شنبه، 27 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

زمينه هاى پيدايش نظريه ى كثرت گرايى دينى و تاريخچه ى مختصرى از آن را ذكر نماييد.[1]


پاسخ :
در نقد و بررسى يك نظريه، توجه به زمينه هاى پيدايش آن، نقش به سزايى دارد. گاهى شرايط اجتماعى خاصى موجب بروز نظريه اى گرديده است كه دلايل معتبرى براى اثبات آن وجود ندارد و تنها مى توان گفت براى آن دليل تراشى شده است. و گاه نيز يك نظريه ى معتبر، در تغييرات اجتماعى، تأثير مهمى گذاشته است. در اين مبحث نيز براى داورى صحيح در زمينه ى پلوراليسم دينى توجه به زمينه هاى پيدايش اين انديشه و اين كه در كدام قسمت قرار مى گيرد، ضرورى مى نمايد.
خاست گاه انديشه ى پلوراليسم دينى
مسيحيت غرب، بستر رشد و تدوين انديشه ى پلوراليسم دينى است. مسيحيان دوره ى قرون وسطا رفتارهاى خشن و ظالمانه اى با غير مسيحيان داشتند. اين كه انگيزه ى واقعى اين اعمال ناروا چه بوده است، جاى بحث و بررسى دارد؛ امّا متفكّران غربى در عصر روشن گرى، علّت آن را تعصّبات بى جا و نارواى مسيحيان نسبت به دين خود قلمداد كرده اند. مى توان گفت يكى از مهم ترين انگيزه هاى پيدايش پلوراليسم دينى مسيحى، تنفّر از همين برخوردهاى تعصب آميز مسيحيان با مخالفان است.
در عين حال، اين تفكر يك شبه زاييده نشد. مايه هاى اين تفكر را مى توان در انديشه هاى ليبراليستى ـ اعم از ليبراليسم سياسى و دينى ـ يافت.
هر چند بين ليبراليسم سياسى و ليبراليسم دينى، ارتباط قابل ملاحظه اى وجود دارد، ولى نبايد آن ها را با يك ديگر خلط كرد. اصطلاح ليبراليسم را نخستين بار براى يك ايدئولوژى سياسى در اواخر قرن نوزدهم در اروپا به كار بردند و در همان دوره و همان جا بود كه نهضت مربوط به الهيات كه بانى و مؤسّس آن، فردريك شلاير ماخر بود به عنوان پروتستانتيسم ليبرال شناخته شد. با قطع نظر از برخى موارد، معمولاً هر ليبرال سياسى، ليبرال دينى نيز هست و برعكس پروتستان هاى ليبرال نيز معمولاً از نظر سياسى ليبرال هستند و طرز تلقى هر دو گروه نسبت به مسائل اخلاقى، اجتماعى و سياسى، خصوصاً نسبت به مسئله ى رابطه ى دين و سياست، غالباً ريشه در عقايد و نگرش هاى يك سانى دارد.
ليبراليسم سياسى و پلوراليسم دينى
در ليبراليسم سياسى بر اهميت تسامح و تساهل، آزادى عقيده و حقوق خصوصى افراد تأكيد مى شود. آن ها تقسيم بندى دقيقى را بين قلمروِ خصوصى و عمومى اعمال مى كنند و حقّ آزادى نظر و عقيده، خصوصاً عقيده ى دينى را جزء قلمروِ خصوصى افراد مى شمارند. بنا بر اين تسامح نسبت به آراى دينى مبتنى بر ليبراليسم سياسى است و مى توان گفت كثرت گرايى دينى تلاشى است در جهت يافتن مبنايى الهياتى به سود اين تسامح. ارتباط بين پلوراليسم دينى و ليبراليسم را مى توان اين گونه نشان داد كه هر نهاد دينى كه مدّعى معرفت انحصارى باشد، حقّ حجيّت را براى خود قائل است و از اين راه مى تواند مردم را به اطاعت از خود وادار كند.
ليبرال ها براى اين كه مشكل تعارض بين ادعاها را حل كنند، تفاوت هاى دينى را مجاز شمردند و بدين طريق حجيت را از نهادهاى دينى گرفتند؛ امّا اين كار آن ها تنها ناظر بر مقام عمل بود نه مقام نظر؛ آن ها تنها يك روش عملى براى حلّ تعارضات ارايه دادند. امّا كثرت گرايى دينى يك قدم فراتر نهاد و منكر معرفت انحصارى اديان شد؛ با اين بيان كه حقيقت دينى در اديان مختلف وجود دارد و به همين دليل هيچ دينى نمى تواند مدّعى معرفت دينى انحصارى شود تا مبناى حجيت آن قرار گيرد؛ بنابراين كثرت گرايى دينى، مبنايى را در الهيات مسيحى به وجود آورد تا از اين راه حامى ليبراليسم گردد.
ليبراليسم دينى و پلوراليسم دينى
پروتستانتيسم ليبرال تفاسير غير متعارف از كتاب مقدس و ديگر اعتقادات را به راحتى مى پذيرد. از اصول اخلاقى مدرن و اصلاحات اجتماعى مطابق با آن اصول، حمايت دينى مى كند و نسبت به تأملات نظرى در الهيات ترديد مى نمايد. هم چنين يكى از مهم ترين ويژگى هاى پروتستانتيسم ليبرال اين آموزه است كه گوهر دين در تجربه ى دينى شخصى نهفته است؛ نه در اعتقادات، شريعت، مناسك و غير آن. در عين حال، سير تكاملى از پروتستانتيسم ليبرال به سوى پلوراليسم دينى تدريجى بود. برخى از عناصر كثرت گرايى دينى را شايد بشود در نوشته هاى فردريك شلاير ماخر، بنيان گذار پروتستانتيسم ليبرال، يافت. به نظر او، همه ى اديان در بردارنده ى حقيقت الهى هستند و كثرت اديان نتيجه ى احساسات و تجربيات متنوع است. با وجود اين، او تأكيد داشت كه مراحل گوناگون رشد معنوى انسان، موجب بروز اديان متعدد شده است و مسيحيت در بالاترين مرحله قرار دارد. رودولف اتو، يكى ديگر از بزرگان پروتستانتيسم ليبرال، نيز گوهر همه ى اديان را قداست مى دانست.پروتستان براى رفع اختلافات بين فرقه اى در مسيحيت، از اقوال مطرح شده در باره ى گوهر دين حداكثر استفاده را نموده و بر اساس آن، تحولات واقع شده را در كليسا نسبى شمردند. البته قائلين به گوهر دين در قرن نوزدهم، اديان غير مسيحى را مراحلى مقدماتى براى ورود به دين مسيحى مى دانستند و حتّى در نزد آن ها، اسلام نيز مرحله اى مقدماتى براى دين مسيحى بود؛ با اين توجيه كه اعراب صدر اسلام، درك صحيحى از مسيحيت نداشتند و براى ورود به آن لازم بود از اسلام گذر كنند؛ بنا بر اين آن ها معتقد بودند كه مسيحيت كامل ترين تجلّى گوهر دين است. در عين حال اعتقاد به گوهر دين، زمينه ى پيدايش تفكر پلوراليسم دينى را ايجاد كرد.
تاريخ گرايى و پلوراليسم دينى
ارنست ترلچ، يكى از مهم ترين متفكّران الهيات پروتستان ليبرال، در برابر اين ادعاى كمال گرايى مسيحيت، اعلام داشت كه تاريخ، حركتى تدريجى به سوى كامل ترين دين را نشان نمى دهد؛ بلكه اديان گوناگونى را نشان مى دهد كه در كنار هم، در فرهنگ هاى مختلف و در زمان هاى مختلف وجود دارند. البته او در ابتدا برترى دين مسيحيت را بر اساس جاذبه ى شهودى جهانى اش اثبات مى كرد، امّا در نهايت معتقد به نوعى نسبى گرايى دينى شد كه كاملاً مشابه كثرت گرايى معاصر است. او اذعان كرد كه حقيقت مسيحيت، صرفاً وابسته به فرهنگ مسيحى است و در ديگر فرهنگ ها، اديان ديگر به همان اندازه با ارزش و معتبر هستند. علاوه بر ترلچ، ويلهلم ديلتاى نيز معتقد بود كه همه ى اديان از ثمرات تاريخ بشر هستند و آگاهى تاريخى جديد، مبيّن نسبى بودن هر گونه ادعاى دينى و متافيزيكى است. تأثير اين آگاهى تاريخى جديد را در ارزش يابى دينى مى توان در آثار مورخ بزرگ، آرنولد توين بى، يافت. به نظر او، مسيحيان بايد اين آموزه را كه مسيحيت تنها دين حقّ است كنار نهند. اين دسته از متفكرين تاريخ گرا، جلوه هاى مختلف فرهنگ، از جمله دين را ثمره ى طبيعى جريان تاريخ مى دانستند و از اين طريق، تنوّع فرهنگ ها و اديان را به تاريخ مربوط مى ساختند. بر اساس شناخت تاريخى جديد، ديگر كتاب مقدس منشأ علم تاريخ نبود و مدعيّات تاريخى كتاب مقدس، مانند مدعيات تاريخى هر متن ديگر قلمداد شد و در نتيجه برترى دين مسيح بر اديان ديگر نفى گرديد. اين مسئله، راه را براى پلوراليسم دينى هموار ساخت.
رمانتيسيسم و پلوراليسم دينى
رمانتيسيسم هم كه يك نهضت هنرى ادبى در نيمه ى اوّل قرن نوزدهم است، در جهت گيرى پروتستانتيسم ليبرال به سوى پلوراليسم دينى تاثير داشت. اين نهضت بر اهميت احساسات و شهود در مقابل نظريه و حساب گرى تأكيد مى كرد. گوتهلد افرايم لسينگ، از بزرگان نهضت روشن گرى آلمان و نهضت رمانتيك، مدّعى بود كه گوهر دين در اعمال با فضيلت نهفته است و معتقد بود همه ى اديان خوب هستند و هيچ دينى حقيقت مطلق نيست. پروتستانتيسم ليبرال شلاير ماخر، عكس العملى آگاهانه و تأييدى بر رمانتيسيسم رايج بود. موضوعات ويژه ى رمانتيسيسم كه شلاير ماخر آن ها را اعلام كرد، عبارت بودند از: تأكيد بر زندگى باطنى، نوآورى و خود انگيختگى، ادغام ديدگاه دينى در ديدگاه هنرى و امكان اين مسئله كه حقيقت دينى مى تواند شكل هايى عجيب و غريب به خود بگيرد.[2]
پی نوشتها:
[1]. محقق: محمدعلى مبينى، كارشناس ارشد دين شناسى.
[2]. برگرفته از: محمد لگن هاوزن، اسلام و كثرت گرايى.
منبع: پلوراليسم دينى ، رضا مصطفى لو، نشر مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علميه (1380).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.