سالوادور آلنده
(1908ــ 1975) رئيس جمهور اسبق شيلي
دکتر سالوادور آلنده گوسنس در 1908 در خانواده اي ثروتمند بدنيا آمد، از اوايل زماني که وارد دانشکده پزشکي براي تحصيل گرديد بفعاليت هاي سياسي دلبست. چون پس از 1931حکومت کارلوايبانز برافتاد، آلنده بسبب شرکتش در تظاهرات سياسي بارها بزندان افتاد. چون پدرش درگذشت زندانبانان اجازه دادند که فقط يک ساعت در مراسم عزاداري شرکت کند و در همين لحظات بود که چنين تصميم گرفت. "از اين لحظه زندگي خويش را وقف مبارزه اجتماعي خواهم کرد."
با اينکه پزشک بود اما مدتي کوتاه بدين شغل پرداخت ولي در عوض در فعاليت هاي اجتماعي و سياسي شرکت فعالانه اي داشت.
در 1939 در حکومت جبهه ملي پدر واگير سردا وزير بهداري گرديد و در مبازرات انتخاباتي دوبار فعاليت کرد اما شکست خورد ولي در بار سوم در 1970 با همه مخالفت ها و کارشکني هاي سازمان سيا ممالک متحده آمريکا برياست جمهوري شيلي انتخاب گشت.
دکتر آلنده اولين رئيس جمهور مارکسيست شيلي بود. منابع معدني مهم اين کشور: مس، آهن، نيترات را ملي کرد و بدنبال آن بانک ها را ملي و انحصارات اقتصادي را لغو کرد. علاوه بر اين طرح هاي جالبي درباره صنايع کشور شيلي اجرا کرد از جمله 51% سهام صنعت اتومبيل سازي کشور را بدولت اختصاص داد.
اعتقاد فراوان باصول پارلماني و آزادي بيان داشت و آنها را عميقاً رعايت ميکرد. اکثريت ملت شيلي را در اجراي طرح هاي دولت شرکت داد و از طريق اتحاديه هاي کارگري و احزاب مردم را در فعاليت هاي دولت سهيم و شريک نمود.
آلنده گفت: "مبارزه مردم شيلي براي اين بوده که قدرت را در دست مردم گذارد آنچنانکه کارگران، دهقانان، کارمندان و روشنفکران صاحب مملکت باشند."
سرانجام در 1975(1355) سازمان سيا و با فشارهاي نيکسون با يک کودتاي نظامي خونين حدود يک ميليون نفر از مردم و دکتر آلنده و خانواده اش را کشتند و برمنافع ملت شيلي مانند قبل از دکتر آلنده چنگ انداختند حکومت نظامي زندانها را پر از ميهن پرستان کرد و همچنان بسياري از مردم شيلي را ميکشد و هنوز کشتار يبرحمانه جوانان ميهن پرست ادامه دارد زيرا فرياد اعتراض آزاديخواهان، غارتگران منابع ملل ضعيف را بوحشت مياندازد، ازينرو در هر جاي دنيا که فرياد حق طلبي و استقلال بلند شود عاملان استعمار و استثمار فريادها را خفه و آزاديخواهان و روشنفکران را قتل عام يا حداقل در سياه چال هاي هولناک خود شکنجه هاي جانکاه ميکنند.
در اوائل سال 1994 و در اواسط 1994 دهقانان محروم سرخپوست (طرفداران زاپاتا) از زاپاتاتيست ها در کشور مکزيک سر بشورش برداشتند و از محروميت و فقر شديدي که سالها گرفتارش بودند با فغان و فرياد و با خشونت ناليدند و صداي مظلوميت خود را بگوش جهانيان رسانيدند. دولت مکزيک با شتاب بسرکوب آنان پرداخت، طرفداران حقوق بشر اعمال غيرانساني دولت مکزيک را که نسبت به دهقانان ستمديده اعمال کرده بود، محکوم نمودند اما باز ظاهراً مشکلي ازين مردم محروم حل نشد و اين سرخپوستان مکزيکي همچنان با محروميت دمسازند و در آتش فقر ميسوزند.