جمعه، 26 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا آزادي تكويني و انتخاب گر بودن انسان با توحيد افعالي سازگار است؟


پاسخ :
توحيد افعالي، در اصطلاح كلام و فلسفه‌ي الهي، به اين معنا است كه خداوند در انجام افعال خود، نيازي به ياور و كمك خارج از ذات ندارد و اگر هم كار به گونه‎اي است كه بايد از راه سبب انجام گيرد، آن سبب را خود او مي‎آفريند و سبب قرار مي‎دهد.
از طرف ديگر، در باب توحيد ذاتي و وحدت حقيقي خداوند، بيان شده است كه: تنها هستي مستقل، وجود بي‎نهايت خداست و غير خداوند، همه، موجوداتي در طول هستي او، فقر محض و عين ربط به او هستند و هيچ موجودي در عرض وجود خداوند و مستقل از او نيست؛ لذا هر چه در هستي موجود شود، اعمّ از ذوات و شؤون آنها و حتي افعال اختياري انسان، همه در حقيقت از خداوند و عين احتياج به او هستند. بر اين اساس، در فلسفه گفته مي‎شود: «لا مؤثّر في الوجود الاّ الله» و خداوند، فاعل حقيقي تمام افعال شمرده مي‎شود.
مسئله‎ي اختيار و قدرت انتخاب انسان، امري بديهي است و هر شخصي در خود مي‎يابد كه كارها را با انتخاب خود انجام مي‎دهد و يا ترك مي‎كند. اصل وجود شريعت و تكليف، و عقاب و ثواب نيز با انتخابگر بودن انسان معنا پيدا مي‎كند. با اين حال، براي برخي گروه‎ها، شبهاتي مطرح بوده كه از حل آنها عاجز بوده‎اند و يا درك صحيحي از مسائل اساسي نداشته و در اين باب نظرهاي باطلي را ابراز كرده‎اند.
اگر هستي انسان، هستي مستقل و در عرض هستي خدا فرض شود، از آن‎جا كه يك فعل را نمي‎توان حقيقتاً به دو فاعل در عرض هم نسبت داد، به ناچار، فعلي كه از انسان صادر مي‎گردد، يا بايد فعل خدا باشد و يا فعل انسان؛ آنچه كه اشاعره را به جبر و معتزله را به تفويض كشاند همين تصور غلط و باور شرك‎آلود بود.
اشاعره در پي تبيين آيات و رواياتي كه بيانگر فاعليّت خداوند در تمام مراتب هستي است، نظام علّي و معلولي را انكار نموده‎ و افعال ممكنات را بي‎واسطه به خداوند نسبت داده‎اند. اينان خدا را تا حد ممكنات پايين آورده و متّصف به صفاتي كه منزّه از آن است نموده‌اند و منكر فاعليّت انسان و قايل به جبر شده‎اند.
در مقابل، معتزله كه مي‎خواستند منزّه بودن خداوند از افعال و صفات ناقص انسان‎ها و حكيمانه بودن شريعت و ثواب و عقاب را ثابت كنند، دست خداوند را در تأثير و فاعليّت مطلق، بسته و انسان را تا حدّ مقام خدايي بالا برده و قايل به تفويض شده‎اند. در حقيقت، منشأ همه‎ي اين نظرات باطل، مستقل پنداشتن هستي انسان بود.
اما بر اساس توحيد كه هيچ موجودي در برابر و هم‎عرض هستي خداوند متصوّر نيست، نظريه‎ي مهمّ «الامر بين الامرين» در مكتب اهل بيت(ع) مطرح شد كه بر خلاف معتزله و اشاعره، در عين اين كه خداوند را فاعل حقيقي تمام افعال مي‎شمرد، او را از نقايص و صفات ممكنات منزّه مي‎داند و انسان را فاعل و مسؤول اعمال خويش مي‎شناسد.
توضيح اين كه: در فاعل‎هاي طولي، اسناد حقيقي يك فعل به دو فاعل صحيح است و اگر همه‎ي موجودات را در طول هستي خداوند دانستيم، هر فعلي كه از هر فاعلي سر بزند فعل خدا نيز هست؛ زيرا وقتي وجود خود فاعل، فقر محض و تعلق به خداست، همه‎ي آثار و شؤون او نيز عين‎ ربط به خدا خواهد بود.
فاعل‎هايي كه در طول هستي خداوند قرار دارند، به يك تقسيم، دو گونه‎اند: دسته‎اي از آنها داراي اميال و انگيزه‎هاي متفاوت‎اند و فعل خود را از ميان آنها انتخاب مي‎كنند و گروه ديگر، به خاطر عدم علم يا عدم انگيزه‎هاي مختلف، قدرت انتخاب ندارند؛ و انسان از فاعل‎هاي دسته‎ي اول است كه فعل خود را با توجه به انگيزه‎هايي كه دارد، انتخاب مي‎كند و هر فعلي را كه انتخاب كند، در عين اين كه فعل خود اوست، فعل خدا نيز محسوب مي‎گردد.
بنابراين، با توجه به معناي صحيح توحيد و مؤثّر بودن خداوند در تمام مراتب هستي و منزّه بودن از نقايص، نظريه‎هاي تفويض و جبر، محال و باطل مي‎باشند و تنها فرض صحيح، فاعليّت حقيقي انسان در طول فاعليّت حقيقي خداوند است و اگر اين معنا درست تصوّر شود، شبهات ديگري هم كه در زمينه‎ي اختيار انسان مطرح است پاسخ خود را مي‎يابد.
البتّه، تصوّر درست اين مسائل، متوقّف بر آشنايي با مطالب فلسفي است؛ (نظير: وحدت حقيقي خداوند، مراتب تشكيكي وجود، انواع فاعل‎ها، صفات واجب و ممكن و ...) لذا براي تسهيل بحث، توضيح ديگري را با دو مثال درباره‎ي نحوه‎ي انتساب يك فعل به دو فاعل طولي، ذكر مي‎كنيم:
اول اين كه، وقتي شخصي مشغول نوشتن است اين كار هم به دست او نسبت داده مي‎شود و هم به خود او، و اگر به هر دليلي دست از نوشتن بايستد، باز، ننوشتن به خود آن شخص هم نسبت داده مي‎شود. مثال ديگر اين كه، در عرف جامعه، هرگاه شخصي رياست گروهي را به عهده داشت، وقتي گروه، فرمان او را اجرا مي‎كند، مردم كار انجام شده را هم به گروه و هم به شخص رييس نسبت مي‎دهند. حال اگر رئيس فرمان دهد كه گروه از ميان دو كار، هر كدام را كه خواستند انجام دهند، مردم هر چه را كه گروه انتخاب كند و انجام دهد، به رئيس نيز نسبت مي‎دهند.
با توجه به اين دو مثال، چون خداوند انسان را داراي اختيار و انتخابگر آفريد و انسان به طور تكويني مي‎تواند از ميان افعالي كه توانايي و علم و قدرت انجام آن را دارد، هر كدام را كه خواست برگزيند، پس هر فعلي را كه برگزيد و انجام داد، فعل خداوند نيز محسوب مي‎گردد و در عين حال، چون فعل انسان و نتيجه‌ي گزينش او نيز هست، در مقابل آن مسؤول خواهد بود و واژه‎ي مسؤوليّت و تكليف انسان، تنها در محدوده‎ي توانايي انتخاب او معني مي‎يابد.
منبع: دين و آزادي، آیت الله محمد تقي مصباح يزدي، نشر مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه‌ علمیه (1381).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.