آیات هم ساختار با آیۀ 90 سورة مبارکة نحل[1]
این آیه از لحاظ ساختار و چینش کلمات منحصر به فرد است و آیه ای همچون آن و به همین صورت و محتوا در قرآن کریم، نیامده است.
روایات مربوط به آیۀ 90 سورۀ مبارکۀ نحل [2] [3]
در این بخش به روایاتی که به گونه ای در تفسیر یا در ارتباط و نیز بیان شان نزول این آیه است، اشاره می شود و در دسته بندی زیر قرار می گیرند.
روایات ناظر به فضیلت آیه
در این گونه به آن دسته ای از روایات پرداخته می شود که به بیان فضیلت و اهمیت این آیه اشاره دارند.
الف) در روایتی در کتاب نورالثقلین به نقل از کتاب کافی اینگونه آمده است:
محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن یحیى الحلبی عن برید بن معاویة عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام فی خطبة یوم الجمعة الخطبة الاولى: الحمد لله نحمده و نستعینه. و ذکر خطبة طویلة و آخرها و یکون آخر کلامه ان یقول: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» ثم یقول: اللهم اجعلنا ممن یذکر فتنفعه الذکرى ثم ینزل.[4]
این حدیث که مشتمل بر سند صحیحی است، بیان می دارد که امام محمد باقر(علیه السلام) بعد از خطبه های نماز جمعه، این آیه را تلاوت می کردند و بعد از آن، از خدای متعال می خواستند که از یادآوران این آیه باشند و از این یادآوری بهره بگیرند و پس از آن از منبر پایین می آمدند.
ب) در روایتی در نورالثقلین به نقل از مجمع البیان آمده است که عثمان بن مظعون با نازل شدن این آیه و قرائت آن توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله)، اسلام در قلبش وارد شد و جاءت الروایة ان عثمان بن مظعون قال: کنت أسلمت استحیاء من رسول الله (صلى الله علیه و آله) لکثرة ما کان یعرض على الإسلام و لم یقر الإسلام فی قلبی، فکنت ذات یوم عنده حال تأمله فشخص بصره نحو السماء کأنه یستفهم شیئا فلما سرى عنه، سألته عن حاله: فقال نعم بینا انا أحدثکم إذا رأیت جبرئیل فی الهواء أتانى بهذه الآیة «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» و قرأها الى آخرها، فقر الإسلام فی قلبی و أتیت عمه أبا طالب فأخبرته، فقال: یا آل قریش اتبعوا محمدا ترشدوا، فانه لا یأمر کم الا بمکارم الأخلاق، و أتیت الولید بن المغیرة و قرأت علیه هذه الآیة فقال: ان کان محمد قاله فنعم ما قاله، و ان قاله ربه فنعم ما قال، فأنزل الله: «أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِیلًا» یعنى قوله نعم ما قال، و معنى قوله: «و اکدى» انه لم یقم على ما قاله و قطعه.[5]
روایات ناظر به معانی واژگان
خرج أمیر المؤمنین (علیه السلام) على أصحابه، و هم یتذاکرون المروءة. فقال: «أین أنتم من کتاب الله؟» قالوا: یا أمیر المؤمنین، فی أی موضع؟ فقال: «فی قوله عز و جل: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ فالعدل: الإنصاف، و الإحسان:التفضل».[6]
روایت به گونه ایست که می توان آن را جزو روایاتی که در بیان معنای واژگان روایت هست دانست و هم از آن دست روایاتی که در بیان تفسیر آیه هست. در این روایت امیرالمومنین به بیان معنای واژگان «عدل» و «احسان»پرداخته اند. ایشان «عدل» را به معنای انصاف به خرج دادن و «احسان» را به معنای تفضل و بخشش دانسته اند.
روایات ناظر به تعیین مصداق
در این دسته از روایات به بیان مصادیق هر کدام یک از واژگان پرداخته شده است و برخی از این مصادیق می تواند مصداق خاص و برخی می تواند مصداق عام برای این واژگان باشند.
در این روایات مصادیقی که برای هر کدام یک از این واژگان قرار داده اند، عبارت است از:
عدل: ذکر شهادتین، ذکر شهادت بر یکتایی خداوند، ذکر شهادت بر رسالت پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله).
احسان: شهادت بر رسالت پیامبر(صلى الله علیه و آله)، امام علی (علیه السلام).
قربی: دوست داشتن اهل بیت(علیهم السلام)، پذیرش امامت ایشان(علیهم السلام)، حضرت زهرا(سلام الله علیها)، امام حسن و امام حسین و اولاد ایشان (علیهم السلام).
فحشاء، منکر و بغی: سه خلیفة اول ، ولایت این سه نفر و در نهایت کسانی که بر امام خویش خروج کنند.
الف) العیاشی: عن سعد، عن أبی جعفر (علیه السلام): «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» قال: «یا سعد، إن الله یأمر بالعدل و هو محمد (صلی الله علیه و آله) و الإحسان و هو علی (علیه السلام)و إیتاء ذی القربى و هو قرابتنا، أمر الله العباد بمودتنا و إیتائنا، و نهاهم عن الفحشاء و المنکر، من بغى على أهل البیت و دعا إلى غیرنا».[7]
ب) عن عامر بن کثیر، و کان داعیة الحسین بن علی، عن موسى بن أبی الغدیر، عن عطاء الهمدانی، عن أبی جعفر (علیه السلام)فی قول الله: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى» .قال: «العدل: شهادة أن لا إله إلا الله، و الإحسان: ولایة أمیر المؤمنین (علیه السلام) و ینهى عن الفحشاء: الأول، و المنکر: الثانی، و البغی: الثالث».[8]
ج) و فی روایة سعد الإسکاف، عنه، قال: «یا سعد إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ و هو محمد (صلی الله علیه و آله)فمن أطاعه فقد عدل وَ الْإِحْسانِ علی (علیه السلام)فمن تولاه فقد أحسن، و المحسن فی الجنة، وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى فمن قرابتنا، أمر الله العباد بمودتنا و إیتائنا، و نهاهم عن الفحشاء و المنکر، من بغى علینا أهل البیت و دعا إلى غیرنا».[9]
د) الحسن بن أبی الحسن الدیلمی: بإسناده إلى عطیة بن الحارث، عن أبی جعفر (علیه السلام)فی قوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ»قال: «العدل: شهادة الإخلاص، و أن محمدا رسول الله (علیه السلام)و الإحسان: ولایة أمیر المؤمنین (علیه السلام)و الإتیان بطاعتهما 8و إیتاء ذی القربى: الحسن و الحسین و الأئمة من ولده :وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ و هو من ظلمهم و قتلهم و منع حقوقهم و موالاة أعدائهم، فهو المنکر الشنیع و الأمر الفظیع».[10]
ه) فرات قال حدثنی الحسین بن سعید معنعنا عن أبی جعفر [محمد بن علی] (علیه السلام) قال کنت معه جالسا فقال لی إن الله [تعالى] یقول:«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى» .قال: العدل، رسول الله (صلی الله علیه و آله) و الْإِحْسانِ [أمیر المؤمنین] علی [بن أبی طالب (علیه السلام)] وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى فاطمة [الزهراء] (علیه السلام).[11]
روایات پیرامونی
در برخی از روایاتی که در کتاب های تفسیر روایی آمده است ، روایاتی بیان شده است که به طور غیر مستقیم در مورد آیه می باشند و تا حدودی در فهم و نیز تعیین مصداق می تواند به کار گرفته شود.
در ذیل این آیه نیز روایت هایی آورده شده است که می توان از آنها بهره ای در فهم و نیز جایگاه این اوامر و نواهی در نگاه اسلام یافت.
به عنوان نمونه در روایات سریع ترین شری که خدا جزای آن را می دهد «بغی» است و نیز جامع ادیان الهی «عدل» است.
الف) فی کتاب الخصال عن السکونی عن أبی عبد الله جعفر بن محمد عن أبیه عن آبائه عن على (علیه السلام) قال: تکلم النار یوم القیمة ثلثة أمیرا و قاریا و ذا ثروة من المال، تقول للأمیر: یا من وهب الله له سلطانا و لم یعدل فتزدرده کما تزدرد الطیر حب السمسم و تقول للقاری (الحدیث).[12]
ب) عن جعفر بن محمد عن أبیه (علیه السلام)قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): ان أسرع الخیر ثوابا البر، و ان أسرع الشر عقابا البغی.[13]
ج ) عن ابى مالک قال: قلت لعلى بن الحسین (علیه السلام): أخبرنی بجمیع شرایع الدین، قال: قول الحق و الحکم بالعدل و الوفاء بالعهد، هذه جمیع شرایع الدین.[14]
د) عن أبی جعفر علیه السلام قال: فی کتاب على (علیه السلام): ثلث خصال لا یموت صاحبهن حتى یرى وبالهن: البغی و قطیعة الرحم و الیمین الکاذبة یبارز الله بها، الحدیث.[15]
و) فی کتاب التوحید حدثنا محمد بن القاسم المفسر رضى الله عنه قال:حدثنا یوسف بن محمد بن زیاد و على بن محمد بن سیار عن أبویهما عن الحسن بن على بن محمد بن على الرضا عن أبیه عن جده : عن رسول الله (صلی الله علیه و آله)انه قال: ما عرف الله من شبهه بخلقه، و لا وصفه بالعدل من نسب الیه ذنوب عباده.[16]
روایات ناظر به فضیلت آیه
در این گونه به آن دسته ای از روایات پرداخته می شود که به بیان فضیلت و اهمیت این آیه اشاره دارند.
الف) در روایتی در کتاب نورالثقلین به نقل از کتاب کافی اینگونه آمده است:
محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن یحیى الحلبی عن برید بن معاویة عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام فی خطبة یوم الجمعة الخطبة الاولى: الحمد لله نحمده و نستعینه. و ذکر خطبة طویلة و آخرها و یکون آخر کلامه ان یقول: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» ثم یقول: اللهم اجعلنا ممن یذکر فتنفعه الذکرى ثم ینزل.[4]
این حدیث که مشتمل بر سند صحیحی است، بیان می دارد که امام محمد باقر(علیه السلام) بعد از خطبه های نماز جمعه، این آیه را تلاوت می کردند و بعد از آن، از خدای متعال می خواستند که از یادآوران این آیه باشند و از این یادآوری بهره بگیرند و پس از آن از منبر پایین می آمدند.
ب) در روایتی در نورالثقلین به نقل از مجمع البیان آمده است که عثمان بن مظعون با نازل شدن این آیه و قرائت آن توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله)، اسلام در قلبش وارد شد و جاءت الروایة ان عثمان بن مظعون قال: کنت أسلمت استحیاء من رسول الله (صلى الله علیه و آله) لکثرة ما کان یعرض على الإسلام و لم یقر الإسلام فی قلبی، فکنت ذات یوم عنده حال تأمله فشخص بصره نحو السماء کأنه یستفهم شیئا فلما سرى عنه، سألته عن حاله: فقال نعم بینا انا أحدثکم إذا رأیت جبرئیل فی الهواء أتانى بهذه الآیة «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» و قرأها الى آخرها، فقر الإسلام فی قلبی و أتیت عمه أبا طالب فأخبرته، فقال: یا آل قریش اتبعوا محمدا ترشدوا، فانه لا یأمر کم الا بمکارم الأخلاق، و أتیت الولید بن المغیرة و قرأت علیه هذه الآیة فقال: ان کان محمد قاله فنعم ما قاله، و ان قاله ربه فنعم ما قال، فأنزل الله: «أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِیلًا» یعنى قوله نعم ما قال، و معنى قوله: «و اکدى» انه لم یقم على ما قاله و قطعه.[5]
روایات ناظر به معانی واژگان
خرج أمیر المؤمنین (علیه السلام) على أصحابه، و هم یتذاکرون المروءة. فقال: «أین أنتم من کتاب الله؟» قالوا: یا أمیر المؤمنین، فی أی موضع؟ فقال: «فی قوله عز و جل: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ فالعدل: الإنصاف، و الإحسان:التفضل».[6]
روایت به گونه ایست که می توان آن را جزو روایاتی که در بیان معنای واژگان روایت هست دانست و هم از آن دست روایاتی که در بیان تفسیر آیه هست. در این روایت امیرالمومنین به بیان معنای واژگان «عدل» و «احسان»پرداخته اند. ایشان «عدل» را به معنای انصاف به خرج دادن و «احسان» را به معنای تفضل و بخشش دانسته اند.
روایات ناظر به تعیین مصداق
در این دسته از روایات به بیان مصادیق هر کدام یک از واژگان پرداخته شده است و برخی از این مصادیق می تواند مصداق خاص و برخی می تواند مصداق عام برای این واژگان باشند.
در این روایات مصادیقی که برای هر کدام یک از این واژگان قرار داده اند، عبارت است از:
عدل: ذکر شهادتین، ذکر شهادت بر یکتایی خداوند، ذکر شهادت بر رسالت پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله).
احسان: شهادت بر رسالت پیامبر(صلى الله علیه و آله)، امام علی (علیه السلام).
قربی: دوست داشتن اهل بیت(علیهم السلام)، پذیرش امامت ایشان(علیهم السلام)، حضرت زهرا(سلام الله علیها)، امام حسن و امام حسین و اولاد ایشان (علیهم السلام).
فحشاء، منکر و بغی: سه خلیفة اول ، ولایت این سه نفر و در نهایت کسانی که بر امام خویش خروج کنند.
الف) العیاشی: عن سعد، عن أبی جعفر (علیه السلام): «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» قال: «یا سعد، إن الله یأمر بالعدل و هو محمد (صلی الله علیه و آله) و الإحسان و هو علی (علیه السلام)و إیتاء ذی القربى و هو قرابتنا، أمر الله العباد بمودتنا و إیتائنا، و نهاهم عن الفحشاء و المنکر، من بغى على أهل البیت و دعا إلى غیرنا».[7]
ب) عن عامر بن کثیر، و کان داعیة الحسین بن علی، عن موسى بن أبی الغدیر، عن عطاء الهمدانی، عن أبی جعفر (علیه السلام)فی قول الله: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى» .قال: «العدل: شهادة أن لا إله إلا الله، و الإحسان: ولایة أمیر المؤمنین (علیه السلام) و ینهى عن الفحشاء: الأول، و المنکر: الثانی، و البغی: الثالث».[8]
ج) و فی روایة سعد الإسکاف، عنه، قال: «یا سعد إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ و هو محمد (صلی الله علیه و آله)فمن أطاعه فقد عدل وَ الْإِحْسانِ علی (علیه السلام)فمن تولاه فقد أحسن، و المحسن فی الجنة، وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى فمن قرابتنا، أمر الله العباد بمودتنا و إیتائنا، و نهاهم عن الفحشاء و المنکر، من بغى علینا أهل البیت و دعا إلى غیرنا».[9]
د) الحسن بن أبی الحسن الدیلمی: بإسناده إلى عطیة بن الحارث، عن أبی جعفر (علیه السلام)فی قوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ»قال: «العدل: شهادة الإخلاص، و أن محمدا رسول الله (علیه السلام)و الإحسان: ولایة أمیر المؤمنین (علیه السلام)و الإتیان بطاعتهما 8و إیتاء ذی القربى: الحسن و الحسین و الأئمة من ولده :وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ و هو من ظلمهم و قتلهم و منع حقوقهم و موالاة أعدائهم، فهو المنکر الشنیع و الأمر الفظیع».[10]
ه) فرات قال حدثنی الحسین بن سعید معنعنا عن أبی جعفر [محمد بن علی] (علیه السلام) قال کنت معه جالسا فقال لی إن الله [تعالى] یقول:«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى» .قال: العدل، رسول الله (صلی الله علیه و آله) و الْإِحْسانِ [أمیر المؤمنین] علی [بن أبی طالب (علیه السلام)] وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى فاطمة [الزهراء] (علیه السلام).[11]
روایات پیرامونی
در برخی از روایاتی که در کتاب های تفسیر روایی آمده است ، روایاتی بیان شده است که به طور غیر مستقیم در مورد آیه می باشند و تا حدودی در فهم و نیز تعیین مصداق می تواند به کار گرفته شود.
در ذیل این آیه نیز روایت هایی آورده شده است که می توان از آنها بهره ای در فهم و نیز جایگاه این اوامر و نواهی در نگاه اسلام یافت.
به عنوان نمونه در روایات سریع ترین شری که خدا جزای آن را می دهد «بغی» است و نیز جامع ادیان الهی «عدل» است.
الف) فی کتاب الخصال عن السکونی عن أبی عبد الله جعفر بن محمد عن أبیه عن آبائه عن على (علیه السلام) قال: تکلم النار یوم القیمة ثلثة أمیرا و قاریا و ذا ثروة من المال، تقول للأمیر: یا من وهب الله له سلطانا و لم یعدل فتزدرده کما تزدرد الطیر حب السمسم و تقول للقاری (الحدیث).[12]
ب) عن جعفر بن محمد عن أبیه (علیه السلام)قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): ان أسرع الخیر ثوابا البر، و ان أسرع الشر عقابا البغی.[13]
ج ) عن ابى مالک قال: قلت لعلى بن الحسین (علیه السلام): أخبرنی بجمیع شرایع الدین، قال: قول الحق و الحکم بالعدل و الوفاء بالعهد، هذه جمیع شرایع الدین.[14]
د) عن أبی جعفر علیه السلام قال: فی کتاب على (علیه السلام): ثلث خصال لا یموت صاحبهن حتى یرى وبالهن: البغی و قطیعة الرحم و الیمین الکاذبة یبارز الله بها، الحدیث.[15]
و) فی کتاب التوحید حدثنا محمد بن القاسم المفسر رضى الله عنه قال:حدثنا یوسف بن محمد بن زیاد و على بن محمد بن سیار عن أبویهما عن الحسن بن على بن محمد بن على الرضا عن أبیه عن جده : عن رسول الله (صلی الله علیه و آله)انه قال: ما عرف الله من شبهه بخلقه، و لا وصفه بالعدل من نسب الیه ذنوب عباده.[16]
کارکرد آیه در تربیت اجتماعی
یکی از روش های تربیت، بحث پیشگیری است که گوشه ای از این آیه به این مورد اشاره دارد. در اصل، روش پیشگیری اینگونه است که مربی و متصدّی امر تربیت، در مواردی که احتمال دارد، لغزش های تربیتی از آنجا آغاز شود را پیش بینی کرده و قبل از بروز آن لغزش ها، از آن جلوگیری کند. [17]
جدای از آن، آنچه در جامعه بسیار مهم است، حضور «عدل» و «احسان» برای پیشرفت جامعه است و در نبود آن هیچ جامعة با استقامت و دارای برکات پدید نخواهد آمد.
وجود عدل در جامعه باعث می شود، همگان امکان برای رشد داشته باشند و بتوانند با شناخت استعدادهای خود در جامعه که هر کس به اندازة حق خود می تواند بهره مند شود، این استعدادها را شکوفا سازد.
با بودن عدل و عدالت در جامعه کسی از حضور در جامعه و از بین رفتن حق خویش واهمه ندارد و امنیت در آن جامعه حکمفرماست بدون حضور مجری برای برپایی عدل و یا نظارت بر آن.
نقش احسان نیز که امری است برتر از عدل در این میان بسیار کارگشاست.
جدای از آن، آنچه در جامعه بسیار مهم است، حضور «عدل» و «احسان» برای پیشرفت جامعه است و در نبود آن هیچ جامعة با استقامت و دارای برکات پدید نخواهد آمد.
وجود عدل در جامعه باعث می شود، همگان امکان برای رشد داشته باشند و بتوانند با شناخت استعدادهای خود در جامعه که هر کس به اندازة حق خود می تواند بهره مند شود، این استعدادها را شکوفا سازد.
با بودن عدل و عدالت در جامعه کسی از حضور در جامعه و از بین رفتن حق خویش واهمه ندارد و امنیت در آن جامعه حکمفرماست بدون حضور مجری برای برپایی عدل و یا نظارت بر آن.
نقش احسان نیز که امری است برتر از عدل در این میان بسیار کارگشاست.
ادامه دارد...
محمدحسین افشاری
پی نوشت:
[1]. علت بیان این بخش آن است که اگر تفاسیری که کامل نیستند، در دیگر آیاتی که از لحاظ محتوا دارای همین مضمون بوده و ایشان تفسیر کرده اند بتوان مطالب و نگاه ایشان را به تربیت اجتماعی بیان کنیم.
[2]. در این بخش از پنج کتاب تفسیر روایی، قمی، فرات کوفی، البرهان، نورالثقلین، کنزالدقایق استفاده شده است .
[3]. برای نظم بخشیدن و دسته بندی روایات آنها را تحت گونه هایی که آقای ری شهری در کتاب «درآمدی بر تفسیر جامع روایی»بیان کرده اند ، قرار داده ایم . ایشان قائل هستند که روایات تفسیری را می توان در 20 گونه قرار داد که این گونه ها عبارتند از: روایات ترسیم فضای نزول، تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر لفظی،تفسیر مفهومی، تفسیر مصداقی، تفسیر عقلی، تفسیر فقهی، تفسیر علمی و تجربی، تفسیر عملی، تفسیر شهودی ،تفسیر تاریخی، تفسیر تمثیلی، تفسیر متشابهات، تفسیر باطنی، تببین حکمت احکام، تبیین اطلاقات و عمومات ، تبیین اشارات، تببین آیات منسوخ، مبارزه با تفسیر نادرست،تفسیر قرآن بدون اشاره به آیه ای خاص.
[4]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، نور الثقلین، سید هاشم موسوی محلاتی، قم، اسماعیلیان،1415ق ، چهارم، ج3، ص77، ح 192؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، اسلامیه، 1362، دوم، ج 3، ص422.
[5]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج 3، ص 78، ح 195؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی،کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368، اول، ج7، ص259.
[6]. سید هاشم بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق، ج3، ص448 و ص449 ،ح 6 ؛ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص: 77 ح 191.
[7]. سید هاشم بحرانی، پیشین، ص 448.
[8]. سید هاشم بحرانی، پیشین، ص 449 ، ح 7 ؛ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص79 ، ح 205.
[9]. سید هاشم بحرانی، پیشین، ص 449، ح 8 ؛ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص79، ح 203.
[10]. سید هاشم بحرانی، پیشین، ص 449، ح 9.
[11]. ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1410ق، ص 237-236 ، ح 319-320-321.
[12]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص: 79، ح 198؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج7، ص 257.
[13]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص 79، ح 199.
[14]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص 79، ح 200؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج7، ص 258.
[15]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص 79، ح 201.
[16]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص 79، ح 202؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج7، ص: 258.
[17]. سید محمد مرتضوی، اصول و روش ها در نظام تربیتی اسلام، تهران ، گلنشر، 1369، اول، ص 200.
بیشتر بخوانید:
تربیت اجتماعی در آیه 90 سوره نحل(بخش اول)
کوتاه سخنی در تربیت اجتماعی
تربیت اجتماعی از دیدگاه علوی (بخش اول)
آشنایی با تاثیر رسانه در تربیت اجتماعی کودکان (بخش اول)
تبیین روش های تربیت اجتماعی در نهج البلاغه (بخش پنجم)
آموزش و پرورش و رشد اجتماعی