آتالانتا ātālāntā
در مسابقاتی که پس از مرگ پلیاس (Pelias) برپا شد، وی جایزهی مسابقهی دو را به دست آورده و بنا به گفتهای در همین مسابقات، جایزهی کُشتی را که پلئوس (Peleus) حریف مقابل وی بود نیز از آن خود کرد. اسکوئنئوس در آرزوی ازدواج دخترش بود، اما آتالانتا، راضی به ازدواج نمیشد. علت آن وفاداری نسبت به آرتمیس و یا پیشگویی هاتفی بود که او را از قبول شوهر بر حذر داشته بود، چرا که در این صورت تبدیل به یک حیوان میشد. بنابراین برای آنکه خواستگارانش را از خود دور سازد، اعلام کرد فقط به همسری مردی در خواهد آمد که لیاقت شکست وی را در مسابقهی دو داشته باشد و اگر این داوطلب شکست بخورد، به دست خود او کشته خواهد شد. آتالانتا بسیار چابک بوده و تند میدوید. میگویند که وی حتی به رقیب خود، فرصت میداد تا مقداری نیز از او سبقت بگیرد و خود به دنبال او میدوید. به محض آنکه به وی میرسید، او را با نیزهای که با خود داشت، میکُشت. بدین ترتیب عدهای از جوانان در راه وصال وی جان سپردند. اما مدعی جدیدی به نام هیپومنس (Hippomenes)، پسر مگارئوس (Megareus) یا بنا به روایتی دیگر ملانیون (Melanion)، پسر آمفی داماس (Amphidamas) و پسر - عموی آتالانتا پیدا شد تا با وی مسابقه بدهد. هیپومنس سیبهای زرینی در اختیار داشت که آفرودیته (Aphrodite) به وی داده بود. این سیبها محصول یکی از رواقهای ربالنّوع در قبرس و یا بنا به روایتی دیگر از باغ هسپریدها (Hesperides) به دست آمده بود. پس مسابقه بین آن دو شروع شده و در حین دویدن زمانی که نزدیک بود آتالانتا به هیپومنس برسد، وی سیبها را یکی یکی به جانب آتلانتا پرتاب نمود. آتالانتا از روی کنجکاوی و شاید هم علاقه به پسر عمویش، خود را به عمد سرگرم برداشتن سیبها کرده و بدین ترتیب هیپومنس پیروز شد و جایزهی معهود را نصیب خویش کرد. بعدها در ضمن شکار، این زن و شوهر به داخل یکی از رواقهای زئوس (Zeus) رفته، به وصال یکدیگر رسیدند. اما زئوس که از این بیاحترامی رنجیده بود، آنها را به دو شیر تبدیل کرد. در اپیداوروس (Epidavrus) چشمهای بود، موسوم به آتالانتا که بنا به عقیدهی اهالی آنجا، آتالانتا یک روز هنگام شکار به آن ناحیه رسیده و احساس تشنگی کرد، پس با چوب دستی خویش به تخته سنگی زده و چشمهای از آن بیرون جست که همان چشمهی آتالانتا میباشد.