پرسش :
توضیح دهید که بر چه اساسى، خداوند را «عادل» مى خوانیم؟
پاسخ :
عدالت خدا
خداى متعال، بالاترین مراتب قدرت و اختیار را دارد و هر کار ممکنى را مى تواند انجام دهد یا ندهد؛ بدون اینکه تحت تأثیر هیچ نیروى اجبارگر و مقهور کننده اى قرار بگیرد. البته همه آنچه را مى تواند انجام نمى دهد؛ بلکه آنچه را مى خواهد و اراده مى کند، انجام مى دهد.
تجلى عدالت خداوند را مى توان در تکوین موجودات، تشریع احکام و حساب رسى قیامت مشاهده کرد؛ از آنجایى خداى متعال، کمال محض است، اراده او اصالتاً به جهت کمال و خیر مخلوقات، تعلّق مى گیرد و اگر لازمه وجود مخلوقى، پیدایش شرور و نقایصى در جهان باشد، جهت شرّ آن، مقصود بالتَبَع خواهد بود.
پس مقتضاى صفات کمالیّه الهى، این است که جهان به گونه اى آفریده شود که مجموعا داراى بیشترین کمال و خیر ممکن باشد و از اینجا، صفت حکمت براى خداى متعال، ثابت مى گردد.
امتیاز اصلى انسان، اختیار و اراده آزاد است و داشتن نیروى اختیار و انتخاب، یکى از کمالات وجودى به شمار مى رود. موجودى که واجد آن باشد، کامل تر از موجود فاقد آن، محسوب مى شود. امّا لازمه مختار بودن انسان، این است که هم بتواند کارهاى خوب و شایسته انجام دهد و به سوى کمال نهایى و ابدى، گام بردارد و هم بتواند، مرتکب کارهاى زشت و ناپسند گردد و به سوى خسران و شقاوت جاودانى، سقوط کند. البته آنچه اصالةً مورد اراده الهى قرار مى گیرد، همان تکامل او است؛ ولى چون لازمه اختیار انسان، امکان تنزّل و سقوط هم هست، چنین سقوط اختیارى هم به تَبَع مورد اراده الهى واقع خواهد شد.
و درباره عدالت در مقام تشریع احکام نیز گفتنى است؟ خداى متعال، انسان را به آنچه موجب خیر و مصلحت او است، امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط او است، نهى کرده است تا وسیله حرکت تکاملى او فراهم گردد و چون تکالیف الهى به منظور رسیدن انسان به نتایج عمل به آنها وضع شده و نفعى براى خداى متعال ندارد؛ از این رو، حکمت الهى اقتضا دارد که این تکالیف، متناسب با توانایى هاى مکلّفان باشد؛ زیرا تکلیفى که امکان اطاعت نداشته باشد، لغو و بیهوده خواهد بود.
بدین ترتیب، عدالت در مقام تکلیف، ثابت مى شود که اگر خداى متعال، تکلیفى فوق طاعت بندگان، تعیین کند، امکان عمل نخواهد داشت و کار بیهوده اى خواهد بود.
عدالت در مقام قضاوت بین بندگان، با توجّه به این نکته ثابت مى شود که این کار، به منظور مشخص شدن استحقاق افراد براى انواع پاداش و کیفر، انجام مى گیرد و اگر بر خلاف قسط و عدل باشد، نقض غرض خواهد شد.
سرانجام عدالت در مقام دادن پاداش و کیفر با توجه به هدف نهایى آفرینش، ثابت مى گردد؛ زیرا کسى که انسان را براى رسیدن به نتایج کارهاى خوب و بدش آفریده است، اگر او را بر خلاف اقتضاى آنها، پاداش یا کیفر دهد، به هدف خود نخواهد رسید. پس دلیل عدل الهى ـ به معانى صحیح و در همه مظاهر آن ـ این است که صفات ذاتى او، موجب رفتار حکیمانه و عادلانه است و هیچ صفتى که اقتضاى ظلم و ستم یا لغو و عبث را داشته باشد، در او وجود ندارد.1
پی نوشت:
1. آموزش عقائد، ج 1، صص 162 ـ 164.
منبع: www.porseman.org
عدالت خدا
خداى متعال، بالاترین مراتب قدرت و اختیار را دارد و هر کار ممکنى را مى تواند انجام دهد یا ندهد؛ بدون اینکه تحت تأثیر هیچ نیروى اجبارگر و مقهور کننده اى قرار بگیرد. البته همه آنچه را مى تواند انجام نمى دهد؛ بلکه آنچه را مى خواهد و اراده مى کند، انجام مى دهد.
تجلى عدالت خداوند را مى توان در تکوین موجودات، تشریع احکام و حساب رسى قیامت مشاهده کرد؛ از آنجایى خداى متعال، کمال محض است، اراده او اصالتاً به جهت کمال و خیر مخلوقات، تعلّق مى گیرد و اگر لازمه وجود مخلوقى، پیدایش شرور و نقایصى در جهان باشد، جهت شرّ آن، مقصود بالتَبَع خواهد بود.
پس مقتضاى صفات کمالیّه الهى، این است که جهان به گونه اى آفریده شود که مجموعا داراى بیشترین کمال و خیر ممکن باشد و از اینجا، صفت حکمت براى خداى متعال، ثابت مى گردد.
امتیاز اصلى انسان، اختیار و اراده آزاد است و داشتن نیروى اختیار و انتخاب، یکى از کمالات وجودى به شمار مى رود. موجودى که واجد آن باشد، کامل تر از موجود فاقد آن، محسوب مى شود. امّا لازمه مختار بودن انسان، این است که هم بتواند کارهاى خوب و شایسته انجام دهد و به سوى کمال نهایى و ابدى، گام بردارد و هم بتواند، مرتکب کارهاى زشت و ناپسند گردد و به سوى خسران و شقاوت جاودانى، سقوط کند. البته آنچه اصالةً مورد اراده الهى قرار مى گیرد، همان تکامل او است؛ ولى چون لازمه اختیار انسان، امکان تنزّل و سقوط هم هست، چنین سقوط اختیارى هم به تَبَع مورد اراده الهى واقع خواهد شد.
و درباره عدالت در مقام تشریع احکام نیز گفتنى است؟ خداى متعال، انسان را به آنچه موجب خیر و مصلحت او است، امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط او است، نهى کرده است تا وسیله حرکت تکاملى او فراهم گردد و چون تکالیف الهى به منظور رسیدن انسان به نتایج عمل به آنها وضع شده و نفعى براى خداى متعال ندارد؛ از این رو، حکمت الهى اقتضا دارد که این تکالیف، متناسب با توانایى هاى مکلّفان باشد؛ زیرا تکلیفى که امکان اطاعت نداشته باشد، لغو و بیهوده خواهد بود.
بدین ترتیب، عدالت در مقام تکلیف، ثابت مى شود که اگر خداى متعال، تکلیفى فوق طاعت بندگان، تعیین کند، امکان عمل نخواهد داشت و کار بیهوده اى خواهد بود.
عدالت در مقام قضاوت بین بندگان، با توجّه به این نکته ثابت مى شود که این کار، به منظور مشخص شدن استحقاق افراد براى انواع پاداش و کیفر، انجام مى گیرد و اگر بر خلاف قسط و عدل باشد، نقض غرض خواهد شد.
سرانجام عدالت در مقام دادن پاداش و کیفر با توجه به هدف نهایى آفرینش، ثابت مى گردد؛ زیرا کسى که انسان را براى رسیدن به نتایج کارهاى خوب و بدش آفریده است، اگر او را بر خلاف اقتضاى آنها، پاداش یا کیفر دهد، به هدف خود نخواهد رسید. پس دلیل عدل الهى ـ به معانى صحیح و در همه مظاهر آن ـ این است که صفات ذاتى او، موجب رفتار حکیمانه و عادلانه است و هیچ صفتى که اقتضاى ظلم و ستم یا لغو و عبث را داشته باشد، در او وجود ندارد.1
پی نوشت:
1. آموزش عقائد، ج 1، صص 162 ـ 164.
منبع: www.porseman.org