پرسش :
شبهه: علت طلاقها و ازدواجهاي متعدد امام حسن ـ عليه السّلام ـ چه بود؟
پاسخ :
دشمنان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ براي خدشهدار كردن شخصيت آنان از هيچ كوششي فروگذار نكردهاند، آنان ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ را بزرگترين مانع در مسير اهداف شوم خود ميدانستند، از اين رو ميكوشيدند تا به هر وسيله ممكن آن مردان الهي را از چشم مردم بيندازند؛ اتهام طلاقهاي زياد به امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ بخشي از همين مقوله به شمار ميرود.
جهت روشن شدن موضوع را در بخشهاي زير پي ميگيريم:
بخش اول: نكوهش طلاق از ديدگاه اسلام و جواز آن در مواقع ضرورت.
بخش دوم: بررسي نسبت طلاقهاي زياد به امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ .
بخش سوم: ريشهيابي اين نسبت.
بخش اول: در آيين مقدس اسلام طلاق از محرمات به شمار نيامده ولي امري خوشايند نيز شمرده نشده است.
از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه فرمود: در ميان كارهايي كه حلال شمرده شده چيزي ناپسندتر از طلاق نيست، همانا خداوند كساني را كه زود طلاق ميدهند دشمن ميدارد.[1] امام امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت كرده فرمود: ازدواج كنيد و طلاق ندهيد، همانا عرش الهي از طلاق به لرزه در ميآيد.[2]
مذمّت طلاق در آيين اسلام امري واضح است ولي عوامل مختلفي سبب بروز طلاق ميشوند كه در برخي از موارد، طلاق امري اجتناب ناپذير ميشود؛ گاهي ممكن است به وسيلهي قانون دو نفر را وادار كرد تا با يكديگر همراهي و همكاري كنند و لكن نميتوان دو نفر را مجبور كرد تا هم ديگر را دوست بدارند و براي هم فداكاري كنند و شريك غم و شادي يكديگر باشند. بر اين اساس دين اسلام به جهت مصالح جامعه و خانواده در موارد ضرورت طلاق را جايز دانسته است.
با توجه به ديدگاه اسلام نسبت به طلاق به يقين ميتوان ادعا كرد: امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ كه نمونههاي كاملي از اسلام مجسم بودهاند به همه احكام در نهاييترين مرحله آن پايبند بوده و به آن عمل ميكردهاند؛ طلاق هم يكي از آن احكام است، آن بزرگواران زندگي خانوادگي را بر اساس استمرار و دوام پايهگذاري كرده بودند و همواره سعي داشتند به هنگام بروز اختلاف با تفاهم و استدلال منطقي به محيط خانواده گرمي بخشيده و از طلاق پرهيز كنند، ولي در صورتي كه اختلاف عميق بود، در نهايت بيميلي اقدام به جدايي ميكردند؛ طلاقهايي كه در زندگي امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ آمده از اين قبيل است. در اين قسمت به نقل نمونهاي بسنده ميكنيم:
اختلاف عقيده سبب شد كه آن حضرت يكي از همسران خود كه از طايفه بني شيبان بود طلاق دهد؛ به امام ـ عليه السّلام ـ خبر دادند كه او نظر خوارج را دارد؛ امام حسن ـ عليه السّلام ـ او را طلاق داد و فرمود: خوش ندارم كه قطعه آتشي از آتشهاي جهنم را دركنار خود ببينم.[3]
بخش دوم: يكي از مسائل بيپايهاي كه قرنها مورخان اسلامي در كتابهاي خود آوردهاند، نسبت طلاقهاي زياد به سبط اكبر امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ است، آنان بدون توجه به صحت و سقم اين موضوع مطالبي را نقل كردهاند كه دشمنان اسلام جهت ضربه زدن به شخصيت آن حضرت از اين مطالب سوء استفاده كرده و آن بزرگوار را فردي شهوت ران و خوشگذران معرفي كردهاند.
در كتب شيعه و سني روايتهاي متعددي وارد شده كه با تعبيرهاي گوناگون حكايت از آن داردكه امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ «مطلاق» بوده يعني زياد طلاق ميداده است؛ و امام امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ از اين جهت از وي گلايه داشته است.
الف: بيان احاديث شيعه
1. عبدالله بن سنان از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند: علي ـ عليه السّلام ـ بر فراز منبر فرمود: به فرزندم زن ندهيد، همانا او زنان را زياد طلاق ميدهد؛ در آن هنگام مردي از طايفه «همدان» به پا خواست و گفت: به خدا سوگند به او زن ميدهيم، چون او فرزند رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ است، اگر خواست آنان را نگه دارد، و اگر خواست طلاق دهد.[4]
2. يحيي بن ابي العلاء از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل كرده است: حسن بن علي ـ عليهم السّلام ـ پنجاه زن را طلاق داد؛ و در ادامه مطالبي به مضمون روايت سابق آمده است.[5]
3. عبدالله بن سنان به نقل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميگويد: مردي به حضور امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ رسيد و عرض كرد: براي مشورت آمدهام، حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ و عبدالله جعفر به خواستگاري دخترم آمدهاند، امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: كسي كه با او مشورت ميشود بايد امين باشد، امام حسن زنان را طلاق ميدهد، او را به ازدواج حسين درآور كه براي دخترت بهتر است.[6]
عمده رواياتي كه از طريق شيعه در موضوع «مطلاق» بودن امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ وارد شده همين سه روايت است كه بايد از جهت سند و مضمون، نقد و بررسي شود.
1. بررسي سند احاديث
حديث اول: در سلسله رجال سند اين حديث دو نفر به نامهاي حميد بن زياد و حسن بن محمد بن سماعه واقع شدهاند كه هر دو واقفي مذهب هستند.[7]
اردبيلي درباره روايات حميد بن زياد ميگويد: به نظر من احاديث حُميد بن زياد پذيرفتني است به شرط اين كه خالي از معارض باشد؛[8] ميدانيم روايات متعددي كه بر نكوهش طلاق دلالت دارند همگي معارض با اين روايت است.
حديث دوم: راوي آن يحيي بن أبي العلاء رازي است كه توثيق نشده و مجهول است.[9]
نكته ديگر اين كه: به احتمال قوي حديث اول و دوم بيانگر يك واقعه هستند كه با دو سند ذكر شده و مرد به پا خاسته در حديث دوم همان رجل «همداني» است.
حديث سوم: مأخذ اين حديث محاسن برقي است، نجاشي درباره برقي چنين آورده است: احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان برقي، اهل كوفه وثقه است ولي از ضعفا روايت ميكند و احاديث مرسله زيادي دارد.[10]
از اين رو اعتماد به روايت برقي با توجه به تعارض آن با احاديثي كه در مذمت طلاق وارد شده، مشكل است.
2. بررسي مضمون احاديث
در اين روايات امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ با واژه «مطلاق» زياد طلاق دهنده توصيف شده است. در اين باره توجه به چند نكته ضروري است:
الف. به يقين طلاقهاي زياد لازمه ازدواجهاي زياد است، مورخان در اين زمينه هم نسبتهايي به آن حضرت دادهاند، برخي تعداد همسران آن حضرت را هفتاد[11] و برخي نود[12] و بعضي ديگر تا سيصد[13] همسر براي امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ گفتهاند، نقلهاي ديگري هم در كتب تاريخي و روايي آمده كه طرح آنها ضرورتي ندارد.
در اينجا توجه به چند مطلب لازم است:
1. تضاد فاحش در نقلهاي متفاوت خود دلالت بر كذب آنها و سياسي بودن ماجرا دارد و ميتوان ادعا كرد كه اين تهمتها در راستاي از بين بردن شخصيت آن امام همام ـ عليه السّلام ـ بوده است.
2. ابن ابي الحديد در جايي ميگويد: امام حسن ـ عليه السّلام ـ زياد ازدواج ميكرد و در جاي ديگر ميگويد: وقتي همسران آن حضرت را شمردند به هفتاد تن رسيد؛[14] ولي در هنگام بيان اسامي همسران آن امام تنها نام يازده نفر را ميبرد و در معرفي برخي از اين يازده تن نيز تنها نام قبيله آنان را ميبرد.[15] بله در جمعبندي بعضي از محققان تعداد همسران امام ـ عليه السّلام ـ به هيجده تن رسيده است.[16] به راستي اگر همسران آن حضرت زيادتر از اين اندازه بودهاند، چرا نامي از آنان در كتابها ديده نميشود؟
3. اسناد همه اين روايات در جاي خود قابل بحث است كه در اين مختصر نميگنجد.
ب: كسي كه در زندگي با ازدواجها و طلاقهاي زيادي سرگرم باشد بايد داراي فرزندان زيادي باشد، درحالي كه آمار فرزندان آن حضرت را حداكثر بيست و دو پسر و دختر ذكر كردهاند؛[17] و همين طور بايد دامادهاي زيادي داشته باشد در حالي كه تنها از سه نفر به عنوان داماد آن حضرت نام برده شده است:
1. حضرت زين العابدين شوهر أمّ عبدالله؛ 2. عبدالله بن زبير شوهر أمّ الحسن؛ 3. عمرو بن منذر شوهر أمّ سلمه.[18]
ج. در حالات آن حضرت ميخوانيم: امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ هر روز بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب در محراب عبادت مينشست و از طلوع آفتاب تا ظهر جوابگوي گرفتاريهاي مردم بود.[19]
آيا براي كسي كه با خداي خود آن گونه ارتباط دارد و رسيدگي به امور مردمي را سرلوحهي اعمال خود قرار ميدهد ممكن است به نحوي كه در بعضي از نقلهاي تاريخي آمده به زندگي شهواني مشغول باشد؟ روشن است كه اين نسبتها چيزي بهتان و كذب محض نيست كه در راستاي تخريب شخصيت آن حضرت جعل شده است.
بيان احاديث اهل سنت:
1. بلاذري مينويسد: علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: آن قدر حسن ازدواج كرد و طلاق داد كه ترسيدم به خاطر آن برخي از طوايف با ما به دشمني برخيزند.[20]
2. امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ خطاب به مردم كوفه فرمود: به فرزندم حسن ـ عليه السّلام ـ زن ندهيد، چون كه او زياد طلاق ميدهد.[21]
اين روايات نيز، هم از نظر محتوا و هم از نظر سند داراي اشكال است؛ جواب از اشكال محتوايي حديث، همان جوابي است كه در بررسي احاديث شيعه بيان شد.
بررسي سند احاديث اهل سنت:
الف: آنچه را كه بلاذري در كتاب خود آورده، سند آن در نهايت به «ابو صالح» ميرسد كه نام وي «باذام» است، و در كتب رجالي اهل سنت تضعيف شده است.[22]
ب: ابو طالب مكي صاحب قوت القلوب نيز، در ميان اهل سنت فاقد اعتبار است، درباره كتاب قوت القلوب او گفتهاند: در اين كتاب مطالب ناشناخته و منكري را آورده است.[23]
نتيجه: با بررسي محتوي و اسناد احاديث فريقين به اين نتيجه ميرسيم: «مطلاق»بودن حضرت مجتبي ـ عليه السّلام ـ چيزي جز بهتان نيست كه در راستاي ضربه زدن به شخصيت فرهنگي آن حضرت از سوي دشمنان جعل شده است.
بخش سوم: ريشه يابي اين نسبت
اكنون اين سؤال مطرح است كه منشأ اين نسبت ناروا آن هم در سطحي به اين گستردگي از كجاست؟
بررسيها نشان ميدهد كه اين اتهام ناروا در آغاز خلافت بنيعباس نمودار شده است، منصور عباسي بعد از تكيه بر مسند خلافت سياستهاي عجيبي نسبت به مسلمانان به ويژه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در پيش گرفت، او براي مقابله با قيام سادات حسني از هيچ گونه دشمني و اتهام عليه آنان دست نكشيد، پس از اوج گيري نهضت سادات حسني به رهبري محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن ـ عليه السّلام ـ كه تا مرز فروپاشي حكومت منصور پيش رفت، منصور دستور داد عبدالله پدر محمد وعدهاي از همراهان او را زنداني كردند؛ سپس در «هاشميه»[24] براي مردم خطبهاي ايراد كرد؛ در بخشي از آن خطبه آمده است: شما از پيروان و ياوران ما هستيد كه دعوت ما را پذيرفتيد، اگر با غير ما بيعت ميكرديد بهتر از ما نبودند، ما خلافت را براي فرزندان ابوطالب گذاشتيم و نسبت به خلافت آنان كمترين مخالفتي نكرديم؛ علي ـ عليه السّلام ـ بر مسند خلافت نشست و چندان پيش نبرد و سرانجام به حكميت تن داد كه موجب اختلاف امت شد، سپس شيعيان و ياران و معتمدانش بر وي هجوم برده و او را كشتند، بعد از او حسن ـ عليه السّلام ـ خليفه شد ولي مرد اين كار نبود!! خلافت را در برابر اموال پيشنهادي رها كرد... و به زنان روي آورد. امروز با يكي ازدواج ميكرد و فردا ديگري را طلاق ميداد و همواره چنين بود تا از دنيا رفت.[25]
روشن است كه منصور عباسي اين همه دشمني و شخصيت شكني را در راستاي رسيدن به اهداف شوم خود انجام داده است؛ علت آن هم جايگاه ويژه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در ميان اقشار مختلف مردم بوده است، او براي قلع و قمع همه مشكلات در جهت استحكام ريشههاي حكومت نوپاي بني عباس اين اتهام را نسبت به سبط اكبر امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ روا دانست.
[1] . كليني، كافي، متوفاي 329 هـ، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چ سوم، 1367، ج 6، ص 54، ح 2.
[2] . طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، متوفاي قرن 6، مكتبه الاسلاميه، تهران، جزء 9، ص 304.
[3] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، متوفاي 656 هـ ، دار احياء التراث العربي، بيروت، چ دوم، 1387 هـ .ق، ج 16، ص 21.
[4] . كليني، همان، ص 56.
[5] . كليني، همان، ص 56.
[6] . البرقي، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، متوفاي قرن 3، المجمع العالمي لأهل البيت ـ عليه السّلام ـ، چ دوم، 1416 هـ .ق، ج 2، ص 436، ح 2514.
[7] . موسوي، خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، منشورات مدينه العلم، ج 5، ص 116 و ج 6، ص 287، به نقل از نجاشي.
[8] . اردبيلي، محمد بن علي، جامع الرواه، مكتبهالمحمدي، ج 1، ص 284.
[9] . موسوي خويي، همان، ج 20، ص 25.
[10] . النجاشي، احمد بن علي، رجال النجاشي، متوفاي 450 هـ، دار الاضواء، بيروت، چ اول، 1408 هـ، ج 1، صص 204 ـ 205.
[11] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، متوفاق 656 هـ، دار احياء التراث العربي بيروت، چ دوم، 1387 هـ .ق، ج 16، ص 22.
[12] . بلاذري، احمد بن يحيي، كتاب جمل من انساب الاشراف، متوفاي 279 هـ، دار الفكر للطباعه و النشر و التوزيع، چ اول، 1417 هـ، ج 3، ص 277.
[13] . ابن شهر آشوب، محمد بن علي، مناقب آل ابي طالب، متوفاي 588 هـ، انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 30.
[14] . ابن ابي الحديد، همان، ص 22.
[15] . ابن ابي الحديد، همان، ص 21.
[16] . زماني، احمد، حقايق پنهان، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ اول، زمستان 1375، صص 338 ـ 340.
[17] . القرشي، باقر شريف، حياه الامام الحسن بن علي، دار البلاغه، بيروت، چ اول، 1413 هـ، ج 2، ص 449.
[18] . القرشي، باقر شريف، همان، صص 449 ـ 450.
[19] . بلاذري، احمد بن يحيي، كتاب جمل من انساب الاشراف، متوفاي 279 هـ، دار الفكر للطباعه و النشر و التوزيع، چ اول، 1417 هـ، ج 3، ص 274.
[20] . بلاذري، همان، ص 277؛ ابن ابي الحديد، همان، ص 12.
[21] . ابن منظور، محمد بن مكرم، مختصر تاريخ دمش لابن عساكر، متوفاي 711 هـ، دار الفكر، دمشق، چ اول، 1405 هـ، ج 7، ص 28؛ ابن شهر آشوب، همان، ص 30، به نقل از ابوطالب مكي در قوت القلوب.
[22] . ذهبي، محمد بن احمد، ميزان الاعتدال، متوفاي 748 هـ، دار الكتب العلميه، بيروت، چ اول، 1416 هـ، ج 2، صص 3 ـ 4، ش 1123.
[23] . خطيب بغدادي، احمد بن علي، تاريخ بغداد، متوفاي 463 هـ، دار الكتاب العربي، بيروت، ج 3، ص 89.
[24] . شهري درعراق در نزديكي انبار است. المنجد بخش اعلام، واژه هاشميه.
[25] . مسعودي علي بن الحسين بن علي، مروج الذهب، متوفاي 346 هـ، دار المعرفه، بيروت، ج 3، ص 311.
www.andisheqom.com
دشمنان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ براي خدشهدار كردن شخصيت آنان از هيچ كوششي فروگذار نكردهاند، آنان ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ را بزرگترين مانع در مسير اهداف شوم خود ميدانستند، از اين رو ميكوشيدند تا به هر وسيله ممكن آن مردان الهي را از چشم مردم بيندازند؛ اتهام طلاقهاي زياد به امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ بخشي از همين مقوله به شمار ميرود.
جهت روشن شدن موضوع را در بخشهاي زير پي ميگيريم:
بخش اول: نكوهش طلاق از ديدگاه اسلام و جواز آن در مواقع ضرورت.
بخش دوم: بررسي نسبت طلاقهاي زياد به امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ .
بخش سوم: ريشهيابي اين نسبت.
بخش اول: در آيين مقدس اسلام طلاق از محرمات به شمار نيامده ولي امري خوشايند نيز شمرده نشده است.
از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه فرمود: در ميان كارهايي كه حلال شمرده شده چيزي ناپسندتر از طلاق نيست، همانا خداوند كساني را كه زود طلاق ميدهند دشمن ميدارد.[1] امام امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت كرده فرمود: ازدواج كنيد و طلاق ندهيد، همانا عرش الهي از طلاق به لرزه در ميآيد.[2]
مذمّت طلاق در آيين اسلام امري واضح است ولي عوامل مختلفي سبب بروز طلاق ميشوند كه در برخي از موارد، طلاق امري اجتناب ناپذير ميشود؛ گاهي ممكن است به وسيلهي قانون دو نفر را وادار كرد تا با يكديگر همراهي و همكاري كنند و لكن نميتوان دو نفر را مجبور كرد تا هم ديگر را دوست بدارند و براي هم فداكاري كنند و شريك غم و شادي يكديگر باشند. بر اين اساس دين اسلام به جهت مصالح جامعه و خانواده در موارد ضرورت طلاق را جايز دانسته است.
با توجه به ديدگاه اسلام نسبت به طلاق به يقين ميتوان ادعا كرد: امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ كه نمونههاي كاملي از اسلام مجسم بودهاند به همه احكام در نهاييترين مرحله آن پايبند بوده و به آن عمل ميكردهاند؛ طلاق هم يكي از آن احكام است، آن بزرگواران زندگي خانوادگي را بر اساس استمرار و دوام پايهگذاري كرده بودند و همواره سعي داشتند به هنگام بروز اختلاف با تفاهم و استدلال منطقي به محيط خانواده گرمي بخشيده و از طلاق پرهيز كنند، ولي در صورتي كه اختلاف عميق بود، در نهايت بيميلي اقدام به جدايي ميكردند؛ طلاقهايي كه در زندگي امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ آمده از اين قبيل است. در اين قسمت به نقل نمونهاي بسنده ميكنيم:
اختلاف عقيده سبب شد كه آن حضرت يكي از همسران خود كه از طايفه بني شيبان بود طلاق دهد؛ به امام ـ عليه السّلام ـ خبر دادند كه او نظر خوارج را دارد؛ امام حسن ـ عليه السّلام ـ او را طلاق داد و فرمود: خوش ندارم كه قطعه آتشي از آتشهاي جهنم را دركنار خود ببينم.[3]
بخش دوم: يكي از مسائل بيپايهاي كه قرنها مورخان اسلامي در كتابهاي خود آوردهاند، نسبت طلاقهاي زياد به سبط اكبر امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ است، آنان بدون توجه به صحت و سقم اين موضوع مطالبي را نقل كردهاند كه دشمنان اسلام جهت ضربه زدن به شخصيت آن حضرت از اين مطالب سوء استفاده كرده و آن بزرگوار را فردي شهوت ران و خوشگذران معرفي كردهاند.
در كتب شيعه و سني روايتهاي متعددي وارد شده كه با تعبيرهاي گوناگون حكايت از آن داردكه امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ «مطلاق» بوده يعني زياد طلاق ميداده است؛ و امام امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ از اين جهت از وي گلايه داشته است.
الف: بيان احاديث شيعه
1. عبدالله بن سنان از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند: علي ـ عليه السّلام ـ بر فراز منبر فرمود: به فرزندم زن ندهيد، همانا او زنان را زياد طلاق ميدهد؛ در آن هنگام مردي از طايفه «همدان» به پا خواست و گفت: به خدا سوگند به او زن ميدهيم، چون او فرزند رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ است، اگر خواست آنان را نگه دارد، و اگر خواست طلاق دهد.[4]
2. يحيي بن ابي العلاء از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل كرده است: حسن بن علي ـ عليهم السّلام ـ پنجاه زن را طلاق داد؛ و در ادامه مطالبي به مضمون روايت سابق آمده است.[5]
3. عبدالله بن سنان به نقل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميگويد: مردي به حضور امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ رسيد و عرض كرد: براي مشورت آمدهام، حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ و عبدالله جعفر به خواستگاري دخترم آمدهاند، امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: كسي كه با او مشورت ميشود بايد امين باشد، امام حسن زنان را طلاق ميدهد، او را به ازدواج حسين درآور كه براي دخترت بهتر است.[6]
عمده رواياتي كه از طريق شيعه در موضوع «مطلاق» بودن امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ وارد شده همين سه روايت است كه بايد از جهت سند و مضمون، نقد و بررسي شود.
1. بررسي سند احاديث
حديث اول: در سلسله رجال سند اين حديث دو نفر به نامهاي حميد بن زياد و حسن بن محمد بن سماعه واقع شدهاند كه هر دو واقفي مذهب هستند.[7]
اردبيلي درباره روايات حميد بن زياد ميگويد: به نظر من احاديث حُميد بن زياد پذيرفتني است به شرط اين كه خالي از معارض باشد؛[8] ميدانيم روايات متعددي كه بر نكوهش طلاق دلالت دارند همگي معارض با اين روايت است.
حديث دوم: راوي آن يحيي بن أبي العلاء رازي است كه توثيق نشده و مجهول است.[9]
نكته ديگر اين كه: به احتمال قوي حديث اول و دوم بيانگر يك واقعه هستند كه با دو سند ذكر شده و مرد به پا خاسته در حديث دوم همان رجل «همداني» است.
حديث سوم: مأخذ اين حديث محاسن برقي است، نجاشي درباره برقي چنين آورده است: احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان برقي، اهل كوفه وثقه است ولي از ضعفا روايت ميكند و احاديث مرسله زيادي دارد.[10]
از اين رو اعتماد به روايت برقي با توجه به تعارض آن با احاديثي كه در مذمت طلاق وارد شده، مشكل است.
2. بررسي مضمون احاديث
در اين روايات امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ با واژه «مطلاق» زياد طلاق دهنده توصيف شده است. در اين باره توجه به چند نكته ضروري است:
الف. به يقين طلاقهاي زياد لازمه ازدواجهاي زياد است، مورخان در اين زمينه هم نسبتهايي به آن حضرت دادهاند، برخي تعداد همسران آن حضرت را هفتاد[11] و برخي نود[12] و بعضي ديگر تا سيصد[13] همسر براي امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ گفتهاند، نقلهاي ديگري هم در كتب تاريخي و روايي آمده كه طرح آنها ضرورتي ندارد.
در اينجا توجه به چند مطلب لازم است:
1. تضاد فاحش در نقلهاي متفاوت خود دلالت بر كذب آنها و سياسي بودن ماجرا دارد و ميتوان ادعا كرد كه اين تهمتها در راستاي از بين بردن شخصيت آن امام همام ـ عليه السّلام ـ بوده است.
2. ابن ابي الحديد در جايي ميگويد: امام حسن ـ عليه السّلام ـ زياد ازدواج ميكرد و در جاي ديگر ميگويد: وقتي همسران آن حضرت را شمردند به هفتاد تن رسيد؛[14] ولي در هنگام بيان اسامي همسران آن امام تنها نام يازده نفر را ميبرد و در معرفي برخي از اين يازده تن نيز تنها نام قبيله آنان را ميبرد.[15] بله در جمعبندي بعضي از محققان تعداد همسران امام ـ عليه السّلام ـ به هيجده تن رسيده است.[16] به راستي اگر همسران آن حضرت زيادتر از اين اندازه بودهاند، چرا نامي از آنان در كتابها ديده نميشود؟
3. اسناد همه اين روايات در جاي خود قابل بحث است كه در اين مختصر نميگنجد.
ب: كسي كه در زندگي با ازدواجها و طلاقهاي زيادي سرگرم باشد بايد داراي فرزندان زيادي باشد، درحالي كه آمار فرزندان آن حضرت را حداكثر بيست و دو پسر و دختر ذكر كردهاند؛[17] و همين طور بايد دامادهاي زيادي داشته باشد در حالي كه تنها از سه نفر به عنوان داماد آن حضرت نام برده شده است:
1. حضرت زين العابدين شوهر أمّ عبدالله؛ 2. عبدالله بن زبير شوهر أمّ الحسن؛ 3. عمرو بن منذر شوهر أمّ سلمه.[18]
ج. در حالات آن حضرت ميخوانيم: امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ هر روز بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب در محراب عبادت مينشست و از طلوع آفتاب تا ظهر جوابگوي گرفتاريهاي مردم بود.[19]
آيا براي كسي كه با خداي خود آن گونه ارتباط دارد و رسيدگي به امور مردمي را سرلوحهي اعمال خود قرار ميدهد ممكن است به نحوي كه در بعضي از نقلهاي تاريخي آمده به زندگي شهواني مشغول باشد؟ روشن است كه اين نسبتها چيزي بهتان و كذب محض نيست كه در راستاي تخريب شخصيت آن حضرت جعل شده است.
بيان احاديث اهل سنت:
1. بلاذري مينويسد: علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: آن قدر حسن ازدواج كرد و طلاق داد كه ترسيدم به خاطر آن برخي از طوايف با ما به دشمني برخيزند.[20]
2. امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ خطاب به مردم كوفه فرمود: به فرزندم حسن ـ عليه السّلام ـ زن ندهيد، چون كه او زياد طلاق ميدهد.[21]
اين روايات نيز، هم از نظر محتوا و هم از نظر سند داراي اشكال است؛ جواب از اشكال محتوايي حديث، همان جوابي است كه در بررسي احاديث شيعه بيان شد.
بررسي سند احاديث اهل سنت:
الف: آنچه را كه بلاذري در كتاب خود آورده، سند آن در نهايت به «ابو صالح» ميرسد كه نام وي «باذام» است، و در كتب رجالي اهل سنت تضعيف شده است.[22]
ب: ابو طالب مكي صاحب قوت القلوب نيز، در ميان اهل سنت فاقد اعتبار است، درباره كتاب قوت القلوب او گفتهاند: در اين كتاب مطالب ناشناخته و منكري را آورده است.[23]
نتيجه: با بررسي محتوي و اسناد احاديث فريقين به اين نتيجه ميرسيم: «مطلاق»بودن حضرت مجتبي ـ عليه السّلام ـ چيزي جز بهتان نيست كه در راستاي ضربه زدن به شخصيت فرهنگي آن حضرت از سوي دشمنان جعل شده است.
بخش سوم: ريشه يابي اين نسبت
اكنون اين سؤال مطرح است كه منشأ اين نسبت ناروا آن هم در سطحي به اين گستردگي از كجاست؟
بررسيها نشان ميدهد كه اين اتهام ناروا در آغاز خلافت بنيعباس نمودار شده است، منصور عباسي بعد از تكيه بر مسند خلافت سياستهاي عجيبي نسبت به مسلمانان به ويژه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در پيش گرفت، او براي مقابله با قيام سادات حسني از هيچ گونه دشمني و اتهام عليه آنان دست نكشيد، پس از اوج گيري نهضت سادات حسني به رهبري محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن ـ عليه السّلام ـ كه تا مرز فروپاشي حكومت منصور پيش رفت، منصور دستور داد عبدالله پدر محمد وعدهاي از همراهان او را زنداني كردند؛ سپس در «هاشميه»[24] براي مردم خطبهاي ايراد كرد؛ در بخشي از آن خطبه آمده است: شما از پيروان و ياوران ما هستيد كه دعوت ما را پذيرفتيد، اگر با غير ما بيعت ميكرديد بهتر از ما نبودند، ما خلافت را براي فرزندان ابوطالب گذاشتيم و نسبت به خلافت آنان كمترين مخالفتي نكرديم؛ علي ـ عليه السّلام ـ بر مسند خلافت نشست و چندان پيش نبرد و سرانجام به حكميت تن داد كه موجب اختلاف امت شد، سپس شيعيان و ياران و معتمدانش بر وي هجوم برده و او را كشتند، بعد از او حسن ـ عليه السّلام ـ خليفه شد ولي مرد اين كار نبود!! خلافت را در برابر اموال پيشنهادي رها كرد... و به زنان روي آورد. امروز با يكي ازدواج ميكرد و فردا ديگري را طلاق ميداد و همواره چنين بود تا از دنيا رفت.[25]
روشن است كه منصور عباسي اين همه دشمني و شخصيت شكني را در راستاي رسيدن به اهداف شوم خود انجام داده است؛ علت آن هم جايگاه ويژه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در ميان اقشار مختلف مردم بوده است، او براي قلع و قمع همه مشكلات در جهت استحكام ريشههاي حكومت نوپاي بني عباس اين اتهام را نسبت به سبط اكبر امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ روا دانست.
[1] . كليني، كافي، متوفاي 329 هـ، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چ سوم، 1367، ج 6، ص 54، ح 2.
[2] . طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، متوفاي قرن 6، مكتبه الاسلاميه، تهران، جزء 9، ص 304.
[3] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، متوفاي 656 هـ ، دار احياء التراث العربي، بيروت، چ دوم، 1387 هـ .ق، ج 16، ص 21.
[4] . كليني، همان، ص 56.
[5] . كليني، همان، ص 56.
[6] . البرقي، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، متوفاي قرن 3، المجمع العالمي لأهل البيت ـ عليه السّلام ـ، چ دوم، 1416 هـ .ق، ج 2، ص 436، ح 2514.
[7] . موسوي، خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، منشورات مدينه العلم، ج 5، ص 116 و ج 6، ص 287، به نقل از نجاشي.
[8] . اردبيلي، محمد بن علي، جامع الرواه، مكتبهالمحمدي، ج 1، ص 284.
[9] . موسوي خويي، همان، ج 20، ص 25.
[10] . النجاشي، احمد بن علي، رجال النجاشي، متوفاي 450 هـ، دار الاضواء، بيروت، چ اول، 1408 هـ، ج 1، صص 204 ـ 205.
[11] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، متوفاق 656 هـ، دار احياء التراث العربي بيروت، چ دوم، 1387 هـ .ق، ج 16، ص 22.
[12] . بلاذري، احمد بن يحيي، كتاب جمل من انساب الاشراف، متوفاي 279 هـ، دار الفكر للطباعه و النشر و التوزيع، چ اول، 1417 هـ، ج 3، ص 277.
[13] . ابن شهر آشوب، محمد بن علي، مناقب آل ابي طالب، متوفاي 588 هـ، انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 30.
[14] . ابن ابي الحديد، همان، ص 22.
[15] . ابن ابي الحديد، همان، ص 21.
[16] . زماني، احمد، حقايق پنهان، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ اول، زمستان 1375، صص 338 ـ 340.
[17] . القرشي، باقر شريف، حياه الامام الحسن بن علي، دار البلاغه، بيروت، چ اول، 1413 هـ، ج 2، ص 449.
[18] . القرشي، باقر شريف، همان، صص 449 ـ 450.
[19] . بلاذري، احمد بن يحيي، كتاب جمل من انساب الاشراف، متوفاي 279 هـ، دار الفكر للطباعه و النشر و التوزيع، چ اول، 1417 هـ، ج 3، ص 274.
[20] . بلاذري، همان، ص 277؛ ابن ابي الحديد، همان، ص 12.
[21] . ابن منظور، محمد بن مكرم، مختصر تاريخ دمش لابن عساكر، متوفاي 711 هـ، دار الفكر، دمشق، چ اول، 1405 هـ، ج 7، ص 28؛ ابن شهر آشوب، همان، ص 30، به نقل از ابوطالب مكي در قوت القلوب.
[22] . ذهبي، محمد بن احمد، ميزان الاعتدال، متوفاي 748 هـ، دار الكتب العلميه، بيروت، چ اول، 1416 هـ، ج 2، صص 3 ـ 4، ش 1123.
[23] . خطيب بغدادي، احمد بن علي، تاريخ بغداد، متوفاي 463 هـ، دار الكتاب العربي، بيروت، ج 3، ص 89.
[24] . شهري درعراق در نزديكي انبار است. المنجد بخش اعلام، واژه هاشميه.
[25] . مسعودي علي بن الحسين بن علي، مروج الذهب، متوفاي 346 هـ، دار المعرفه، بيروت، ج 3، ص 311.
www.andisheqom.com