پرسش :
تربیت با اخلاق چه تفاوتى دارد؟
پاسخ :
تربیت با اخلاق تفاوت دارد. با اینکه اخلاق هم، خود نوعى تربیت و به معنى کسب نوعى خُلق و حالت و عادت است؛ فرق بین تربیت و اخلاق چیست؟ تربیت ، مفهوم پرورش و ساختن را مى رساند و بس. از نظر تربیت فرق نمى کند که تربیت چگونه و براى چه هدفى باشد؛ یعنى در مفهوم تربیت، قداست نخوابیده که بگوییم تربیت یعنى کسى را آن طور پرورش بدهند که خصایص مافوق حیوان پیدا کند، بلکه تربیت جانى هم تربیت است و این کلمه در مورد حیوانات نیز اطلاق مى شود. یک سگ را هم مى توان تربیت کرد، اعم از اینکه تربیت شود براى اینکه با صاحبش رفتار خوبى داشته باشد یا براى گلّه که گرگ را بگیرد یا براى اینکه خانه را پاسبانى کند، همه تربیت است. این لژیون هایى که اغلب کشورهاى استعمارى از افراد جانى تأسیس مى کنند و این ها را هم که به اصطلاح جانى تر بار مى آورند [تا] باکى از هیچ چیز نداشته باشند و هر فرمانى را بدون این فکر [که] در چه زمینه اى است، اجرا کنند، کارشناس تربیت است ولى در مفهوم اخلاق، قداستى نهاده شده است. به همین دلیل، کلمه اخلاق را در مورد حیوان به کار نمى برند. مثلاً وقتى اسبى را تربیت مى کنند، نمى گویند که به او اخلاق تعلیم مى دهند. اخلاق اختصاص به انسان دارد و در مفهومش نوعى قداست وجود دارد. اگر بخواهیم اصطلاحى صحبت کنیم، باید بگوییم فن اخلاق و فن تربیت، یکى نیست و دوتاست. فن تربیت، وقتى گفته مى شود که منظور مطلقِ پرورش باشد به هر شکل. این دیگر تابع غرض ماست که طرف را چگونه و براى چه هدفى پرورش دهیم، ولى علم اخلاق یا فن اخلاق امرى تابع غرض ما نیست که بگوییم اخلاق، بالاخره اخلاق است، هر جور که ما بار بیاوریم. نه، در مفهوم اخلاق نوعى قداست خوابیده است (که باید ملاک و معیار قداست را به دست آوریم). پس مى گوییم فعل اخلاقى در مقابل فعل طبیعى قرار مى گیرد. البته این نکته باید روشن باشد، اینکه مى گوییم در مقابل فعل طبیعى، این را دو جور مى توان تعبیر کرد. یکى اینکه بگوییم فعل اخلاقى؛ یعنى فعل ضد طبیعت و ما هر فعلى را که بر ضد اقتضاى طبیعت باشد، فعل اخلاقى مى نامیم. نه، مقصود این نیست که ملاک فعل اخلاقى این است که بر ضد طبیعت باشد و هر کارى را که بر ضد طبیعت باشد، کار اخلاقى بنامیم. یک آدم مرتاض به خود رنج مى دهد و برخلاف طبعش رفتار مى کند، ولى ما نمى گوییم که چون او کارى بر ضد طبیعت خود انجام داده، فعلش اخلاقى است. این نمى تواند مقیاس باشد و هیچ کس هم، چنین حرفى نمى زند. اینکه مى گوییم غیر طبیعى؛ مقصود ضد طبیعت نیست. افعال غیرطبیعى یعنى افعال مغایر با افعال طبیعى و نوع دیگرى از فعل ها غیر از کارهایى که مقتضاى طبیعت بشرى است و بشر به حکم ساختمان طبیعى اش انجام مى دهد. هر کارى که انسان آن را به حکم ساختمان طبیعى اش انجام دهد، فعل طبیعى است و فعل اخلاقى فعل غیرطبیعى است.
منبع: تعلیم و تربیت در اسلام، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 95 و 96.
تربیت با اخلاق تفاوت دارد. با اینکه اخلاق هم، خود نوعى تربیت و به معنى کسب نوعى خُلق و حالت و عادت است؛ فرق بین تربیت و اخلاق چیست؟ تربیت ، مفهوم پرورش و ساختن را مى رساند و بس. از نظر تربیت فرق نمى کند که تربیت چگونه و براى چه هدفى باشد؛ یعنى در مفهوم تربیت، قداست نخوابیده که بگوییم تربیت یعنى کسى را آن طور پرورش بدهند که خصایص مافوق حیوان پیدا کند، بلکه تربیت جانى هم تربیت است و این کلمه در مورد حیوانات نیز اطلاق مى شود. یک سگ را هم مى توان تربیت کرد، اعم از اینکه تربیت شود براى اینکه با صاحبش رفتار خوبى داشته باشد یا براى گلّه که گرگ را بگیرد یا براى اینکه خانه را پاسبانى کند، همه تربیت است. این لژیون هایى که اغلب کشورهاى استعمارى از افراد جانى تأسیس مى کنند و این ها را هم که به اصطلاح جانى تر بار مى آورند [تا] باکى از هیچ چیز نداشته باشند و هر فرمانى را بدون این فکر [که] در چه زمینه اى است، اجرا کنند، کارشناس تربیت است ولى در مفهوم اخلاق، قداستى نهاده شده است. به همین دلیل، کلمه اخلاق را در مورد حیوان به کار نمى برند. مثلاً وقتى اسبى را تربیت مى کنند، نمى گویند که به او اخلاق تعلیم مى دهند. اخلاق اختصاص به انسان دارد و در مفهومش نوعى قداست وجود دارد. اگر بخواهیم اصطلاحى صحبت کنیم، باید بگوییم فن اخلاق و فن تربیت، یکى نیست و دوتاست. فن تربیت، وقتى گفته مى شود که منظور مطلقِ پرورش باشد به هر شکل. این دیگر تابع غرض ماست که طرف را چگونه و براى چه هدفى پرورش دهیم، ولى علم اخلاق یا فن اخلاق امرى تابع غرض ما نیست که بگوییم اخلاق، بالاخره اخلاق است، هر جور که ما بار بیاوریم. نه، در مفهوم اخلاق نوعى قداست خوابیده است (که باید ملاک و معیار قداست را به دست آوریم). پس مى گوییم فعل اخلاقى در مقابل فعل طبیعى قرار مى گیرد. البته این نکته باید روشن باشد، اینکه مى گوییم در مقابل فعل طبیعى، این را دو جور مى توان تعبیر کرد. یکى اینکه بگوییم فعل اخلاقى؛ یعنى فعل ضد طبیعت و ما هر فعلى را که بر ضد اقتضاى طبیعت باشد، فعل اخلاقى مى نامیم. نه، مقصود این نیست که ملاک فعل اخلاقى این است که بر ضد طبیعت باشد و هر کارى را که بر ضد طبیعت باشد، کار اخلاقى بنامیم. یک آدم مرتاض به خود رنج مى دهد و برخلاف طبعش رفتار مى کند، ولى ما نمى گوییم که چون او کارى بر ضد طبیعت خود انجام داده، فعلش اخلاقى است. این نمى تواند مقیاس باشد و هیچ کس هم، چنین حرفى نمى زند. اینکه مى گوییم غیر طبیعى؛ مقصود ضد طبیعت نیست. افعال غیرطبیعى یعنى افعال مغایر با افعال طبیعى و نوع دیگرى از فعل ها غیر از کارهایى که مقتضاى طبیعت بشرى است و بشر به حکم ساختمان طبیعى اش انجام مى دهد. هر کارى که انسان آن را به حکم ساختمان طبیعى اش انجام دهد، فعل طبیعى است و فعل اخلاقى فعل غیرطبیعى است.
منبع: تعلیم و تربیت در اسلام، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 95 و 96.