پرسش :
چگونه عشق به خدا مؤثر مي شود؟ و عاشق حقيقي مي شويم؟
پاسخ :
عشق داراي اسبابي است كه از همه مهمتر دو سبب است و هر دو ريشه در فطرت دارد:
1. كمال جويي: همه هستي ميل به كمال دارد، هر موجودي در پي كمال متناسب با خود است. انسان نيز مي خواهدسعه وجودي بيشتري بيابد و علم، قدرت، اراده و حياتش نامحدود و مطلق باشد.
2. جمال خواهي: اين حس جمال خواهي و زيبايي طلبي در انسان موجب پيدايش فرهنگ و هنر و تمدن بشري شده است و البته زيبايي و جمال منحصر به محسوسات نمي باشد، بلكه درغير محسوسات نيز وجود دارد، زيرا زيبايي را به علم، اخلاق و ديگر مفاهيم غير حسي نيز نسبت مي دهيم.
از نگاه دين «خداوند» كمال محض، جمال مطلق، داراي برترين اوصاف، مبدأ عشق و الهام بخش آن است. همه هستي آيت و مظهر اويند، از او سرچشمه گرفته اند و به سوي اويند.
عشق حقيقي عبارت است از قرار گرفتن موجودي كمال جو يعني انسان در جاذبه كمال مطلق يعني خداوند كه پروردگاري جميل، مطلق، بي نياز، يگانه، قاهر و تواناست ، معشوقي كه همه رو به سوي او دارند واو را مي طلبند. در عشق حقيقي و راستين، عاشق به كمال محض و جميل مطلق توجه دارد. تنها او را مي خواهد و مي جويد.
اين عشق، التيام بخش، صبر آور، انس برانگيز، رضايت بخش، نيروزا، درهم شكننده خودپرستي، سرور انگيز، نشاط آور، پايا و پوياست.
عشق و محبت به ذات حق، از اول در فطرت آدمي وجود داشته است. عشقي حقيقي داراي نشانه هايي است:
- خدا را بر همه محبوب هاي خود ترجيح مي دهد.
- در ظاهر و باطن مطيع خدا است.
- در همه اوقات به ياد او است.
- از خداوند راضي و خشنود است.
- به كلام محبوب (قرآن) عشق مي ورزد.
- عبادت براي او آسان و شيرين است.
- هر چيزي را در برابر عشق به خداوند حقير مي شمرد.
از آنجا كه عشق، محبت شديد و قوي است و محبت نتيجه معرفت و شناخت است، پس بدون شناخت خداوند و اسما و صفات او، چنين معرفتي حاصل نمي گردد و به دنبال آن صحبت و عشقي به وجود نمي آيد.اگر انسان زياد به چيزي فكر كند و به ياد چيزي باشد، محبت و علاقه به آن چيز در دلش جاي مي گيرد، بنابراين شناخت عميق خداوند و فراواني ياد او و ارتباط بسيار با او در ايجاد اين عشق تأثير عميق دارد و نيز دوري از آلودگي ها و پاك نگه داشتن گوهر جان و روح و فطرت در جوشش اين سرچشمه نقشي غير قابل انكار دارد.اما در رابطه با تحصيل عشق الهي بايد بگوئيم عشق الهي در وجود هر انساني موجود مي باشد منتها نظير امور فطري ديگر بايد آن را شكوفا سازيم در اين رابطه بايد گفت محبت و عشق به خدا دو راه دارد:
1- راه نظرى؛ در محبت، علم و شعور نهفته است و تا زمانى كه انسان نسبت به چيزى شناخت پيدا نكند، آن را دوست نمىدارد.
2- راه عملى؛ حضرت على(ع) نيز مىفرمايند: «اگر خدا را دوست مىداريد محبّت دنيا را از قلبهايتان خارج كنيد»، (ميزان الحكمه، ج2، ص 228، ر 3167).
عبدالرزاق كاشانى (شارح كتاب منازل السائرين) مىنويسد: «عشق و محبّت به محبوب اقتضا مىكند وصال را، و وصال ميسّر نمىشود مگر به بذل روح، و انس به جمال هم اقتضا مىكند كه قلب از التفات به غير او ممنوع شود. پس افراد محبّ وقتى در محبّت صادقاند كه قلبشان تعلق به محبوب داشته باشد»، (شرح منازل السائرين، ص 168). (براى مطالعه بيشتر ر.ك: محمدرضا كاشفى، آيين مهرورزى، صص 77 ـ 83).
براى توضيح بيشتر در اين باره توجه شما را به مطالب زير جلب مىكنيم.
اگر كسى بخواهد عاشق خداوند واولياى او شود كافى است مقدارى از حجابهاى دل خويش را كنار بزند و چشم دل را باز كند و مقدارى از آن همه نعمتهاى گوناگونى كه خداوند به او داده است را ملاحظه نمايد. آدمى اگر به خود و اطرافش نگاه كند، خواهد فهميد كه غرق درنعمتها و الطاف خداوند است.او با مهربانى تمام و با كمال بذل و بخشش و جود و كرم و در عين حال با چشمپوشى از بسيارى از بدىها و ناسپاسىهاى انسان، مشغول تدبير امور و اداره تمامى شؤون زندگى او است. اگر كارى كنيم كه از خواب غفلت بيدار شويم، خود را غرق درمحبتهاى خداوند و اولياى او خواهيم ديد. بعد از ديدن اين احسان قلبا به اعطا كننده آن علاقهمند شده و خود را مديون او خواهيم ديد و علاقه و محبتمان نسبت به او افزون خواهد شد و اندك اندك و با گذشت زمان عشق به معبود پيدا خواهيم كرد. پس راه عاشق خدا شدن دركمحبتها و خوبىهاى او است كه جز با رفع حجابهاى درونى ميسّر نمىگردد. امورى كه مىتوانند در رفع اين حجابها مؤثر باشند، عبارت است از:
1- تفكر در صفات خداوند،
2- مطالعه كتابهاى اعتقادى،
3- سخن گفتن فراوان با او چه در قالب ادعيه و مناجاتهايى كه از اهل بيت رسيده و چه به صورت درد دلهاى صميمى با او،
4- شركت دادن او در امور روزمرّه زندگى به طورى كه هيچ كارى را بدون خواست و جلب توجه او انجام ندهيم،
5- مطالعه زندگىنامه و شرح حال عرفا و سالكان طريق و علمايى كه ساليان سال عمر خويش را در اين مسير سپرى نمودهاند،
6- به زيارت آنها رفتن (در مورد امامان و اولياء)،
7- هديه دادن مثلاً عمل خيرى مثل نماز و روزه و صدقه را انجام دهد و عمل را به آن ولىّ خدا به عنوان تحفهاى گرچه ناقص اهدا نمايد.
براي آشنائي بيشتر در اين زمينه مي توانيد به كتب زير مراجعه نمائيد:
1-رساله لقاءالله تاليف آيت الله ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي
2-مقالات (مباني نظري وعملي تزكيه) تاليف استاد محمد شجاعي
3-آئين مهرورزي تاليف محمد رضا كاشفي
4- عبادت عاشقانه تاليف استاد محمودكريمي حقيقي
www.morsalat.com
عشق داراي اسبابي است كه از همه مهمتر دو سبب است و هر دو ريشه در فطرت دارد:
1. كمال جويي: همه هستي ميل به كمال دارد، هر موجودي در پي كمال متناسب با خود است. انسان نيز مي خواهدسعه وجودي بيشتري بيابد و علم، قدرت، اراده و حياتش نامحدود و مطلق باشد.
2. جمال خواهي: اين حس جمال خواهي و زيبايي طلبي در انسان موجب پيدايش فرهنگ و هنر و تمدن بشري شده است و البته زيبايي و جمال منحصر به محسوسات نمي باشد، بلكه درغير محسوسات نيز وجود دارد، زيرا زيبايي را به علم، اخلاق و ديگر مفاهيم غير حسي نيز نسبت مي دهيم.
از نگاه دين «خداوند» كمال محض، جمال مطلق، داراي برترين اوصاف، مبدأ عشق و الهام بخش آن است. همه هستي آيت و مظهر اويند، از او سرچشمه گرفته اند و به سوي اويند.
عشق حقيقي عبارت است از قرار گرفتن موجودي كمال جو يعني انسان در جاذبه كمال مطلق يعني خداوند كه پروردگاري جميل، مطلق، بي نياز، يگانه، قاهر و تواناست ، معشوقي كه همه رو به سوي او دارند واو را مي طلبند. در عشق حقيقي و راستين، عاشق به كمال محض و جميل مطلق توجه دارد. تنها او را مي خواهد و مي جويد.
اين عشق، التيام بخش، صبر آور، انس برانگيز، رضايت بخش، نيروزا، درهم شكننده خودپرستي، سرور انگيز، نشاط آور، پايا و پوياست.
عشق و محبت به ذات حق، از اول در فطرت آدمي وجود داشته است. عشقي حقيقي داراي نشانه هايي است:
- خدا را بر همه محبوب هاي خود ترجيح مي دهد.
- در ظاهر و باطن مطيع خدا است.
- در همه اوقات به ياد او است.
- از خداوند راضي و خشنود است.
- به كلام محبوب (قرآن) عشق مي ورزد.
- عبادت براي او آسان و شيرين است.
- هر چيزي را در برابر عشق به خداوند حقير مي شمرد.
از آنجا كه عشق، محبت شديد و قوي است و محبت نتيجه معرفت و شناخت است، پس بدون شناخت خداوند و اسما و صفات او، چنين معرفتي حاصل نمي گردد و به دنبال آن صحبت و عشقي به وجود نمي آيد.اگر انسان زياد به چيزي فكر كند و به ياد چيزي باشد، محبت و علاقه به آن چيز در دلش جاي مي گيرد، بنابراين شناخت عميق خداوند و فراواني ياد او و ارتباط بسيار با او در ايجاد اين عشق تأثير عميق دارد و نيز دوري از آلودگي ها و پاك نگه داشتن گوهر جان و روح و فطرت در جوشش اين سرچشمه نقشي غير قابل انكار دارد.اما در رابطه با تحصيل عشق الهي بايد بگوئيم عشق الهي در وجود هر انساني موجود مي باشد منتها نظير امور فطري ديگر بايد آن را شكوفا سازيم در اين رابطه بايد گفت محبت و عشق به خدا دو راه دارد:
1- راه نظرى؛ در محبت، علم و شعور نهفته است و تا زمانى كه انسان نسبت به چيزى شناخت پيدا نكند، آن را دوست نمىدارد.
2- راه عملى؛ حضرت على(ع) نيز مىفرمايند: «اگر خدا را دوست مىداريد محبّت دنيا را از قلبهايتان خارج كنيد»، (ميزان الحكمه، ج2، ص 228، ر 3167).
عبدالرزاق كاشانى (شارح كتاب منازل السائرين) مىنويسد: «عشق و محبّت به محبوب اقتضا مىكند وصال را، و وصال ميسّر نمىشود مگر به بذل روح، و انس به جمال هم اقتضا مىكند كه قلب از التفات به غير او ممنوع شود. پس افراد محبّ وقتى در محبّت صادقاند كه قلبشان تعلق به محبوب داشته باشد»، (شرح منازل السائرين، ص 168). (براى مطالعه بيشتر ر.ك: محمدرضا كاشفى، آيين مهرورزى، صص 77 ـ 83).
براى توضيح بيشتر در اين باره توجه شما را به مطالب زير جلب مىكنيم.
اگر كسى بخواهد عاشق خداوند واولياى او شود كافى است مقدارى از حجابهاى دل خويش را كنار بزند و چشم دل را باز كند و مقدارى از آن همه نعمتهاى گوناگونى كه خداوند به او داده است را ملاحظه نمايد. آدمى اگر به خود و اطرافش نگاه كند، خواهد فهميد كه غرق درنعمتها و الطاف خداوند است.او با مهربانى تمام و با كمال بذل و بخشش و جود و كرم و در عين حال با چشمپوشى از بسيارى از بدىها و ناسپاسىهاى انسان، مشغول تدبير امور و اداره تمامى شؤون زندگى او است. اگر كارى كنيم كه از خواب غفلت بيدار شويم، خود را غرق درمحبتهاى خداوند و اولياى او خواهيم ديد. بعد از ديدن اين احسان قلبا به اعطا كننده آن علاقهمند شده و خود را مديون او خواهيم ديد و علاقه و محبتمان نسبت به او افزون خواهد شد و اندك اندك و با گذشت زمان عشق به معبود پيدا خواهيم كرد. پس راه عاشق خدا شدن دركمحبتها و خوبىهاى او است كه جز با رفع حجابهاى درونى ميسّر نمىگردد. امورى كه مىتوانند در رفع اين حجابها مؤثر باشند، عبارت است از:
1- تفكر در صفات خداوند،
2- مطالعه كتابهاى اعتقادى،
3- سخن گفتن فراوان با او چه در قالب ادعيه و مناجاتهايى كه از اهل بيت رسيده و چه به صورت درد دلهاى صميمى با او،
4- شركت دادن او در امور روزمرّه زندگى به طورى كه هيچ كارى را بدون خواست و جلب توجه او انجام ندهيم،
5- مطالعه زندگىنامه و شرح حال عرفا و سالكان طريق و علمايى كه ساليان سال عمر خويش را در اين مسير سپرى نمودهاند،
6- به زيارت آنها رفتن (در مورد امامان و اولياء)،
7- هديه دادن مثلاً عمل خيرى مثل نماز و روزه و صدقه را انجام دهد و عمل را به آن ولىّ خدا به عنوان تحفهاى گرچه ناقص اهدا نمايد.
براي آشنائي بيشتر در اين زمينه مي توانيد به كتب زير مراجعه نمائيد:
1-رساله لقاءالله تاليف آيت الله ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي
2-مقالات (مباني نظري وعملي تزكيه) تاليف استاد محمد شجاعي
3-آئين مهرورزي تاليف محمد رضا كاشفي
4- عبادت عاشقانه تاليف استاد محمودكريمي حقيقي
www.morsalat.com