، بلكه مؤمن علاوه بر علم، التزام به مقتضاى علم خود نيز بايد داشته باشد و بر طبق مؤداى علم، بايد عقد قلب داشته باشد به طورى كه آثار علم هر چند فى الجمله، از او بروز نمايد. پس كسي كه علم دارد به اين كه خداى تعالى الاهى است كه جز او الاهى نيست و التزام به مقتضاى علمش دارد؛ يعنى در مقام انجام مراسم عبوديت خود و عبادت خدا بر مىآيد، چنين كسى مؤمن است".[2]
از آن جا كه در قرآن مجيد خواستههاى خدا از انسان بر محور ايمان دور مىزند و در صدها آيه با تعبيرات مؤكد و گوناگون از مخاطبان خواسته شده كه با ايمان آوردن به نجات خود بپردازند،[3] لذا معناى ايمان براى انديشمندان اسلامى اهميت خاصى پيدا كرده است.
در ميان متكلمان اسلام درباره ی حقيقت ايمان سه نظريه ی عمده وجود دارد:
1- از نظر «اشاعره» حقيقت ايمان عبارت است از: تصديق وجود خداوند به پيامبران و امرها و نهىهاى او كه به وسيلهى پيامبران بيان شده، و اقرار زبانى به همهى تصديق هاى قلبى؛ يعنى شهادت دادن به حقانيت واقعى آشكار شده و پذيرفتن آن واقعيت. اين حالت از يك طرف گونهاى تسليم و خضوع روانى است (عقد القلب) و از طرف ديگر نوعى ارتباط فعالانه با موضوع تصديق و شهادت است.[4]
2- از نظر «معتزله» حقيقت ايمان عبارت است از: عمل به تكليف و انجام وظيفه.
تصديق وجود خداوند و پيامبران خود يك عمل به وظيفه است. وظايف ديگر انجام واجبات و ترك محرمات است و كسي كه به تمامى وظايف خود عمل نمايد «مؤمن» به شمار مىرود. از نظر ايشان ايمان با عمل محقق مىشود نه با نظر.[5]
3- اين نظر كه بيشتر از سوى فيلسوفان متكلم اظهار شده است مىگويد:
حقيقت ايمان عبارت است از: علم و معرفت فلسفى به واقعيت هاى عالم هستى.
به عبارت ديگر؛ سير نفس انسان در مراحل كمال نظرى حقيقت ايمان را تشكيل مىدهد. پس عمل به واجبات و ترك محرمات - كه سير نفس در مراحل كمال عملى است - آثار خارجى اين علم و معرفت است، و هر چه كه عقايد مورد نظر يك مؤمن با واقعيات هستى مطابقت بيشترى داشته باشد، ايمان وى كاملتر خواهد بود.[6] چنانچه صدر المتألهين در آغاز سفر سوم از اسفار اربعه وقتى مىخواهد وارد مباحث الهيات بالمعنى الاخص شود مىنويسد:
"ثم اعلم ان هذه القسم من الحكمة التى حاولنا الشروع فيها هو افضل اجزائها و هو الايمان الحقيقى بالله و آياته و اليوم الآخر، المشار اليه فى قوله تعالى: «و المؤمنون كل امن بالله و الملائكته و كتبه و رسله»، و قوله: «و من يكفر بالله و ملائكته و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعيداً». وهو مشتمل على علمين شريفين: احدهما العلم بالمبدأ و ثانيها العلم بالمعاد، و يندرج فى العلم بالمبدأ معرفة اله و صفاته و افعاله و آثاره، و فى العلم بالمعاد معرفة النفس و القيام و علم النبوات».[7]
در اين نظريه تصديق خدا و پيامبران به معناى يك تصديق منطقى مطرح است كه به يك واقعيت خارجى مربوط مىشود و بخشى از معرفت به عالم هستى است و مفهوم عمل به وظيفه و تكليف خارج از مفهوم ايمان است.
اما از نظر عرفا ايمان نه علم است و نه عمل و نه شهادت دادن، بلكه جوهر ايمان عبارتست از: اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همه ی اغيار. "الايمان هو الذى يجمعك الى اله و يجمعك بالله، و الحق واحد و المؤمن متوحد و من وافق الاشياء فرقّة الاهواء و من تفرق عن الله بهواه و اتبع شهوته و ما يهواه فاته الحق": ايمان آن است كه ترا سوى خداى عزوجل گرداند و به خداى گرد آرد؛ يعنى ايمان آوردن به خداى اقبال آوردن به سوى حق تعالى است و درست نگردد اقبال آوردن، مگر به اعراض از غير حق. پس هر چيزى كه سر خويش به وى مشغول كردى جز حق، به همان مقدار اعراض آوردى از حق تعالى و نقصان آوردن اندر ايمان، چون ايمان اقبال باشد و اعراض ضد وى (و الضدان لايجتمعان)".[8]
متكلمين مسيحى نيز بيشتر طريقه ی عرفانى را در تعريف ايمان پيش گرفتهاند
ايان باربور مىنويسد:
"تيليخ" گفته است كه دين همواره با مسائل مربوط به «دلبستگى واپسين» سر و كار دارد كه سه خصيصه دارد. اول: دلبستگى واپسين داشتن؛ يعنى تعهد بىمحابا، بيعت و سرسپردگى. اين موضوع، موضوع مرگ و زندگى است، چه پاى معناى زندگانى در ميان است و انسان زندگىاش را در گروى اين مىگذارد كه يا اين عهد را به سر برد، يا جان را بر سر اين كار بگذارد. دوم: دلبستگى واپسين يك ارزش والا پديد مىآورد كه ساير ارزش ها بر وفق و طبق آن تنظيم مىگردد.
سوم: اين كه دلبستگى واپسين در دل خود يك ديدگاه شامل و جامع، و جهت يافتگى زندگى، نهان دارد؛ چرا كه به همه ی حوزههاى زندگى و همه ی هستى انسان مربوط مىشود».[9]
در جاى ديگر از قول "ريچارد سن" مىنگارد:
«براى پى بردن به مراد كتاب مقدس يا الهيات اهل كتاب از كلمه ی ايمان بايد به اين نكته پى برد كه مراد از آن القای يك فهم يا يك انديشه به شيوهاى كه از معرفت برهانى كمتر باشد، نيست. مسأله، مسأله ی باور كردن است، نه اثبات كردن».[10]
اين نظريه ضمن اين كه قصد دارد ايمان را امرى فراتر از علم و معرفت و برهان بداند، مىخواهد اين نكته را روشن سازد كه ايمان امرى متناقض با عقل نيست و عملى كوركورانه محسوب نمىگردد.
«در بسيارى از آيات و عبارات "عهد جديد"، ايمان را نقطه ی مقابل بيم و اضطراب مىيابيم. ايمان عبارت است از: جهت يافتگى يا اهتداى اراده و بيشتر اعتقاد پسين در يك شخص است تا متقاعد شدن به صدق و صحت يك قضيه. اعتماد يا وثوق واكنشى است كه از "وثوق پذيرى" خدا و آمرزگارى و لطف او انگيخته مىشود، و در عين حال عمل انسانى وثوق كردن نيز هست. چه در اعتماد به خداوند است كه انسان از حول و قوه خويش دست مىشويد. روى آوردن به خدا مستلزم روى برتاختن از هر آن چيزى است كه بيش از آن محل وثوق و اعتماد بوده است. ايمان مستلزم »ايمان ورزى، توكل، بيعت، و اطاعت است».[11]
ايمان گرايى[Fideism):[12)
ايمان گرايى را در فارسى معادل واژهى "فيدئيسم" (Fideism) به كار مىبرند. اين واژه در برابر "عقل گرايى" به معناى كلامىاش قرار دارد. در ديدگاه ايمان گرايانه حقايق دينى مبتنى بر ايمان است و از راه خرد ورزى و استدلال نمىتوان به حقايق دست يافت. سابقه ی تاريخى اين مدعا طولانى است و به زمان پولس قديس مىرسد، اما بروز جدى و پرنفوذ اين جريان از قرن نوزدهم تا زمان حاضر مىباشد كه به ويژه در غرب و در مسيحيت به چشم مىخورد.
ايمان گرايى به دو شكل عمده افراطى و اعتدال تقسيم مىشود:
1- ايمان گرايى افراطى يا خرد ستيز (ضد عقل):
"شستوف" يكى از ايمان گرايان افراطى، گفته است: «رد همه ی معيارهاى عقلى بخشى از ايمان راستين است». وى معتقد است اين كه انسان به فرض مثال بتواند بر اساس آموزههاى دينى و بدون هيچ دليلى عقلى ايمان بياورد كه (2+2=5)، چنين ايمان و باورى نمونهاى از ايمان راستين است».[13]
از ديدگاه "كى يركگور" و ساير ايمان گرايان افراطى، ماهيت حقايق دينى با هر نوع اثبات عقلانى ناسازگار است، و حقايق دينى تنها بر اساس ايمان مورد پذيرش و اعتماد قرار مىگيرند. اصول دينى نه تنها "فراعقل"، بلكه "ضد عقل" هستند.[14]
2- ايمان گرايى اعتدالى، يا خرد گريز، يا غير عقلى:
اين گونه ايمان گرايى در درون سنت مسيحى"اگوسينى" به وجود آمد. در اين ديدگاه ضمن تأكيد بر تقدم ايمان بر عقل، عقل و استدلال هم، براى جست و جو از حقايق دينى و نيز براى تبيين و فهم اين حقايق مىتواند تا اندازهاى نقش آفرين باشد.[15]
ايمان گرايى در تفكر اسلامى:
هر چند كه زمينهها و ضرورتهاى وجود ايمان گرايى افراطى در تفكر اسلامى - آنچنانكه در غرب و مسيحيت به وجود آمد وجود ندارد، اما در عين حال نمونههايى از آثار متفكران اسلامى بىشباهت به ايمان گرايى غربى نيست.
به عنوان مثال گرايشات قشرىگرى و اخبارىگرى و جمودگرا به سبكى ايمان گرايانه استدلال و برهان ورزى و تعقل محورى را در دين كنار مىنهد.
نيز گفتار برخى از عرفاى اسلامى همچون "محى الدين عربى" در فتوحات مكيه نشانههايى از ايمان گرايى افراطى دارد. به عقيده وى هرگاه كسى بر مبناى تعقل ايمان آورد، به واقع ايمان نياورده است؛ زيرا ايمان راستين آن است كه مستند به وحى باشد، در حالي كه اين ايمان مستند به عقل است.[16]
"امام محمد غزالى" را مىتوان در عداد ايمان گرايان اعتدالى محسوب كرد. وى بر آن است كه كلام مدرس (استاد) نمىتواند ايمان بيافريند. به عقيدهى وى ايمان آن گونه نيست كه با تأملات و تعملات عقلى به چنگ آيد. ايمان نوعى نور روشنگر است كه خدا به عنوان موهبتى رايگان و از سر لطف در اختيار بندگان قرار مىدهد.
"مولوى" نيز گرايش صرف به عقل و تكيه بر برهان را چون راه رفتن با پاى چوبين مىداند و عقل را فروتر از عشق و ايمان مىنهد. از ديدگاه وى، ايمان بر آمده از مفاهيم و براهين، هر دم در آستانه ی فروپاشى است.[17]
ملاحظه:
به نظر مىرسد يكى از علل گرايش ايمان گرايى چه در مسيحيت و چه در اسلام زياده روى عقل گرايان و گرفتار كردن گوهر ايمان در پيچ و خمهاى مسائل فلسفى و استدلال بوده است.
همچنین در مسيحيت ناتوانى فلسفه ی ايشان در اثبات دعاوى متافيزيكى اين روند را تشديد كرده است. در واقع بسيارى ازمتفكران مسيحى با ايمان مواضع خواستهاند گوهر دين و ايمان را از سيطره ی بحث هاى سرد و بىروح عقلانى و كلامى نجات دهند.[18]
پی نوشتها:
[1] پل تيلیخ، پويایى ايمان، ترجمه، حسين نوروزى، ص 16، 17، انتشارات حكمت، تهران، 1375 هش.
[2] طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه، تفسير الميزان، ج18، ص 411 - 412، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى، 1363 هش.
[3] مانند سوره ی و العصر: بسم الله الرحمن الرحيم، والعصر. ان الانسان لفى خسر،الاّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
[4] نك: مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعرى، ج 1، ص 347، مصر، 1969م؛ اللمع، ص 75، چاپ مدينه، 1975 م؛ تقتازانى، شرح المقاصد، ج2، ص 184، چاپ عثمانى، 1305 هق، به نقل از محمد مجتهد شبسترى، ايمان و آزادى، ص 12، طرح نو، تهران، سوم 79 ش.
[5] درباره ی عقايد معتزله، نك: احمد امين، فجر الاسلام و ضحى الاسلام، مبحث معتزله.
[6] شهيد ثانى، حقايق الايمان، ص 16، 17، 18.
[7] صدر الدين، محمد شيرازى، الحكمة المتعاليه فى الاسفار العقليه الاربعة، ج6، ص 7، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان، چهارم، 1990 م.
[8] خلاصه ی شرح التعريف، از متون عرفانى قرن پنجم، ص 227، انتشارات بنياد فرهنگ ايران.
[9] ايان باربور، علم و دين، ترجمه، بهاء الدين خرمشاهى، ص 257، مركز نشر دانشگاهى تهران، 62.
[10] همان، ص 259
Alam Riehardson, cd. A Theological Work book of the bible ) london, SCM press, 1951 pb)
[11] همان، ص 260.
[12] بحث ايمان گرايى، اقتباس از كتاب "فرهنگ واژهها" نوشته ی عبدالرسول بيات و ديگران.
[13]همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] همان.
[17] همان.
[18] همان.
منبع: http://farsi.islamquest.net