پرسش :
کارکرد روش آسانگیری و محدودیتها در تربیت کودکان چیست؟
پاسخ :
تکنیکهای برقرارسازی محدودیتها
در برقرارسازی محدودیتها- همانند تمام مسائل آموزشی و پرورشی- بازده کار به شیوه ی برنامهریزی بستگی دارد. محدودیت باید به نحوی بیان شود که به طور آشکار به کودک بگوید:
(الف) بوجود آورنده رفتار غیرقابل قبول چیست؛
(ب) چه جانشینی قابل قبول خواهد بود. [تو نباید بشقابها را پرت کنی؛ میتوانی بالشها را پرت کنی. یا اگر بخواهیم عامیانهتر اما موثرتر بگوییم: بشقابها که برای پرت کردن نیستند، بالشها برای پرت کردن هستند. برادر کوچکت که برای مشت زدن نیست (یا برادر کوچکت که کیسه بوکس نیست)؛ به آن عروسکت مشت بزن].
ترجیح داده میشود که محدودیت کامل باشد تا ناتمام و جزئی.
بین آب پاشیدن روی خواهر و آب نپاشیدن روی خواهر، اختلاف آشکاری وجود دارد. محدودیتی که میگوید: «میتوانی یک کمی رویش آب بپاشی به شرطی که زیاد خیسش نکنی»، در واقع، طوفانی از درد سر را موجب میشود. یک چنین عبارت مبهمی هیچ ملاک آشکاری برای تصمیمگیری در اختیار کودک قرار نمیدهد.
محدودیت باید با لحنی راسخ بیان شود، بهطوری که تنها یک پیام را به کودک ارسال کند:«ممنوعیت، واقعی است. این را جدی میگویم.» وقتی پدر و یا مادر یقین ندارد که چه کار بکند، بهترین کار این است که عملی انجام ندهد، تأمل کند و رفتارها و برخوردهای خود را روشن سازد.
کسی که در برقرارسازی محدودیتها تردید میکند، در بگومگوهای بیپایان گرفتار خواهد شد. محدودیتهایی که در تردید و بیتجربگی ایجاد میشوند، کودک را به مبارزه دعوت میکنند و جنگ خواستهها را برپا میسازند، جنگی که برندهای ندارد. محدودیت باید طوری بر قرار شود که برنامهریزی دقیق آن خشم و انزجار را به حداقل برساند و حس احترام به نفس را حفظ کند. برنامهریزی واقعی در برقرارسازی محدودیت، بایستی اختیار و نفوذ را به کودک بفهماند نه اهانت را، و میبایست با حادثه ی به خصوصی سرو کار داشته باشد، نه با تاریخچهای از حوادث.
وسوسه ی«جارو کردن همه مشکلات تنها با یک جاروی بزرگ» را باید از بین برد.
مورد زیر نمونهای از یک عمل نامطلوب است:
«آنی» هشت ساله همراه مادرش به فروشگاه رفت. وقتی مادر خریدهای خود را انجام میداد، «آنی» چرخی به دور قفسه ی اسباببازیها زد و سه تا از آنها را برای خودش انتخاب کرد. وقتی مادر مراجعت کرد، «آنی» با اطمینان پرسید: «کدامیک از اینها را میتوانم به خانه ببرم؟ مادر که تازه پول زیادی بابت لباسی که اطمینان نداشت به آن احتیاج دارد خرج کرده بود، با عصبانیت گفت: باز هم اسباب بازی؟ آنقدر اسباببازی داری که نمیدانی با آنها چه کار کنی. هر چیزی میبینی، میخواهی. هنوز وقتش نرسیده که جلوی این خواستههایت را بگیری.»
دقیقهای بعد، مادر که به بیهودگی عصبانیت خود پی برد، سعی کرد دخترش را آرام سازد و با بستنی او را راضی کند. اما او با این کار نتوانست نگاه افسرده «آنی» را از میان ببرد.
وقتی کودک چیزی را طلب میکند که ما نمیتوانیم آن را تهیه کنیم حداقل میتوانیم خشنودی کودک را از آرزوی داشتن آن چیز بپذیریم (یعنی بگذاریم که کودک با این آرزو خوش باشد)، بنابراین مادر «آنی» میتوانست به او چنین بگوید:
«دلت میخواهد چند تا اسباببازی میخریدی و با خودت به خانه میبردی.»
«شرط میبندم دلت میخواهد همه ی اسباب بازیهای این قفسه را با خودت به خانه ببری. اما امروز هیچ پولی برای خرید اسباب بازی نداریم. با این حال میتوانم یک پنی بهت بدهم که برای خودت بادکنک یا آدامس بخری. حالا کدام یک از آنها را میخواهی، بادکنک، یا آدامس را؟»
شاید «آنی» دومی را انتخاب میکرد و کل مسئله با این گفته ی مادر که : «آنی، آدامس را بگیرد»، خاتمه مییافت. یا شاید «آنی» گریه میکرد. در هر دو حالت، مادر سر تصمیم خود و راههایی که پیشنهاد کرده است، میایستد. مادر میتواند بار دیگر با منعکس ساختن خواسته دخترش در مورد اسباببازیها درک خود را به او نشان بدهد- اما با این حال، محدودیت تقویت خواهد شد. «دلت میخواهد آن اسباببازیها را داشتی. از آنها خیلی خوشت میآید و داری با گریه نشان میدهی. من میدانم، عزیزم، اما امروز اسباببازی خریده نخواهد شد.» این طوری بهتر است.
منبع :سایت تبیان
تکنیکهای برقرارسازی محدودیتها
در برقرارسازی محدودیتها- همانند تمام مسائل آموزشی و پرورشی- بازده کار به شیوه ی برنامهریزی بستگی دارد. محدودیت باید به نحوی بیان شود که به طور آشکار به کودک بگوید:
(الف) بوجود آورنده رفتار غیرقابل قبول چیست؛
(ب) چه جانشینی قابل قبول خواهد بود. [تو نباید بشقابها را پرت کنی؛ میتوانی بالشها را پرت کنی. یا اگر بخواهیم عامیانهتر اما موثرتر بگوییم: بشقابها که برای پرت کردن نیستند، بالشها برای پرت کردن هستند. برادر کوچکت که برای مشت زدن نیست (یا برادر کوچکت که کیسه بوکس نیست)؛ به آن عروسکت مشت بزن].
ترجیح داده میشود که محدودیت کامل باشد تا ناتمام و جزئی.
بین آب پاشیدن روی خواهر و آب نپاشیدن روی خواهر، اختلاف آشکاری وجود دارد. محدودیتی که میگوید: «میتوانی یک کمی رویش آب بپاشی به شرطی که زیاد خیسش نکنی»، در واقع، طوفانی از درد سر را موجب میشود. یک چنین عبارت مبهمی هیچ ملاک آشکاری برای تصمیمگیری در اختیار کودک قرار نمیدهد.
محدودیت باید با لحنی راسخ بیان شود، بهطوری که تنها یک پیام را به کودک ارسال کند:«ممنوعیت، واقعی است. این را جدی میگویم.» وقتی پدر و یا مادر یقین ندارد که چه کار بکند، بهترین کار این است که عملی انجام ندهد، تأمل کند و رفتارها و برخوردهای خود را روشن سازد.
کسی که در برقرارسازی محدودیتها تردید میکند، در بگومگوهای بیپایان گرفتار خواهد شد. محدودیتهایی که در تردید و بیتجربگی ایجاد میشوند، کودک را به مبارزه دعوت میکنند و جنگ خواستهها را برپا میسازند، جنگی که برندهای ندارد. محدودیت باید طوری بر قرار شود که برنامهریزی دقیق آن خشم و انزجار را به حداقل برساند و حس احترام به نفس را حفظ کند. برنامهریزی واقعی در برقرارسازی محدودیت، بایستی اختیار و نفوذ را به کودک بفهماند نه اهانت را، و میبایست با حادثه ی به خصوصی سرو کار داشته باشد، نه با تاریخچهای از حوادث.
وسوسه ی«جارو کردن همه مشکلات تنها با یک جاروی بزرگ» را باید از بین برد.
مورد زیر نمونهای از یک عمل نامطلوب است:
«آنی» هشت ساله همراه مادرش به فروشگاه رفت. وقتی مادر خریدهای خود را انجام میداد، «آنی» چرخی به دور قفسه ی اسباببازیها زد و سه تا از آنها را برای خودش انتخاب کرد. وقتی مادر مراجعت کرد، «آنی» با اطمینان پرسید: «کدامیک از اینها را میتوانم به خانه ببرم؟ مادر که تازه پول زیادی بابت لباسی که اطمینان نداشت به آن احتیاج دارد خرج کرده بود، با عصبانیت گفت: باز هم اسباب بازی؟ آنقدر اسباببازی داری که نمیدانی با آنها چه کار کنی. هر چیزی میبینی، میخواهی. هنوز وقتش نرسیده که جلوی این خواستههایت را بگیری.»
دقیقهای بعد، مادر که به بیهودگی عصبانیت خود پی برد، سعی کرد دخترش را آرام سازد و با بستنی او را راضی کند. اما او با این کار نتوانست نگاه افسرده «آنی» را از میان ببرد.
وقتی کودک چیزی را طلب میکند که ما نمیتوانیم آن را تهیه کنیم حداقل میتوانیم خشنودی کودک را از آرزوی داشتن آن چیز بپذیریم (یعنی بگذاریم که کودک با این آرزو خوش باشد)، بنابراین مادر «آنی» میتوانست به او چنین بگوید:
«دلت میخواهد چند تا اسباببازی میخریدی و با خودت به خانه میبردی.»
«شرط میبندم دلت میخواهد همه ی اسباب بازیهای این قفسه را با خودت به خانه ببری. اما امروز هیچ پولی برای خرید اسباب بازی نداریم. با این حال میتوانم یک پنی بهت بدهم که برای خودت بادکنک یا آدامس بخری. حالا کدام یک از آنها را میخواهی، بادکنک، یا آدامس را؟»
شاید «آنی» دومی را انتخاب میکرد و کل مسئله با این گفته ی مادر که : «آنی، آدامس را بگیرد»، خاتمه مییافت. یا شاید «آنی» گریه میکرد. در هر دو حالت، مادر سر تصمیم خود و راههایی که پیشنهاد کرده است، میایستد. مادر میتواند بار دیگر با منعکس ساختن خواسته دخترش در مورد اسباببازیها درک خود را به او نشان بدهد- اما با این حال، محدودیت تقویت خواهد شد. «دلت میخواهد آن اسباببازیها را داشتی. از آنها خیلی خوشت میآید و داری با گریه نشان میدهی. من میدانم، عزیزم، اما امروز اسباببازی خریده نخواهد شد.» این طوری بهتر است.
منبع :سایت تبیان