محمدرضا جوادی
پدر او از جملهی کسانی بود که برای تحصیل معارف اهل بیت، از افغانستان به ایران مهاجرت کردند.
او از همان نخستین سالهای حیات خویش، شاهد اشک ریختنهای مادرش در مجلس عزای امام حسین (ع) بود.
او از طایفهای بود که رنج سالها محرومیت را، تاریخی از رنج و کشتار و فاجعه را و میراثی از غربت و مظلومیت را در حافظهی تاریخی خود حفظ کرده بودند.
او یک هزاره به دنیا آمد، هزارهای که شانههایش زخمدار نسلها تازیانهی ستم بوده است.
سالهای کودکی و نوجوانی او، در شهر قم و در جوار کریمهی اهل بیت حضرت معصومه (س) سپری شد و در سایهی عنایت آن بیبی، رشد کرد و بالید.
آشنایی بامیراث گذشته، چیزی نیست که نیاز به یاد گرفتن در مدرسه باشد، رضا با این میراث زاده شده بود و از آن زمان که خود را شناخت، دانست که کیست و حامل و میراثدار چیست.
محمدرضا، دوران تحصیل خود را در شهر قم سپری کرد.
در مجالس عزاداری امام حسین(ع) همواره شرکتی فعال داشت و در مراسم سینه زنی، برای مصایب امام حسین(ع) و اهل بیت او، نوحه میخواند.
در سال 1382 به افغانستان سفر کرد و از نزدیک با محرومیت تاریخی مردم خود آشنا شد و میراث سالهاکشتار، رنج و ستم را در چهرهی مردم خویش مشاهده کرد و آن را در حافظهی خود ثبت کرد.
از آن جا که بازگشت، تشکیل خانواده داد. زندگی او خالی از لغزش نبود، لغزشهایی که خود داوطلبانه بهای آنها را ولو با تحمل رنج فراوان داد.
خودش میگفت دوست دارد مثل حرّ، تاوان خطاهایش را بپردازد و هنگامی که خود را بر سر دو راهی بهشت و جهنم میبیند، راهی را برگزیند که به رستگاری و سعادت ختم میشود.