پرسش :
پس از استقرار مشروطيت روند رشد سكولارها چگونه بوده است؟
پاسخ :
به دنبال پيدايش مفاهيم مقدس نوظهور و تكوين ارزش هاى نوين كه رابطه ى آن با مفاهيم مقدس دينى، هم چون عدالت، اسلام، تشيع، مرجعيت، تقليد و قرآن، مبهم و نامفهوم بود، زمينه ى رشد احزاب و جريان هاى بى ارتباط و حتى معارض دين در جامعه فراهم آمد؛ زيرا با تحول پديد آمده در ارزش هاى نهضت مشروطه، حساسيت هاى مردم نسبت به جريان ها و چهره هاى فكرى سياسى غيردينى از بين رفت و تقسيم بندى هاى جديدى بر اساس مفاهيم بنيادين مشروطه، يعنى «آزادى»، «مساوات»، «برادرى» و غيره صورت گرفت. مردم و رهبران جامعه در يك برش كلّى به مشروطه خواه و مشروعه خواه و يا آزادى خواه و مستبد و... تقسيم شدند و حاميان مشروطه و آزادى و مساوات، محبوب، و مخالفان آن ها به چهره اى مغضوب و ظالم و مستبد مبدّل گرديدند. در چنين فضايى دين داران مخالف مشروطه، منفور، ولى ملحدان و كفّارِ حامى مشروطه، محبوب گرديدند؛ چرا كه با تقدس يافتن آزادى خواهى و مشروطه گرى، قباحت الحاد و ارتداد رنگ باخت.
از اين رو پس از رشد فكر مشروطه ى غربى در نهضت مشروطه، ما شاهد پديده هايى چون توهين به مقدسات و علماى دينى و مخالفت علنى با اصول و فروع شريعت هستيم، به گونه اى كه از شيخ نقل شده است برخى گفتند:
اصول دين دو تاست: توحيد، يعنى اتحاد و اتفاق؛ و عدل، يعنى مساوات.
و يا ديگرى گفت:
زكوة در غلاّت اربعه واجب است و ما غير او را به او ملحق كرديم.
روزنامه ى صور اسرافيل توسل به اهل بيت(عليهم السلام) را محكوم كرد و نوشت:
توسل به هر اسم و رسم شرك است.
و يا برخى ديگر، حرمت اماكن مقدسه را شكسته، قداست آن را با مجلس شوارى ملّى هم طراز شمردند.[1] برخى ديگر، احكام اسلام را تحريف كرده، حكم قصاص را در اسلام نقض نمودند:
چند نفر مسلمان را به جرم قتل يك نفر گبر -كافر- به وضع فجيعى به قتل رساندند و در همان حال شعار زنده باد اسلام سر دادند.[2]
واژگون شدن ارزش ها موجب ورود افراد ناباب و لامذهب و داراى فساد اخلاقى و عقيدتى در كار انقلاب شد، به گونه اى كه از افراد لاابالى گرفته تا فرق ضالّه ى بهايى و ازلى و كفّار، وارد صحنه ى انقلاب شدند و نقش فعّالى پيدا كردند، ولى نيروهاى متديّن و مذهبى، برخى از متن انقلاب به حاشيه و برخى ديگر هم چون شيخ فضل الله نورى و حاميانش به بدترين وجه مجازات شدند. در خصوص فعال شدن اقليّت هاى مذهبى كه تا قبل از انقلاب مشروطه و حتى در آغاز نهضت جزء گروه هاى منزوى و خنثى بودند، كتاب تاريخ استقرار مشروطيت، گزارش هاى متعددى دارد؛ از جمله، در مورد اعتراض آنان به نظر علما در مورد تساوى حقوق كافر و مسلمان در مقررات قضايى مى نويسد:
در مورد الحاقيه ى به قانون اساسى، جامعه ى ارامنه از پيشنهاد مجتهدين مبنى بر اين كه آنها نبايد با مسلمان ها در مقابل قانون حقوق متساوى داشته باشند، سخت خشمگين شده، ارامنه تهديد كرده اند كه اگر قانون مربوط به تساوى حقوق همه، بدون در نظر گرفتن مذهب به تصويب نرسد، آنچه از دستشان برآيد بر ضد آن انجام خواهند داد.[3]
زرتشتيان نيز درخواست هاى فورى داده اند تا برخلاف پيشنهاد مجتهدين، ماده ى مربوط به تساوى حقوق عموم افراد، بدون رعايت مذهب، در متمم قانون اساسى تصويب گردد.[4]
اين ها شاهد گويايى بر قوّت يافتن جريان هاى غيراسلامى در فضاى حاكميت مشروطه ى غربى و در ايام مجلس اول است.
با قدرت يافتن عناصر خودباخته و فرومايه و لاابالى، هرج و مرج و فساد اجتماعى گسترش يافت و ظلم و ستم به صورت افسارگسيخته و كنترل ناشدنى شايع گرديد. كم كم اعتقاد دينى افرادى كه مبناى عقيدتى محكمى نداشتند و از ايمان قوى برخوردار نبودند سست گرديد. استقبال مردم از منابر و شركت در مجالس مذهبى كاهش يافت و يك نوع بى رغبتى و بى مبالاتى نسبت به مسائل شرعى و رعايت حدود الهى در جامعه پيدا شد، به گونه اى كه مرحوم شيخ فضل الله نورى سخت از اين موضوع رنج مى برد و خطاب به مردم مى فرمايد:
من نمى دانم شما مردم چرا اين قدر بى ميل هستيد به تحصيل علم به قانون الهى كه به شما اماميه عطا شده.[5]
اى مردم، از حضور جماعات و استماع مواعظ غفلت ننماييد؛ متاع فانى بدهيد، متاع باقى بخريد.[6]
در مقابل كاهش ميل به آموختن علوم دينى، رغبت به آموختن علوم جديد افزايش يافت، به طورى كه مدارس جديد فعال تر گرديد و مجلس درس روشن فكران، كه غالباً افكار و عقايد الحادى فلاسفه و سياسيون غرب را به خورد مردم مى دادند، گرم تر شد. شيخ شهيد از اين موضوع سخت احساس خطر مى كند و مى فرمايد:
اگر قليل زمانى اين مدارس جديده و آن ملاحده ى از وعاظ به همان حالت دو ساله باقى باشند و بعض معلمين فعلى معلم آنها باشند، من نمى دانم حال اسلام آن اطفال چه خواهد شد. واى به حال سادات مدرسه ى سادات و امثال آن.[7]
عفّت و حجاب سخت مورد تهديد قرار گرفت و غيرت ناموسى عده اى از مردم زايل شد، به گونه اى كه نسبت به عصمت زنان خود بى مبالات شدند؛[8] اندك اندك ميل به يادگيرى خط و زبان بيگانه با متون دينى پيدا شد؛ عده اى طرح تعليم اجبارى زبان پهلوى قديم را در مدارس جديد مطرح كردند، تا دانش آموزان و كودكان ايرانى نتوانند كتب دينى علما را بخوانند؛[9] برخى براى لوث كردن معارف شيعه گفتند: اساساً اين تشيع ساخته و پرداخته ى علماى عصر صفوى است، وگرنه قبل از صفويه، ما دينى به نام تشيع نداريم، صفويه به خاطر ممكلت گيرى، اختلاف ميان شيعه و سنى را به راه انداختند[10]، و بدين ترتيب، اصول و فروع مكتب مورد حمله ى همه جانبه اى قرار گرفت و بنيان باورها و عقايد دينى مردم سست شد.
پی نوشتها:
[1]. ر.ك: شيخ فضل الله نورى، رساله ى تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل، به نقل از: غلامحسين زرگرى نژاد، رسائل مشروطيت، ص 179.
[2]. همان، ص 180.
[3]. حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، ص 351.
[4]. همان، ص 352.
[5]. شيخ فضل الله نورى، رساله ى تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل، به نقل از: غلامحسين زرگرى نژاد، رسائل مشروطيت، ص 184.
[6]. همان، ص 191.
[7]. همان، ص 185.
[8]. ر.ك: همان، ص 191.
[9]. ر.ك: همان، ص 187.
[10]. ر.ك: همان.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ى غربى، جواد سليمانى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384).
به دنبال پيدايش مفاهيم مقدس نوظهور و تكوين ارزش هاى نوين كه رابطه ى آن با مفاهيم مقدس دينى، هم چون عدالت، اسلام، تشيع، مرجعيت، تقليد و قرآن، مبهم و نامفهوم بود، زمينه ى رشد احزاب و جريان هاى بى ارتباط و حتى معارض دين در جامعه فراهم آمد؛ زيرا با تحول پديد آمده در ارزش هاى نهضت مشروطه، حساسيت هاى مردم نسبت به جريان ها و چهره هاى فكرى سياسى غيردينى از بين رفت و تقسيم بندى هاى جديدى بر اساس مفاهيم بنيادين مشروطه، يعنى «آزادى»، «مساوات»، «برادرى» و غيره صورت گرفت. مردم و رهبران جامعه در يك برش كلّى به مشروطه خواه و مشروعه خواه و يا آزادى خواه و مستبد و... تقسيم شدند و حاميان مشروطه و آزادى و مساوات، محبوب، و مخالفان آن ها به چهره اى مغضوب و ظالم و مستبد مبدّل گرديدند. در چنين فضايى دين داران مخالف مشروطه، منفور، ولى ملحدان و كفّارِ حامى مشروطه، محبوب گرديدند؛ چرا كه با تقدس يافتن آزادى خواهى و مشروطه گرى، قباحت الحاد و ارتداد رنگ باخت.
از اين رو پس از رشد فكر مشروطه ى غربى در نهضت مشروطه، ما شاهد پديده هايى چون توهين به مقدسات و علماى دينى و مخالفت علنى با اصول و فروع شريعت هستيم، به گونه اى كه از شيخ نقل شده است برخى گفتند:
اصول دين دو تاست: توحيد، يعنى اتحاد و اتفاق؛ و عدل، يعنى مساوات.
و يا ديگرى گفت:
زكوة در غلاّت اربعه واجب است و ما غير او را به او ملحق كرديم.
روزنامه ى صور اسرافيل توسل به اهل بيت(عليهم السلام) را محكوم كرد و نوشت:
توسل به هر اسم و رسم شرك است.
و يا برخى ديگر، حرمت اماكن مقدسه را شكسته، قداست آن را با مجلس شوارى ملّى هم طراز شمردند.[1] برخى ديگر، احكام اسلام را تحريف كرده، حكم قصاص را در اسلام نقض نمودند:
چند نفر مسلمان را به جرم قتل يك نفر گبر -كافر- به وضع فجيعى به قتل رساندند و در همان حال شعار زنده باد اسلام سر دادند.[2]
واژگون شدن ارزش ها موجب ورود افراد ناباب و لامذهب و داراى فساد اخلاقى و عقيدتى در كار انقلاب شد، به گونه اى كه از افراد لاابالى گرفته تا فرق ضالّه ى بهايى و ازلى و كفّار، وارد صحنه ى انقلاب شدند و نقش فعّالى پيدا كردند، ولى نيروهاى متديّن و مذهبى، برخى از متن انقلاب به حاشيه و برخى ديگر هم چون شيخ فضل الله نورى و حاميانش به بدترين وجه مجازات شدند. در خصوص فعال شدن اقليّت هاى مذهبى كه تا قبل از انقلاب مشروطه و حتى در آغاز نهضت جزء گروه هاى منزوى و خنثى بودند، كتاب تاريخ استقرار مشروطيت، گزارش هاى متعددى دارد؛ از جمله، در مورد اعتراض آنان به نظر علما در مورد تساوى حقوق كافر و مسلمان در مقررات قضايى مى نويسد:
در مورد الحاقيه ى به قانون اساسى، جامعه ى ارامنه از پيشنهاد مجتهدين مبنى بر اين كه آنها نبايد با مسلمان ها در مقابل قانون حقوق متساوى داشته باشند، سخت خشمگين شده، ارامنه تهديد كرده اند كه اگر قانون مربوط به تساوى حقوق همه، بدون در نظر گرفتن مذهب به تصويب نرسد، آنچه از دستشان برآيد بر ضد آن انجام خواهند داد.[3]
زرتشتيان نيز درخواست هاى فورى داده اند تا برخلاف پيشنهاد مجتهدين، ماده ى مربوط به تساوى حقوق عموم افراد، بدون رعايت مذهب، در متمم قانون اساسى تصويب گردد.[4]
اين ها شاهد گويايى بر قوّت يافتن جريان هاى غيراسلامى در فضاى حاكميت مشروطه ى غربى و در ايام مجلس اول است.
با قدرت يافتن عناصر خودباخته و فرومايه و لاابالى، هرج و مرج و فساد اجتماعى گسترش يافت و ظلم و ستم به صورت افسارگسيخته و كنترل ناشدنى شايع گرديد. كم كم اعتقاد دينى افرادى كه مبناى عقيدتى محكمى نداشتند و از ايمان قوى برخوردار نبودند سست گرديد. استقبال مردم از منابر و شركت در مجالس مذهبى كاهش يافت و يك نوع بى رغبتى و بى مبالاتى نسبت به مسائل شرعى و رعايت حدود الهى در جامعه پيدا شد، به گونه اى كه مرحوم شيخ فضل الله نورى سخت از اين موضوع رنج مى برد و خطاب به مردم مى فرمايد:
من نمى دانم شما مردم چرا اين قدر بى ميل هستيد به تحصيل علم به قانون الهى كه به شما اماميه عطا شده.[5]
اى مردم، از حضور جماعات و استماع مواعظ غفلت ننماييد؛ متاع فانى بدهيد، متاع باقى بخريد.[6]
در مقابل كاهش ميل به آموختن علوم دينى، رغبت به آموختن علوم جديد افزايش يافت، به طورى كه مدارس جديد فعال تر گرديد و مجلس درس روشن فكران، كه غالباً افكار و عقايد الحادى فلاسفه و سياسيون غرب را به خورد مردم مى دادند، گرم تر شد. شيخ شهيد از اين موضوع سخت احساس خطر مى كند و مى فرمايد:
اگر قليل زمانى اين مدارس جديده و آن ملاحده ى از وعاظ به همان حالت دو ساله باقى باشند و بعض معلمين فعلى معلم آنها باشند، من نمى دانم حال اسلام آن اطفال چه خواهد شد. واى به حال سادات مدرسه ى سادات و امثال آن.[7]
عفّت و حجاب سخت مورد تهديد قرار گرفت و غيرت ناموسى عده اى از مردم زايل شد، به گونه اى كه نسبت به عصمت زنان خود بى مبالات شدند؛[8] اندك اندك ميل به يادگيرى خط و زبان بيگانه با متون دينى پيدا شد؛ عده اى طرح تعليم اجبارى زبان پهلوى قديم را در مدارس جديد مطرح كردند، تا دانش آموزان و كودكان ايرانى نتوانند كتب دينى علما را بخوانند؛[9] برخى براى لوث كردن معارف شيعه گفتند: اساساً اين تشيع ساخته و پرداخته ى علماى عصر صفوى است، وگرنه قبل از صفويه، ما دينى به نام تشيع نداريم، صفويه به خاطر ممكلت گيرى، اختلاف ميان شيعه و سنى را به راه انداختند[10]، و بدين ترتيب، اصول و فروع مكتب مورد حمله ى همه جانبه اى قرار گرفت و بنيان باورها و عقايد دينى مردم سست شد.
پی نوشتها:
[1]. ر.ك: شيخ فضل الله نورى، رساله ى تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل، به نقل از: غلامحسين زرگرى نژاد، رسائل مشروطيت، ص 179.
[2]. همان، ص 180.
[3]. حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، ص 351.
[4]. همان، ص 352.
[5]. شيخ فضل الله نورى، رساله ى تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل، به نقل از: غلامحسين زرگرى نژاد، رسائل مشروطيت، ص 184.
[6]. همان، ص 191.
[7]. همان، ص 185.
[8]. ر.ك: همان، ص 191.
[9]. ر.ك: همان، ص 187.
[10]. ر.ك: همان.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ى غربى، جواد سليمانى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384).