پرسش :
آيا حضرت على(عليه السلام) خواستگار دختر ابوجهل بوده است؟
پاسخ :
در اين باره روايتى از مسور بن مخرمه نقل شده است، كه مى گويد: «حضرت على(عليه السلام) از دختر ابوجهل (جويريه) خواستگارى كرد، و فاطمه(عليها السلام)اين مسأله را شنيد و نزد پدر رفت و عرض كرد: مى پندارد كه تو جانب دختران خود را رعايت نمى كنى; على از دختر ابوجهل خواستگارى كرده است».
مسور بن مخرمه مى گويد: «چون پيامبر از تشهد فارغ شد، شنيدم كه فرمود: «دخترم را به ابوالعاص بن ربيع دادم و او با من به راستى رفتار كرد. فاطمه(عليها السلام) پاره تن من است. آنچه او را ناخوش آيد، دوست نمى دارم. به خدا سوگند دختر رسول خدا، با دختر دشمن خدا نزد كسى جمع نخواهد شد. از اين روى على(عليه السلام) ترك خواستگارى نمود».[1]
اين روايت هر چند در صحيح بخارى و صحيح مسلم نقل شده است، اما از بررسى آن روشن مى شود كه اين روايت داراى سند و متن قابل اعتمادى نيست.
1. از جهت سند
صحيح بخارى و مسلم اين روايت را فقط از مسور بن مخرمه كه در آن زمان در سنين كودكى بوده است، نقل كرده اند. حادثه اى به اين مهمى كه پيامبر آن را بعد از تشهد نماز، و يا طبق برخى نقل ها بر بالاى منبر براى اصحاب خود بيان مى دارد، مى بايد از طريق هاى متعدد نقل شود و به حد شيوع برسد، نه اين كه آن را فقط يك كودك شنيده باشد. زيرا مسور بن مخرمه دو سال پس از هجرت به دنيا آمده،[2] و هنگام رحلت پيامبر هشت ساله بوده است. آيا اين صحبت پيامبر را فقط همين كودك شنيده است و از اصحاب كسى ديگر نبود تا بشنود؟!
2. از جهت متن و دلالت
اولاً جمله «ابو العاص با من به راستى رفتار كرد»، مى فهماند كه على(عليه السلام) العياذ بالله با پيامبر به ناراستى و رفتار كرده است; در صورتى كه آن حضرت در ضمن عقد فاطمه(عليها السلام) هيچ تعهدى به پيامبر(صلى الله عليه وآله)نسپرده بود تا خلاف آن را صورت داده و العياذ بالله با پيامبر به راستى رفتار نكرده باشد.[3]
ثانياً در سخن حضرت فاطمه(عليها السلام) آمده است كه «مى پندارند تو جانب دخترانت را رعايت نمى كنى»، همچنين در سخن پيامبر خطاب به حضرت على(عليه السلام)نيز آمده است كه «آنچه او را ناخوش آيد، دوست نمى دارم». بنابراين معلوم مى شود كه حساسيت و ناراحتى آن مخدره(عليها السلام) حساسيت زنانگى و به خاطر ازدواج مجدد على(عليه السلام) و آوردن «هوو» براى آن حضرت بوده است.
از طرفى از مسلمات تاريخ است كه حضرت على(عليه السلام)در صحيفه عقد تعهدى نداده بود كه ازدواج مجدد نكند. حال اين سؤال مطرح مى شود كه آيا اگر حضرت خواستگارى زن ديگرى كند، شرعاً حق او هست يا خير؟ قطعاً جواب مثبت است; زيرا هيچ دليلى بر استثناى آن حضرت از اين حكم نداريم، در اين صورت با توجه به اين كه پيامبر مى فرمايد: «فاطمه پاره تن من است»، از شأن فاطمه زهرا(عليها السلام)دور است كه از عملى شدن حكم الهى ناراحت و غمگين شود.
ثالثاً اين كه حضرت مى فرمايد: «دختر رسول خدا با دختر دشمن خدا جمع نمى شود»، قاعدتاً بايد از احكام اختصاصى پيامبر باشد كه بين دختر آن حضرت و دختر مؤمنى كه پدرش مشرك باشد، نمى شود جمع كرد; در حالى كه احدى اين حكم را در شمار احكام اختصاصى پيامبر ذكر نكرده است.
رابعاً اين حديث نشان مى دهد كه على(عليه السلام) از زشتى چنين كارى، يعنى جمع بين دختر پيامبر و دخترى كه پدرش مشرك بوده است، بى خبر بوده تا حدى كه پيامبر را ناراحت كرده است; در حالى كه چنين فرصتى با مقام والاى علمى اميرالمؤمنين(عليه السلام) سازگارى ندارد. به علاوه، اين حديث با مقام تقوا و محبتى كه حضرت على(عليه السلام) به پيامبر و فاطمه زهرا(عليها السلام)داشتند، سازگار نيست. ما انسان هاى معمولى اگر كار نادرستى را از دوستمان ببينيم و نپسنديم، ابتدا به صورت دوستانه و خصوصى به او تذكر مى دهيم،[4] و اگر چند بار تذكر داديم و او نپذيرفت، در آن صورت ممكن است در ميان جمعيت، عيب او را بازگو كنيم تا از كار خود دست بردارد; در حالى كه به طور قطع پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه در اوج اخلاق انسانى و الهى بوده اند، اين امور را بيش از ما مراعات مى كرده اند.
با توجه به اين نكته، معناى حديث اين مى شود كه پيامبر هر قدر ناخرسندى خود و دختر خود را به حضرت على(عليه السلام) تذكر داده، اثر ننموده تا اين كه پيامبر شكايت از حضرت على(عليه السلام) را به ميان مردم كشانده است و... .
كدام انسان مسلمان كه فداكارى و ارادت و اخلاص، بلكه جان فدايى حضرت على(عليه السلام) را نسبت به پيامبر مى داند، چنين خبرى را باور مى كند؟! كدام عاقل مى پذيرد كه حضرت على(عليه السلام) تا اين حد پيامبر و دخترش را ناراحت كند؟! بارى، از ديدگاه علماى شيعه اين روايت دروغين و ساختگى است.[5] طبق برخى نقل هاى ديگر، وقتى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)خبر خواستگارى را شنيد، قضيه را از حضرت على(عليه السلام)جويا شد. حضرت على(عليه السلام) در جواب فرمود: «قسم به آن كسى كه تو را به پيامبرى مبعوث نمود آنچه را به تو گفته اند، من انجام نداده ام و هيچ گاه به ذهن من نيز خطور نكرده است كه از دختر ابوجهل خواستگارى كنم».[6]
شايان ذكر است كه برخى از مخالفان حضرت على(عليه السلام) اين گونه خبرها را جعل مى كردند، تا چنين تلقين كنند كه آن حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) را ناراحت كرده است به پندار باطل خود بتوانند از شأن و منزلت آن حضرت بكاهند.[7] حضرت على(عليه السلام) درباره محبت و صميميت خويش با فاطمه زهرا(عليها السلام) مى فرمايد: «به خدا سوگند تا فاطمه زنده بود، او را به خشم نياوردم و او نيز كارى نكرد كه مرا به خشم آورد. هر گاه به او مى نگريستم، غم و اندوه من برطرف مى شد».[8]
بنابراين روشن مى شود كه حضرت على(عليه السلام) از دختر ابوجهل هرگز خواستگارى نكرده و اين نقل تاريخى، دروغ و شايعه اى بيش نبوده است.
پی نوشتها:
[1]. صحيح بخارى، ج 4، ص 212، (دارالفكر، بيروت، 1407 هـ); صحيح مسلم، ج 7، ص 142، (دارالفكر، بيروت).
[2]. سير اعلام النبلاء، ذهبى، ج 3، ص 394، (مؤسسه الرساله، بيروت، 1413 هـ ق).
[3]. ر.ك: زندگانى حضرت زهرا(عليها السلام)، دكتر سيدجعفر شهيدى، ص 89 ـ 92، (دفتر نشر فرهنگ اسلامى).
[4]. در احاديث معصوم(عليهم السلام) فراوان توصيه شده است كه عيب برادر مسلمانت را به طور مخفيانه و خصوصى به او تذكر بده! در روايات مى خوانيم: «هر كس برادرش را مخفيانه موعظه كند، او را زينت كرده است و هر كس برادرش را آشكار تذكر دهد، او را لكه دار و بى آبرو ساخته است»، بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 71، ص 166، ح 29، (مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403 هـق).
[5]. ر.ك: تنزيه الانبياء، سيدمرتضى، ص 167، (انتشارات شريف رضى).
[6]. ر.ك: علل الشرايع، شيخ صدوق، ج 1، ص 185، ح 2، باب 149، (مكتبة داورى، قم)
[7]. ر.ك: زندگانى فاطمه زهرا، دكتر سيدجعفر شهيدى، ص 92، (دفتر نشر فرهنگ اسلامى).
[8]. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 43، ص 133 ـ 134، (مؤسسة الوفا، بيروت، 1404 هـ ق).
www.mazaheb.ir
در اين باره روايتى از مسور بن مخرمه نقل شده است، كه مى گويد: «حضرت على(عليه السلام) از دختر ابوجهل (جويريه) خواستگارى كرد، و فاطمه(عليها السلام)اين مسأله را شنيد و نزد پدر رفت و عرض كرد: مى پندارد كه تو جانب دختران خود را رعايت نمى كنى; على از دختر ابوجهل خواستگارى كرده است».
مسور بن مخرمه مى گويد: «چون پيامبر از تشهد فارغ شد، شنيدم كه فرمود: «دخترم را به ابوالعاص بن ربيع دادم و او با من به راستى رفتار كرد. فاطمه(عليها السلام) پاره تن من است. آنچه او را ناخوش آيد، دوست نمى دارم. به خدا سوگند دختر رسول خدا، با دختر دشمن خدا نزد كسى جمع نخواهد شد. از اين روى على(عليه السلام) ترك خواستگارى نمود».[1]
اين روايت هر چند در صحيح بخارى و صحيح مسلم نقل شده است، اما از بررسى آن روشن مى شود كه اين روايت داراى سند و متن قابل اعتمادى نيست.
1. از جهت سند
صحيح بخارى و مسلم اين روايت را فقط از مسور بن مخرمه كه در آن زمان در سنين كودكى بوده است، نقل كرده اند. حادثه اى به اين مهمى كه پيامبر آن را بعد از تشهد نماز، و يا طبق برخى نقل ها بر بالاى منبر براى اصحاب خود بيان مى دارد، مى بايد از طريق هاى متعدد نقل شود و به حد شيوع برسد، نه اين كه آن را فقط يك كودك شنيده باشد. زيرا مسور بن مخرمه دو سال پس از هجرت به دنيا آمده،[2] و هنگام رحلت پيامبر هشت ساله بوده است. آيا اين صحبت پيامبر را فقط همين كودك شنيده است و از اصحاب كسى ديگر نبود تا بشنود؟!
2. از جهت متن و دلالت
اولاً جمله «ابو العاص با من به راستى رفتار كرد»، مى فهماند كه على(عليه السلام) العياذ بالله با پيامبر به ناراستى و رفتار كرده است; در صورتى كه آن حضرت در ضمن عقد فاطمه(عليها السلام) هيچ تعهدى به پيامبر(صلى الله عليه وآله)نسپرده بود تا خلاف آن را صورت داده و العياذ بالله با پيامبر به راستى رفتار نكرده باشد.[3]
ثانياً در سخن حضرت فاطمه(عليها السلام) آمده است كه «مى پندارند تو جانب دخترانت را رعايت نمى كنى»، همچنين در سخن پيامبر خطاب به حضرت على(عليه السلام)نيز آمده است كه «آنچه او را ناخوش آيد، دوست نمى دارم». بنابراين معلوم مى شود كه حساسيت و ناراحتى آن مخدره(عليها السلام) حساسيت زنانگى و به خاطر ازدواج مجدد على(عليه السلام) و آوردن «هوو» براى آن حضرت بوده است.
از طرفى از مسلمات تاريخ است كه حضرت على(عليه السلام)در صحيفه عقد تعهدى نداده بود كه ازدواج مجدد نكند. حال اين سؤال مطرح مى شود كه آيا اگر حضرت خواستگارى زن ديگرى كند، شرعاً حق او هست يا خير؟ قطعاً جواب مثبت است; زيرا هيچ دليلى بر استثناى آن حضرت از اين حكم نداريم، در اين صورت با توجه به اين كه پيامبر مى فرمايد: «فاطمه پاره تن من است»، از شأن فاطمه زهرا(عليها السلام)دور است كه از عملى شدن حكم الهى ناراحت و غمگين شود.
ثالثاً اين كه حضرت مى فرمايد: «دختر رسول خدا با دختر دشمن خدا جمع نمى شود»، قاعدتاً بايد از احكام اختصاصى پيامبر باشد كه بين دختر آن حضرت و دختر مؤمنى كه پدرش مشرك باشد، نمى شود جمع كرد; در حالى كه احدى اين حكم را در شمار احكام اختصاصى پيامبر ذكر نكرده است.
رابعاً اين حديث نشان مى دهد كه على(عليه السلام) از زشتى چنين كارى، يعنى جمع بين دختر پيامبر و دخترى كه پدرش مشرك بوده است، بى خبر بوده تا حدى كه پيامبر را ناراحت كرده است; در حالى كه چنين فرصتى با مقام والاى علمى اميرالمؤمنين(عليه السلام) سازگارى ندارد. به علاوه، اين حديث با مقام تقوا و محبتى كه حضرت على(عليه السلام) به پيامبر و فاطمه زهرا(عليها السلام)داشتند، سازگار نيست. ما انسان هاى معمولى اگر كار نادرستى را از دوستمان ببينيم و نپسنديم، ابتدا به صورت دوستانه و خصوصى به او تذكر مى دهيم،[4] و اگر چند بار تذكر داديم و او نپذيرفت، در آن صورت ممكن است در ميان جمعيت، عيب او را بازگو كنيم تا از كار خود دست بردارد; در حالى كه به طور قطع پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه در اوج اخلاق انسانى و الهى بوده اند، اين امور را بيش از ما مراعات مى كرده اند.
با توجه به اين نكته، معناى حديث اين مى شود كه پيامبر هر قدر ناخرسندى خود و دختر خود را به حضرت على(عليه السلام) تذكر داده، اثر ننموده تا اين كه پيامبر شكايت از حضرت على(عليه السلام) را به ميان مردم كشانده است و... .
كدام انسان مسلمان كه فداكارى و ارادت و اخلاص، بلكه جان فدايى حضرت على(عليه السلام) را نسبت به پيامبر مى داند، چنين خبرى را باور مى كند؟! كدام عاقل مى پذيرد كه حضرت على(عليه السلام) تا اين حد پيامبر و دخترش را ناراحت كند؟! بارى، از ديدگاه علماى شيعه اين روايت دروغين و ساختگى است.[5] طبق برخى نقل هاى ديگر، وقتى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)خبر خواستگارى را شنيد، قضيه را از حضرت على(عليه السلام)جويا شد. حضرت على(عليه السلام) در جواب فرمود: «قسم به آن كسى كه تو را به پيامبرى مبعوث نمود آنچه را به تو گفته اند، من انجام نداده ام و هيچ گاه به ذهن من نيز خطور نكرده است كه از دختر ابوجهل خواستگارى كنم».[6]
شايان ذكر است كه برخى از مخالفان حضرت على(عليه السلام) اين گونه خبرها را جعل مى كردند، تا چنين تلقين كنند كه آن حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) را ناراحت كرده است به پندار باطل خود بتوانند از شأن و منزلت آن حضرت بكاهند.[7] حضرت على(عليه السلام) درباره محبت و صميميت خويش با فاطمه زهرا(عليها السلام) مى فرمايد: «به خدا سوگند تا فاطمه زنده بود، او را به خشم نياوردم و او نيز كارى نكرد كه مرا به خشم آورد. هر گاه به او مى نگريستم، غم و اندوه من برطرف مى شد».[8]
بنابراين روشن مى شود كه حضرت على(عليه السلام) از دختر ابوجهل هرگز خواستگارى نكرده و اين نقل تاريخى، دروغ و شايعه اى بيش نبوده است.
پی نوشتها:
[1]. صحيح بخارى، ج 4، ص 212، (دارالفكر، بيروت، 1407 هـ); صحيح مسلم، ج 7، ص 142، (دارالفكر، بيروت).
[2]. سير اعلام النبلاء، ذهبى، ج 3، ص 394، (مؤسسه الرساله، بيروت، 1413 هـ ق).
[3]. ر.ك: زندگانى حضرت زهرا(عليها السلام)، دكتر سيدجعفر شهيدى، ص 89 ـ 92، (دفتر نشر فرهنگ اسلامى).
[4]. در احاديث معصوم(عليهم السلام) فراوان توصيه شده است كه عيب برادر مسلمانت را به طور مخفيانه و خصوصى به او تذكر بده! در روايات مى خوانيم: «هر كس برادرش را مخفيانه موعظه كند، او را زينت كرده است و هر كس برادرش را آشكار تذكر دهد، او را لكه دار و بى آبرو ساخته است»، بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 71، ص 166، ح 29، (مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403 هـق).
[5]. ر.ك: تنزيه الانبياء، سيدمرتضى، ص 167، (انتشارات شريف رضى).
[6]. ر.ك: علل الشرايع، شيخ صدوق، ج 1، ص 185، ح 2، باب 149، (مكتبة داورى، قم)
[7]. ر.ك: زندگانى فاطمه زهرا، دكتر سيدجعفر شهيدى، ص 92، (دفتر نشر فرهنگ اسلامى).
[8]. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 43، ص 133 ـ 134، (مؤسسة الوفا، بيروت، 1404 هـ ق).
www.mazaheb.ir