پرسش :
چرا زنان خوب با مردان خوب هستند و بالعكس زنان بد و ... ؟ در مورد استثناء آن كه امام حسن(ع) و ... هستند، توضيح دهيد ؟
پاسخ :
در پاسخ به مذیل توجه نمایید :
1-مطلب مورد پرسش کلیتی ندارد و موارد استثنای آن کم نیست هر چند غالبا چنین است .
2- ظاهرا نظر شما به آیه 26 سوره نور است که می فرماید : الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (نور- 26)
زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند، اينان از نسبتهاى ناروايى كه به آنها داده مىشود مبرا هستند، و براى آنها آمرزش (الهى) و روزى پر ارزش است.
آيه فوق در حقيقت تعقيب و تاكيدى بر آيات افك و آيات قبل از آن است و بيان يك سنت طبيعى در جهان آفرينش مىباشد كه تشريع نيز با آن هماهنگ است.
مىفرمايد: زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند، همانگونه كه مردان ناپاك، تعلق به زنان ناپاك دارند (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ).
و در نقطه مقابل نيز زنان طيب و پاك به مردان طيب و پاك تعلق دارند، و مردان پاك و طيب از آن زنان پاك و طيبند (وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ).بدون شك قانون نوريان مر نوريان را طالبند و ناريان مر ناريان را جاذبند و ضرب المثل معروف كند همجنس با همجنس پرواز و همچنين ضرب المثلى كه در عربى معروف است: السنخية علة الانضمام همه اشاره به يك سنت تكوينى است كه ذره ذره موجوداتى را كه در ارض و سما است در بر مىگيرد كه جنس خود را همچو كاه و كهرباء جذب مىكنند.
به هر حال همه جا همنوعان سراغ همنوعان مىروند و هر گروه و هر دستهاى با همسنخان خود گرم و صميمىاند.
اما اين واقعيت مانع از آن نخواهد بود كه آيه بالا همانند آيه الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ اشاره به يك حكم شرعى باشد كه ازدواج با زنان آلوده حد اقل در مواردى كه مشهور و معروف به عمل منافى عفتند ممنوع است.
مگر همه احكام تشريعى ريشه تكوينى ندارد؟ مگر سنتهاى الهى در تشريع و تكوين هماهنگ نيستند؟ (براى توضيح بيشتر به شرحى كه ذيل آيه مزبور ذكر كرديم مراجعه فرمائيد).
3- پاسخ به يك سؤال
در اينجا سؤالى مطرح است و آن اينكه در طول تاريخ يا در محيط زندگى خود گاه مواردى را مىبينيم كه با اين قانون هماهنگ نيست، به عنوان مثال در خود قرآن آمده است كه همسر نوح و همسر لوط زنان بدى بودند و به آنها خيانت كردند (سوره تحريم آيه 10) و در مقابل، همسر فرعون از زنان با ايمان تفسير نمونه، ج14، ص: 425
و پاكدامنى بود كه گرفتار چنگال آن طاغوت بى ايمان گشته بود (سوره تحريم آيه 11).
در مورد پيشوايان بزرگ اسلام نيز كم و بيش نمونههايى از اين قبيل ديده شده است كه تاريخ اسلام گواه آن مىباشد.
در پاسخ علاوه بر اينكه هر قانون كلى استثناهايى دارد بايد به دو نكته توجه داشت:
1- در تفسير آيه گفتيم كه منظور اصلى از خباثت همان آلودگى به اعمال منافى عفت است و طيب بودن نقطه مقابل آن مىباشد، به اين ترتيب پاسخ سؤال روشن مىشود، زيرا هيچيك از همسران پيامبران و امامان به طور قطع انحراف و آلودگى جنسى نداشتند، و منظور از خيانت در داستان نوح و لوط جاسوسى كردن به نفع كفار است نه خيانت ناموسى.
اصولا اين عيب از عيوب تنفر آميز محسوب مىشود و مىدانيم محيط زندگى شخصى پيامبران بايد از اوصافى كه موجب نفرت مردم است پاك باشد تا هدف نبوت كه جذب مردم به آئين خدا است عقيم نماند.
2- از اين گذشته همسران پيامبران و امامان در آغاز كار حتى كافر و بى ايمان هم نبودند و گاه بعد از نبوت به گمراهى كشيده مىشدند كه مسلما آنها نيز روابط خود را مانند سابق با آنها ادامه نمىدادند، همانگونه كه همسر فرعون در آغاز كه با فرعون ازدواج كرد به موسى ايمان نياورده بود، اصولا موسى هنوز متولد نشده بود، بعدا كه موسى مبعوث شد ايمان آورد و چارهاى جز ادامه زندگى توام با مبارزه نداشت مبارزهاى كه سرانجامش شهادت اين زن با ايمان بود.
تفسير نمونه، ج14، ص: 426
3- در مورد همسر امام حسن –ع- دانستن مطالب ذیل مفید است :
در جريان ازدواج امام حسن با جعده آمده که اميرالمومنين دختر سعيدبن قيس(برادر اشعث) را برای امام حسن خواستگاری نمود، وقتی اشعث از این جریان مطلع شد نزد سعيد رفت و او را از اين کار منصرف نموده و دختر سعيد را به عقد پسر خود درآورد، بعد از آن نزد اميرالمومنين آمد و اعلام کرد که دختری را که برای حسن خواستگاری نموده اید زن پسر من است. در آنجا با اصرار دختر خود را به عقد امام حسن درآورد.(ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی،ص 27) در منابع، فرزندی از جعده برای امام حسن گزارش نشده است.
در بیشتر منابع شیعی آمده است كه معاویه با وعده مالِ بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع كرد تا شوهرش، امام حسن را که در آنزمان خانه نشين شده بود زهر دهد و او نیز به طمع ثروت زياد و عروس خليفه وقت شدن چنین كرد و بر اثر آن امام را به شهادت رساند (برای نمونه رجوع کنید به مفید، ج 2، ص 16؛ ابنشهر آشوب، ج 3، ص 202؛ اربلی، ج 2، ص 138ـ139). به گزارش طبرِسی (ج 2، ص 13)
پس از كارگر افتادن زهر، معاویه به وعده مالی كه به جعده داده بود وفا كرد، ولی به ازدواج او با یزید رضایت نداد (ابوالفرج اصفهانی، ص 48) و به او گفت كه میترسد فرزندش، یزید، را نیز مانند حسنبن علی به قتل برساند ( رجوع کنید به مسعودی، ج 3، ص 182؛ طبرسی، همانجا). بنا به نقل بعضی از منابع نيز، سم دادن جعده به امام حسن علیهالسلام، به تحریك و دستور یزیدبن معاویه بوده است ( رجوع کنید به ابنابیالحدید، ج 16، ص 11، به نقل از مدائنی؛ ابنكثیر، همانجا).
با توجه به طالب ذکر شده و اوضاع سیاسی اجتماعی آن روز درمی یابیم که جعده و اشعث فریب وعده های معاویه را خورده و نه اینکه جعده عاشق یزید باشد بلکه چون خلیفه آنوقت معاویه بود و می خواست زن پسر خلیفه آنروز و خلیفه آینده شود دست به چنین کاری زد.
2. در مورد علم امامانعليهم السلام نيز نكاتى را بايد مد نظر قرار داد: 2-1. پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بودهاند. از اين رو همواره در اين گونهمسائل، از شيوههاى معمولى تحقيق و كسب آگاهى نموده و بر اساس آن عمل مىكردند. سرّ اين مسئله نيز آن است كه آنان، الگوى بشريتاند و اگر در مسيرزندگى و حركتهاى اجتماعى، راهى غير از اين بپويند، ديگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانيان - به بهانه آنكه آنان با علم لدنى عمل مىكردهاند از حركتهاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ايستاد. 2-2. برخى بر اين عقيدهاند: علم غيب براى پيامبر و امامان شأنى است؛ يعنى، چنان نيست كه اين علم همواره، هر چيزى را در اختيار آنان قرار دهد. 2-3. علم غيب، گاهى به واقع محتوم و تغييرناپذير تعلق مىگيرد. بنابراينبعضى از چيزهايى كه پيامبر و امامان از طريق غيبى مىدانند، همان چيزى است كه حتماً واقع خواهد شد. اين گونه آگاهى، چيزى نيست كه با آن بتوان تغييرى ايجاد كرد و سرنوشت چيزى را تغيير داد. نكته ديگر آنكه بين علم لدنى و علم معمولى، تفاوت اساسى وجود دارد و آن اينكه علم لدنى معيار و ميزان تكليف نيست. علم ائمه طاهرينعليهم السلام در بعضى مسائل - از جمله شهادت خود از اين قبيل بوده است؛ برعكس علم عادى كه زمينهاش براى امامانعليهم السلام - همانند ديگر مردم وجود دارد و معيار تكليفپذيرى است. ائمه اطهارعليهم السلام بر اساس همين علم، گاهى به كارى دست مىزدند و گاهى از كارهايى پرهيز مىكردند .
3. نکته ديگر اين است که اگر بخواهيم بدانيم چه کسي شايسته هدايتگري جامعه است و چه کسي نيست چه منطق و معياري را بايد برگزيد؟ بسياري از شخصيتهاي بزرگ و برجسته در طول تاريخ همسران خوبي نداشته اند و چه بسيار کساني که همسر خوب داشته اما هيچ پيام ارزنده اي براي بشريت نداشته اند . آنچه ملاک هدايتگري است جهان بيني صحيح ، آرمانها و مقاصد عاليه ، تعاليم ارزشمند و رفتار صحيح اخلاقي و معنوي است . جالب اينجاست که امامان حتي با درک دشمني بسياري از اطرافيانشان با ايشان زيبا ترين رفتار انساني و اخلاقي را داشته اند و اين خود درسي براي بشريت است که حتي در چنين مواردي چگونه رفتار بايد کرد.
4. انسان موجودي مختار و رنگ پذير است و در هر شرايطي ممکن است از اعلي عليين به اسفل سافلين سقوط کند و يا از پست ترين مراتب به برترين آنها صعود کند . کساني گاه در پيامبران و برجسته ترين آمزگاران اخلاق و تقوي راه شقاوت را بر مي گزينند . گاه نيز کساني چون حر در بدترين و حساس ترين وضعيت به را صلاح و سعادت در مي آيند . همه اينها اين آموزه قرآني را به ياد مي آورد که اولا هر کس در گرو کرده هاي خويش است . ثانيا در هر لحظه انسان بايد از خود مواظبت کند . نه چنين بپندارد که صرف بودن در شرايط خوب او را از شر شيطان و گمراهي مصون مي دارد، و نه گمان کند که در شرايط نامناسب همه راهها به سوي نجات بر او بسته است.
porseman.org
در پاسخ به مذیل توجه نمایید :
1-مطلب مورد پرسش کلیتی ندارد و موارد استثنای آن کم نیست هر چند غالبا چنین است .
2- ظاهرا نظر شما به آیه 26 سوره نور است که می فرماید : الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (نور- 26)
زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند، اينان از نسبتهاى ناروايى كه به آنها داده مىشود مبرا هستند، و براى آنها آمرزش (الهى) و روزى پر ارزش است.
آيه فوق در حقيقت تعقيب و تاكيدى بر آيات افك و آيات قبل از آن است و بيان يك سنت طبيعى در جهان آفرينش مىباشد كه تشريع نيز با آن هماهنگ است.
مىفرمايد: زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند، همانگونه كه مردان ناپاك، تعلق به زنان ناپاك دارند (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ).
و در نقطه مقابل نيز زنان طيب و پاك به مردان طيب و پاك تعلق دارند، و مردان پاك و طيب از آن زنان پاك و طيبند (وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ).بدون شك قانون نوريان مر نوريان را طالبند و ناريان مر ناريان را جاذبند و ضرب المثل معروف كند همجنس با همجنس پرواز و همچنين ضرب المثلى كه در عربى معروف است: السنخية علة الانضمام همه اشاره به يك سنت تكوينى است كه ذره ذره موجوداتى را كه در ارض و سما است در بر مىگيرد كه جنس خود را همچو كاه و كهرباء جذب مىكنند.
به هر حال همه جا همنوعان سراغ همنوعان مىروند و هر گروه و هر دستهاى با همسنخان خود گرم و صميمىاند.
اما اين واقعيت مانع از آن نخواهد بود كه آيه بالا همانند آيه الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ اشاره به يك حكم شرعى باشد كه ازدواج با زنان آلوده حد اقل در مواردى كه مشهور و معروف به عمل منافى عفتند ممنوع است.
مگر همه احكام تشريعى ريشه تكوينى ندارد؟ مگر سنتهاى الهى در تشريع و تكوين هماهنگ نيستند؟ (براى توضيح بيشتر به شرحى كه ذيل آيه مزبور ذكر كرديم مراجعه فرمائيد).
3- پاسخ به يك سؤال
در اينجا سؤالى مطرح است و آن اينكه در طول تاريخ يا در محيط زندگى خود گاه مواردى را مىبينيم كه با اين قانون هماهنگ نيست، به عنوان مثال در خود قرآن آمده است كه همسر نوح و همسر لوط زنان بدى بودند و به آنها خيانت كردند (سوره تحريم آيه 10) و در مقابل، همسر فرعون از زنان با ايمان تفسير نمونه، ج14، ص: 425
و پاكدامنى بود كه گرفتار چنگال آن طاغوت بى ايمان گشته بود (سوره تحريم آيه 11).
در مورد پيشوايان بزرگ اسلام نيز كم و بيش نمونههايى از اين قبيل ديده شده است كه تاريخ اسلام گواه آن مىباشد.
در پاسخ علاوه بر اينكه هر قانون كلى استثناهايى دارد بايد به دو نكته توجه داشت:
1- در تفسير آيه گفتيم كه منظور اصلى از خباثت همان آلودگى به اعمال منافى عفت است و طيب بودن نقطه مقابل آن مىباشد، به اين ترتيب پاسخ سؤال روشن مىشود، زيرا هيچيك از همسران پيامبران و امامان به طور قطع انحراف و آلودگى جنسى نداشتند، و منظور از خيانت در داستان نوح و لوط جاسوسى كردن به نفع كفار است نه خيانت ناموسى.
اصولا اين عيب از عيوب تنفر آميز محسوب مىشود و مىدانيم محيط زندگى شخصى پيامبران بايد از اوصافى كه موجب نفرت مردم است پاك باشد تا هدف نبوت كه جذب مردم به آئين خدا است عقيم نماند.
2- از اين گذشته همسران پيامبران و امامان در آغاز كار حتى كافر و بى ايمان هم نبودند و گاه بعد از نبوت به گمراهى كشيده مىشدند كه مسلما آنها نيز روابط خود را مانند سابق با آنها ادامه نمىدادند، همانگونه كه همسر فرعون در آغاز كه با فرعون ازدواج كرد به موسى ايمان نياورده بود، اصولا موسى هنوز متولد نشده بود، بعدا كه موسى مبعوث شد ايمان آورد و چارهاى جز ادامه زندگى توام با مبارزه نداشت مبارزهاى كه سرانجامش شهادت اين زن با ايمان بود.
تفسير نمونه، ج14، ص: 426
3- در مورد همسر امام حسن –ع- دانستن مطالب ذیل مفید است :
در جريان ازدواج امام حسن با جعده آمده که اميرالمومنين دختر سعيدبن قيس(برادر اشعث) را برای امام حسن خواستگاری نمود، وقتی اشعث از این جریان مطلع شد نزد سعيد رفت و او را از اين کار منصرف نموده و دختر سعيد را به عقد پسر خود درآورد، بعد از آن نزد اميرالمومنين آمد و اعلام کرد که دختری را که برای حسن خواستگاری نموده اید زن پسر من است. در آنجا با اصرار دختر خود را به عقد امام حسن درآورد.(ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی،ص 27) در منابع، فرزندی از جعده برای امام حسن گزارش نشده است.
در بیشتر منابع شیعی آمده است كه معاویه با وعده مالِ بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع كرد تا شوهرش، امام حسن را که در آنزمان خانه نشين شده بود زهر دهد و او نیز به طمع ثروت زياد و عروس خليفه وقت شدن چنین كرد و بر اثر آن امام را به شهادت رساند (برای نمونه رجوع کنید به مفید، ج 2، ص 16؛ ابنشهر آشوب، ج 3، ص 202؛ اربلی، ج 2، ص 138ـ139). به گزارش طبرِسی (ج 2، ص 13)
پس از كارگر افتادن زهر، معاویه به وعده مالی كه به جعده داده بود وفا كرد، ولی به ازدواج او با یزید رضایت نداد (ابوالفرج اصفهانی، ص 48) و به او گفت كه میترسد فرزندش، یزید، را نیز مانند حسنبن علی به قتل برساند ( رجوع کنید به مسعودی، ج 3، ص 182؛ طبرسی، همانجا). بنا به نقل بعضی از منابع نيز، سم دادن جعده به امام حسن علیهالسلام، به تحریك و دستور یزیدبن معاویه بوده است ( رجوع کنید به ابنابیالحدید، ج 16، ص 11، به نقل از مدائنی؛ ابنكثیر، همانجا).
با توجه به طالب ذکر شده و اوضاع سیاسی اجتماعی آن روز درمی یابیم که جعده و اشعث فریب وعده های معاویه را خورده و نه اینکه جعده عاشق یزید باشد بلکه چون خلیفه آنوقت معاویه بود و می خواست زن پسر خلیفه آنروز و خلیفه آینده شود دست به چنین کاری زد.
2. در مورد علم امامانعليهم السلام نيز نكاتى را بايد مد نظر قرار داد: 2-1. پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بودهاند. از اين رو همواره در اين گونهمسائل، از شيوههاى معمولى تحقيق و كسب آگاهى نموده و بر اساس آن عمل مىكردند. سرّ اين مسئله نيز آن است كه آنان، الگوى بشريتاند و اگر در مسيرزندگى و حركتهاى اجتماعى، راهى غير از اين بپويند، ديگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانيان - به بهانه آنكه آنان با علم لدنى عمل مىكردهاند از حركتهاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ايستاد. 2-2. برخى بر اين عقيدهاند: علم غيب براى پيامبر و امامان شأنى است؛ يعنى، چنان نيست كه اين علم همواره، هر چيزى را در اختيار آنان قرار دهد. 2-3. علم غيب، گاهى به واقع محتوم و تغييرناپذير تعلق مىگيرد. بنابراينبعضى از چيزهايى كه پيامبر و امامان از طريق غيبى مىدانند، همان چيزى است كه حتماً واقع خواهد شد. اين گونه آگاهى، چيزى نيست كه با آن بتوان تغييرى ايجاد كرد و سرنوشت چيزى را تغيير داد. نكته ديگر آنكه بين علم لدنى و علم معمولى، تفاوت اساسى وجود دارد و آن اينكه علم لدنى معيار و ميزان تكليف نيست. علم ائمه طاهرينعليهم السلام در بعضى مسائل - از جمله شهادت خود از اين قبيل بوده است؛ برعكس علم عادى كه زمينهاش براى امامانعليهم السلام - همانند ديگر مردم وجود دارد و معيار تكليفپذيرى است. ائمه اطهارعليهم السلام بر اساس همين علم، گاهى به كارى دست مىزدند و گاهى از كارهايى پرهيز مىكردند .
3. نکته ديگر اين است که اگر بخواهيم بدانيم چه کسي شايسته هدايتگري جامعه است و چه کسي نيست چه منطق و معياري را بايد برگزيد؟ بسياري از شخصيتهاي بزرگ و برجسته در طول تاريخ همسران خوبي نداشته اند و چه بسيار کساني که همسر خوب داشته اما هيچ پيام ارزنده اي براي بشريت نداشته اند . آنچه ملاک هدايتگري است جهان بيني صحيح ، آرمانها و مقاصد عاليه ، تعاليم ارزشمند و رفتار صحيح اخلاقي و معنوي است . جالب اينجاست که امامان حتي با درک دشمني بسياري از اطرافيانشان با ايشان زيبا ترين رفتار انساني و اخلاقي را داشته اند و اين خود درسي براي بشريت است که حتي در چنين مواردي چگونه رفتار بايد کرد.
4. انسان موجودي مختار و رنگ پذير است و در هر شرايطي ممکن است از اعلي عليين به اسفل سافلين سقوط کند و يا از پست ترين مراتب به برترين آنها صعود کند . کساني گاه در پيامبران و برجسته ترين آمزگاران اخلاق و تقوي راه شقاوت را بر مي گزينند . گاه نيز کساني چون حر در بدترين و حساس ترين وضعيت به را صلاح و سعادت در مي آيند . همه اينها اين آموزه قرآني را به ياد مي آورد که اولا هر کس در گرو کرده هاي خويش است . ثانيا در هر لحظه انسان بايد از خود مواظبت کند . نه چنين بپندارد که صرف بودن در شرايط خوب او را از شر شيطان و گمراهي مصون مي دارد، و نه گمان کند که در شرايط نامناسب همه راهها به سوي نجات بر او بسته است.
porseman.org