پرسش :
بسيار شنيده شده كه امام حسن مجتبى(عليه السلام) ازدواجها و طلاقهاى متعددى داشته است، آيا اين حرف صحت دارد؟ تعداد فرزندان ايشان چند تن است؟
پاسخ :
زمامداران باطل به منظور استثمار و استعمار جامعه و استحكام پايههاى حاكميت نامشروع و عنكبوتى خود، امامان به حق شيعه را بزرگترين مانع بر سر راه خود مىديدند. از اين رو در برخورد با آنان، مىكوشيدند علاوه بر كشتن و به شهادت رساندنشان، پايگاه شخصيتى و فكرى ايشان را نيز خدشه دار سازند و شايعات گوناگونى را به آنان نسبت بدهند. يكى از موضوعات بىاساس و دروغى كه قرنها، برخى مورخان و نويسندگان به آن پرداختهاند، داستان ازدواج و طلاقهاى گوناگون امام مجتبى(علیه السلام) است. همين امر موجب گرديده كه دشمنان اسلام، با هدف انتقام گرفتن از اهلبيتعليهم السلام و ضربه زدن به امام مجتبى(علیه السلام) بر همين نوشتهها تكيه كنند و سبط اكبر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را فردى شهوت ران، هوسباز و غير متعهد به جهان معرفى كنند!! پرسش اساسى اين است كه: چرا اتهام ازدواجهاى زياد و طلاقهاى مكرر در زمان اميرمؤمنان(علیه السلام) و خود امام مجتبى(علیه السلام) و حتى تا بعد از قرن اول مطرح نبوده و در كتابهاى تاريخى، اثرى از اين تهمتهاى ناجوانمردانه نيست؛ با اينكه معاويه و دستگاه حاكم اموى، به شدت به دنبال يافتن سوژه و نقطه ضعفى براى خرد كردن روحيه و كوبيدن شخصيت برجسته امام مجتبى(علیه السلام) بودند؟! واقعيت اين است كه منصور دوانيقى، نقش اصلى را در چنين تهمت بزرگى بر عهده داشت. هنگامى كه وى در سال 137 به خلافت رسيد، با هدف خاموش كردن نهضتهاى علويان و سادات حسنى و كاستن از محبوبيت و نفوذ آنها در بين مردم، چنين اتهامى را در خطبهاى كه در برابر عدهاى از اهل خراسان ايراد نمود، بر زبان آورد مروج الذهب، ج 3، ص 311؛ حقايق پنهان، ص 334.!! حركت شيطانى منصور و تبليغات مسموم بنىاميه، سبب گرديد مزدوران قلم به دست و دوستان ناآگاه و بىتوجّه به مصالح امت اسلامى، از كاه كوهى ساختند تا آنجا كه تعداد همسران آن حضرت را از هشت نفر تا چهارصد نفر برشمردند! البته هنگامى كه سخن از نام و نشان آنان به ميان مىآيد، در مىمانند و تعداد انگشت شمارى را معرفى مىكنند كه خود دليلى آشكار، بر سستى سخن و بىپايگى اين اتهام ناجوانمردانه است. براى امام مجتبى(علیه السلام) سه داماد بيشتر ذكر نشده است؛ آيا معقول و پذيرفتنى است كه آن حضرت، از چهارصد همسر، تنها سه دختر داشته باشد و يا حداكثر شش دختر كه تنها سه نفر از آنها ازدواج كردهاند و از بقيه نام و نشانى نباشد؟ گرفتارىهاى اجتماعى، سياسى و عبادى آن نور الهى، اجازه چنين سرگرمىهاى مبتذل و خوشگذرانىهاى مسئله ساز را به وى نمىداد. مگر نه اين است كه حل و فصل امور مردم مدينه و كوفه و نبردهاى گوناگون در ركاب پدر بزرگوارش و تعليم و تربيت شئون جامعه اسلامى، بر دوش ايشان بود؟! مدائنى نقل مىكند: امام مجتبى(علیه السلام) هر روز صبح بعد از نماز تا طلوع آفتاب، در محراب عبادت مىنشست و از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر، جوابگوى گرفتارىهاى مردم بود انساب الاشراف، ج 3، ص 21، ح 27.. آيا كام جويى و هوسرانى افسار گسيخته، براى كسى كه علاقه فراوانى به عبادت داشت و شبزندهدارىهايش زبانزد همه بود و 25 بار، فاصله 450 كيلومترى بين مدينه و مكه معظمه را با پاى پياده طى كرده و همه اموالش را سه مرتبه در راه خدا تقسيم كرده بود؛ معنا و مفهومى داشت؟! بررسى رواياتى كه در مورد زياد طلاق دادن آن حضرت وارد شده و حتى برخى از محدثان بزرگ شيعه، با هدف خدمت به فرهنگ ارزشمند و غنى شيعه، آنها را در بابهاى خاصى آوردهاند، هم از نظر سند و هم از جهت مضمون و محتوا، مخدوش و داراى اشكال است ر.ك: حقايق پنهان، فصل 12.. طلاق مبغوضترين و منفورترين عمل حلال در نزد خداوند است و پيشوايان دين، پيروانشان را به شدت از آن نهى كرده، فرمودهاند: «ازدواج كنيد و طلاق ندهيد؛ زيرا عرش خداوند از طلاق به لرزه در مىآيد» وسائل الشيعة، ج 15، ص 268، ح 7.. حال آيا اين عمل در نزد امام حسن(علیه السلام) به قدرى ممدوح و پسنديده است كه در هر فرصتى، به آن اقدام مىكرده است؛ به گونهاى كه به عنوان فردى «مطلاق» (زياد طلاق دهنده) معروف بوده است؟! در مآخذ تاريخى و روايى، نام همسران آن حضرت بدين ترتيب بيان شده است: 1. جعده، 2. ام بشير، 3. خوله، 4. ام اسحاق، 5. ام كلثوم، 6. زينب، 7 و 8. دو تا ام ولد. متأسفانه در برخى روايات، 300 زن ذكر شده و به اين ترتيب امام حسن(علیه السلام) در نظر مردم عادى، يك فرد خوشگذران معرفى گشته است!! آنان نيز نفهميدهاند كه اين سخنان و روايات، از سوى عوامل بنىاميه و بنىعباس، ساخته شده است تا كسى به امام حسن(علیه السلام) و اولاد او توجه نكند و آنان بتوانند به راحتى حكومت كنند! حقيقت اين است كه اين روايات را افراد انگشت شمارى، براى هدف خاصى ساخته اند. براى نمونه به يكى دو نمونه از اين افراد اشاره شود. يكى از اين راويان، يحيى بن علا است و اين شخص، قاضى دربار منصور دوانيقى بود. منصور خليفه عباسى و غاصب خلافت است و قاضى او نمى تواند امام حسن(علیه السلام) را انسان كامل معرفى كند. او براى خوشايند منصور، امام حسن(علیه السلام) را مىكوبيد تا دشمنى مردم با منصور كم شود. در زمان منصور سادات حسنى، عليه خلافت او به پا خاستند و بهترين وسيله براى مقابله با ايشان، اين بود كه در بين مردم امام حسن(علیه السلام) بد معرفى شود تا مردم به آنان توجه نكنند. يكى ديگر از اين راويان، ابوالحسن مدائنى است. وى مىگويد: امام حسنهفتاد زن داشت. ابن مدائنى مبلّغ رسمى بنىاميه بود و وظيفه داشت بر ضد امام حسن(علیه السلام) و فرزندان او تبليغ كند. يكى از ابزار تبليغات اين بود كه امام را خوشگذران معرفى كنند و به مردم بگويند: امام حسن(علیه السلام) اهل جنگ نبود و براى همين شكست خورد و صلح كرد!! در حالى كه آن حضرت و امام حسين(علیه السلام) و ديگر پيشوايان معصوم، همگى اماماند و اين مردم هستند كه گاهى پيرو آنان بوده و گاهى آنان را ترك كردهاند درباره همسران امام حسن ر.ك: الف. فضل اللَّه كمپانى، حسن(علیه السلام) كيست، چاپ سوم ب. محمد مقيمى، فلسفه صلح امام حسن(علیه السلام)، چاپ اول.!! فرزندان امام مجتبى(علیه السلام) از نكات برجسته و مورد توجه زندگى پربار امام حسن(علیه السلام)، تربيت فرزندانى انقلابى و ظلمستيز است كه همواره، همراه پدر خويش در كوفه و مدينه بودند و بعد از شهادت آن بزرگوار، يار باوفاى امام زمان خود، حسين بن على(علیه السلام) شدند. آنان پدر را برترين الگوى رفتارى و تربيتى خويش مىدانستند و مىكوشيدند آينه تمام نماى حسنى باشند. بسيارى از ايشان، مجسمه تقوا، شجاعت، صداقت، رأفت، مهربانى، سخاوت و عدالت بودند. آنها بازوانى قوى براى عموى والامقام خود و پيروى مخلص و جانبركف براى او بودند. حضور هفت يا هشت تن از آنها در صحنه كربلا، بالاترين گواه بر اين مدعا است. از جمله آنها حسن بن حسن معروف به «حسن مثنى» است كه در زمان امام حسين(علیه السلام)، مسئول موقوفات و صدقات اميرمؤمنان(علیه السلام) و زيد بن حسن متولى موقوفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شد. در دوران حاكميت بنىاميه و بنىعباس، بسيارى از نوادگان امام مجتبى(علیه السلام)، پرچمدار نهضتهاى اسلامى بر ضد حاكمان ستمگر زمان خود بودند و يا به صورت آشكار، با آنها مخالفت مىكردند؛ همچون عبداللَّه بن حسن بن حسن و حسين بن على بن حسن بن حسن. تعداد فرزندان آن حضرت مختلف نقل شده است. ابن شهر آشوب فرزندان آن حضرت را سيزده پسر و يك دختر به نام فاطمه دانسته است. او اضافه مىكند كه فاطمه دخترى پاكدامن، عفيفه و و فاضله و همسر حضرت سجاد(علیه السلام) و مادر امام باقر(علیه السلام) بود. شيخ مفيدرحمه الله فرزندان آن حضرت را هشت پسر و هفت دختر مىداند همان؛ حقايق پنهان، ص 295.. ايثارگران حسنى در حماسه كربلا از بررسى و مطالعه كتابهاى تاريخى و واقعهنگارى كربلا، به دست مىآيد كه هفت نفر از فرزندان پاك حسن بن على(علیه السلام) در واقعه خونين و جاويدان عاشورا شركت داشتند. پنج تن از آنها با حماسه آفرينى به شهادت رسيدند و يك تن مجروح گرديد. يك تن هم كه سن او كمتر از ديگر برادران بود، به همراه حضرت سجاد(علیه السلام) با قافله كربلا به مدينه منوره بازگشت. اسامى آنان عبارت است از: 1. حسن بن حسن (حسن مثنى)؛ 2. عمروبن حسن؛ 3. ابوبكر بن حسن (شهيد كربلا)؛ 4. قاسم بن حسن (شهيد كربلا)؛ 5. عبداللَّه بن حسن (عبداللَّه اكبر)؛ 6. عبداللَّه بن حسن (عبداللَّه اصغر)؛ 7. بشر بن حسن (شهيد كربلا). امام حسن(علیه السلام) و امام حسين(علیه السلام) در فتوحات صدر اسلام شركت داشته و فرمانده لشكر اعراب در حمله به تبريز و گرگان و يا شمال آفريقا بودهاند. عده زيادى از تاريخ نويسان اهل سنت و شيعه (مانند ابن اثير، ابن خلدون، سيد هاشم معروف الحسنى و باقر شريف قرشى) نوشتهاند: امام حسن و امام حسينعليهم السلام بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه وآله) در هيچ فتحى شركت نداشتند؛ مگر در بعضى از فتوحات اسلامى (مانند فتح شمال آفريقا). آنان به همراه عدهاى از صحابه بزرگ پيامبر(صلی الله علیه وآله) - مانند عبداللَّه بن عباس و عبداللَّه بن جعفر در اين جنگها شركت كرده بودند حياة الامام الحسن بن على(علیه السلام)، ج 1، ص 201؛ سيرة الائمة الاثنى عشر، ص 16؛ تاريخ ابن خلدون (العبر)، ج 2، ص 128؛ الحياة السياسية للامام الحسن(علیه السلام)، ص 115.. ابونعيم اصبهانى مىنويسد: امام حسن(علیه السلام) مانند ديگر رزمندگان، با جنگ و مبارزه وارد اصفهان گرديد و با ديگر مجاهدان از گرگان عبور نمود الحياة السياسية للامام الحسن، ص 115؛ به نقل از: اخبار اصفهان، ج 1، ص 43.. و نيز گفتهاند: در فتح طبرستان (مازندران) - كه سعيد بن عاص فرماندهى لشگر اسلام را بر عهده داشت عبداللَّه بن عباس و بسيارى از صحابه و نيز امام حسن و امام حسينعليهما السلام حضور داشتند. اين پيروزى در سال 30 ه. نصيب مسلمانان گرديد الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 109 ؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص 323 ؛ معجم البلدان، ج 4، ص 17.. برخى مانند سيد جعفر مرتضى عاملى، حضور آن دو را در فتوحات آفريقا، طبرستان و گرگان انكار كرده، معتقدند: اين فتوحات در راستاى مصالح اسلامى نبوده و بهره و نتيجهاى براى مسلمانان در پى نداشته است. گذشته از اين، شركت آنان در اين فتوحات، نوعى تأييد و تثبيت مشروعيت حاكميت خليفه سوم به شمار مىآمده است الحياة السياسية للامام الحسن، صص 115-127.. بايد توجه كرد كه جنبه تاريخى اين بحث، بر جنبه كلامى آن مقدم است و اگر از نظر تاريخى، شركت امام حسن(علیه السلام) در اين فتوحات ثابت و مسلم باشد، آن گاه بايد به دنبال توجيهات و دلايلى پذيرفتنى و منطقى براى اين اقدام بود. كسانى مانند باقر شريف قرشى - كه شركت و حضور امام حسن(علیه السلام) در اين فتوحات را نقل كردهاند آن را اقدامى در راستاى مصالح عمومى مسلمانان و خدمت به دين دانستهاند كه بر ساير ملاحظات و مصلحتها مقدم است. به نظر آنان اين اقدام، درسى آموزنده و پيامى روشن براى همه احزاب و گروههاى سياسى مؤمن و وفادار است كه دغدغههاى حزبى، گرايشهاى جناحى و اختلافهاى سليقهاى را، بر مصالح دينى و اجتماعى و منافع ملى و عمومى مقدم ندارند؛ بلكه منافع شخصى و حزبى را، در پاى مصالح جامعه اسلامى قربانى كنند. وقتى شخصيت بزرگى چون امام حسن(علیه السلام)، براى حفظ مصالح امت اسلامى و دفاع از اساس دين، اين چنين پا در ركاب و آماده جنگ و ايثار است؛ احزاب سياسى و گروهها و افرادى كه تنها به دليل ناديده گرفته شدن سليقه آنها و عملى نشدن برنامههايشان، به دين و جامعه اسلامى پشت كرده و با ساز دشمنان دين و ملت هم نوا شده، چه عذر و بهانهاى خواهند داشت؟! آنان كه حضور امام حسن(علیه السلام) را در فتوحات اسلامى از نظر تاريخى مسلم و قطعى مىدانند، به بعضى از اشكالات چنين پاسخ دادهاند: «بعد از انزواى سياسى چند سالهاى كه عمر بن خطاب و ابوبكر، براى اصحاب و ياران مشهور پيامبر(صلی الله علیه وآله) به وجود آورده و آنها را منزوى و خانهنشين كرده بود، بسيارى از آنان به دنبال فرصتى مناسب براى حضور در اجتماع بودند. در سالهاى 25 تا 29 ه. با انتقال قدرت از عمر به عثمان، فضاى باز سياسى به وجود آمد و لازم بود از اين فرصت به خوبى استفاده شود. از جمله اين فرصتها، حضور در جبهه جنگى بود كه هر روز دايره حاكميت مسلمانان را بازتر مىكرد و مرزهاى جديدى را به روى آنها مىگشود. اين عمل، دقيقاً در راستاى مصالح امت اسلامى بود. شركت مستقيم امام حسن و امام حسينعليهما السلام در اين جنگها، مىتوانست اطلاعات بيشتر و دقيقترى به امير مؤمنان(علیه السلام) بدهد و اهل بيت را بيشتر در جامعه اسلامى مطرح و معرفى كند. اگر مىبينيم كه اميرمؤمنان(علیه السلام) در زمان خلفا، مسئوليتى در دست نداشت و حتى با كمال صراحت، درخواست پذيرش مسئوليت را از طرف حاكمان وقت، رد مىكرد؛ شايد به جهت مشروع ندانستن آن حكومتها بود. حال شركت امام حسن و امام حسينعليهما السلام در فتوحات - آن هم در مقطعى خاص دليل بر مشروعيت آنان نبوده و به طور حتم، شركت ايشان، با مشورت و راهنمايى و يا دستورپدر بزرگوارشان بوده است. آن دو بدون رضايت حضرت على(علیه السلام) در اين جنگها شركت نمىكردند؛ هم چنان كه در دوران قبل و بعد از آن، جنگهايى رخ داد و آنان شركت نكردند. اميرمؤمنان(علیه السلام) با فرستادن فرزندان خود به اين جنگها، مىخواست حُسنِ نيت خود را به زمامداران وقت نشان دهد و به ديگر مسلمانان بفهماند كه گسترش مرزهاى اسلامى، به منظور رساندن پيام اسلام و نشر و ترويج آيين توحيد، آرزوى ديرينه او است و اگر روزى در برابر حاكمان وقت ايستاد و مخالفت كرد، به دليل رعايت مصالح امت اسلامى و پاسدارى از دين حق و شريعت مقدس پيامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است. بالاترين دليل بر مخالفت و ناخشنودى اهلبيتعليهم السلام از خلفاى بعد از پيامبر(صلی الله علیه وآله)، بيعت نكردن اميرمؤمنان(علیه السلام) با آنان بود و اين را همه اصحاب و ياران بزرگ و معروف پيامبر(صلی الله علیه وآله) مىدانستند و اين عمل آن حضرت، براى آنان حجت شرعى بود. علاوه بر اين، امام حسن و امام حسينعليهم السلام در آن دوران، مسئوليت امامت و رهبرى جامعه را بر دوش نداشتند؛ بلكه گاهى از سوى پدر، مأموريت و كار خاصى به آنها محوّل مىشد و ممكن است شركت آنان در فتوحات نيز از اين قبيل بوده و اهداف مختلفى داشته است ر.ك: احمد زمانى، حقايق پنهان، ص 117-119..
porseman.org
زمامداران باطل به منظور استثمار و استعمار جامعه و استحكام پايههاى حاكميت نامشروع و عنكبوتى خود، امامان به حق شيعه را بزرگترين مانع بر سر راه خود مىديدند. از اين رو در برخورد با آنان، مىكوشيدند علاوه بر كشتن و به شهادت رساندنشان، پايگاه شخصيتى و فكرى ايشان را نيز خدشه دار سازند و شايعات گوناگونى را به آنان نسبت بدهند. يكى از موضوعات بىاساس و دروغى كه قرنها، برخى مورخان و نويسندگان به آن پرداختهاند، داستان ازدواج و طلاقهاى گوناگون امام مجتبى(علیه السلام) است. همين امر موجب گرديده كه دشمنان اسلام، با هدف انتقام گرفتن از اهلبيتعليهم السلام و ضربه زدن به امام مجتبى(علیه السلام) بر همين نوشتهها تكيه كنند و سبط اكبر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را فردى شهوت ران، هوسباز و غير متعهد به جهان معرفى كنند!! پرسش اساسى اين است كه: چرا اتهام ازدواجهاى زياد و طلاقهاى مكرر در زمان اميرمؤمنان(علیه السلام) و خود امام مجتبى(علیه السلام) و حتى تا بعد از قرن اول مطرح نبوده و در كتابهاى تاريخى، اثرى از اين تهمتهاى ناجوانمردانه نيست؛ با اينكه معاويه و دستگاه حاكم اموى، به شدت به دنبال يافتن سوژه و نقطه ضعفى براى خرد كردن روحيه و كوبيدن شخصيت برجسته امام مجتبى(علیه السلام) بودند؟! واقعيت اين است كه منصور دوانيقى، نقش اصلى را در چنين تهمت بزرگى بر عهده داشت. هنگامى كه وى در سال 137 به خلافت رسيد، با هدف خاموش كردن نهضتهاى علويان و سادات حسنى و كاستن از محبوبيت و نفوذ آنها در بين مردم، چنين اتهامى را در خطبهاى كه در برابر عدهاى از اهل خراسان ايراد نمود، بر زبان آورد مروج الذهب، ج 3، ص 311؛ حقايق پنهان، ص 334.!! حركت شيطانى منصور و تبليغات مسموم بنىاميه، سبب گرديد مزدوران قلم به دست و دوستان ناآگاه و بىتوجّه به مصالح امت اسلامى، از كاه كوهى ساختند تا آنجا كه تعداد همسران آن حضرت را از هشت نفر تا چهارصد نفر برشمردند! البته هنگامى كه سخن از نام و نشان آنان به ميان مىآيد، در مىمانند و تعداد انگشت شمارى را معرفى مىكنند كه خود دليلى آشكار، بر سستى سخن و بىپايگى اين اتهام ناجوانمردانه است. براى امام مجتبى(علیه السلام) سه داماد بيشتر ذكر نشده است؛ آيا معقول و پذيرفتنى است كه آن حضرت، از چهارصد همسر، تنها سه دختر داشته باشد و يا حداكثر شش دختر كه تنها سه نفر از آنها ازدواج كردهاند و از بقيه نام و نشانى نباشد؟ گرفتارىهاى اجتماعى، سياسى و عبادى آن نور الهى، اجازه چنين سرگرمىهاى مبتذل و خوشگذرانىهاى مسئله ساز را به وى نمىداد. مگر نه اين است كه حل و فصل امور مردم مدينه و كوفه و نبردهاى گوناگون در ركاب پدر بزرگوارش و تعليم و تربيت شئون جامعه اسلامى، بر دوش ايشان بود؟! مدائنى نقل مىكند: امام مجتبى(علیه السلام) هر روز صبح بعد از نماز تا طلوع آفتاب، در محراب عبادت مىنشست و از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر، جوابگوى گرفتارىهاى مردم بود انساب الاشراف، ج 3، ص 21، ح 27.. آيا كام جويى و هوسرانى افسار گسيخته، براى كسى كه علاقه فراوانى به عبادت داشت و شبزندهدارىهايش زبانزد همه بود و 25 بار، فاصله 450 كيلومترى بين مدينه و مكه معظمه را با پاى پياده طى كرده و همه اموالش را سه مرتبه در راه خدا تقسيم كرده بود؛ معنا و مفهومى داشت؟! بررسى رواياتى كه در مورد زياد طلاق دادن آن حضرت وارد شده و حتى برخى از محدثان بزرگ شيعه، با هدف خدمت به فرهنگ ارزشمند و غنى شيعه، آنها را در بابهاى خاصى آوردهاند، هم از نظر سند و هم از جهت مضمون و محتوا، مخدوش و داراى اشكال است ر.ك: حقايق پنهان، فصل 12.. طلاق مبغوضترين و منفورترين عمل حلال در نزد خداوند است و پيشوايان دين، پيروانشان را به شدت از آن نهى كرده، فرمودهاند: «ازدواج كنيد و طلاق ندهيد؛ زيرا عرش خداوند از طلاق به لرزه در مىآيد» وسائل الشيعة، ج 15، ص 268، ح 7.. حال آيا اين عمل در نزد امام حسن(علیه السلام) به قدرى ممدوح و پسنديده است كه در هر فرصتى، به آن اقدام مىكرده است؛ به گونهاى كه به عنوان فردى «مطلاق» (زياد طلاق دهنده) معروف بوده است؟! در مآخذ تاريخى و روايى، نام همسران آن حضرت بدين ترتيب بيان شده است: 1. جعده، 2. ام بشير، 3. خوله، 4. ام اسحاق، 5. ام كلثوم، 6. زينب، 7 و 8. دو تا ام ولد. متأسفانه در برخى روايات، 300 زن ذكر شده و به اين ترتيب امام حسن(علیه السلام) در نظر مردم عادى، يك فرد خوشگذران معرفى گشته است!! آنان نيز نفهميدهاند كه اين سخنان و روايات، از سوى عوامل بنىاميه و بنىعباس، ساخته شده است تا كسى به امام حسن(علیه السلام) و اولاد او توجه نكند و آنان بتوانند به راحتى حكومت كنند! حقيقت اين است كه اين روايات را افراد انگشت شمارى، براى هدف خاصى ساخته اند. براى نمونه به يكى دو نمونه از اين افراد اشاره شود. يكى از اين راويان، يحيى بن علا است و اين شخص، قاضى دربار منصور دوانيقى بود. منصور خليفه عباسى و غاصب خلافت است و قاضى او نمى تواند امام حسن(علیه السلام) را انسان كامل معرفى كند. او براى خوشايند منصور، امام حسن(علیه السلام) را مىكوبيد تا دشمنى مردم با منصور كم شود. در زمان منصور سادات حسنى، عليه خلافت او به پا خاستند و بهترين وسيله براى مقابله با ايشان، اين بود كه در بين مردم امام حسن(علیه السلام) بد معرفى شود تا مردم به آنان توجه نكنند. يكى ديگر از اين راويان، ابوالحسن مدائنى است. وى مىگويد: امام حسنهفتاد زن داشت. ابن مدائنى مبلّغ رسمى بنىاميه بود و وظيفه داشت بر ضد امام حسن(علیه السلام) و فرزندان او تبليغ كند. يكى از ابزار تبليغات اين بود كه امام را خوشگذران معرفى كنند و به مردم بگويند: امام حسن(علیه السلام) اهل جنگ نبود و براى همين شكست خورد و صلح كرد!! در حالى كه آن حضرت و امام حسين(علیه السلام) و ديگر پيشوايان معصوم، همگى اماماند و اين مردم هستند كه گاهى پيرو آنان بوده و گاهى آنان را ترك كردهاند درباره همسران امام حسن ر.ك: الف. فضل اللَّه كمپانى، حسن(علیه السلام) كيست، چاپ سوم ب. محمد مقيمى، فلسفه صلح امام حسن(علیه السلام)، چاپ اول.!! فرزندان امام مجتبى(علیه السلام) از نكات برجسته و مورد توجه زندگى پربار امام حسن(علیه السلام)، تربيت فرزندانى انقلابى و ظلمستيز است كه همواره، همراه پدر خويش در كوفه و مدينه بودند و بعد از شهادت آن بزرگوار، يار باوفاى امام زمان خود، حسين بن على(علیه السلام) شدند. آنان پدر را برترين الگوى رفتارى و تربيتى خويش مىدانستند و مىكوشيدند آينه تمام نماى حسنى باشند. بسيارى از ايشان، مجسمه تقوا، شجاعت، صداقت، رأفت، مهربانى، سخاوت و عدالت بودند. آنها بازوانى قوى براى عموى والامقام خود و پيروى مخلص و جانبركف براى او بودند. حضور هفت يا هشت تن از آنها در صحنه كربلا، بالاترين گواه بر اين مدعا است. از جمله آنها حسن بن حسن معروف به «حسن مثنى» است كه در زمان امام حسين(علیه السلام)، مسئول موقوفات و صدقات اميرمؤمنان(علیه السلام) و زيد بن حسن متولى موقوفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شد. در دوران حاكميت بنىاميه و بنىعباس، بسيارى از نوادگان امام مجتبى(علیه السلام)، پرچمدار نهضتهاى اسلامى بر ضد حاكمان ستمگر زمان خود بودند و يا به صورت آشكار، با آنها مخالفت مىكردند؛ همچون عبداللَّه بن حسن بن حسن و حسين بن على بن حسن بن حسن. تعداد فرزندان آن حضرت مختلف نقل شده است. ابن شهر آشوب فرزندان آن حضرت را سيزده پسر و يك دختر به نام فاطمه دانسته است. او اضافه مىكند كه فاطمه دخترى پاكدامن، عفيفه و و فاضله و همسر حضرت سجاد(علیه السلام) و مادر امام باقر(علیه السلام) بود. شيخ مفيدرحمه الله فرزندان آن حضرت را هشت پسر و هفت دختر مىداند همان؛ حقايق پنهان، ص 295.. ايثارگران حسنى در حماسه كربلا از بررسى و مطالعه كتابهاى تاريخى و واقعهنگارى كربلا، به دست مىآيد كه هفت نفر از فرزندان پاك حسن بن على(علیه السلام) در واقعه خونين و جاويدان عاشورا شركت داشتند. پنج تن از آنها با حماسه آفرينى به شهادت رسيدند و يك تن مجروح گرديد. يك تن هم كه سن او كمتر از ديگر برادران بود، به همراه حضرت سجاد(علیه السلام) با قافله كربلا به مدينه منوره بازگشت. اسامى آنان عبارت است از: 1. حسن بن حسن (حسن مثنى)؛ 2. عمروبن حسن؛ 3. ابوبكر بن حسن (شهيد كربلا)؛ 4. قاسم بن حسن (شهيد كربلا)؛ 5. عبداللَّه بن حسن (عبداللَّه اكبر)؛ 6. عبداللَّه بن حسن (عبداللَّه اصغر)؛ 7. بشر بن حسن (شهيد كربلا). امام حسن(علیه السلام) و امام حسين(علیه السلام) در فتوحات صدر اسلام شركت داشته و فرمانده لشكر اعراب در حمله به تبريز و گرگان و يا شمال آفريقا بودهاند. عده زيادى از تاريخ نويسان اهل سنت و شيعه (مانند ابن اثير، ابن خلدون، سيد هاشم معروف الحسنى و باقر شريف قرشى) نوشتهاند: امام حسن و امام حسينعليهم السلام بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه وآله) در هيچ فتحى شركت نداشتند؛ مگر در بعضى از فتوحات اسلامى (مانند فتح شمال آفريقا). آنان به همراه عدهاى از صحابه بزرگ پيامبر(صلی الله علیه وآله) - مانند عبداللَّه بن عباس و عبداللَّه بن جعفر در اين جنگها شركت كرده بودند حياة الامام الحسن بن على(علیه السلام)، ج 1، ص 201؛ سيرة الائمة الاثنى عشر، ص 16؛ تاريخ ابن خلدون (العبر)، ج 2، ص 128؛ الحياة السياسية للامام الحسن(علیه السلام)، ص 115.. ابونعيم اصبهانى مىنويسد: امام حسن(علیه السلام) مانند ديگر رزمندگان، با جنگ و مبارزه وارد اصفهان گرديد و با ديگر مجاهدان از گرگان عبور نمود الحياة السياسية للامام الحسن، ص 115؛ به نقل از: اخبار اصفهان، ج 1، ص 43.. و نيز گفتهاند: در فتح طبرستان (مازندران) - كه سعيد بن عاص فرماندهى لشگر اسلام را بر عهده داشت عبداللَّه بن عباس و بسيارى از صحابه و نيز امام حسن و امام حسينعليهما السلام حضور داشتند. اين پيروزى در سال 30 ه. نصيب مسلمانان گرديد الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 109 ؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص 323 ؛ معجم البلدان، ج 4، ص 17.. برخى مانند سيد جعفر مرتضى عاملى، حضور آن دو را در فتوحات آفريقا، طبرستان و گرگان انكار كرده، معتقدند: اين فتوحات در راستاى مصالح اسلامى نبوده و بهره و نتيجهاى براى مسلمانان در پى نداشته است. گذشته از اين، شركت آنان در اين فتوحات، نوعى تأييد و تثبيت مشروعيت حاكميت خليفه سوم به شمار مىآمده است الحياة السياسية للامام الحسن، صص 115-127.. بايد توجه كرد كه جنبه تاريخى اين بحث، بر جنبه كلامى آن مقدم است و اگر از نظر تاريخى، شركت امام حسن(علیه السلام) در اين فتوحات ثابت و مسلم باشد، آن گاه بايد به دنبال توجيهات و دلايلى پذيرفتنى و منطقى براى اين اقدام بود. كسانى مانند باقر شريف قرشى - كه شركت و حضور امام حسن(علیه السلام) در اين فتوحات را نقل كردهاند آن را اقدامى در راستاى مصالح عمومى مسلمانان و خدمت به دين دانستهاند كه بر ساير ملاحظات و مصلحتها مقدم است. به نظر آنان اين اقدام، درسى آموزنده و پيامى روشن براى همه احزاب و گروههاى سياسى مؤمن و وفادار است كه دغدغههاى حزبى، گرايشهاى جناحى و اختلافهاى سليقهاى را، بر مصالح دينى و اجتماعى و منافع ملى و عمومى مقدم ندارند؛ بلكه منافع شخصى و حزبى را، در پاى مصالح جامعه اسلامى قربانى كنند. وقتى شخصيت بزرگى چون امام حسن(علیه السلام)، براى حفظ مصالح امت اسلامى و دفاع از اساس دين، اين چنين پا در ركاب و آماده جنگ و ايثار است؛ احزاب سياسى و گروهها و افرادى كه تنها به دليل ناديده گرفته شدن سليقه آنها و عملى نشدن برنامههايشان، به دين و جامعه اسلامى پشت كرده و با ساز دشمنان دين و ملت هم نوا شده، چه عذر و بهانهاى خواهند داشت؟! آنان كه حضور امام حسن(علیه السلام) را در فتوحات اسلامى از نظر تاريخى مسلم و قطعى مىدانند، به بعضى از اشكالات چنين پاسخ دادهاند: «بعد از انزواى سياسى چند سالهاى كه عمر بن خطاب و ابوبكر، براى اصحاب و ياران مشهور پيامبر(صلی الله علیه وآله) به وجود آورده و آنها را منزوى و خانهنشين كرده بود، بسيارى از آنان به دنبال فرصتى مناسب براى حضور در اجتماع بودند. در سالهاى 25 تا 29 ه. با انتقال قدرت از عمر به عثمان، فضاى باز سياسى به وجود آمد و لازم بود از اين فرصت به خوبى استفاده شود. از جمله اين فرصتها، حضور در جبهه جنگى بود كه هر روز دايره حاكميت مسلمانان را بازتر مىكرد و مرزهاى جديدى را به روى آنها مىگشود. اين عمل، دقيقاً در راستاى مصالح امت اسلامى بود. شركت مستقيم امام حسن و امام حسينعليهما السلام در اين جنگها، مىتوانست اطلاعات بيشتر و دقيقترى به امير مؤمنان(علیه السلام) بدهد و اهل بيت را بيشتر در جامعه اسلامى مطرح و معرفى كند. اگر مىبينيم كه اميرمؤمنان(علیه السلام) در زمان خلفا، مسئوليتى در دست نداشت و حتى با كمال صراحت، درخواست پذيرش مسئوليت را از طرف حاكمان وقت، رد مىكرد؛ شايد به جهت مشروع ندانستن آن حكومتها بود. حال شركت امام حسن و امام حسينعليهما السلام در فتوحات - آن هم در مقطعى خاص دليل بر مشروعيت آنان نبوده و به طور حتم، شركت ايشان، با مشورت و راهنمايى و يا دستورپدر بزرگوارشان بوده است. آن دو بدون رضايت حضرت على(علیه السلام) در اين جنگها شركت نمىكردند؛ هم چنان كه در دوران قبل و بعد از آن، جنگهايى رخ داد و آنان شركت نكردند. اميرمؤمنان(علیه السلام) با فرستادن فرزندان خود به اين جنگها، مىخواست حُسنِ نيت خود را به زمامداران وقت نشان دهد و به ديگر مسلمانان بفهماند كه گسترش مرزهاى اسلامى، به منظور رساندن پيام اسلام و نشر و ترويج آيين توحيد، آرزوى ديرينه او است و اگر روزى در برابر حاكمان وقت ايستاد و مخالفت كرد، به دليل رعايت مصالح امت اسلامى و پاسدارى از دين حق و شريعت مقدس پيامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است. بالاترين دليل بر مخالفت و ناخشنودى اهلبيتعليهم السلام از خلفاى بعد از پيامبر(صلی الله علیه وآله)، بيعت نكردن اميرمؤمنان(علیه السلام) با آنان بود و اين را همه اصحاب و ياران بزرگ و معروف پيامبر(صلی الله علیه وآله) مىدانستند و اين عمل آن حضرت، براى آنان حجت شرعى بود. علاوه بر اين، امام حسن و امام حسينعليهم السلام در آن دوران، مسئوليت امامت و رهبرى جامعه را بر دوش نداشتند؛ بلكه گاهى از سوى پدر، مأموريت و كار خاصى به آنها محوّل مىشد و ممكن است شركت آنان در فتوحات نيز از اين قبيل بوده و اهداف مختلفى داشته است ر.ك: احمد زمانى، حقايق پنهان، ص 117-119..
porseman.org