اگر رفتارهای ما برخاسته از نگرش ما باشد، به خودی خود،رفتار صحیح به دنبال نگرش صحیح، تولید میشود.
چکیده : باور این نکته که خانواده بهترین جایگاه سیر و سلوک و معنویت است؛... همه و همه سنگِ بنای موفّقیّت یک خانواده است. چرا که این باورها، خانوادهای بر محور محبت، خیرخواهی، رقابت در معنویت، تغافل، رفق و مدارا ایجاد میکند که به سوی رشد و تعالی و نهایتاً موفّقیّت گام برمیدارد.
تعداد کلمات 2057 / تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
تعداد کلمات 2057 / تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
4ـ تأثیر شناختدرمانی در تحصیل موفّقیّت
امروزه شناختدرمانی از مباحث مهم روانشناسی است به گونهای که قویترین درمان را درمانِ شناختی میداند. شناختدرمانی معتقد است که به جای تغییرات مستقیم بر روی رفتار فرد، باید تغییرات مثبتی در بینش و نگاه او ایجاد کرد. غالباً یک روانشناس رفتاردرمان، برای درمان یک فردِ افسرده چنین توصیههایی دارد: «خبرهای ناراحتکننده به او ندهید، او را به مجالس شادی ببرید، وی را تشویق کنید که فیلمهای شاد ببیند و کتابهای شاد بخواند.» در حقیقت روانشناسِ رفتاردرمان سعی دارد که با مدد از رفتارهای مثبت، رفتارهای منفی را به عقب براند.
اما بیشتر روانشناسان چنین روشی را صحیح، کارآمد و پایدار نمیدانند. از نظر آنان بهترین روش، ایجاد تغییر در شناخت و بینش فرد است. مطابق با نظر این گروه، برای درمان افسردگی باید بینش و تفکری که منجر به یأس و افسردگی در فرد میشود، تغییر داد تا به تبع آن، تظاهرات افسردگی نیز از بین برود. اینها تأییدی بر اهمیتِ داشتنِ باورها و بینشهای صحیح است. با ایجاد شناخت، بینش و باورهای درست، قادر خواهیم بود که در یک سیر طبیعی، بدون هیچ تغییر مستقیمی در رفتار اعضای خانواده، آنها را به سوی موفّقیّت و تعالی هدایت کنیم.
اعتقاد به اینکه هدف از خلقت انسان معرفت خداوند است و همه برای تحقق این هدف عظیم آفریده شدهاند؛ و باور این نکته که خانواده بهترین جایگاه سیر و سلوک و معنویت است؛... همه و همه سنگِ بنای موفّقیّت یک خانواده است. چرا که این باورها، خانوادهای بر محور محبت، خیرخواهی، رقابت در معنویت، تغافل، رفق و مدارا ایجاد میکند که به سوی رشد و تعالی و نهایتاً موفّقیّت گام برمیدارد. اگر رفتارهای ما برخاسته از نگرش ما باشد، دیگر عاریتی نیستند؛ یعنی بدون اینکه بخواهیم عملی را بر خود تحمیل کنیم یا تظاهر به آن کنیم، به خودی خود رفتار صحیح به دنبال نگرش صحیح، تولید میشود.
منتها این نگرش و شناخت را باید قبل از مواجهه با شرایط سخت در وجود خود پایدار کنیم. به این منظور باید عقاید و باورهای درست را همواره پیش چشم داشته باشیم؛ بر آنها تفکر و تعمق کنیم و حتی با وجود علم بر آنها، مکرراً آنها را از زبان افراد صاحب دل بشنویم تا در عمق جانمان نفوذ کنند. زیرا تأثیری که در شنیدن هست در دانستن نیست.
اگر قبل از مواجهه با یک پشامد ناگوار، خود را مسلّح به بینشهای درست نکرده باشیم، هنگام روی دادن آن، عملکرد مناسبی نخواهیم داشت و غالباً بعد از گذر از این بحران، به یاد میآوریم که نگرش و رویکرد بهتری نیز وجود داشت و ای کاش با آن نگرش و رویکرد با آن حادثه برخورد میکردیم. چاره آن است که هنگام برخورد با ناملایمات کوچکتر، عمل بر باورهای صحیح را تمرین کنیم تا در حوادث بزرگتر و بحرانها، دچار سردرگمی و برآشفتگی نشویم. مثلاً اگر قبل از مواجهه با مصیبت از دست دادن فرزند یا والدین، خود را به این باور رسانده باشیم که همه چیز این دنیا فانی است و بازگشت همه به سوی خالق است، دیگر در لحظهی حادثه، دچار اندوه عظیم و واکنشهای نسنجیده نخواهیم شد.
اما بیشتر روانشناسان چنین روشی را صحیح، کارآمد و پایدار نمیدانند. از نظر آنان بهترین روش، ایجاد تغییر در شناخت و بینش فرد است. مطابق با نظر این گروه، برای درمان افسردگی باید بینش و تفکری که منجر به یأس و افسردگی در فرد میشود، تغییر داد تا به تبع آن، تظاهرات افسردگی نیز از بین برود. اینها تأییدی بر اهمیتِ داشتنِ باورها و بینشهای صحیح است. با ایجاد شناخت، بینش و باورهای درست، قادر خواهیم بود که در یک سیر طبیعی، بدون هیچ تغییر مستقیمی در رفتار اعضای خانواده، آنها را به سوی موفّقیّت و تعالی هدایت کنیم.
اعتقاد به اینکه هدف از خلقت انسان معرفت خداوند است و همه برای تحقق این هدف عظیم آفریده شدهاند؛ و باور این نکته که خانواده بهترین جایگاه سیر و سلوک و معنویت است؛... همه و همه سنگِ بنای موفّقیّت یک خانواده است. چرا که این باورها، خانوادهای بر محور محبت، خیرخواهی، رقابت در معنویت، تغافل، رفق و مدارا ایجاد میکند که به سوی رشد و تعالی و نهایتاً موفّقیّت گام برمیدارد. اگر رفتارهای ما برخاسته از نگرش ما باشد، دیگر عاریتی نیستند؛ یعنی بدون اینکه بخواهیم عملی را بر خود تحمیل کنیم یا تظاهر به آن کنیم، به خودی خود رفتار صحیح به دنبال نگرش صحیح، تولید میشود.
منتها این نگرش و شناخت را باید قبل از مواجهه با شرایط سخت در وجود خود پایدار کنیم. به این منظور باید عقاید و باورهای درست را همواره پیش چشم داشته باشیم؛ بر آنها تفکر و تعمق کنیم و حتی با وجود علم بر آنها، مکرراً آنها را از زبان افراد صاحب دل بشنویم تا در عمق جانمان نفوذ کنند. زیرا تأثیری که در شنیدن هست در دانستن نیست.
اگر قبل از مواجهه با یک پشامد ناگوار، خود را مسلّح به بینشهای درست نکرده باشیم، هنگام روی دادن آن، عملکرد مناسبی نخواهیم داشت و غالباً بعد از گذر از این بحران، به یاد میآوریم که نگرش و رویکرد بهتری نیز وجود داشت و ای کاش با آن نگرش و رویکرد با آن حادثه برخورد میکردیم. چاره آن است که هنگام برخورد با ناملایمات کوچکتر، عمل بر باورهای صحیح را تمرین کنیم تا در حوادث بزرگتر و بحرانها، دچار سردرگمی و برآشفتگی نشویم. مثلاً اگر قبل از مواجهه با مصیبت از دست دادن فرزند یا والدین، خود را به این باور رسانده باشیم که همه چیز این دنیا فانی است و بازگشت همه به سوی خالق است، دیگر در لحظهی حادثه، دچار اندوه عظیم و واکنشهای نسنجیده نخواهیم شد.
5- تفاوت نگاه دینی و دیدگاههای غیردینی در مورد انسان
غالباً از نگاه روانشناسی کتابهایی در بازار موجود است که همانند فرهنگ دینی، راه رسیدن به رفتار درست را داشتن اندیشهی درست میدانند؛ اما ممکن است سؤال شود که تفاوت آنها با آنچه که فرهنگ دینی در نظر دارد، چیست؟ پاسخ آنکه: افق دیدی که این کتابها برای ما در نظر دارند، بسیار محدودتر از آن است که در فرهنگ دینی ارائه میشود. وسعت نگاهی که در تعالیم دینی مطرح میشود، همچون خود انسان یک وسعت ابدی است. همچنین از نظر آنها تغییر در شناخت، غالباً به منظور تغییر در رفتار و رسیدن به عملکرد مطلوب است؛
اما در فرهنگ دینی، رسیدن به عقیده و شناختِ درست نیز به خودی خود یک ارزش است. اساساً از منظر دین، هدف غایی خلقت انسانها، رسیدن به معرفت و شناخت صحیح است. امام حسین (علیه السّلام) میفرمایند: «خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نیافرید».[1] دیگر آن که غالباً محور بحثهای چنین کتابهایی، اعتماد به نفس است. در اینجا تمام کوشش بر قویتر کردن نفس آدمی است. اگر نفس بخواهد مورد اتّکا فرد قرار بگیرد، چارهای جز فربه کردن و قویتر کردن آن نمیماند. در حالی که در تعالیم و شناخت دینی، محور، اتکا بر الله یعنی خالق نفس است و فرد با چنین اتّکایی، به یک منبع قوی و باقی متصّل میشود. تمام توصیههای شناختی در دین به منظور یادآوری ارادهی الهی به عنوان ارادهای مافوق همهی ارادههاست.
همهی جهتگیریها به این سوی است که: «إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[2] یعنی هنگامی که وجود چیزی را بخواهد، به او میگوید: باش پس میباشد. چنین کتابهایی به دلیل ناتوانی و ناکارآمدی نفس، از تلقین به نفس مدد میجویند. اساساً ادبیات آنها ادبیات تلقین است. مثلاً در این کتابها توصیه میشود که روزی صد بار خطاب به خود بگویید: «من میتوانم». در حالی که پشتوانهی تلقین، نفس ضعیف آدمی است؛ نفسی که بسیاری از کارها از عهدهاش خارج است؛ نفسی که حتی قادر به نگهداری از خود نیز نیست. اگر هم در جایی واژهی اتّکا به نفس را به کار میبریم، باید بدانیم که این اتّکا به اعتبار توکّل است که معنا مییابد. اگر ما میتوانیم، به واسطهی خداوند است که میتوانیم؛ نه مستقل از او. در غیر این صورت چنین نگاهی شرک است.
حضرت علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان به صراحت میفرمایند که اعتماد به نفس شرک است. مبنای بحث شناختی در دین، تلقین نیست بلکه یقین است. یقین به خداوندی که عالِم، قادر و خیرخواه مطلق است. خداوندی که هم میداند، هم میتواند و هم خیر ما را میخواهد. اساساً از برآیند این سه چیز است که مفهوم توکّل متولّد میشود. پشتوانهی توکّل، چنین خدایی است. پس هر چه از دوست رسد نیکوست. چرا که باور داریم که این دوست، دانا، توانا و خیرخواه است. بنابراین فهم و بینش دینی مقدمه زندگی موفق است؛
پیامبر (صلّی الله (علیه و آله و سلّم) میفرماید: «هر گاه خداوند بخواهد خیری را برای خانوادهای رقم بزند، آگاهی دینیشان را زیاد میکند؛ رفق و ملایمت را در معیشت آنها قرار میدهد؛ در کارهایشان آنان را میانهرو میکند و کوچکترهایشان را به احترام به بزرگترها وامیدارد و اگر غیر از این را خداوند برای اینها اراده کند اینها را رها و به خود واگذار کرده است.»[3] بنابراین اگر زوجهای جوان بخواهند از این خیر عظیم بهرهمند شوند، باید در ابتدای ازدواج آگاهی دینی خود را در زمینه بینش، اخلاق و احکام دین افزایش دهند. همچنین در زندگی سخت نگیرند؛ یعنی نه آن قدر زهد به خرج دهند که به همسر و فرزندان فشار بیاید و نه آن قدر تجملگرا باشند که کمر نانآور خانواده در زیر بار هزینهها خم شود. علاوه بر اینها میانهرو باشند و از افراد و تفریط پرهیز کنند.
اما در فرهنگ دینی، رسیدن به عقیده و شناختِ درست نیز به خودی خود یک ارزش است. اساساً از منظر دین، هدف غایی خلقت انسانها، رسیدن به معرفت و شناخت صحیح است. امام حسین (علیه السّلام) میفرمایند: «خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نیافرید».[1] دیگر آن که غالباً محور بحثهای چنین کتابهایی، اعتماد به نفس است. در اینجا تمام کوشش بر قویتر کردن نفس آدمی است. اگر نفس بخواهد مورد اتّکا فرد قرار بگیرد، چارهای جز فربه کردن و قویتر کردن آن نمیماند. در حالی که در تعالیم و شناخت دینی، محور، اتکا بر الله یعنی خالق نفس است و فرد با چنین اتّکایی، به یک منبع قوی و باقی متصّل میشود. تمام توصیههای شناختی در دین به منظور یادآوری ارادهی الهی به عنوان ارادهای مافوق همهی ارادههاست.
همهی جهتگیریها به این سوی است که: «إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[2] یعنی هنگامی که وجود چیزی را بخواهد، به او میگوید: باش پس میباشد. چنین کتابهایی به دلیل ناتوانی و ناکارآمدی نفس، از تلقین به نفس مدد میجویند. اساساً ادبیات آنها ادبیات تلقین است. مثلاً در این کتابها توصیه میشود که روزی صد بار خطاب به خود بگویید: «من میتوانم». در حالی که پشتوانهی تلقین، نفس ضعیف آدمی است؛ نفسی که بسیاری از کارها از عهدهاش خارج است؛ نفسی که حتی قادر به نگهداری از خود نیز نیست. اگر هم در جایی واژهی اتّکا به نفس را به کار میبریم، باید بدانیم که این اتّکا به اعتبار توکّل است که معنا مییابد. اگر ما میتوانیم، به واسطهی خداوند است که میتوانیم؛ نه مستقل از او. در غیر این صورت چنین نگاهی شرک است.
حضرت علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان به صراحت میفرمایند که اعتماد به نفس شرک است. مبنای بحث شناختی در دین، تلقین نیست بلکه یقین است. یقین به خداوندی که عالِم، قادر و خیرخواه مطلق است. خداوندی که هم میداند، هم میتواند و هم خیر ما را میخواهد. اساساً از برآیند این سه چیز است که مفهوم توکّل متولّد میشود. پشتوانهی توکّل، چنین خدایی است. پس هر چه از دوست رسد نیکوست. چرا که باور داریم که این دوست، دانا، توانا و خیرخواه است. بنابراین فهم و بینش دینی مقدمه زندگی موفق است؛
پیامبر (صلّی الله (علیه و آله و سلّم) میفرماید: «هر گاه خداوند بخواهد خیری را برای خانوادهای رقم بزند، آگاهی دینیشان را زیاد میکند؛ رفق و ملایمت را در معیشت آنها قرار میدهد؛ در کارهایشان آنان را میانهرو میکند و کوچکترهایشان را به احترام به بزرگترها وامیدارد و اگر غیر از این را خداوند برای اینها اراده کند اینها را رها و به خود واگذار کرده است.»[3] بنابراین اگر زوجهای جوان بخواهند از این خیر عظیم بهرهمند شوند، باید در ابتدای ازدواج آگاهی دینی خود را در زمینه بینش، اخلاق و احکام دین افزایش دهند. همچنین در زندگی سخت نگیرند؛ یعنی نه آن قدر زهد به خرج دهند که به همسر و فرزندان فشار بیاید و نه آن قدر تجملگرا باشند که کمر نانآور خانواده در زیر بار هزینهها خم شود. علاوه بر اینها میانهرو باشند و از افراد و تفریط پرهیز کنند.
سرّ دلبران در کلام دیگران
ـ زندگی ایدهآل تکاپویی آگاهانه است. هر چه آگاهی و اشتیاق بیشتر شود، هماهنگی بین گذشته و آینده عالیتر خواهد شد. شخصیت انسانی، رهبر این تکاپو است. آن شخصیت که ازلیت سرچشمهی آن، بینهایت گذرگاهش، و ابدیّت کمال مطلوب آن است. آن حقیقت ابدی که نیسمی از جلال و محبتش، واقعیات هستی گذران را به تموّج درآورده، چراغی فرا راه پرنشیب و فراز ماده و معنا میافروزد.[4] ـ «فرهنگ دینی، ما را به آرمانخواهی و داشتن آرمانهای بسیار بلند دعوت کرده است.
اما برای رسیدن به آنها همواره باید دو مطلب را در نظر داشته باشیم:
اول آنکه نگاهمان به موفّقیّت، با توجه به واقعیتها و محدودیتهای موجود، نگاهی نسبی باشد و دوم آنکه بدانیم موفّقیّت امری تدریجی است؛ به عبارت دیگر موفّقیّت به یکباره به دست نمیآید، بلکه قدم به قدم حاصل میشود».
ـ اصلیترین ملاک سنجش موفّقیّت یک خانواده ـ که البته فقط اختصاص به خانواده ندارد بلکه در مورد شغل موفّق، زندگی موفّق، تحصیل موفّق و... هم صادق است ـ این است که بسنجیم تا چه میزان در جهت اصلیترین و والاترین هدف آفرینش، یعنی بندگی و معرفت خداوند قرار دارد.
خانوادهای موفّق است که جهتگیری تمام مسائل آن به سوی قلهی معرفت و بندگی باشد. ـ خانوادهای موفّق است که بینشها و باورهایش بر پایهی درستی بنیان نهاده شده است. این بینشها یعنی نوع نگاه اعضای خانواده به خدا، خود، زندگی، مرگ، دنیا، مردم و... بر مبنای درست آن. آیا اعضای خانواده باور کردهاند که روزی خواهند مرد؟ آیا باور کردهاند که غرق در نعمتهای خدا هستند؟ آیا دنیا را جای ماندن میدانند یا جای رفتن؟ به طور طبیعی این باورها در رفتارهایی که از خانواده و اعضایش سر میزند، خود را نشان خواهد داد.
ـ معیار دیگر سنجش موفّقیّت خانواده، خُلقیّات و اخلاقیّات است؛ مثلاً آیا اعضای خانواده اهل تواضع، رفق، تغافل، مدارا، بخشش و... هستند یا نه. ـ معیار نهایی برای سنجش موفّقیّت خانواده ـ که غالباً همهی ما با این لایه و پوسته مواجه هستیم ـ رفتارهای یک خانواده است؛ یعنی بخشی که بیشتر از سایر بخشها قابل مشاهده میباشد. بسیاری از بحثهایی که امروزه مطرح میشود و بسیاری از کوششهایی که برای تغییر و اصلاح آن صورت میگیرد، ناظر به این بخش است. رفتارها بسیار مهم هستند؛ اما همانطور که ذکر شد رفتارها و تظاهرات بیرونی خانواده مبتنی بر اعتقادات و باورهای آن خانواده بنا میشود.»[5] ـ شرط پیروزی و سعادت، یک ارادهی قوی است، شرایط دیگر اهمیت چندانی ندارد.[6] ـ با غفلت، سستی و دوری از فعالیت مفید پیشرفتی در امور حاصل نمیشود. هر باغبانی میداند علفهای هرز خودبهخود میرویند و نیاز به این نیست که یک علف هرز بکاریم، رسیدن به گلها و چمنها و سرسبز و با نشاط کردن فضای باغچه تلاش میخواهد؛ تلاش مداوم و روزانه.[7] ـ از سنگهایی که سر راهتان است برای ساختن پلکان رشد استفاد کنید.[8]
اما برای رسیدن به آنها همواره باید دو مطلب را در نظر داشته باشیم:
اول آنکه نگاهمان به موفّقیّت، با توجه به واقعیتها و محدودیتهای موجود، نگاهی نسبی باشد و دوم آنکه بدانیم موفّقیّت امری تدریجی است؛ به عبارت دیگر موفّقیّت به یکباره به دست نمیآید، بلکه قدم به قدم حاصل میشود».
ـ اصلیترین ملاک سنجش موفّقیّت یک خانواده ـ که البته فقط اختصاص به خانواده ندارد بلکه در مورد شغل موفّق، زندگی موفّق، تحصیل موفّق و... هم صادق است ـ این است که بسنجیم تا چه میزان در جهت اصلیترین و والاترین هدف آفرینش، یعنی بندگی و معرفت خداوند قرار دارد.
خانوادهای موفّق است که جهتگیری تمام مسائل آن به سوی قلهی معرفت و بندگی باشد. ـ خانوادهای موفّق است که بینشها و باورهایش بر پایهی درستی بنیان نهاده شده است. این بینشها یعنی نوع نگاه اعضای خانواده به خدا، خود، زندگی، مرگ، دنیا، مردم و... بر مبنای درست آن. آیا اعضای خانواده باور کردهاند که روزی خواهند مرد؟ آیا باور کردهاند که غرق در نعمتهای خدا هستند؟ آیا دنیا را جای ماندن میدانند یا جای رفتن؟ به طور طبیعی این باورها در رفتارهایی که از خانواده و اعضایش سر میزند، خود را نشان خواهد داد.
ـ معیار دیگر سنجش موفّقیّت خانواده، خُلقیّات و اخلاقیّات است؛ مثلاً آیا اعضای خانواده اهل تواضع، رفق، تغافل، مدارا، بخشش و... هستند یا نه. ـ معیار نهایی برای سنجش موفّقیّت خانواده ـ که غالباً همهی ما با این لایه و پوسته مواجه هستیم ـ رفتارهای یک خانواده است؛ یعنی بخشی که بیشتر از سایر بخشها قابل مشاهده میباشد. بسیاری از بحثهایی که امروزه مطرح میشود و بسیاری از کوششهایی که برای تغییر و اصلاح آن صورت میگیرد، ناظر به این بخش است. رفتارها بسیار مهم هستند؛ اما همانطور که ذکر شد رفتارها و تظاهرات بیرونی خانواده مبتنی بر اعتقادات و باورهای آن خانواده بنا میشود.»[5] ـ شرط پیروزی و سعادت، یک ارادهی قوی است، شرایط دیگر اهمیت چندانی ندارد.[6] ـ با غفلت، سستی و دوری از فعالیت مفید پیشرفتی در امور حاصل نمیشود. هر باغبانی میداند علفهای هرز خودبهخود میرویند و نیاز به این نیست که یک علف هرز بکاریم، رسیدن به گلها و چمنها و سرسبز و با نشاط کردن فضای باغچه تلاش میخواهد؛ تلاش مداوم و روزانه.[7] ـ از سنگهایی که سر راهتان است برای ساختن پلکان رشد استفاد کنید.[8]
احادیث
ـ امام علی (علیه السّلام): توفیق، عنایت خدای مهربان است.[9] ـ امام علی (علیه السّلام): توفیق، کلید نرمی و مدارا است.[10] ـ امام باقر (علیه السّلام): در پاسخ به سؤال از معنای جملهی «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ»؛ معنایش این است که ما قدرت رویگرداندن از معصیت خدا نداریم، مگر به یاری خدا و توانایی بر طاعت خدا نداریم، مگر با توفیق خداوند عزوجل.[11] ـ امام کاظم (علیه السّلام): ایّوب پیامبر (علیه السّلام) گفت: پروردگارا، من هرگز چیزی دنیوی از تو نخواستم ـ و حالت عُجب و غرور به او دست داد ـ در این هنگام قطعهای ابر به طرف او آمد و ندایش داد که: ای ایّوب، چه کسی توفیق این کار را به تو داد؟ عرض کرد، تو ای پروردگار.[12] ـ امام علی (علیه السّلام): حفظ تجربه از توفیق (الهی) است.[13] ـ امام علی (علیه السّلام): همان گونه که جسم و سایه از هم جدا نمیشوند، دینداری و توفیق نیز از یکدیگر جدا نمیشوند.[14]
منبع: برگرفته از کتاب "سر دلبران"
نوشته : دکتر امیرحسین بانکی پورفرد
منبع: برگرفته از کتاب "سر دلبران"
نوشته : دکتر امیرحسین بانکی پورفرد
بیشتر بخونید :
خانواده موفق در اندیشه روان شناسان (بخش اول)
خانواده موفق در اندیشه روان شناسان (بخش دوم)
خانواده پنج ستاره
معیارهای یک خانواده ی موفق
3 ویژگی یک خانواده موفق
:پی نوشت
[1] . علل الشرایع، ج 1، ص 9؛ «إِنَّ اللهَ ما خَلَقَ الْعِباد الاّ لِیَعْرِفُون».
[2] . یس/82.
[3] . مستدرک الوسایل، ج 8، ص 392؛ «إذا أرادَ اللهُ بأهلِ بَیْتٍ خَیراً فَقّهَهُم فی الدِّینِ، و وَقَّرَ صَغیرُهُم کبیرَهُم، و رزَقَهُمُ الرِّفقَ فی مَعیشَتِهِم، و القَصْدَ فی نَفَقاتِهِم، و بَصَّرَهُم عُیوبَهُم فیَتُوبوا مِنها، و إذا أرادَ بِهم غیرَ ذلکَ تَرَکَهُم هَمَلاً.»
[4] . ایدهآل زندگی و زندگی ایدهآل، (علامه محمد تفی جعفری)، ص 9.
[5] . سلسله نشستهای پیک خوشبختی (ویژه زوجهای جوان در دوران عقد)، گفتگو با حجتالاسلام و المسلمین عمومی.
[6] . خوشبختی چیست؟، ص 14.
[7] . چگونه شاد و خندهرو باشیم؟، ص 172.
[8] . همان، ص 252.
[9] . غررالحکم، ص 952؛ «عنه (علیه السّلام): التَّوفیقُ عِنایَةُ الرَّحمنِ.»
[10] . همان، ص 273؛ «عنه (علیه السّلام): التَّوفیقُ مِفتاحُ الرِّفق.»
[11] . مستدرک الوسایل، ج 5، ص 369؛ «الإمامُ الباقرُ (علیه السّلام): لَمّا سُئلَ عن «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ»؛ فَقال مَعناهُ لا حَولَ لَنا عَن مَعصِیَةِ اللهِ إلّا بِعَونِ اللهِ، و لا قُوَّةً لَنا علی طاعَةِ اللهِ إلّا بِتَوفیقِ اللهِ عَزّوجَلَّ.»
[12] . بحارالانوار، ج 12، ص 353؛ «الإمامُ الکاظمُ (علیه السّلام): إنّ أیُّوبَ النَّبیَّ (علیه السّلام) قالَ: یا ربِّ، ما سَألتُکَ شَیئاً مِن الدُّنیا قَطُّ، و داخَلَنی (و داخَلَهُ) شَیءٌ، فأقبَلَت إلَیهِ سَحابَةٌ حتّی نادَتهُ: یا أیُّوبُ، مَن وَفَّقَکَ لِذلکَ؟ قالَ: أنتَ یا رَبِّ.»
[13] . نهجالبلاغة؛ الحکمة 211؛ «الإمامُ علیٌّ (علیه السّلام): مِن التَّوفیقِ حِفظُ التَّجرِبَةِ.»
[14] . غررالحکم؛ ص 203؛ «الإمامُ علیٌّ (علیه السّلام): کَما أنَّ الجِسمَ و الظِّلَّ لا یَفتَرِقانِ، کذلکَ الدِّینُ و التَّوفیقُ لا یَفتَرِقان.»