منوچهر کيمرام
منوچهر کيمرام، به سال 1306 خورشيدي در تهران زاده شد. وي پس از تحصيلات ابتدايي و متوسطه به دانشگاه رفت و در رشته دامپزشکي، دکترا گرفت و به استخدام وزارت کشاورزي درآمد و سالها در اداره دامپروري مشغول به کار بود.
ولي علاقه و فعاليت منوچهر کيمرام، نويسندگي براي مجلات گوناگون و نوشتن فيلمنامه براي سينماي ايران بود.
وي براي مجله زن روز داستان مينوشت و در راديو و تئاتر به عنوان نمايشنامهنويس فعاليت ميکرد.
منوچهر در نوجواني با عبدالحسين نوشين کارگردان و بازيگر تئاتر آشنا شد و به کلاسهاي او در حزب توده راه يافت. از همان جا به تئاتر و نمايشنامهنويسي علاقهمند شد.
کيمرام در مدت 32 سالگي که نويسندگي ميکرد، در حدود 500 داستان کوتاه براي مجله زن روز، بيش از 40 نمايشنامه براي راديو تلويزيون، حدود 20 نمايشنامه براي تئاتر و 30 فيلمنامه براي سينماي قبل از انقلاب نوشت.
منوچهر کيمرام، در سال 1377 در گفتوگويي پيرامون فيلمنامهنويسياش گفته بود: اصولاً آن سينمايي که من بيشتر تويش کار ميکردم يا آلوده بودم، به اين ترتيب نبود که من سناريوام را بنويسم و بگذارم زير بغلم و بگردم يک کارگردان پيدا کنم که اين سناريو را فيلم بکند. در حقيقت مهم بازيگر اول فيلم بود که داستان روي کي نوشته شود. ما بايد ميديديم که کدام تهيه کننده براي کدام بازيگر دنبال سناريو ميگردد؛ بنابراين سناريو را بر اساس بازيگر و مثل لباس بر تن او ميدوختيم. ايدههايي که تهيه کننده ميداد بعد از اين مرحله بود. يعني ميگفت اين، دو تا بزن بزن کم داره يا دو تا آهنگ و آواز کم داره يا اينکه ميگفت اينجا خوب است اشکي بگيريم و ايدههايي از اين قبيل. من هم تا آنجا که ميشد به خورد قصه داده، سعي ميکردم اين کار را بکنم. از اين اظهار نظر، سطح نويسندگي بعضي فيلمنامهنويسهاي قبل از انقلاب مشخص ميشود.
بعضي از فيلمهايي که فيلمنامه آنها را منوچهر کيمرام نوشته است عبارت است از:
مرجان؛ نيم وجبي؛ داش احمد؛ دختر طلا؛ بيگناهي در شهر؛ به اميد ديدار؛ ببر مازندران؛ نعره طوفان؛ مردان روزگار؛ قهوهخانه قنبر؛ عدل الهي؛ شهر هرت؛ حسن فرفره؛ تاکسي عشق؛ عمو يادگار؛ عزيز قرقي؛ شاعر عباس؛ آسمان بيستاره؛ آقا مهدي کلهپز؛ بنده خدا؛ فراشباشي.
منوچهر کيمرام در سال 1357 از ايران به فرانسه رفت و در سال 1382 در پاريس در گذشت و در گورستان مونپارناس به خاک سپرده شد.