پرسش :
چرا مدرّس با رضاخان مخالفت و مبارزه کرد؟
پاسخ :
اجمالاً باید گفت مدرس به خاطر انجام وظیفه و ادای تکلیف و به خاطر روحیه سازشناپذیری و شجاعت نمیتوانست در مقابل دسیسه های رضاشاه ساکت بنشیند، لذا در مقابل او ایستاد و اجازه نداد ارکان شریعت و حقوق مسلم ملت مورد ظلم قرار گیرد و لو آن که رضا شاه پرقدرت هم باشد.
باید دانست که یکی از فضائل مردان بزرگ و آنهایی که دل در گرو معنویات دارند، آن است که هر کجا احساس تکلیف کنند به میدان میآیند. این سنت، رسم دیرینه همه اولیای الهی است همان طوری که پیامبران بزرگ خدا، با آن که از لحاظ تعداد و امکانات هیچ برابری با طواغیت زمان خود نداشتند، اما از آنجایی که احساس تکلیف میکردند به میدان نبرد پای میگذاشتند. مثل حضرت موسی در مقابل فرعون و... بعد از پیامبران ،ائمه بزرگوار ـ علیهم السّلام ـ به همین رویّه عمل کردند. به عنوان نمونه حضرت سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ با آن که میدانست با حدود 72 نیرو نمیتواند به جنگ قریب به 30 هزار نیروی تا دندان مسلح بنیامیه برود و قطعاً قدرت او از لحاظ نظامی به قدرت یزید و یارانش نمیرسد، ولی با این حال از آنجایی که میدید قوام و دوام دین اسلام به کشته شدن او و یارانش وابسته است، لذا به خاطر ادای تکلیف به کربلا رفت و در این راه خود و یارانش جانبازی نمودند.علمای اسلام هم درطول تاریخ همین رویه رادر پیش گرفتند و سرانجام بسیاری ازآنهابه زندان،شکنجه، تبعید و شهادت ختم شد.
بر این اساس آیت الله مدرس هم احساس تکلیف کرد که در مقابل رضا خان بایستد. با اینکه علم داشت قدرت رضاخان بیشتر است، امّا بر اساس سنّت دیرینه سلف صالح خود و براساس ادای تکلیف و وظیفه، سکوت در مقابل رضاخان را جایز ندانست، و لو آن که این سکوت منجر به شهادتش گردد، زیرا خود را مأمور به وظیفه میدانست، نه مکلّف به نتیجه.
تحقیق درباره شخصیت و خصوصیات فردی آیت الله مدرس مطالب و واقعیات زیادی را درباره روحیه ظلم ستیزی و مقابله او با رضاخان برای ما نشان می دهد، لذا نوشته اند: «مدرس در عزت نفس و مناعت طبع آیتی بود و بدون شبهه، کمتر نظیر داشت. چنانچه اطلاع صحیح در دست است که مشارالیه دورهای که در زندان قزاقخانه به سر میبرده، مطلقاً برای استخلاص خود تشبّثی نکرد... برای اثبات عزت نفس مشارالیه همین قدر کافی است که مانند سایر محبوسین سیاسی از بستر زندان استفاده نمیکرد. بلکه تمام مدت ،هنگام خواب عمّامه خویش را به زیرسر مینهاد و در زیر عبای خود میخفته است.»[1] دکتر میلسپو که یک آمریکایی مقیم ایران بود و به عنوان مستشار مالی و رئیس خزانهداری در سال 1301 در استخدام دولت ایران به کار مشغول بود، شخصیت مدرس را اینگونه تعریف میکند:
«مشخّصترین چهره و رهبر روحانیون در مجلس، مدرّس میباشد که اخیراً به عنوان نایب رئیس اول مجلس انتخاب شده است، شهرت مدرس بیشتر در این است که برای پول اصلاً ارزشی قائل نیست. او در خانهای ساده زندگی میکند که جز یک قالیچه، تعدادی کتاب و یک مسند چیز دیگری در آن وجود ندارد. لباس روحانیون را میپوشد، و مردیست فاضل. در ملاقات با او محال است که کسی تحت تأثیر سادگی و هوش و قدرت رهبری او قرار نگیرد. ».[2] همچنین حسین مکی در کتاب تاریخ 20 ساله خود میگوید: مدرس به خاطر حفظ منافع ملت و جلوگیری از قدرت خطرناک و خودمختاری سردار سپه با او مخالفت میکرد که بالاخره به قیمت خون هزاران امثال مدرس تمام شد و ایران پس از تحمل 16 سال حکومت دیکتاتوری رضاخانی به وضع امروز درآمد.[3] او در جایی میگوید: «... اشخاصی که نزد مدرس میرفتند، اگر از طبقات پایین بودند، او احترامات بیشتری مرعی ( در نظر ) میداشت، و هر قدر از طبقات بالاتر وارد میشدند، مدرس کمتر تعارفات معموله را مجری میداشت...»[4]
با توجه به خصوصیات شخصیتی که از مرحوم مدرس ذکر کردیم نتیجه میگیریم که او در برابر اصول و ارزش ها کوتاه نمیآمد، و دارای مناعت طبع خاصی بود. بر این اساس وقتی مشاهده کرد که رضاخان برخلاف اصول اولیه تغییر رنگ داده و چهرهای کاملاً مکّارانه به خود گرفته، او هم بدون ملاحظه در مقابل او ایستاد، به ویژه آن که نیرنگ و نفاق رضاشاه را در جریان تعظیم به شعائر دینی، دیده بود. رضا شاه قبل از آن که رئیس الوزراء بشود برای رخنه در قلب مردم و روحانیون در ایام تاسوعا و عاشورا، مراسم عزاداری در تکیه قزاقخانه برگزار میکرد و از ذاکرین و روضهخوان ها برای اقامه ذکر مصیبت دعوت می کرد. او حتی در روز 10 محرم به اتفاق دسته قزاقها در حالی که سر خود را برهنه کرده بود و کاه روی سر خود میپاشید در جلوی این دسته به عزاداری میپرداخت، ولی از زمانی که رئیس الوزراء شد، رفته رفته به کلی روضه و سینهزنی و دستجات آنها را قدغن کرد تا جایی که برای مقابله با عزاداری دستور داده بود که کارناوالهایی به راه بیاندازد تا این عزاداریها و دستهرویها کمرنگ شود و حتی در یکی از سالها در روز عاشورا کامیونهایی را تدارک دید و در آن مطربین و فواحش را جای داد تا رقص و پایکوبی کنند و به این وسیله فلسفه عزاداری از بساط ایرانیان برچیده شود.[5] مدرس این نفاق و دورنگی را احساس کرد، لذا با توجه به تحلیلی که از شخصیت مدرس بیان کردیم، او نمیتوانست در مقابل این منافق روزگار سکوت کند. زیرا سکوت او به منزله تأیید رضاخان بود و این عمل از اخلاق مدرس به دور بود. به همین خاطر علیرغم اینکه علم داشت، رضاخان قدرتش از او بیشتر است، ولی سکوت را جایز ندانست.
قبل از آن که بخواهیم برخورد مدرس با مسئله ترس را تشریح کنیم باید ببینیم که مدرس انسان را چگونه موجودی میشناسد، او میگوید: «معتقدم که باید جان انسان از هر گونه قید و بندی آزاد باشد تا مراتب انسانیت و آزادگی خویش را حفظ نماید. وقتی که کسی به دنیا دل بست، باید بنده مردم جهان گردد و من هیچ گاه راضی نیستم به خاطر خود و هوای دل، استقلال و آزادی انسانی را فدای جهان و جهانیان کنم». مدرس یکی از مهمترین سرچشمههای ترس را از خود بیگانگی و از دست دادن اعتماد به نفس در مقابله با بحرانها و مشکلات میداند. برای مثال او در جریان ترورش، بدون ترس و وحشت با تیراندازان ماهر نظمیه رضاخان در کوچه خلوت برخورد میکند؛ و یا در جریان اولتیماتوم دولت روسیه، او بدون ترس و واهمه در مقابل ارتش آنها میایستد و این جرئت او مردم را نیز وامیدارد که ارتش روس را از دروازههای قزوین دور کنند.
نکته جالبتر آن که او در نامهای خطاب به احمد شاه میگوید: «شهریارا، خداوند دو چیز به من نداد: یکی ترس و دیگری طمع. هر کس با مصالح ملّی و امور مذهبی همراه باشد، با او همراهم، و الّا فلا». او میدانست که آنچه انسان را پست میکند ترس و طمع است. در بُعد اجتماعی نیز او معتقد است نظامی که مبنای خود را بر حاکمیت زور و دیکتاتوری قرار دهد هیچ خیر و صلاحی نصیب جامعه نمیسازد. روحیه شجاعت و نترسی مدرس عملاً در جریان لغو قرارداد 1919 که به تصدیق مورخان، مدرس قهرمان بلارقیب آن بود، به چشم دیده شد. او همین روحیه را در برابر رضاشاه اعمال میکرد.
اکنون به خوبی میتوان فهمید که چرا مدرس علیرغم آن که میدانست رضاشاه پرقدرتتر است با او درگیر شد. زیرا برای او ترس معنا نداشت و در مقابل زور و لو آن که قدرت بیشتری هم داشته باشد، باید ایستاد و نترسید. پس مشخص میشود سومین دلیل در مقابله مدرس با رضاشاه شجاعت و نترسی مرحوم مدرس بود.
در بخش پایانی باید به این نکته پرداخت که این ایستادگی مرحوم مدرس در مقابل رضاخان چه دستاوردهایی برای ایران داشت:
1. اولین دستاورد این روحیه مدرس را میتوان در این نکته اشاره کرد که این روحیه موجب الگوی مبارزه برای علمای مبارز از جمله حضرت امام (ره) گردید که نباید در مقابل حرف زور و عمل ظالمانه سکوت کرد. خود مرحوم امام(ره) در این مورد به نکته ظریفی اشاره میفرمایند: «مرحوم مدرس را دیده بودم... یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد... او در مقابل ظلم، تنها میایستاد... یکبار یک اولتیماتوم از طرف دولت روسیه به ایران فرستاده شد و آنها از ایران ... مطلبی را میخواستند که تقریباً اسارت ایران بود و میگفتند باید از مجلس بگذرد... همه اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند... در یک مجله خارجی نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رأی مخالف داد. بقیه هم جرأت پیدا کردند و رأی مخالفت دادند... این نهضت آخری هم که منتهی شد به 15 خرداد و این همه کشته دادند مردم، این هم در صف اولش اهل علم بودند...»[6] همان طوری که ملاحظه شد امام خمینی(ره) به طور غیرمستقیم به این نکته اشاره مینماید که شجاعت مدرس به عنوان یک عالم دینی موجب شد تا نمایندگان پشت سر او به حرکت درآیند. در نهضت 15 خرداد هم اهل علم با شجاعت بر علیه زور و ظلم بلند شدند که این شجاعت به پیروزی انقلاب اسلامی منتج شد. در واقع باید گفت روحیه تسلیم ناپذیری مدرس در مقابل ظلم موجب شد که امام خمینی(ره) که به گفته خودشان در کلاس مدرس شرکت کرده بود و با او از نزدیک برخورد داشت،[7] تحت تأثیر این روحیه قرار بگیرد و بعدها موجب راهاندازی انقلابی بشود که به افسانه پایانناپذیری 2500 سال حکومت شاهنشاهی پایان دهد. پس شایدبتوان گفت: شجاعت مدرس یکی از عواملی بود تا سالها بعدانقلاب اسلامی ایران شکل گرفته و به پیروزی برسد، زیرا رهبر این انقلاب تحت تأثیر عمیق شخصیت شجاع مدرس قرار گرفته بود.
2. دومین دستاورد این روحیه مدرس این بود که برای اولین بار مردم ایران احساس کردند که رأیشان نافذ است. از آنجایی که مدرس نماینده مردم بود و از جانب مردم حرف میزد، این امر موجب بیداری روح خاموش ایرانیان به ویژه موکلین او شد و آنها احساس کردند که رأی و نظرشان نافذ و قاطع است.
3. سومین دستاورد این روحیه این بود که همگان فهمیدند باید قدرت محدود شود و مورد سؤال قرار گیرد و الّا آن قدرت موجب فساد و استبداد میشود. از آن پس بود که مجلسیان و نمایندگان مردم به اصل استیضاح مسئولین پی بردند و فهمیدند که حتماً باید مسئول مورد سؤال قرار گیرد. بر همین اساس روحیه خمودی و ترس در نهاد نمایندگان مجلس کمترشد.
4. یکی از مهمترین دغدغههای ذهنی مدرس، پیوند دین و سیاست بود که وی با رفتار و مقاومت خود در برابر رضا خان به اثبات رسانید و در مرحله عمل به منصه ظهور رسانید. تلاش مجدّانه مرحوم مدرس در ابطال عقاید سکولاریستی و اصرار او بر پیوند دین و سیاست که منجر به پویایی و خودباوری اسلام و اندیشمندان مسلمان شده بود، در حقیقت مهمترین دستاورد تفکر و روحیه مرحوم مدرس تلقی میشد.
غیر از این موارد دستاوردهای دیگری نیز در پس روحیات مرحوم مدرس وجود دارد که ما به خاطر طولانی شدن بحث به آن نمیپردازیم. امّا در پایان، ذکر این نکته لازم است: اکنون که سالها از شهادت مدرس میگذرد پی به حقانیت روحیّه شجاعانه آن روحانی وارسته میبریم، در واقع اگر سیاستهای دیکتاتور زمان توسط مدرس و امثال او، به چالش کشیده نمیشد؛ شاید اکنون و در عصر حاضر، در یک رخوت و سکوت دائمی در پناه حکومتهای استبدادی زندگی را سپری میکردیم. در واقع روحیه دینی و شجاعانه مدرس موجب شد که کلید حرکتهای آزادیخواهانه زده شود تا آنجا که ملت شریف ایران بر اساس همان آموزههای مدرس و با رهبری شخصی که خود را عاشق مدرس میدانست، انقلابی را آفریدند که موجب بیداری همه دنیا شد.هر چند شهید مدرس در حیاتش مورد اذیت و آزار قرار گرفت و نهایتا به شهادت رسید،اما راه و رسم او باقی ماند و دشمنان او با تمام قدرتی که درحیاتشان داشتند،نابود شدند و در وجدان تاریخ و نسلهای بعد جزء منفورین محسوب می شوند.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1. تاریخ 20 ساله ایران، حسین مکی، چاپ انتشارات علمی، چ پنجم، 1374، ج 1 و 2.
2. مدرس قهرمان آزادی، حسین مکی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1359.
3. مدرس، تاریخ و سیاست، مجموعه مقالات، مؤسسه پژوهشی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1375.
4. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1 و 2.
پاورقی ها:
[1] . دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، مرکز اسناد انقلاب، ج 1 و 2، ص 377.
[2] . همان، ص 379.
[3] . تاریخ 20 ساله، ج 1، ص 426.
[4] . همان، ج 3، ص 331 ـ 333.
[5] . همان، ج اول، ص 433 ـ 435.
[6] . صحیفه امام، ج 3، ص 245.
[7] . پیشین، ج 16، ص 451.
اجمالاً باید گفت مدرس به خاطر انجام وظیفه و ادای تکلیف و به خاطر روحیه سازشناپذیری و شجاعت نمیتوانست در مقابل دسیسه های رضاشاه ساکت بنشیند، لذا در مقابل او ایستاد و اجازه نداد ارکان شریعت و حقوق مسلم ملت مورد ظلم قرار گیرد و لو آن که رضا شاه پرقدرت هم باشد.
باید دانست که یکی از فضائل مردان بزرگ و آنهایی که دل در گرو معنویات دارند، آن است که هر کجا احساس تکلیف کنند به میدان میآیند. این سنت، رسم دیرینه همه اولیای الهی است همان طوری که پیامبران بزرگ خدا، با آن که از لحاظ تعداد و امکانات هیچ برابری با طواغیت زمان خود نداشتند، اما از آنجایی که احساس تکلیف میکردند به میدان نبرد پای میگذاشتند. مثل حضرت موسی در مقابل فرعون و... بعد از پیامبران ،ائمه بزرگوار ـ علیهم السّلام ـ به همین رویّه عمل کردند. به عنوان نمونه حضرت سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ با آن که میدانست با حدود 72 نیرو نمیتواند به جنگ قریب به 30 هزار نیروی تا دندان مسلح بنیامیه برود و قطعاً قدرت او از لحاظ نظامی به قدرت یزید و یارانش نمیرسد، ولی با این حال از آنجایی که میدید قوام و دوام دین اسلام به کشته شدن او و یارانش وابسته است، لذا به خاطر ادای تکلیف به کربلا رفت و در این راه خود و یارانش جانبازی نمودند.علمای اسلام هم درطول تاریخ همین رویه رادر پیش گرفتند و سرانجام بسیاری ازآنهابه زندان،شکنجه، تبعید و شهادت ختم شد.
بر این اساس آیت الله مدرس هم احساس تکلیف کرد که در مقابل رضا خان بایستد. با اینکه علم داشت قدرت رضاخان بیشتر است، امّا بر اساس سنّت دیرینه سلف صالح خود و براساس ادای تکلیف و وظیفه، سکوت در مقابل رضاخان را جایز ندانست، و لو آن که این سکوت منجر به شهادتش گردد، زیرا خود را مأمور به وظیفه میدانست، نه مکلّف به نتیجه.
تحقیق درباره شخصیت و خصوصیات فردی آیت الله مدرس مطالب و واقعیات زیادی را درباره روحیه ظلم ستیزی و مقابله او با رضاخان برای ما نشان می دهد، لذا نوشته اند: «مدرس در عزت نفس و مناعت طبع آیتی بود و بدون شبهه، کمتر نظیر داشت. چنانچه اطلاع صحیح در دست است که مشارالیه دورهای که در زندان قزاقخانه به سر میبرده، مطلقاً برای استخلاص خود تشبّثی نکرد... برای اثبات عزت نفس مشارالیه همین قدر کافی است که مانند سایر محبوسین سیاسی از بستر زندان استفاده نمیکرد. بلکه تمام مدت ،هنگام خواب عمّامه خویش را به زیرسر مینهاد و در زیر عبای خود میخفته است.»[1] دکتر میلسپو که یک آمریکایی مقیم ایران بود و به عنوان مستشار مالی و رئیس خزانهداری در سال 1301 در استخدام دولت ایران به کار مشغول بود، شخصیت مدرس را اینگونه تعریف میکند:
«مشخّصترین چهره و رهبر روحانیون در مجلس، مدرّس میباشد که اخیراً به عنوان نایب رئیس اول مجلس انتخاب شده است، شهرت مدرس بیشتر در این است که برای پول اصلاً ارزشی قائل نیست. او در خانهای ساده زندگی میکند که جز یک قالیچه، تعدادی کتاب و یک مسند چیز دیگری در آن وجود ندارد. لباس روحانیون را میپوشد، و مردیست فاضل. در ملاقات با او محال است که کسی تحت تأثیر سادگی و هوش و قدرت رهبری او قرار نگیرد. ».[2] همچنین حسین مکی در کتاب تاریخ 20 ساله خود میگوید: مدرس به خاطر حفظ منافع ملت و جلوگیری از قدرت خطرناک و خودمختاری سردار سپه با او مخالفت میکرد که بالاخره به قیمت خون هزاران امثال مدرس تمام شد و ایران پس از تحمل 16 سال حکومت دیکتاتوری رضاخانی به وضع امروز درآمد.[3] او در جایی میگوید: «... اشخاصی که نزد مدرس میرفتند، اگر از طبقات پایین بودند، او احترامات بیشتری مرعی ( در نظر ) میداشت، و هر قدر از طبقات بالاتر وارد میشدند، مدرس کمتر تعارفات معموله را مجری میداشت...»[4]
با توجه به خصوصیات شخصیتی که از مرحوم مدرس ذکر کردیم نتیجه میگیریم که او در برابر اصول و ارزش ها کوتاه نمیآمد، و دارای مناعت طبع خاصی بود. بر این اساس وقتی مشاهده کرد که رضاخان برخلاف اصول اولیه تغییر رنگ داده و چهرهای کاملاً مکّارانه به خود گرفته، او هم بدون ملاحظه در مقابل او ایستاد، به ویژه آن که نیرنگ و نفاق رضاشاه را در جریان تعظیم به شعائر دینی، دیده بود. رضا شاه قبل از آن که رئیس الوزراء بشود برای رخنه در قلب مردم و روحانیون در ایام تاسوعا و عاشورا، مراسم عزاداری در تکیه قزاقخانه برگزار میکرد و از ذاکرین و روضهخوان ها برای اقامه ذکر مصیبت دعوت می کرد. او حتی در روز 10 محرم به اتفاق دسته قزاقها در حالی که سر خود را برهنه کرده بود و کاه روی سر خود میپاشید در جلوی این دسته به عزاداری میپرداخت، ولی از زمانی که رئیس الوزراء شد، رفته رفته به کلی روضه و سینهزنی و دستجات آنها را قدغن کرد تا جایی که برای مقابله با عزاداری دستور داده بود که کارناوالهایی به راه بیاندازد تا این عزاداریها و دستهرویها کمرنگ شود و حتی در یکی از سالها در روز عاشورا کامیونهایی را تدارک دید و در آن مطربین و فواحش را جای داد تا رقص و پایکوبی کنند و به این وسیله فلسفه عزاداری از بساط ایرانیان برچیده شود.[5] مدرس این نفاق و دورنگی را احساس کرد، لذا با توجه به تحلیلی که از شخصیت مدرس بیان کردیم، او نمیتوانست در مقابل این منافق روزگار سکوت کند. زیرا سکوت او به منزله تأیید رضاخان بود و این عمل از اخلاق مدرس به دور بود. به همین خاطر علیرغم اینکه علم داشت، رضاخان قدرتش از او بیشتر است، ولی سکوت را جایز ندانست.
قبل از آن که بخواهیم برخورد مدرس با مسئله ترس را تشریح کنیم باید ببینیم که مدرس انسان را چگونه موجودی میشناسد، او میگوید: «معتقدم که باید جان انسان از هر گونه قید و بندی آزاد باشد تا مراتب انسانیت و آزادگی خویش را حفظ نماید. وقتی که کسی به دنیا دل بست، باید بنده مردم جهان گردد و من هیچ گاه راضی نیستم به خاطر خود و هوای دل، استقلال و آزادی انسانی را فدای جهان و جهانیان کنم». مدرس یکی از مهمترین سرچشمههای ترس را از خود بیگانگی و از دست دادن اعتماد به نفس در مقابله با بحرانها و مشکلات میداند. برای مثال او در جریان ترورش، بدون ترس و وحشت با تیراندازان ماهر نظمیه رضاخان در کوچه خلوت برخورد میکند؛ و یا در جریان اولتیماتوم دولت روسیه، او بدون ترس و واهمه در مقابل ارتش آنها میایستد و این جرئت او مردم را نیز وامیدارد که ارتش روس را از دروازههای قزوین دور کنند.
نکته جالبتر آن که او در نامهای خطاب به احمد شاه میگوید: «شهریارا، خداوند دو چیز به من نداد: یکی ترس و دیگری طمع. هر کس با مصالح ملّی و امور مذهبی همراه باشد، با او همراهم، و الّا فلا». او میدانست که آنچه انسان را پست میکند ترس و طمع است. در بُعد اجتماعی نیز او معتقد است نظامی که مبنای خود را بر حاکمیت زور و دیکتاتوری قرار دهد هیچ خیر و صلاحی نصیب جامعه نمیسازد. روحیه شجاعت و نترسی مدرس عملاً در جریان لغو قرارداد 1919 که به تصدیق مورخان، مدرس قهرمان بلارقیب آن بود، به چشم دیده شد. او همین روحیه را در برابر رضاشاه اعمال میکرد.
اکنون به خوبی میتوان فهمید که چرا مدرس علیرغم آن که میدانست رضاشاه پرقدرتتر است با او درگیر شد. زیرا برای او ترس معنا نداشت و در مقابل زور و لو آن که قدرت بیشتری هم داشته باشد، باید ایستاد و نترسید. پس مشخص میشود سومین دلیل در مقابله مدرس با رضاشاه شجاعت و نترسی مرحوم مدرس بود.
در بخش پایانی باید به این نکته پرداخت که این ایستادگی مرحوم مدرس در مقابل رضاخان چه دستاوردهایی برای ایران داشت:
1. اولین دستاورد این روحیه مدرس را میتوان در این نکته اشاره کرد که این روحیه موجب الگوی مبارزه برای علمای مبارز از جمله حضرت امام (ره) گردید که نباید در مقابل حرف زور و عمل ظالمانه سکوت کرد. خود مرحوم امام(ره) در این مورد به نکته ظریفی اشاره میفرمایند: «مرحوم مدرس را دیده بودم... یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد... او در مقابل ظلم، تنها میایستاد... یکبار یک اولتیماتوم از طرف دولت روسیه به ایران فرستاده شد و آنها از ایران ... مطلبی را میخواستند که تقریباً اسارت ایران بود و میگفتند باید از مجلس بگذرد... همه اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند... در یک مجله خارجی نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رأی مخالف داد. بقیه هم جرأت پیدا کردند و رأی مخالفت دادند... این نهضت آخری هم که منتهی شد به 15 خرداد و این همه کشته دادند مردم، این هم در صف اولش اهل علم بودند...»[6] همان طوری که ملاحظه شد امام خمینی(ره) به طور غیرمستقیم به این نکته اشاره مینماید که شجاعت مدرس به عنوان یک عالم دینی موجب شد تا نمایندگان پشت سر او به حرکت درآیند. در نهضت 15 خرداد هم اهل علم با شجاعت بر علیه زور و ظلم بلند شدند که این شجاعت به پیروزی انقلاب اسلامی منتج شد. در واقع باید گفت روحیه تسلیم ناپذیری مدرس در مقابل ظلم موجب شد که امام خمینی(ره) که به گفته خودشان در کلاس مدرس شرکت کرده بود و با او از نزدیک برخورد داشت،[7] تحت تأثیر این روحیه قرار بگیرد و بعدها موجب راهاندازی انقلابی بشود که به افسانه پایانناپذیری 2500 سال حکومت شاهنشاهی پایان دهد. پس شایدبتوان گفت: شجاعت مدرس یکی از عواملی بود تا سالها بعدانقلاب اسلامی ایران شکل گرفته و به پیروزی برسد، زیرا رهبر این انقلاب تحت تأثیر عمیق شخصیت شجاع مدرس قرار گرفته بود.
2. دومین دستاورد این روحیه مدرس این بود که برای اولین بار مردم ایران احساس کردند که رأیشان نافذ است. از آنجایی که مدرس نماینده مردم بود و از جانب مردم حرف میزد، این امر موجب بیداری روح خاموش ایرانیان به ویژه موکلین او شد و آنها احساس کردند که رأی و نظرشان نافذ و قاطع است.
3. سومین دستاورد این روحیه این بود که همگان فهمیدند باید قدرت محدود شود و مورد سؤال قرار گیرد و الّا آن قدرت موجب فساد و استبداد میشود. از آن پس بود که مجلسیان و نمایندگان مردم به اصل استیضاح مسئولین پی بردند و فهمیدند که حتماً باید مسئول مورد سؤال قرار گیرد. بر همین اساس روحیه خمودی و ترس در نهاد نمایندگان مجلس کمترشد.
4. یکی از مهمترین دغدغههای ذهنی مدرس، پیوند دین و سیاست بود که وی با رفتار و مقاومت خود در برابر رضا خان به اثبات رسانید و در مرحله عمل به منصه ظهور رسانید. تلاش مجدّانه مرحوم مدرس در ابطال عقاید سکولاریستی و اصرار او بر پیوند دین و سیاست که منجر به پویایی و خودباوری اسلام و اندیشمندان مسلمان شده بود، در حقیقت مهمترین دستاورد تفکر و روحیه مرحوم مدرس تلقی میشد.
غیر از این موارد دستاوردهای دیگری نیز در پس روحیات مرحوم مدرس وجود دارد که ما به خاطر طولانی شدن بحث به آن نمیپردازیم. امّا در پایان، ذکر این نکته لازم است: اکنون که سالها از شهادت مدرس میگذرد پی به حقانیت روحیّه شجاعانه آن روحانی وارسته میبریم، در واقع اگر سیاستهای دیکتاتور زمان توسط مدرس و امثال او، به چالش کشیده نمیشد؛ شاید اکنون و در عصر حاضر، در یک رخوت و سکوت دائمی در پناه حکومتهای استبدادی زندگی را سپری میکردیم. در واقع روحیه دینی و شجاعانه مدرس موجب شد که کلید حرکتهای آزادیخواهانه زده شود تا آنجا که ملت شریف ایران بر اساس همان آموزههای مدرس و با رهبری شخصی که خود را عاشق مدرس میدانست، انقلابی را آفریدند که موجب بیداری همه دنیا شد.هر چند شهید مدرس در حیاتش مورد اذیت و آزار قرار گرفت و نهایتا به شهادت رسید،اما راه و رسم او باقی ماند و دشمنان او با تمام قدرتی که درحیاتشان داشتند،نابود شدند و در وجدان تاریخ و نسلهای بعد جزء منفورین محسوب می شوند.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1. تاریخ 20 ساله ایران، حسین مکی، چاپ انتشارات علمی، چ پنجم، 1374، ج 1 و 2.
2. مدرس قهرمان آزادی، حسین مکی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1359.
3. مدرس، تاریخ و سیاست، مجموعه مقالات، مؤسسه پژوهشی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1375.
4. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1 و 2.
پاورقی ها:
[1] . دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، مرکز اسناد انقلاب، ج 1 و 2، ص 377.
[2] . همان، ص 379.
[3] . تاریخ 20 ساله، ج 1، ص 426.
[4] . همان، ج 3، ص 331 ـ 333.
[5] . همان، ج اول، ص 433 ـ 435.
[6] . صحیفه امام، ج 3، ص 245.
[7] . پیشین، ج 16، ص 451.