آداپا ādāpā
آداپا به حضور آنو رسیده و آنچه را که اتفاق افتاده بود توضیح داد. دوموزی و نینگیش زیدا نیز در دفاع از آداپا با آنو سخن گفتند. پس آنو تسکین پیدا کرده و دستور داد تا از آداپا پذیرایی شود. همه چیز طبق گفتهی ائا و حتی بیش از انتظار انجام گرفت و برای آنو شکی باقی نماند که آداپا صادقانه توبه و اعتراف کرده است. بنابراین به جای خوردنی و آشامیدنی مرگآور، به او نان زندگی و آب حیات داد. اما آداپا که نصایح اربابش را دقیقاً مراعات میکرد، از پذیرفتن این هدایا که به او عمری جاودان میبخشید، خودداری کرد. در نتیجه آنو با گفتن کلماتی ساده، او را مرخص نمود». این تشخیص و دوراندیشی ائا که کارآیی خود را از دست داده یا اینکه عمداً به آداپا دروغ گفته بود، دشوار است، اما نتیجه این شد که آداپا، حق خود را به عمر جاودانی از دست داد. او این حق را در نتیجهی اطاعتی کورکورانه از دست داد، همان گونه که آدم با سرپیچی مغرورانهی خویش حق زندگی در بهشت را از دست داد. در هر دو مورد، انسان خودش را محکوم به مرگ و نیستی کرد. این بخش از اسطورهی آداپا، به پایان سرود یازدهم از حماسهی گیلگمش که در آن از گم شدن گیاه حیات سخن میرود، شباهتی بسیار دارد. اما در این جا علت از دست رفتن فرصت فناناپذیری، به روشنی توضیح داده میشود که علت آن میتواند دروغ گویی عمدی ائا یا تغییر تصمیم ناگهانی آنو باشد. قصد شاعر بیان این حقیقت است که خدایان با ابزار گوناگون به جنگ میپردازند. سلاح ائا حیله گری و زرنگی و سلاح آنو خندهای سبک بالانه و بخشایشی ملکوتی است، اما آنو همچنان نیرومندترین خدایان بوده و سرانجام راه حلی برای مشکل آداپا و دامی که با رد آب حیات بدان گرفتار شده، مییابد. این راه حل در قطعات کتیبهی آشوری چنین آمده که: «آنگاه که آنو با صدای بلند به خواستههای ائا خندید، چه کسی از میان خدایان آسمان و زمین که چنین بسیارند، تاکنون فرمانی این گونه صادر کرده است؟ چه کسی فرمان خویش را برتر از فرمان آنو دانسته است؟». بدین ترتیب آنو به تبع قدرت بالاتر خویش، دست به اقدام میزند، هر چند اقدام او صرفاً در چهارچوب نظام کیهانی وابسته بدان انجام میپذیرد، اما او قدرت اعلای خود را بر سراسر قلمرو ائا اعمال کرده و بدین ترتیب قلمرو ائا نیز به جهان آنو تعلق مییابد. آداپا ظاهراً در این جهان تحت عنوان پادشاه اریدو بر تخت مینشیند. اما این حماسه نیز مبیّن آن است که بشر قادر نیست از شرایط خویش فراتر رود و بهتر آن است که با طیب خاط از مواهب این حیات فانی بهرهمند گردد.