پرسش :
چرا دين آزادي را محدود مي كند؟
پاسخ :
دين بخشهاي مختلفي دارد؛ يك سلسله از مسائل آن فردي و شخصي است، و فرد در زندگي شخصي خود، ولو هيچ كس اطّلاعي پيدا نكند، حتّي در دلش هم بايد رعايت كند. دين ميگويد در دلت هم نسبت به ديگران سوءظن نداشته باش. امّا اينها محل بحث نيست.
كلام در آزاديهايي است كه دين آنها را محدود كرده، دولت اسلامي آن محدوديتها را تأمين و با مخالفين آنها برخورد ميكند؛ والاّ مسائل شرعي، اگركاملاً فردي باشد و هيچ سرايتي به ديگران نداشته باشد، اصلاً محل بحثِ اين آزاديها نيست؛ منتها دين با آن بينش عميقي كه اولياي دين داشتند، واسطهها را هم در نظر گرفته است؛ مثلاً اگر كسي بيايد وسط خيابان شرب خمر كند، با اينكه عمل او را يك كار اجتماعي به حساب نميآورند، ولي، چون دين اين كار را تظاهر به فسق، و داراي آثار سوئي براي جامعه ميداند، آن را از نظر اجتماعي ممنوع كرده و يك جرم كيفري به حساب آورده و مجازات هم برايش تعيين كرده است.
دين ميگويد اين مسئله اجتماعي است، وقتي در حضور ديگران انجام ميگيرد، از آن اطلاع پيدا ميكنند و بر ديگران تأثير ميگذارد. براي اينكه اثر نگذارد و كمكم به ديگران سرايت نكند، بايد آب را از سرچشمه بست.
تماس بدني مرد و زن بيگانه و بوسيدن، در زندگي غربي شايع است. گاهي حتّي به عنوان ادب است. فرض كنيد اگر يك خانم در مجلسي سخنراني كرد، يك كار هنري زيبايي نشان داد يا شعري خواند، در بسياري از كشورها حق اين خانم است كه افراد برجسته به عنوان احترام او را ببوسند. اگر به اين حد هم نرسد، حدّاقل ميگويند آزاد است، و دوست دارد روبوسي كند. همچنان كه مردها مصافحه ميكنند.
امّا اسلام، دست دادن و تماس بدني مرد با زن نامحرم را ممنوع كرده است، تا آن همه مفاسد بر آن مترتب نشود. اين رفتار، ولو به عنوان احترام هم باشد، براي جامعه ضررهايي دارد. سلامت فكري، رواني، فرهنگي جامعه را به خطر مياندازد. پس دخالت دين براي جلوگيري از فساد است.
بحث در مسائل اجتماعي و محدودهي دخالت دولت است، نه حلال و حرامهاي شخصي و خصوصي و محرمانه. مصداق بارز آن، امر به معروف و نهي از منكر است كه دين آن را واجب ميداند، ولي دگرانديشان، ليبرالها و آزادانديشان، امر به معروف و نهي از منكر را مهمترين تضادّ دين با آزادي، يك فضولي در كار ديگران، جلوگيري از كار آنان و تضييع حقّ ديگران ميدانند.
پس جواب اين سؤال كه چرا دين در مسائل اجتماعي دخالت ميكند، اين است كه فساد به جامعه سرايت نكند؛ چيزهايي را كه در حقيقت فساد هستند؛ يعني با جوهرهي انساني انسان نميسازند و مانع رشد و تكامل او ميشوند منع كرده است؛ البته عدّهاي فساد را چيز ديگري ميدانند. آنها دين را فساد ميدانند و با اصلاحات قصد حذف دين را دارند؛ ولي از ديدگاه اسلام، فساد چيزي است كه مانع رشد و تكامل انساني ميشود. اصلاحش هم به اين است كه كاري كند كه فساد از جامعه رخت بربندد، تا انسان بتواند در مسير تكاملي خود قدم بردارد.
شايد منظور كساني كه مسئلهي آزادي را مطرح كردهاند، آن بخش از آزادي باشد كه مخالف دين نباشد، مثل آزادي انتخاب، گفتوگو و عقيده و تا حدودي، آزادي بيان و انديشه.
ما يك بحث كبروي و يك بحث صغروي داريم. در اينجا، يك بحث اين است كه، آنچه با دين منافات ندارد، ممنوع نيست. و هيچ دينشناسي در اين ترديد ندارد. اگر كسي ميگويد: فلان كار ممنوع است، به خاطر اين است كه دين منع كرده است والاّ به عنوان دين و نظام اسلامي يا روحانيّتي كه حامي دين است، عملي را كه دين اجازه داده است ممنوع نميكند. همانطور كه بدعتگذاري در دين حرام است، حرام كردن حلالها هم گناه است و هيچ مسلماني حق ندارد به عنوان دين بگويد، چيزي را كه دين حلال كرده است انجام ندهيد. اين، مثل حلال كردن حرامهاست و خداوند در مورد آن، خطاب به پيامبر(ص) فرموده است:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ.[1]
همانطور كه خدا دوست دارد احكام الزامياش در جامعه اجرا شود، دوست دارد مردم از احكامي هم كه اجازه دارند، استفاده كنند. بنابراين، هيچ كس در كبري بحثي ندارد؛ اگر دين چيزي را حلال كرد، هيچ كس حق حرام كردن آن را ندارد، مگر اين كه به عنوان ثانوي دين برگردد؛ بنابراين، در اين كبري جاي بحثي نيست؛ امّا اين كه آيا دين چنين چيزهايي را اجازه داده، يا نداده است و تا چه اندازه اجازه داده است، بحثهاي صغروي است و جاي بحث دارد.
ما بر اساس مباني اسلامي پذيرفتيم كه منابع اسلامي، شامل كتاب و سنّت است، بايد آنچه را كتاب و سنّت ميگويد قبول كنيم و نبايد قرآن را مورد نقد و تجربه قرار دهيم.
روشنفكرهاي ديني ميگويند: قرآن را بايد نقد كرد؛ و تجربه، درستي و نادرستي آن را مشخص ميكند. اين بحث ديگري است؛ امّا اگر قبول كردند كه راه شناخت احكام دين، قرآن و سنّت است، بايد همان روشي كه ما در فقه داريم اجرا شود؛ يعني به مواردي كه دين اجازه داده يا منع كرده است، توجّه، و درجاهايي كه اختلاف نظر وجود دارد به فتواي مجتهدين عمل نمود.
كلام در اين است كه آيا ميتوان با چيزهايي كه دين منع كرده و از امور قطعياست مخالفت نمود يا آن را مخالف آزادي شمرد؟ در دين قطعيّاتي همچون نصّ قرآن و احاديث قطعي داريم. در اين موارد اعلاميهي حقوق بشر جوابگو نيست و همان اشكالها وجود دارد.
پی نوشت:
[1] . سورهي تحريم (66)، آيهي 1.
منبع: دين و آزادي، آیت الله محمد تقي مصباح يزدي، نشر مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علمیه (1381).
دين بخشهاي مختلفي دارد؛ يك سلسله از مسائل آن فردي و شخصي است، و فرد در زندگي شخصي خود، ولو هيچ كس اطّلاعي پيدا نكند، حتّي در دلش هم بايد رعايت كند. دين ميگويد در دلت هم نسبت به ديگران سوءظن نداشته باش. امّا اينها محل بحث نيست.
كلام در آزاديهايي است كه دين آنها را محدود كرده، دولت اسلامي آن محدوديتها را تأمين و با مخالفين آنها برخورد ميكند؛ والاّ مسائل شرعي، اگركاملاً فردي باشد و هيچ سرايتي به ديگران نداشته باشد، اصلاً محل بحثِ اين آزاديها نيست؛ منتها دين با آن بينش عميقي كه اولياي دين داشتند، واسطهها را هم در نظر گرفته است؛ مثلاً اگر كسي بيايد وسط خيابان شرب خمر كند، با اينكه عمل او را يك كار اجتماعي به حساب نميآورند، ولي، چون دين اين كار را تظاهر به فسق، و داراي آثار سوئي براي جامعه ميداند، آن را از نظر اجتماعي ممنوع كرده و يك جرم كيفري به حساب آورده و مجازات هم برايش تعيين كرده است.
دين ميگويد اين مسئله اجتماعي است، وقتي در حضور ديگران انجام ميگيرد، از آن اطلاع پيدا ميكنند و بر ديگران تأثير ميگذارد. براي اينكه اثر نگذارد و كمكم به ديگران سرايت نكند، بايد آب را از سرچشمه بست.
تماس بدني مرد و زن بيگانه و بوسيدن، در زندگي غربي شايع است. گاهي حتّي به عنوان ادب است. فرض كنيد اگر يك خانم در مجلسي سخنراني كرد، يك كار هنري زيبايي نشان داد يا شعري خواند، در بسياري از كشورها حق اين خانم است كه افراد برجسته به عنوان احترام او را ببوسند. اگر به اين حد هم نرسد، حدّاقل ميگويند آزاد است، و دوست دارد روبوسي كند. همچنان كه مردها مصافحه ميكنند.
امّا اسلام، دست دادن و تماس بدني مرد با زن نامحرم را ممنوع كرده است، تا آن همه مفاسد بر آن مترتب نشود. اين رفتار، ولو به عنوان احترام هم باشد، براي جامعه ضررهايي دارد. سلامت فكري، رواني، فرهنگي جامعه را به خطر مياندازد. پس دخالت دين براي جلوگيري از فساد است.
بحث در مسائل اجتماعي و محدودهي دخالت دولت است، نه حلال و حرامهاي شخصي و خصوصي و محرمانه. مصداق بارز آن، امر به معروف و نهي از منكر است كه دين آن را واجب ميداند، ولي دگرانديشان، ليبرالها و آزادانديشان، امر به معروف و نهي از منكر را مهمترين تضادّ دين با آزادي، يك فضولي در كار ديگران، جلوگيري از كار آنان و تضييع حقّ ديگران ميدانند.
پس جواب اين سؤال كه چرا دين در مسائل اجتماعي دخالت ميكند، اين است كه فساد به جامعه سرايت نكند؛ چيزهايي را كه در حقيقت فساد هستند؛ يعني با جوهرهي انساني انسان نميسازند و مانع رشد و تكامل او ميشوند منع كرده است؛ البته عدّهاي فساد را چيز ديگري ميدانند. آنها دين را فساد ميدانند و با اصلاحات قصد حذف دين را دارند؛ ولي از ديدگاه اسلام، فساد چيزي است كه مانع رشد و تكامل انساني ميشود. اصلاحش هم به اين است كه كاري كند كه فساد از جامعه رخت بربندد، تا انسان بتواند در مسير تكاملي خود قدم بردارد.
شايد منظور كساني كه مسئلهي آزادي را مطرح كردهاند، آن بخش از آزادي باشد كه مخالف دين نباشد، مثل آزادي انتخاب، گفتوگو و عقيده و تا حدودي، آزادي بيان و انديشه.
ما يك بحث كبروي و يك بحث صغروي داريم. در اينجا، يك بحث اين است كه، آنچه با دين منافات ندارد، ممنوع نيست. و هيچ دينشناسي در اين ترديد ندارد. اگر كسي ميگويد: فلان كار ممنوع است، به خاطر اين است كه دين منع كرده است والاّ به عنوان دين و نظام اسلامي يا روحانيّتي كه حامي دين است، عملي را كه دين اجازه داده است ممنوع نميكند. همانطور كه بدعتگذاري در دين حرام است، حرام كردن حلالها هم گناه است و هيچ مسلماني حق ندارد به عنوان دين بگويد، چيزي را كه دين حلال كرده است انجام ندهيد. اين، مثل حلال كردن حرامهاست و خداوند در مورد آن، خطاب به پيامبر(ص) فرموده است:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ.[1]
همانطور كه خدا دوست دارد احكام الزامياش در جامعه اجرا شود، دوست دارد مردم از احكامي هم كه اجازه دارند، استفاده كنند. بنابراين، هيچ كس در كبري بحثي ندارد؛ اگر دين چيزي را حلال كرد، هيچ كس حق حرام كردن آن را ندارد، مگر اين كه به عنوان ثانوي دين برگردد؛ بنابراين، در اين كبري جاي بحثي نيست؛ امّا اين كه آيا دين چنين چيزهايي را اجازه داده، يا نداده است و تا چه اندازه اجازه داده است، بحثهاي صغروي است و جاي بحث دارد.
ما بر اساس مباني اسلامي پذيرفتيم كه منابع اسلامي، شامل كتاب و سنّت است، بايد آنچه را كتاب و سنّت ميگويد قبول كنيم و نبايد قرآن را مورد نقد و تجربه قرار دهيم.
روشنفكرهاي ديني ميگويند: قرآن را بايد نقد كرد؛ و تجربه، درستي و نادرستي آن را مشخص ميكند. اين بحث ديگري است؛ امّا اگر قبول كردند كه راه شناخت احكام دين، قرآن و سنّت است، بايد همان روشي كه ما در فقه داريم اجرا شود؛ يعني به مواردي كه دين اجازه داده يا منع كرده است، توجّه، و درجاهايي كه اختلاف نظر وجود دارد به فتواي مجتهدين عمل نمود.
كلام در اين است كه آيا ميتوان با چيزهايي كه دين منع كرده و از امور قطعياست مخالفت نمود يا آن را مخالف آزادي شمرد؟ در دين قطعيّاتي همچون نصّ قرآن و احاديث قطعي داريم. در اين موارد اعلاميهي حقوق بشر جوابگو نيست و همان اشكالها وجود دارد.
پی نوشت:
[1] . سورهي تحريم (66)، آيهي 1.
منبع: دين و آزادي، آیت الله محمد تقي مصباح يزدي، نشر مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علمیه (1381).