پرسش :
قضا و قدر الهی چه نقشی در زندگی ما مسلمانان دارد ؟
پاسخ :
اعتقاد به قضا و قدر از آن اندیشه هایی است که در طول تاریخ به نوعی با ساختارهای قدرت مرتبط بوده است. پادشاهان مستبد دوست داشتند که مردم جبرگرا باشند بخاطر اینکه هر بلایی سر مردم بیاورند، مردم بگویند که قسمت و تقدیر ما این بوده است. یکی از پیامدهای اجتماعی جبرگرایی این است که فرد برای تغییر شرایط موجود تلاش نمی کند. اگر شما احتمال بدهی که در کنکور قبول می شوی سعی میکنی که در کنکور قبول بشوی. ولی اگر فکر کنی که دست من نیست و قبلا مقدر شده است. اگر قرار است که قبول بشوم ، می شوم و اگر قرار باشد که قبول نشوم، نمی شوم. و درس خواندن من هیچ فایده ای ندارد. شما وقتی تلاش می کنی که فکر کنی قبول شدن شما دست خودت است. حکام جور همواره تلاش می کردند که مردم جبرگرا بشوند. و نخواهند که حق شان را از حاکمان بگیرند و بگویند که قسمت ما همین بوده است. گلیم کسی را که بافتند سیاه با آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد . این نگاه دو کس است. یکی نگاه انسان تنبل که می خواهد توجیهی برای تنبلی اش داشته باشد. یکی حاکمان و مستبدانی که نفعشان در تنبلی مردم است . علامه اقبال لاهوری می گوید: بعد از هر شکست بزرگ، ملتهای شکست خورده نگاه جبرگرانه پیدا می کنند. مثلا مغول مردم کشورهای اسلامی را شکست داده و اذیت کرده و بعد اشعار جبرگرانه در آن دوره درمیان مردم زیاد است. زیرا این جبرگرایی نوعی واکنش مردم است برای اینکه شکست خودشان را توجیح کنند و خودشان را آرام کنند فرافکنی بکنند و بگویند که خدا این کار را خواست و تقدیر الهی بوده است و بگویند که کاری از دست ما برنمیآید.
وقتی اسرای کربلا را به دارالعماره ی کوفه می آورند، ابن زیاد به امام سجاد (ع) نگاه ی کند و می گوید که این کیست؟ میگویند که ایشان علی پسر امام حسین (ع) هستند. ابن زیاد با بی ادبی میگوید که مگر علی بن حسین (اشاره به علی اکبر) را خدا نکشت؟ امام سجاد (ع) میفرماید: آن علی بن حسینی که کشته شده برادر بزرگ من بود و او را خدا نکشت، بلکه مردم کشتند. ابن زیاد میخواست از خودش رفع اتهام بکند و بگوید که علی بن حسین را خدا کشت. جبر گرایی نوعی فرافکنی است. جامعهای که دنبال جبر مطلق است فرسوده می شود و خالی از شوق و ذوق عمل می شود. در جوامعی که به اختیار مطلق معتقد هستند، در یک جاهایی خسته می شوند و به درهای بسته میخورند. آن جوری که میخواهند نتیجه نمیگیرند و ناامید میشوند. به نظر میرسد اعتقاد میانه جبر و اختیار که تفکر شیعیه امامیه است از این جهت به ما کمک می کند که ما نوعی بالانس معنوی و فکری هم پیدا میکنیم . یعنی ضمن این که موظف هستیم که تلاش کنیم، از آن طرف می دانیم که همواره یک منبع مطمئن حمایت کننده در کنار ما هم وجود دارد. من تلاش خودم را می کنم و از او هم کمک می گیرم، پس حتما برای من اتفاق خوبی خواهد افتاد.
ما میگوییم: مال حلال را دزد نمی برد. ولی اگر مال حلال را هم مواظبش نباشید دزد می برد. مردم در راهی با پیامبر می رفتند. برای خوردن غذا در وسط راه همراهان از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند که پای شترها را ببندیم یا توکل بکنیم؟ مثل این که بگوییم ما به ماشین مان دزد گیر بزنیم یا بدست خدا بسپاریم؟ پیامبر اکرم (ص) فرمودند: شترها را ببندید و توکل کنید.
شاعر میگوید: با توکل زانوی اشتر ببند که اشاره به این حدیث است. پس ماشینتان را قفل کنید و توکل هم بکنید. ماشینتان را قفل کنید زیرا اگر این کار را نکنید آن را میدزدند و هنگام قفل کردن توکل هم بکنید زیرا خیلی از ماشینها راهم قفل کردند ولی باز دزد آن را برد. پس مال حلال را هم دزد میبرد. کسانی که در ازدواجهایشان انتخابهای موفق میکنند، میگویند که ما حواسمان را جمع کردیم ولی در ازدواجهایی که به شکست ختم میشود، میگویند که بخت ما یا قسمت ما این بود. کسی که اشتباه کرده، برای این که وجدان خودش را آرام کند میگوید که قسمت ما این بود. یا این که بقیه برای این که او را آرام کنند میگویند که قسمت تو بود و خدا را هم بدهکار میکنند. حقیقت این است که خدا تعهد نکرده است که کوتاهیهای ما را جبران بکند.
اعتقاد به قضا و قدر از آن اندیشه هایی است که در طول تاریخ به نوعی با ساختارهای قدرت مرتبط بوده است. پادشاهان مستبد دوست داشتند که مردم جبرگرا باشند بخاطر اینکه هر بلایی سر مردم بیاورند، مردم بگویند که قسمت و تقدیر ما این بوده است. یکی از پیامدهای اجتماعی جبرگرایی این است که فرد برای تغییر شرایط موجود تلاش نمی کند. اگر شما احتمال بدهی که در کنکور قبول می شوی سعی میکنی که در کنکور قبول بشوی. ولی اگر فکر کنی که دست من نیست و قبلا مقدر شده است. اگر قرار است که قبول بشوم ، می شوم و اگر قرار باشد که قبول نشوم، نمی شوم. و درس خواندن من هیچ فایده ای ندارد. شما وقتی تلاش می کنی که فکر کنی قبول شدن شما دست خودت است. حکام جور همواره تلاش می کردند که مردم جبرگرا بشوند. و نخواهند که حق شان را از حاکمان بگیرند و بگویند که قسمت ما همین بوده است. گلیم کسی را که بافتند سیاه با آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد . این نگاه دو کس است. یکی نگاه انسان تنبل که می خواهد توجیهی برای تنبلی اش داشته باشد. یکی حاکمان و مستبدانی که نفعشان در تنبلی مردم است . علامه اقبال لاهوری می گوید: بعد از هر شکست بزرگ، ملتهای شکست خورده نگاه جبرگرانه پیدا می کنند. مثلا مغول مردم کشورهای اسلامی را شکست داده و اذیت کرده و بعد اشعار جبرگرانه در آن دوره درمیان مردم زیاد است. زیرا این جبرگرایی نوعی واکنش مردم است برای اینکه شکست خودشان را توجیح کنند و خودشان را آرام کنند فرافکنی بکنند و بگویند که خدا این کار را خواست و تقدیر الهی بوده است و بگویند که کاری از دست ما برنمیآید.
وقتی اسرای کربلا را به دارالعماره ی کوفه می آورند، ابن زیاد به امام سجاد (ع) نگاه ی کند و می گوید که این کیست؟ میگویند که ایشان علی پسر امام حسین (ع) هستند. ابن زیاد با بی ادبی میگوید که مگر علی بن حسین (اشاره به علی اکبر) را خدا نکشت؟ امام سجاد (ع) میفرماید: آن علی بن حسینی که کشته شده برادر بزرگ من بود و او را خدا نکشت، بلکه مردم کشتند. ابن زیاد میخواست از خودش رفع اتهام بکند و بگوید که علی بن حسین را خدا کشت. جبر گرایی نوعی فرافکنی است. جامعهای که دنبال جبر مطلق است فرسوده می شود و خالی از شوق و ذوق عمل می شود. در جوامعی که به اختیار مطلق معتقد هستند، در یک جاهایی خسته می شوند و به درهای بسته میخورند. آن جوری که میخواهند نتیجه نمیگیرند و ناامید میشوند. به نظر میرسد اعتقاد میانه جبر و اختیار که تفکر شیعیه امامیه است از این جهت به ما کمک می کند که ما نوعی بالانس معنوی و فکری هم پیدا میکنیم . یعنی ضمن این که موظف هستیم که تلاش کنیم، از آن طرف می دانیم که همواره یک منبع مطمئن حمایت کننده در کنار ما هم وجود دارد. من تلاش خودم را می کنم و از او هم کمک می گیرم، پس حتما برای من اتفاق خوبی خواهد افتاد.
ما میگوییم: مال حلال را دزد نمی برد. ولی اگر مال حلال را هم مواظبش نباشید دزد می برد. مردم در راهی با پیامبر می رفتند. برای خوردن غذا در وسط راه همراهان از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند که پای شترها را ببندیم یا توکل بکنیم؟ مثل این که بگوییم ما به ماشین مان دزد گیر بزنیم یا بدست خدا بسپاریم؟ پیامبر اکرم (ص) فرمودند: شترها را ببندید و توکل کنید.
شاعر میگوید: با توکل زانوی اشتر ببند که اشاره به این حدیث است. پس ماشینتان را قفل کنید و توکل هم بکنید. ماشینتان را قفل کنید زیرا اگر این کار را نکنید آن را میدزدند و هنگام قفل کردن توکل هم بکنید زیرا خیلی از ماشینها راهم قفل کردند ولی باز دزد آن را برد. پس مال حلال را هم دزد میبرد. کسانی که در ازدواجهایشان انتخابهای موفق میکنند، میگویند که ما حواسمان را جمع کردیم ولی در ازدواجهایی که به شکست ختم میشود، میگویند که بخت ما یا قسمت ما این بود. کسی که اشتباه کرده، برای این که وجدان خودش را آرام کند میگوید که قسمت ما این بود. یا این که بقیه برای این که او را آرام کنند میگویند که قسمت تو بود و خدا را هم بدهکار میکنند. حقیقت این است که خدا تعهد نکرده است که کوتاهیهای ما را جبران بکند.