پرسش :
چه ارتباطي ميان علم و اخلاق وجود دارد؟
پاسخ :
آيا صفات اخلاقي با كسب معرفت و تحصيل علم، ارتباط و پيوندي دارند يا خير؟ آيا ميتوان گفت كه انسانهاي عالم و انديشمند، داراي محاسن و نيكيهاي اخلاقي هستند و همهي انحرافات اخلاقي از جانب جاهلان و افراد عوام صورت ميگيرد؟ آيا اين يك اصل و قاعدهي پذيرفته شدهاي است كه بر اساس آن، زشتيهاي اخلاقي و نابههنجاريهاي اجتماعي را به غير عالمان و همهي خوبيها و رفتارهاي مناسب و آثار و نتايج مطلوب آن را به قشر آگاه و عالمان جامعه اسناد دهيم؟ آيا علم و اخلاق هماهنگ هستند، يا اين كه دو مقولهي جداي از يكديگرند و هيچ گونه ارتباطي ميانشان متصوّر نيست؟
براي پاسخ به اين پرسش، نخست بايد اين ابهام را رفع نمود كه مراد از علم در اين جا چه نوع علمي است. اگر مقصود از علم در پرسش فوق، مطلق علم باشد، پاسخ منفي است؛ يعني چنين نيست كه اگر كسي علوم را فرا گرفت و در فنّ خاصي متخصص گرديد، فرد با اخلاقي ميشود؛ به عنوان مثال، اگر در رشتهي پزشكي يا مهندسي، يك پزشك يا مهندس ماهري شد، پس فرد با اخلاقي است. بنابراين اگر علم به معناي عام و كلي باشد كه شامل همهي علوم گردد، پاسخ اين است كه اخلاق با بسياري از اين علوم هيچ گونه ارتباط و پيوندي ندارد؛ ولي اگر مراد از علم، معارف حقيقي و علوم نافع[1] باشد، بايد گفت كه ميانشان پيوند عميق وجود دارد. علمي كه در انسان، تفكر صحيح را به وجود آورد و فكر درست به او اعطا نمايد، قطعاً در تمام ابعاد زندگي او اثر خواهد گذاشت. اين كه اين معارف و تفكرات صحيح كدام است، در قرآن به طور صريح بيان نشده است. علاّمه طباطبايي(ره) ميفرمايند:
زندگي انسان يك زندگي و حيات فكري است و تفكر آدمي هر چه قدر صحيحتر باشد، حيات انساني پايدارتر است، پس حيات ارزشمند، بر پايهي فكر و معرفت ارزشمند استوار است؛ چنان كه اين نكته را خداوند در آياتي از قرآن بيان فرموده است. هر چند كه اين فكر صحيح در قرآن معين نشده است وليكن اگر انسان به فطرت خويش مراجعه نمايد آن را خواهد يافت.[2]
اگر معرفت صحيح و فكر درست، موجب قوام و پايداري زندگي انساني شود و او را به سوي كمال و سعادت رهنمون سازد، بدون ترديد، بايد در بُعد اخلاقي نيز تأثيرگذار باشد؛ چون شخصي كه از حيث رفتاري، مؤدب به آداب ديني نگردد، دستيابي به حيات انساني و وصول به كمالات معنوي، براي او مقدور نخواهد بود.
پس هرگز نميتوان پيوند تحصيل تفكر درست را با آراسته شدن به آداب و اخلاق ديني ناديده گرفت.
پی نوشتها:
[1]. در اين كه علم با چه ملاك و معياري به نافع و غير نافع تقسيم ميشود و چه علمي را نافع و كدام علم را غير نافع يا ضار مينامند، اقوال مختلف است. برخي گفتهاند كه علوم ديني، نافع و علوم غير ديني، غير نافعاند و گروهي گفتهاند ملاك نافع و ضار اين است كه علم نافع علمي را گويند كه در نفس آدمي تقوا و تواضع را زياد نمايد و هر علمي كه مايهي غرور و خودخواهي گردد، غير نافع است. (مصباح الهدايه، ص 76) بعضي ديگر معتقدند كه مطلقاً علوم نه نافعند و نه مضر. علم في حد نفسه متصف به هيچ وصفي نيست بلكه اين عالم است كه موجب اتصاف به آن ميگردد. اگر علم را در جهت مثبت به كار گيرد نافع و سودمند خواهد بود و اگر در جهت منفي از آن استفاده نمايد، هرچند علم الهي هم باشد مضر خواهد بود.
[2]. الميزان، ج 5، ص 259 ـ 260.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقي، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه(بهار 1381)
آيا صفات اخلاقي با كسب معرفت و تحصيل علم، ارتباط و پيوندي دارند يا خير؟ آيا ميتوان گفت كه انسانهاي عالم و انديشمند، داراي محاسن و نيكيهاي اخلاقي هستند و همهي انحرافات اخلاقي از جانب جاهلان و افراد عوام صورت ميگيرد؟ آيا اين يك اصل و قاعدهي پذيرفته شدهاي است كه بر اساس آن، زشتيهاي اخلاقي و نابههنجاريهاي اجتماعي را به غير عالمان و همهي خوبيها و رفتارهاي مناسب و آثار و نتايج مطلوب آن را به قشر آگاه و عالمان جامعه اسناد دهيم؟ آيا علم و اخلاق هماهنگ هستند، يا اين كه دو مقولهي جداي از يكديگرند و هيچ گونه ارتباطي ميانشان متصوّر نيست؟
براي پاسخ به اين پرسش، نخست بايد اين ابهام را رفع نمود كه مراد از علم در اين جا چه نوع علمي است. اگر مقصود از علم در پرسش فوق، مطلق علم باشد، پاسخ منفي است؛ يعني چنين نيست كه اگر كسي علوم را فرا گرفت و در فنّ خاصي متخصص گرديد، فرد با اخلاقي ميشود؛ به عنوان مثال، اگر در رشتهي پزشكي يا مهندسي، يك پزشك يا مهندس ماهري شد، پس فرد با اخلاقي است. بنابراين اگر علم به معناي عام و كلي باشد كه شامل همهي علوم گردد، پاسخ اين است كه اخلاق با بسياري از اين علوم هيچ گونه ارتباط و پيوندي ندارد؛ ولي اگر مراد از علم، معارف حقيقي و علوم نافع[1] باشد، بايد گفت كه ميانشان پيوند عميق وجود دارد. علمي كه در انسان، تفكر صحيح را به وجود آورد و فكر درست به او اعطا نمايد، قطعاً در تمام ابعاد زندگي او اثر خواهد گذاشت. اين كه اين معارف و تفكرات صحيح كدام است، در قرآن به طور صريح بيان نشده است. علاّمه طباطبايي(ره) ميفرمايند:
زندگي انسان يك زندگي و حيات فكري است و تفكر آدمي هر چه قدر صحيحتر باشد، حيات انساني پايدارتر است، پس حيات ارزشمند، بر پايهي فكر و معرفت ارزشمند استوار است؛ چنان كه اين نكته را خداوند در آياتي از قرآن بيان فرموده است. هر چند كه اين فكر صحيح در قرآن معين نشده است وليكن اگر انسان به فطرت خويش مراجعه نمايد آن را خواهد يافت.[2]
اگر معرفت صحيح و فكر درست، موجب قوام و پايداري زندگي انساني شود و او را به سوي كمال و سعادت رهنمون سازد، بدون ترديد، بايد در بُعد اخلاقي نيز تأثيرگذار باشد؛ چون شخصي كه از حيث رفتاري، مؤدب به آداب ديني نگردد، دستيابي به حيات انساني و وصول به كمالات معنوي، براي او مقدور نخواهد بود.
پس هرگز نميتوان پيوند تحصيل تفكر درست را با آراسته شدن به آداب و اخلاق ديني ناديده گرفت.
پی نوشتها:
[1]. در اين كه علم با چه ملاك و معياري به نافع و غير نافع تقسيم ميشود و چه علمي را نافع و كدام علم را غير نافع يا ضار مينامند، اقوال مختلف است. برخي گفتهاند كه علوم ديني، نافع و علوم غير ديني، غير نافعاند و گروهي گفتهاند ملاك نافع و ضار اين است كه علم نافع علمي را گويند كه در نفس آدمي تقوا و تواضع را زياد نمايد و هر علمي كه مايهي غرور و خودخواهي گردد، غير نافع است. (مصباح الهدايه، ص 76) بعضي ديگر معتقدند كه مطلقاً علوم نه نافعند و نه مضر. علم في حد نفسه متصف به هيچ وصفي نيست بلكه اين عالم است كه موجب اتصاف به آن ميگردد. اگر علم را در جهت مثبت به كار گيرد نافع و سودمند خواهد بود و اگر در جهت منفي از آن استفاده نمايد، هرچند علم الهي هم باشد مضر خواهد بود.
[2]. الميزان، ج 5، ص 259 ـ 260.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقي، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه(بهار 1381)