پرسش :
نظر اسلام در مورد فال چیست؟
پاسخ :
از دیرباز، عموم مردم همیشه در پی آن بودهاند که از رویدادهای فردا و آیندهی خویش آگاهی یابند، و بدانند چه رخدادهای نیک و یا بدی در انتظار آنها است و سرنوشت و بخت برای آنها چه پدید خواهد آورد. از اینرو، به هر گونه راه و ترفندی، در جستوجوی این آگاهی بودند که یکی از این شیوهها فال و فالگیری به نیک و بد بوده است.
معنا و گسترهی فال و تطیّر
فال؛ به معانی «شگون، پیشبینی و پیشگویی» آمده است.[1] در زبان عربی «فأل» میگویند که به معنای خوشبینی و تفأل به نیکی و خوبی، و ضد «طیرة»(شُوم) است.[2]
واژهی «تطیّر» از ریشهی «طیر» (پرنده) گرفته شده است و به معنای فال زدن به پرندگان است، ولى بعدها دربارهی هر چیزى که با آن فال نیک یا فال بد بزنند به کار رفته است (تفاؤل و تشاؤم).[3]
رابطهی بین تطیّر و طیر و نحوهی اشتقاق تطیّر از طیر را این چنین شرح دادهاند: عرب به مرغان فال میزدند، و آن را «زجر» مینامیدند، و چون به سفر میرفتند، و در راه به آن برمیخوردند، کارى میکردند که آن را از خود دور کنند، اگر از طرف چپ ایشان به طرف راستشان پرواز میکرد آن را به فال نیک میگرفتند، و اگر از طرف راست ایشان به سوى چپشان میپرید آن را شوم دانسته و به فال بد میگرفتند، به همین جهت فال بد را تطیّر نامیدند.[4] تا اینکه پس از گذشت زمان غالباً در تشاؤم بهکار رفت و مترادف آن شد؛ یعنی تنها در مورد چیزهایی بهکار برده شد که انسانها آنها را اسباب بدی میپنداشتند.[5]
طائر واژهی دیگری است که یکی از موارد استعمال آن در قرآن کریم در ارتباط با موضوع تطیّر است[6] و به معنای بدبختی و شوم بهکار رفته است؛ بدبختی و عقوبتی که خداوند در برابر اعمال بد کفار و مشرکان تدارک دیده است:[7] «(اما آنها نه تنها پند نگرفتند، بلکه) هنگامى که نیکى (و نعمت) به آنها میرسید، میگفتند: به خاطر خود ماست، ولى موقعى که بدى (و بلا) به آنها میرسید، میگفتند: از بدشگونی موسى و کسان اوست! آگاه باشید سرچشمهی همه اینها، نزد خداست ولى بیشتر آنها نمیدانند».[8]
پیشینهی فال و فالگیری
فال بد و نیک، در بین بسیارى از ملتها رواج داشته و دارد. و به انواع گوناگونی همچون کفبینی، شانهبینی، ماسهبندی و ... از قدیم رواج داشته و عموم مردم در مواقع دودلی، نگرانی و درماندگی دست به اینکار میزنند.
از کهنترین نمونههای فالبینی از شهر «سیپار» میتوان نام برد که در آنجا «شمش»[9] را بسیار میستودند و به او افتخار میکردند و میپنداشتند که وی هنر غیبگویی و فالبینی را رونق بسیار بخشیده است.[10] پدر تموز (Tammuz)، نینازو نام داشت و خداوندگار فالبینی به وسیلهی آب به شمار میرفت. همچنین فال گرفتن «گیلگمش»(Gilgamesh).[11] در زندگی اجتماعی و سیاسی یونانیان پیشگویی و تفأل نقش مؤثّری داشته است. یونانیان دربارهی هر چیزی میخواستند ارادهی خدایان را بدانند و میپنداشتند ارادهی خدا با علایم مختلفی که تفأل نامیده میشود، ظهور میکند. غرّش رعد، پرواز پرندگان، صدا کردن گوش و عطسه از وسایل تفأل بود.[12]
در میان ایرانیان گونههای فال و فالگیری هماره رواج داشته است. فال به دیدار و چهرهزدن، فال به بدشگونی صدای برخی پرندگان مانند جغد و کلاغ، فال نخود، فال پاکت و برتر از اینها استخاره با قرآن کریم نمونههایی از آن است.
فال زدن و فال دیدن در ادب و اشعار فارسی نیز رواج پیدا کرد. مولوی به بحث دربارهی فال میپردازد و خاستگاه آن را درون آدمی میداند:
انبیا گفتند فال زشت و بد
از میان جانتان دارد مدد...
ای که نصح ناصحان را نشنوی
فال بد با تست هر جا میروی[13]
فال نیک و بد، هر دو در شاهنامه نیز دیده میشود. در شاهنامه فال بد زدن بیشتر است و فال نیک اندک و در هر روی تمام فالهای شاهنامه پیشآگاهیهایی هستند که باید در انتظار رخ دادن آنها بود.[14]
فال حافظ، نیز یکی از معروفترین فالها در میان ایرانیان است و عدهای از مردم به آن اعتقاد ویژهای دارند.
خلاصه اینکه؛ فال زدن و فال دیدن در تمامی فرهنگها و پیش از اسلام دیده میشود. و جایگاه ویژهای در فرهنگ و ادب ایرانی و پارسی دارد.
فال و فالگیری از دیدگاه اسلام
همانطور که گفته شد فال «نیک» و «بد» زدن در میان همهی اقوام بوده و هست و به نظر میرسد سرچشمهی آن، عدم دسترسى به واقعیات و ناآگاهى از علل واقعى حوادث است.[15] بدون شک فال نیک و بد، اثر طبیعى و تکوینی ندارند، ولى داراى آثار روانى هستند؛ چرا که فال نیک امید آفرین است در حالیکه فال بد موجب یأس و نومیدى و ناتوانى در انجام و یا ترک کاری میشود. بنابراین، نمیتوان به صورت کلّی؛ فال را خرافه پنداشت، همانطور که در سخنان پیشوایان معصوم(ع)؛ اعتقاد به فال نیک سفارش شده است. که اگر خرافه بود، دیگر سفارش به آن نمیشد. و از آنجا که دین اسلام، همیشه از مسائل مثبت، استقبال میکند، از فال نیک نهى نکرده، ولى فال بد را به شدّت محکوم میکند. پیامبر اکرم(ص)، تفأل (فال نیک) را دوست میداشت و از تطیّر (شوم و فال بد) منع میفرمود.[16]
در حالات خود پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز دیده میشود که گاهی مسائلی را به فال نیک میگرفتند؛ مثلاً در جریان برخورد مسلمانها با کفار مکّه در سرزمین «حدیبیه» میخوانیم هنگامی که سُهَیل بن عمرو به عنوان نمایندهی کفار مکّه به سراغ پیامبر(ص) آمد و حضرت از نام او آگاه گردید، فرمود: «قد سهل علیکم امرکم»؛ یعنی از نام سهیل من تفأل میزنم که کار شما سهل و آسان میشود.[17]
اسلام در بسیارى از موارد اینگونه مفاهیم تخیّلى و پندارى را در یک کانال صحیح و سازنده قرار داده و از آن بهرهبردارى کرده است؛ مثلاً در مورد آنچه در میان عوام معروف است که میگویند فلان همسر، خوش قدم بود و یا بد قدم، و از آن روزى که به خانه فلانشخص گام گذاشت و همسرش شد چنین و چنان گشت که قطعاً به این صورت خرافهاى بیش نیست، اما اسلام به آن شکل سازندهی تربیتى داده است؛[18] در حدیثى از امام صادق(ع) میخوانیم: «بدقدمى و شوم بودن زن در مهریهی زیاد و نافرمانی شوهر است».[19] همچنین آنحضرت به نقل از پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «خانهی شوم؛ خانهی تنگ و خانهاى است که همسایگان بد داشته باشد».[20]
اگر درست ملاحظه کنیم میبینیم؛ همان الفاظى را که مردم در مفاهیم خرافى بهکار میبرند، در جهت مفاهیم واقعى و سازنده استفاده شده است، و در اثر توجّه به آن؛ تفکر و اندیشهاى که به بیراهه میرود، به راه راست هدایت میشود.
بخت و طالع و پیروزی و شکست و موفقیت و ناکامی همهی انسانها نزد خداست، خدایی که حکیم است و مواهبش را طبق شایستگیهایی که بازتاب ایمان و عمل و گفتار و کردار آنهاست، تقسیم میکند. به این ترتیب، روش استدلال محکم و به حق انبیای الهی در برابر طرفداران محض تطیّر و فال بد –که اختیار را از آنان سلب میکرد- چنین بوده است که انبیای الهی براساس توحید افعالی همهی حوادث گوارا و ناگوار را به خداوند نسبت میدادند و میفرمودند که برخی از حوادث جنبهی امتحان و بعضی از آنها جنبهی کیفر و تنبیه دارد.
در جوامعی که به خدا ایمان ندارند ـ هر چند از نظر علم و دانش روز پیشرفتهای فراوانی کسب کردهاند ـ اعتقاد به اقبال و بخت و خرافات دیگر فراوان دیده میشود بهطوری که گاهی افتادن یک نمک پاش بر زمین آنها را سخت ناراحت میکند و منزل و اتاق و صندلی که شماره آن سیزده باشد، نحس شمرده و وحشت میکنند، و هنوز هم بازار رمّالان و فالگیران در میان آنها گرم است، و مسئلهی موهوم بخت و طالعبینی در میان آنها مشتری فراوان دارد، ولی قرآن مجید میفرماید: «فال بد شما نزد خداست (و همهی مقدّرات به قدرت او تعیین میگردد) بلکه شما گروهى فریبخورده هستید».[21]
انسان عاقل وقتی میخواهد کاری انجام دهد، نخست تمام جوانب آن را بررسی مینماید و فکر خود را که موهبتی خدادادی است بهکار میاندازد و اگر از این راه نتوانست صلاح خود را تشخیص دهد ناگزیر باید از دیگران کمک بگیرد و تصمیم خود را با کسانی که صلاحیت مشورت دارند در میان بگذارد تا به کمک فکر آنها درست را از نادرست تشخیص دهد و اگر از این راه هم به نتیجه نرسید، چاره ای ندارد جز اینکه به خدای خود متوسل شده، خیر خود را از او مسألت نماید، که این همان «استخاره» است. روایات زیادی در رابطه با استخاره داریم و مورد تأیید فقها میباشد که انسان را از تحیّر و سرگردانی خارج میکند و راهی پیش پای او میگذارد.
فالگیری و پیشگویی و دعانویسی افرادی که این کارها را به عنوان پیشه برای خویش برگزیدهاند، مورد اعتماد نیست و هیچ دلیلی بر اینکه چنین کسانی راست میگویند، در دست نیست.
خلاصه؛ فال و فالگیری به خودی خود اعتبار ندارد و مورد امضا و تأیید دین اسلام نیست، و در بسیاری از موارد فقط یک حدس و گمان است و هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد، ولی چون فال نیک حرکت آفرین و امید آور میباشد و اثر روانی زیادی در انسان دارد، پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به آن سفارش فرمودهاند.
راه رهایی از فال بد
همانگونه که بیان شد، تطیّر و بدشگونی؛ بیشتر به حالت نفسانی خود افراد بازگشت میکند که البته برای نجات از آن، پیشوایان معصوم(ع) راهحلهایی ارائه دادهاند:
1. بی اعتنایی: امام صادق(ع) میفرماید: «اثر فال بد؛ به همان اندازه است که آنرا میپذیری، اگر آنرا سبک بگیری کم اثر و آسان خواهد بود، و اگر آن را محکم و سخت بگیری پُر اثر و اگر به آن اعتنا نکنی هیچ اثری نخواهد داشت».[22] براساس این روایت؛ تأثیر تفأل و تطیّر مربوط به نفس صاحب آن است، و اینکه فال چیزى نیست، هر چه هست اثر نفس خود آدمى است.[23] تأثیر یا بیتأثیری فال بد، در درون آدمی پیرو وضعیتی است که انسان در نهاد خود به عنوان زمینهی قبول یا ردّ آن ایجاد کرده است و بستگی به خواست، نوع تلقین و ارزیابی خود شخص دارد.
2. توکّل بر خدا: برای رهایی از عواقب تطیّر و بدشومی باید انسان به خدا توکل کند. فال بد به کسی ضرر میرساند که از آن بترسد ولی کسی که از آن هراس و ترسی نداشته باشد و بر خدا توکّل نماید، یقیناً به وی ضرری نخواهد رسید. امام صادق(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «کفارهی فال بد زدن، همان توکّل به خدا است».[24] زیرا معنای توکل این است که امر تأثیر را به خدای تعالی ارجاع داد و تنها او را مؤثّر دانست و وقتی این چنین معتقد باشیم، اثری برای فال بد باقی نمیماند تا به ما ضرر و آسیبی برساند.[25]
3. دعا: دعا نشان دهندهی عدم استقلال همهی قدرتها در برابر قدرت پروردگار است. در دعا توجه به این حقیقت است که اسباب و علل طبیعی هر چه دارند از ناحیهی خداوند دارند و به فرمان او هستند. لذا در روایات متعدد آمده است که پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به کسانی که به قلبشان تطیّر و بدشومی خطور میکرد، دعاهایی را میآموختند و به این حقیقت آگاهی میدادند؛ مانند اینکه، پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «هر کس چیز ناملایم و مکروهى را ببیند و به نظرش بدشگون آید بگوید: اللَّهُمَّ لَا یُؤْتِی الْخَیْرَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا یَدْفَعُ السَّیِّئَاتِ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِک»؛[26] خداوندا! جز تو کسى خیر نمیدهد و بدیها را کسى جز تو نتواند بر طرف کند، و هیچ نیرو و قدرتی از غیر تو نباشد.
امام صادق(ع) در بخشی از دعای مربوط به حج و عمره میفرماید: «...اللَّهُمَّ لَا طَیْرَ إِلَّا طَیْرُکَ وَ لَا خَیْرَ إِلَّا خَیْرُکَ وَ لَا حَافِظَ غَیْرُکَ»؛[27] خداوندا! هیچ فال بدى جز به ارادهی تو تحقق نمییابد و خیر و نیکى تنها از سوی توست، و هیچ حفظ کننده و نگهدارندهای جز تو نیست.
تفأل به دیوان حافظ
آنچه در روایات در برخی از مواقع سفارش شده، استخاره است که انسان طبق آداب سادهای با خداوند بزرگ –به وسیلهی قرآن مجید، یا تسبیح و مانند آن- مشورت کند و از ذات پاکش هدایت و راهنمایی به آنچه خیر و صلاح اوست، بطلبد؛ به یقین خداوند نیز او را راهنمایی خواهد کرد. با این حال، تفأل به دیوان حافظ نیز میان مردم رواج پیدا کرده است؛ چرا که معتقدند دیوان حافظ دارای جهات مثبتی است، لذا از آن به عنوان فالنامه نیز استفاده میکنند؛ جهات مثبتی مانند اینکه:
1. بیشتر غزلیات و اشعار حافظ مثبتنگر است و مثبتنگری در زندگی خوب و پسندیده میباشد، همانطور که در روایات نیز به داشتن «حُسن ظن نسبت به خدا و دیگران»[28] ترغیب شده است.
2. اشعار او مضامین آیات قرآنی و برگرفته از آنها میباشد و آنچه در سینهی خود از آیات قرآنی حفظ نموده در غزلیات خود بیان کرده است.
3. غزلیات حافظ چند پهلو و چند معنا است و میتوان از اشعار او تفسیرهای متعدّد نمود و هرکس به فراخور حال و عقل و اندیشهی خود از آن معنایی برداشت میکند.
با توجه به این قبیل از موارد، دیوان حافظ ارزشمند است و مردم از آن به عنوان فال و بیان حال خود بهره میگیرند؛ تفأل به دیوان حافظ برای انجام برخی از کارها اشکالی ندارد؛ و به بیان صاحب جواهر؛ «تفأّل به غیر قرآن [از قبیل دیوان شعرا همچون دیوان حافظ] اگر منجرّ به صدور حکم قطعى و جزمى نگردد، جایز است»؛[29] هر چند به پای استخارهی شرعی با قرآن کریم نمیرسد، اما در اینباره به نکاتی باید توجه شود:
یک. عادت نمودن به استفاده از فال حافظ یا حتی استخاره، چندان صحیح به نظر نمیرسد. جایی که انسان باید از نیروی عقل و خرد استفاده نماید و یا از تجارب و آگاهی دیگران با مشورت از ایشان بهره گیرد، باید بر طبق آن عمل نماید.
دو. توقع پیشگویی از حافظ و غیبگویی از او، توقعی سادهلوحانه و بیهوده است، توقع ما از حافظ آن است که به شیرینی ابیات و سخنانش، اندیشهای نو و معرفتی تازه در قالب ادبیات فارسی به ما بیاموزد. معرفتی که ما در دنیای کنونی بیش از هر زمان دیگری به آن نیازمندیم.
سه. رویکرد ما به دیوان حافظ، باید رویکردی از سر اخلاص و محبت به کسی باشد که چون معلمی عزیز میتواند گره از مشکلات فکری گشوده و از آلام روحی تا حدودی بکاهد و در این راه هیچگاه نباید حد اعتدال و میانهروی را در استفاده از آن فراموش کرد.
پی نوشت:
[1]. عمید، حسن، فرهنگ فارسی، ویراستار: علیزاده، عزیزالله، ص 784، انتشارات راه رشد، تهران، چاپ اول، 1389ش.
[2]. ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، ج 3، ص 4، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس، احمد (صاحب الجوائب)، ج 11، ص 513، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ واسطى زبیدی، سید محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 15، ص 563، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، 1414ق؛ بستانى، فواد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى، ص 653، نشر اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش.
[3]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 528 و 529، دار القلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج 7، ص 154.
[4]. زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 371، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407ق.
[5]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج 8، ص 250 و 251، بینا، بیجا، بیتا؛ ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، مقدمة الأدب، ص 261، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، چاپ اول، 1386ش؛ اسماعیل صینى، محمود، المکنز العربی المعاصر، ص 24، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، چاپ اول، بیتا.
[6]. برخی از آیات مربوط به تطیّر عبارتند از: نمل، 47؛ یس، 19.
[7]. مفردات ألفاظ القرآن، ص 529.
[8]. اعراف، 131.
[9]. شمش، از معروفترین خدایان نواحى شرقى نزدیک، و به نام خداى قانون و نظم و عدالت بوده و مرکز پرستش وى در سیپار بود. قدیانى، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 2، ص 529، انتشارات آرون، تهران، چاپ ششم، 1387ش.
[10]. ژیران، ف، فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه: اسماعیل پور، ابوالقاسم، ص 67، انتشارات فکر روز، 1375ش.
[11]. همان، ص 82، 94 و 106.
[12]. ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی حکمت، علیاصغر، ص 248، انتشارات پیروز، تهران، 1354ش.
[13]. بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر سوم.
[14]. ر.ک: دماوندی، مجتبی، بررسی فال نیک و بد در شاهنامه فردوسی، مجله دانشکده علوم انسانی دانشگاه سمنان، سال ششم، شماره 20، زمستان 1386، ص 79 – 85.
[15]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 52، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[16]. طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص 350، شریف رضى، قم، چاپ چهارم، 1412ق.
[17]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 1، ص 203، علامه، قم، چاپ اول، 1379ق.
[18]. تفسیر نمونه، ج 12، ص 53.
[19]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج 3، ص 556، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[20]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ص 152، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اول، 1403ق.
[21]. نمل، 47.
[22]. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 8، ص 197 و 198، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[23]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 19، ص 78، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[24]. الکافی، ج 8، ص 198.
[25]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 19، ص 78.
[26]. مکارم الأخلاق، ص 350.
[27]. الکافی، ج 4، ص 285.
[28]. http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa11105
[29]. «و إنما منع التفؤل بالقرآن و إن جاز بغیره إذا لم یحکم بوقوع الأمر على البت»؛ نجفى، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، محقق و مصحح: قوچانى، عباس، آخوندى، على، ج 12، ص 171، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ هفتم، بیتا.
منبع:islamquest.net
از دیرباز، عموم مردم همیشه در پی آن بودهاند که از رویدادهای فردا و آیندهی خویش آگاهی یابند، و بدانند چه رخدادهای نیک و یا بدی در انتظار آنها است و سرنوشت و بخت برای آنها چه پدید خواهد آورد. از اینرو، به هر گونه راه و ترفندی، در جستوجوی این آگاهی بودند که یکی از این شیوهها فال و فالگیری به نیک و بد بوده است.
معنا و گسترهی فال و تطیّر
فال؛ به معانی «شگون، پیشبینی و پیشگویی» آمده است.[1] در زبان عربی «فأل» میگویند که به معنای خوشبینی و تفأل به نیکی و خوبی، و ضد «طیرة»(شُوم) است.[2]
واژهی «تطیّر» از ریشهی «طیر» (پرنده) گرفته شده است و به معنای فال زدن به پرندگان است، ولى بعدها دربارهی هر چیزى که با آن فال نیک یا فال بد بزنند به کار رفته است (تفاؤل و تشاؤم).[3]
رابطهی بین تطیّر و طیر و نحوهی اشتقاق تطیّر از طیر را این چنین شرح دادهاند: عرب به مرغان فال میزدند، و آن را «زجر» مینامیدند، و چون به سفر میرفتند، و در راه به آن برمیخوردند، کارى میکردند که آن را از خود دور کنند، اگر از طرف چپ ایشان به طرف راستشان پرواز میکرد آن را به فال نیک میگرفتند، و اگر از طرف راست ایشان به سوى چپشان میپرید آن را شوم دانسته و به فال بد میگرفتند، به همین جهت فال بد را تطیّر نامیدند.[4] تا اینکه پس از گذشت زمان غالباً در تشاؤم بهکار رفت و مترادف آن شد؛ یعنی تنها در مورد چیزهایی بهکار برده شد که انسانها آنها را اسباب بدی میپنداشتند.[5]
طائر واژهی دیگری است که یکی از موارد استعمال آن در قرآن کریم در ارتباط با موضوع تطیّر است[6] و به معنای بدبختی و شوم بهکار رفته است؛ بدبختی و عقوبتی که خداوند در برابر اعمال بد کفار و مشرکان تدارک دیده است:[7] «(اما آنها نه تنها پند نگرفتند، بلکه) هنگامى که نیکى (و نعمت) به آنها میرسید، میگفتند: به خاطر خود ماست، ولى موقعى که بدى (و بلا) به آنها میرسید، میگفتند: از بدشگونی موسى و کسان اوست! آگاه باشید سرچشمهی همه اینها، نزد خداست ولى بیشتر آنها نمیدانند».[8]
پیشینهی فال و فالگیری
فال بد و نیک، در بین بسیارى از ملتها رواج داشته و دارد. و به انواع گوناگونی همچون کفبینی، شانهبینی، ماسهبندی و ... از قدیم رواج داشته و عموم مردم در مواقع دودلی، نگرانی و درماندگی دست به اینکار میزنند.
از کهنترین نمونههای فالبینی از شهر «سیپار» میتوان نام برد که در آنجا «شمش»[9] را بسیار میستودند و به او افتخار میکردند و میپنداشتند که وی هنر غیبگویی و فالبینی را رونق بسیار بخشیده است.[10] پدر تموز (Tammuz)، نینازو نام داشت و خداوندگار فالبینی به وسیلهی آب به شمار میرفت. همچنین فال گرفتن «گیلگمش»(Gilgamesh).[11] در زندگی اجتماعی و سیاسی یونانیان پیشگویی و تفأل نقش مؤثّری داشته است. یونانیان دربارهی هر چیزی میخواستند ارادهی خدایان را بدانند و میپنداشتند ارادهی خدا با علایم مختلفی که تفأل نامیده میشود، ظهور میکند. غرّش رعد، پرواز پرندگان، صدا کردن گوش و عطسه از وسایل تفأل بود.[12]
در میان ایرانیان گونههای فال و فالگیری هماره رواج داشته است. فال به دیدار و چهرهزدن، فال به بدشگونی صدای برخی پرندگان مانند جغد و کلاغ، فال نخود، فال پاکت و برتر از اینها استخاره با قرآن کریم نمونههایی از آن است.
فال زدن و فال دیدن در ادب و اشعار فارسی نیز رواج پیدا کرد. مولوی به بحث دربارهی فال میپردازد و خاستگاه آن را درون آدمی میداند:
انبیا گفتند فال زشت و بد
از میان جانتان دارد مدد...
ای که نصح ناصحان را نشنوی
فال بد با تست هر جا میروی[13]
فال نیک و بد، هر دو در شاهنامه نیز دیده میشود. در شاهنامه فال بد زدن بیشتر است و فال نیک اندک و در هر روی تمام فالهای شاهنامه پیشآگاهیهایی هستند که باید در انتظار رخ دادن آنها بود.[14]
فال حافظ، نیز یکی از معروفترین فالها در میان ایرانیان است و عدهای از مردم به آن اعتقاد ویژهای دارند.
خلاصه اینکه؛ فال زدن و فال دیدن در تمامی فرهنگها و پیش از اسلام دیده میشود. و جایگاه ویژهای در فرهنگ و ادب ایرانی و پارسی دارد.
فال و فالگیری از دیدگاه اسلام
همانطور که گفته شد فال «نیک» و «بد» زدن در میان همهی اقوام بوده و هست و به نظر میرسد سرچشمهی آن، عدم دسترسى به واقعیات و ناآگاهى از علل واقعى حوادث است.[15] بدون شک فال نیک و بد، اثر طبیعى و تکوینی ندارند، ولى داراى آثار روانى هستند؛ چرا که فال نیک امید آفرین است در حالیکه فال بد موجب یأس و نومیدى و ناتوانى در انجام و یا ترک کاری میشود. بنابراین، نمیتوان به صورت کلّی؛ فال را خرافه پنداشت، همانطور که در سخنان پیشوایان معصوم(ع)؛ اعتقاد به فال نیک سفارش شده است. که اگر خرافه بود، دیگر سفارش به آن نمیشد. و از آنجا که دین اسلام، همیشه از مسائل مثبت، استقبال میکند، از فال نیک نهى نکرده، ولى فال بد را به شدّت محکوم میکند. پیامبر اکرم(ص)، تفأل (فال نیک) را دوست میداشت و از تطیّر (شوم و فال بد) منع میفرمود.[16]
در حالات خود پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز دیده میشود که گاهی مسائلی را به فال نیک میگرفتند؛ مثلاً در جریان برخورد مسلمانها با کفار مکّه در سرزمین «حدیبیه» میخوانیم هنگامی که سُهَیل بن عمرو به عنوان نمایندهی کفار مکّه به سراغ پیامبر(ص) آمد و حضرت از نام او آگاه گردید، فرمود: «قد سهل علیکم امرکم»؛ یعنی از نام سهیل من تفأل میزنم که کار شما سهل و آسان میشود.[17]
اسلام در بسیارى از موارد اینگونه مفاهیم تخیّلى و پندارى را در یک کانال صحیح و سازنده قرار داده و از آن بهرهبردارى کرده است؛ مثلاً در مورد آنچه در میان عوام معروف است که میگویند فلان همسر، خوش قدم بود و یا بد قدم، و از آن روزى که به خانه فلانشخص گام گذاشت و همسرش شد چنین و چنان گشت که قطعاً به این صورت خرافهاى بیش نیست، اما اسلام به آن شکل سازندهی تربیتى داده است؛[18] در حدیثى از امام صادق(ع) میخوانیم: «بدقدمى و شوم بودن زن در مهریهی زیاد و نافرمانی شوهر است».[19] همچنین آنحضرت به نقل از پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «خانهی شوم؛ خانهی تنگ و خانهاى است که همسایگان بد داشته باشد».[20]
اگر درست ملاحظه کنیم میبینیم؛ همان الفاظى را که مردم در مفاهیم خرافى بهکار میبرند، در جهت مفاهیم واقعى و سازنده استفاده شده است، و در اثر توجّه به آن؛ تفکر و اندیشهاى که به بیراهه میرود، به راه راست هدایت میشود.
بخت و طالع و پیروزی و شکست و موفقیت و ناکامی همهی انسانها نزد خداست، خدایی که حکیم است و مواهبش را طبق شایستگیهایی که بازتاب ایمان و عمل و گفتار و کردار آنهاست، تقسیم میکند. به این ترتیب، روش استدلال محکم و به حق انبیای الهی در برابر طرفداران محض تطیّر و فال بد –که اختیار را از آنان سلب میکرد- چنین بوده است که انبیای الهی براساس توحید افعالی همهی حوادث گوارا و ناگوار را به خداوند نسبت میدادند و میفرمودند که برخی از حوادث جنبهی امتحان و بعضی از آنها جنبهی کیفر و تنبیه دارد.
در جوامعی که به خدا ایمان ندارند ـ هر چند از نظر علم و دانش روز پیشرفتهای فراوانی کسب کردهاند ـ اعتقاد به اقبال و بخت و خرافات دیگر فراوان دیده میشود بهطوری که گاهی افتادن یک نمک پاش بر زمین آنها را سخت ناراحت میکند و منزل و اتاق و صندلی که شماره آن سیزده باشد، نحس شمرده و وحشت میکنند، و هنوز هم بازار رمّالان و فالگیران در میان آنها گرم است، و مسئلهی موهوم بخت و طالعبینی در میان آنها مشتری فراوان دارد، ولی قرآن مجید میفرماید: «فال بد شما نزد خداست (و همهی مقدّرات به قدرت او تعیین میگردد) بلکه شما گروهى فریبخورده هستید».[21]
انسان عاقل وقتی میخواهد کاری انجام دهد، نخست تمام جوانب آن را بررسی مینماید و فکر خود را که موهبتی خدادادی است بهکار میاندازد و اگر از این راه نتوانست صلاح خود را تشخیص دهد ناگزیر باید از دیگران کمک بگیرد و تصمیم خود را با کسانی که صلاحیت مشورت دارند در میان بگذارد تا به کمک فکر آنها درست را از نادرست تشخیص دهد و اگر از این راه هم به نتیجه نرسید، چاره ای ندارد جز اینکه به خدای خود متوسل شده، خیر خود را از او مسألت نماید، که این همان «استخاره» است. روایات زیادی در رابطه با استخاره داریم و مورد تأیید فقها میباشد که انسان را از تحیّر و سرگردانی خارج میکند و راهی پیش پای او میگذارد.
فالگیری و پیشگویی و دعانویسی افرادی که این کارها را به عنوان پیشه برای خویش برگزیدهاند، مورد اعتماد نیست و هیچ دلیلی بر اینکه چنین کسانی راست میگویند، در دست نیست.
خلاصه؛ فال و فالگیری به خودی خود اعتبار ندارد و مورد امضا و تأیید دین اسلام نیست، و در بسیاری از موارد فقط یک حدس و گمان است و هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد، ولی چون فال نیک حرکت آفرین و امید آور میباشد و اثر روانی زیادی در انسان دارد، پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به آن سفارش فرمودهاند.
راه رهایی از فال بد
همانگونه که بیان شد، تطیّر و بدشگونی؛ بیشتر به حالت نفسانی خود افراد بازگشت میکند که البته برای نجات از آن، پیشوایان معصوم(ع) راهحلهایی ارائه دادهاند:
1. بی اعتنایی: امام صادق(ع) میفرماید: «اثر فال بد؛ به همان اندازه است که آنرا میپذیری، اگر آنرا سبک بگیری کم اثر و آسان خواهد بود، و اگر آن را محکم و سخت بگیری پُر اثر و اگر به آن اعتنا نکنی هیچ اثری نخواهد داشت».[22] براساس این روایت؛ تأثیر تفأل و تطیّر مربوط به نفس صاحب آن است، و اینکه فال چیزى نیست، هر چه هست اثر نفس خود آدمى است.[23] تأثیر یا بیتأثیری فال بد، در درون آدمی پیرو وضعیتی است که انسان در نهاد خود به عنوان زمینهی قبول یا ردّ آن ایجاد کرده است و بستگی به خواست، نوع تلقین و ارزیابی خود شخص دارد.
2. توکّل بر خدا: برای رهایی از عواقب تطیّر و بدشومی باید انسان به خدا توکل کند. فال بد به کسی ضرر میرساند که از آن بترسد ولی کسی که از آن هراس و ترسی نداشته باشد و بر خدا توکّل نماید، یقیناً به وی ضرری نخواهد رسید. امام صادق(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «کفارهی فال بد زدن، همان توکّل به خدا است».[24] زیرا معنای توکل این است که امر تأثیر را به خدای تعالی ارجاع داد و تنها او را مؤثّر دانست و وقتی این چنین معتقد باشیم، اثری برای فال بد باقی نمیماند تا به ما ضرر و آسیبی برساند.[25]
3. دعا: دعا نشان دهندهی عدم استقلال همهی قدرتها در برابر قدرت پروردگار است. در دعا توجه به این حقیقت است که اسباب و علل طبیعی هر چه دارند از ناحیهی خداوند دارند و به فرمان او هستند. لذا در روایات متعدد آمده است که پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به کسانی که به قلبشان تطیّر و بدشومی خطور میکرد، دعاهایی را میآموختند و به این حقیقت آگاهی میدادند؛ مانند اینکه، پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «هر کس چیز ناملایم و مکروهى را ببیند و به نظرش بدشگون آید بگوید: اللَّهُمَّ لَا یُؤْتِی الْخَیْرَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا یَدْفَعُ السَّیِّئَاتِ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِک»؛[26] خداوندا! جز تو کسى خیر نمیدهد و بدیها را کسى جز تو نتواند بر طرف کند، و هیچ نیرو و قدرتی از غیر تو نباشد.
امام صادق(ع) در بخشی از دعای مربوط به حج و عمره میفرماید: «...اللَّهُمَّ لَا طَیْرَ إِلَّا طَیْرُکَ وَ لَا خَیْرَ إِلَّا خَیْرُکَ وَ لَا حَافِظَ غَیْرُکَ»؛[27] خداوندا! هیچ فال بدى جز به ارادهی تو تحقق نمییابد و خیر و نیکى تنها از سوی توست، و هیچ حفظ کننده و نگهدارندهای جز تو نیست.
تفأل به دیوان حافظ
آنچه در روایات در برخی از مواقع سفارش شده، استخاره است که انسان طبق آداب سادهای با خداوند بزرگ –به وسیلهی قرآن مجید، یا تسبیح و مانند آن- مشورت کند و از ذات پاکش هدایت و راهنمایی به آنچه خیر و صلاح اوست، بطلبد؛ به یقین خداوند نیز او را راهنمایی خواهد کرد. با این حال، تفأل به دیوان حافظ نیز میان مردم رواج پیدا کرده است؛ چرا که معتقدند دیوان حافظ دارای جهات مثبتی است، لذا از آن به عنوان فالنامه نیز استفاده میکنند؛ جهات مثبتی مانند اینکه:
1. بیشتر غزلیات و اشعار حافظ مثبتنگر است و مثبتنگری در زندگی خوب و پسندیده میباشد، همانطور که در روایات نیز به داشتن «حُسن ظن نسبت به خدا و دیگران»[28] ترغیب شده است.
2. اشعار او مضامین آیات قرآنی و برگرفته از آنها میباشد و آنچه در سینهی خود از آیات قرآنی حفظ نموده در غزلیات خود بیان کرده است.
3. غزلیات حافظ چند پهلو و چند معنا است و میتوان از اشعار او تفسیرهای متعدّد نمود و هرکس به فراخور حال و عقل و اندیشهی خود از آن معنایی برداشت میکند.
با توجه به این قبیل از موارد، دیوان حافظ ارزشمند است و مردم از آن به عنوان فال و بیان حال خود بهره میگیرند؛ تفأل به دیوان حافظ برای انجام برخی از کارها اشکالی ندارد؛ و به بیان صاحب جواهر؛ «تفأّل به غیر قرآن [از قبیل دیوان شعرا همچون دیوان حافظ] اگر منجرّ به صدور حکم قطعى و جزمى نگردد، جایز است»؛[29] هر چند به پای استخارهی شرعی با قرآن کریم نمیرسد، اما در اینباره به نکاتی باید توجه شود:
یک. عادت نمودن به استفاده از فال حافظ یا حتی استخاره، چندان صحیح به نظر نمیرسد. جایی که انسان باید از نیروی عقل و خرد استفاده نماید و یا از تجارب و آگاهی دیگران با مشورت از ایشان بهره گیرد، باید بر طبق آن عمل نماید.
دو. توقع پیشگویی از حافظ و غیبگویی از او، توقعی سادهلوحانه و بیهوده است، توقع ما از حافظ آن است که به شیرینی ابیات و سخنانش، اندیشهای نو و معرفتی تازه در قالب ادبیات فارسی به ما بیاموزد. معرفتی که ما در دنیای کنونی بیش از هر زمان دیگری به آن نیازمندیم.
سه. رویکرد ما به دیوان حافظ، باید رویکردی از سر اخلاص و محبت به کسی باشد که چون معلمی عزیز میتواند گره از مشکلات فکری گشوده و از آلام روحی تا حدودی بکاهد و در این راه هیچگاه نباید حد اعتدال و میانهروی را در استفاده از آن فراموش کرد.
پی نوشت:
[1]. عمید، حسن، فرهنگ فارسی، ویراستار: علیزاده، عزیزالله، ص 784، انتشارات راه رشد، تهران، چاپ اول، 1389ش.
[2]. ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، ج 3، ص 4، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس، احمد (صاحب الجوائب)، ج 11، ص 513، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ واسطى زبیدی، سید محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 15، ص 563، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، 1414ق؛ بستانى، فواد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى، ص 653، نشر اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش.
[3]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 528 و 529، دار القلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج 7، ص 154.
[4]. زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 371، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407ق.
[5]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج 8، ص 250 و 251، بینا، بیجا، بیتا؛ ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، مقدمة الأدب، ص 261، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، چاپ اول، 1386ش؛ اسماعیل صینى، محمود، المکنز العربی المعاصر، ص 24، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، چاپ اول، بیتا.
[6]. برخی از آیات مربوط به تطیّر عبارتند از: نمل، 47؛ یس، 19.
[7]. مفردات ألفاظ القرآن، ص 529.
[8]. اعراف، 131.
[9]. شمش، از معروفترین خدایان نواحى شرقى نزدیک، و به نام خداى قانون و نظم و عدالت بوده و مرکز پرستش وى در سیپار بود. قدیانى، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 2، ص 529، انتشارات آرون، تهران، چاپ ششم، 1387ش.
[10]. ژیران، ف، فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه: اسماعیل پور، ابوالقاسم، ص 67، انتشارات فکر روز، 1375ش.
[11]. همان، ص 82، 94 و 106.
[12]. ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی حکمت، علیاصغر، ص 248، انتشارات پیروز، تهران، 1354ش.
[13]. بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر سوم.
[14]. ر.ک: دماوندی، مجتبی، بررسی فال نیک و بد در شاهنامه فردوسی، مجله دانشکده علوم انسانی دانشگاه سمنان، سال ششم، شماره 20، زمستان 1386، ص 79 – 85.
[15]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 52، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[16]. طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص 350، شریف رضى، قم، چاپ چهارم، 1412ق.
[17]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 1، ص 203، علامه، قم، چاپ اول، 1379ق.
[18]. تفسیر نمونه، ج 12، ص 53.
[19]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج 3، ص 556، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[20]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ص 152، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اول، 1403ق.
[21]. نمل، 47.
[22]. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 8، ص 197 و 198، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[23]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 19، ص 78، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[24]. الکافی، ج 8، ص 198.
[25]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 19، ص 78.
[26]. مکارم الأخلاق، ص 350.
[27]. الکافی، ج 4، ص 285.
[28]. http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa11105
[29]. «و إنما منع التفؤل بالقرآن و إن جاز بغیره إذا لم یحکم بوقوع الأمر على البت»؛ نجفى، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، محقق و مصحح: قوچانى، عباس، آخوندى، على، ج 12، ص 171، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ هفتم، بیتا.
منبع:islamquest.net