آرس āres
یونانیان که اکثر خدایان خود را دوست داشتند و با نظر علاقه به آنها مینگریستند، از این خدا همیشه وحشت داشته و او را به چشم ترس و بیم میدیدند. بدین جهت، بر خلاف خدایان محبوب خدا که برایشان چندین وظیفه و اختیار مختلف قائل میشدند ، آرس از اول، یک عنوان مشخص و روشن داشت که همان خدای جنگ، خونریزی، دلاوری وحشیانه و کشتار بود. مقام این خدا، فقط وقتی بالا رفت که از یونان به روم مهاجرت کرده و نام مارس را به خود گرفت. رومیها، آرس را که فقط یکی از دوازده خدای بزرگ المپ بود، تبدیل به بزرگترین خدایان بعد از ژوپیتر (زئوس) کرده، او را رب النّوع ملی خود شمردند. به طوری که رموس (Remus) و رومولوس (Romulus)، موجدین روم را فرزندان وی به شمار آورده و در تمام امپراتوری روم به پرستش مطلق او پرداختند. آرس در اصل یک خدای یونانی نبود، زیرا آئین پرستش وی از سرزمین سیتها (همان قوم سکاها) که قبایلی ایرانی نژاد بودند، به یونان رفته بود.
شاید بتوان گفت که وی اصلاً متعلّق به اساطیر ایران بوده و سمت خدایی نیز نداشته، بلکه مظهر یکی از عناصر طبیعی بود که از راه تراکیا (Thrace) به یونان رفته و تغییر شکل داد. چنان که در انتقال از یونان به روم نیز تحول یافته و در این نقل و انتقالها، پیوسته بر هیبت و عظمت وی افزوده شد تا جایی که به صورت بزرگترین خدا و بزرگترین امپراتوری جهان درآمد. هومر (Homer)، در منظومهی ایلیاد (Iliad) از زبان زئوس بیان میکند: «یک شب که همهی خدایان در بزم آسمانی المپ حضور داشتند، زئوس خطاب به آرس میگوید: میان همهی خدایانی که در المپ خانه دارند، من از دست تو بیشتر از هر کس دیگری عاجز شدهام و دائماً از طرف تو، گرفتار دردسر هستم. زیرا تو روز و شب دنبال شر، آتش افروختن، جار و جنجال برپا کردن، جنگیدن و بیجهت به این و آن پریدن هستی. درست اخلاق زننده و تحمل ناپذیر مادرت هرا (Hera) را به ارث بردهای که هیچ وقت حرف درست را نفهمیده و به دنبال دعوا و مرافعه میباشد. این کار درستی نیست که دائم به این و آن پریده و با خدایان کوچک و بزرگ و مردم دنیا دعوا داشته باشی». گفتهی خدای خدایان، نمایندهی عقیدهی همهی خداهای دیگر نیز بود، زیرا آن شب در بزم المپ، حتی یک نفر زبان به طرفداری از آرس نگشود. اما طبیعی بود که او همیشه طرفدار جنگ و زد و خورد باشد، چرا که وی خدای جنگ بود. آرس اغلب زرهی پولادین بر تن کرده، نیزهای بلند به دست میگرفت، سوار بر گردونهای که با اسبان بادپیمای زرین دهانه رانده میشد، رو به میدانهای جنگ کرده، به چپ و راست حمله میبرد و با هر ضربت نیزه، خون جنگجویان را بر زمین میریخت. دو ملتزم دائمی رکاب او یعنی دیموس (Deimos) یا ترس و فوبوس (Phobus) یا وحشت که گاه هر دو را پسران خود او دانستهاند، به همراه اریس (Eris) و انیو (Enyo) همیشه با او بوده و اغلب اشباح شوم و مخوفی به نام کرس (Keres) نیز که از خون سیاه جنگجویان زخمی و مُحتضر تغذیه میکردند، دورادور، دنبال این عده رفته و سلاح آرس را حمل میکردند. دلاوری و بیباکی آرس میان خدایان معروف بوده و از این جهت، حسی احترام آمیز نسبت به خود ایجاد میکرد، اما این شجاعت با سفّاکی، قساوت قلب، عطش دائمی خون آشامی، کشتار و خشونتی وحشیانه همراه بود که همین سنگدلی باعث انزجار خدایان نسبت به وی شده و در معرض ملامت آنها قرار میگرفت. آرس، ظاهراً تجسّم توفان و صاعقه بوده و از دورهی هومر، وی را بزرگترین خدای جنگ دانستند که از کشتار و خونریزی لذت میبرده است. در جنگ تروا، وی اغلب به حمایت اهالی تروا جنگیده و او را با زره و خُود، در حالی که به سپر، نیزه و شمشیر مجهز بوده، به تصویر کشیدهاند. آرس قامتی بلندتر از قامت بشر داشته و فریادهایی وحشتناک میکشید. او معمولاً پیاده میجنگید، اما اهی نیز با ارابهاش به جنگ میرفت. اختلاف اساسی او و آتنا (Athena) نیز از همین جا بود، چرا که جنگجویی آتنا همیشه با بلندنظری، جوانمردی و دلیری همراه بوده و هیچ وقت به خاطر لذت از خونریزی، دست به خون کسی نیالوده و یا ضعیف کشی نمیکرد. آتنا فقط ستمگران و گناهکاران را میکشت، اما آرس اصولاً از کشتار لذت میبرد، بدین جهت تقریباً همیشه میان این دو، جدال و کشمکش وجود داشت. به طوری که چندین بار آن دو دور از چشم زئوس به زد و خورد پرداختند. در اصل آرس همیشه از دیدن آتنا خشمگین میشد و به ناسزاگویی پرداخته و جنجال میکرد، حتی یک بار نیز فریاد زد: «زن فاسد بد اخلاق، چرا همیشه خدایان از تو جانبداری کرده و به خاطر تو با من به زد و خورد میپردازند. اما هیچ وقت کسی به طرفداری از من برنخواسته است؟ گمان میکنم امروز موقع آن رسیده که تکلیفم را با تو یکسره کنم» و با نیزهی سنگینش که کوه را به دو نیم میکرد، بر زره آتنا کوفت. اما این زره که از پوست دیو معروف گورگون (Gorgon) ساخته شده بود، تنها چیزی بود که حتی صاعقهی خشم زئوس نیز در آن اثر نداشت. آتنا وحشت زده به عقب رفت، تخته سنگ سیاه عظیمی را که در نزدیکیاش بود، برداشته و به سوی گردن آرس پرتاب کرد. آرس که از این ضربت گیج شده بود، زانو خم کرده و بر زمین غلطید. وی در همین غلطیدن هفت فرسنگ را پیموده و سلاح از دستش افتاد. آتنا لبخند زنان فریاد زد: «حالا دیدی که فقط قلدری و گردن کلفتی برای پیش بردن منظور کافی نیست؟».
اتفاقاً این ماجرا در زندگی آرس بسیار تکرار میشود، زیرا برخلاف آنچه که انتظار میرود، او اغلب از زد و خوردها، فاتح بیرون نمیآید و فقط به قلدری و نزاع علاقه دارد. آرس نه فقط زورش به خیلی از خدایان المپ نمیرسد، بلکه چندین بار اتفاق میافتد که مردم زمینی نیز او را شکست میدهند. یک بار اوتوس (Otus) و افیالتس (Ephialtes) او را به زمین زده و سیزده ماه وی را در زنجیر نگه داشتند. یک بار دیگر نیز به هراکلس (Heracles) که پهلوانی نیمه خدا بیش نبود، دشنام داده و با او دست و پنجه نرم کرده، زخم میخورد و نالان به المپ باز میگردد، زیرا زئوس که نمیخواست هیچ یک از آن دو را مغلوب ببیند، ناگهان صاعقهی خویش را به میان آن دو افکنده و آنها را از هم جدا میکند. این دومین بار بود که هراکلس، آرس را مجروح میکرد. نخستین برخورد آنها نیز در مقابل پیلوس (Pylus) صورت گرفته، آرس زخمی شد و اسلحهاش را نیز از دست داد. مقرّ آرس را سرزمین نیمه وحشی و بد آب و هوای تراکیا دانستهاند که آمازونها (Amazons) نیز بنا به روایتی در همان ناحیه سکنی داشتند. آرس را در یونان و به خصوص شهر تبس (Thebes)، به عنوان جد اعلای اعقاب کادموس (Cadmus)، ستایش میکردند. در آنجا چشمهای متعلّق به وی قرار داشت که توسط اژدهایی محافظت میشد و هنگامی که کادموس برای انجام یک قربانی درصدد استفاده از آب آن چشمه برآمد، اژدها مانع او شده، بنابراین کادموس او را کشت. وی به کفارهی این قتل مجبور شد مدت هشت سال غلام آرس شده و در پایان این مدت، خدایان، هارمونیا (Harmonia) دختر آرس و آفرودیته را به همسری کادموس درآوردند. اغلب داستانهایی که آرس در آنها مداخله داشت، داستانهایی رزمی بود، اما در این حکایات، همیشه آرس فاتح نمیشد. چنین به نظر میرسد که یونانیها از دورهی هومر کوشیدهاند تا قدرت خشونتآمیز آرس را مقهور نیروی هوش هراکلس یا عقل آتنا جلوهگر کنند. یک روز در میدان جنگ تروا که آرس به کمک هکتور (Hector) میجنگید، دیومدس (Diomedes) را در مقابل خود یافته و درصدد حمله به وی برآمد. آتنا که با کلاه جادویی هادس (Hades)، خود را از انظار پنهان کرده بود، مانع از اصابت نیزهی آرس به او شد، اما آرس توسط دیومدس، مجروح شد. آرس فریاد مهیبی کشیده و به طرف المپ گریخت و در آنجا زئوس بر جراحت وی مرهم نهاد. باید توجه داشت که اختلاف میان آرس و آتنا، تنها در حکایات مربوط به جنگ تروا روایت شده و هنگامی که هراکلس به جنگ با سیکنوس(3) (Cycnus)، پسر آرس پرداخت، آرس درصدد دفاع از او برآمده و آتنا از او خواست که به حکم قضا تن دهد، چرا که تقدیر این بود تا سیکنوس به قتل برسد، بدون آنکه کسی بتواند هراکلس را بکشد. گفتههای آتنا در آرس بیاثر مانده و بنابراین وی مجبور به مداخله شد و هراکلس را از اصابت نیزهی او حفظ کرد. پنتزیلیا (Penthesilia)، یکی از آمازونها نیز در جنگ تروا به دست آخیلس (Achilles) کشته شده و آرس بدون توجه به سرنوشت، تصمیم گرفت از آخیلس انتقام بگیرد، اما زئوس توسط صاعقهای او را متوقف ساخت. این خدای قادر، در عشق بازی نیز چندان خوش شانستر از پیکارجوییهایش نبود. معروفترین ماجرای عاشقانهی او، داستان عشق بازی وی با آفرودیته میباشد که با همهی زیبایی و خونگرمی خود، زن هفائستوس (Hephaestus)، فاسدترین خدای المپ بود. آفرودیته از هنگامی که متوجه شد آرس با چشم خریدار به وی نگاه میکند، با نگاهی به او فهماند که او نیز طالب عشق آرس میباشد. بسیاری گفتهاند آفرودیته، آرس را از راه به در کرده بود. چنان که میگویند: «اولین شبی که هفائستوس گرفتار شده و به خانه نیامد، آرس به بستر آفرودیته راه یافته و بدون ملاحظه و شرمی به ناموس خدای بزرگ آهنگری و آتش خیانت کرد. اما هلیوس (Helius)، رب النّوع فضول که به راز این دو عاشق و معشوق پی برده بود، خبر آن را به گوش هفائستوس رسانید. وی نیز به جای اینکه داد و فریاد راه انداخته و خود را مورد تمسخر خدایان قرار دهد، دست به کار ساختن زنجیری از مو باریک تر و از پولاد سختتر شد.
سپس یک روز، این زنجیر نامرئی را به صورت توری در اطراف بستر خود گسترد، سپس به همسرش اطلاع داد که خیال دارد چند روزی به لمنوس (Lemnos) سفر کند. آفرودیته نیز به ظاهر از دوری او اشک ریخته و سفارش کرد تا وی زودتر برگردد. اما به محض رفتن شوهرش، آرس را با خبر کرده و وی نیز با حرارت و اشتیاق به خانهی او آمده و به بستر هفائستوس رفتند. اما به محض اینکه به بستر رفتند و درکنار هم قرار گرفتند، ناگهان زنجیر نامرئی، آنها را تنگ در میان خود گرفت و هر قدر بیشتر دست و پا زده و تقلا کردند، گرههای آن سختتر شد. در همین زمان بود که هفائستوس از کمینگاه خود بیرون آمده و با فریادی بلند که به گوش خدایان المپ برسد همهی آنها را برای دیدن آن صحنه دعوت کرد. خدایان با شنیدن صدای او به خانهاش آمده و گرد عشاق به دام افتاده، حلقه زده و قهقه سردادند. آرس و آفرودیته به التماس افتاده و بالاخره هفائستوس در مقابل قول آرس که خسارت او را جبران کند، راضی به آزاد کردن آنها شد. بعد از این واقعه، زن گناهکار او به جزیرهی قبرس قرار کرده و آرس نیز با خجالت راهی کوهستانهای دور دست تراکیا شد.
در جزیرهی قبرس، آفرودیته دختری از آرس به دنیا آورد (هارمونیا) که بعدها به زوجیت پادشاه تبس درآمد». آرس از معشوقهی دیگرش آگلائوروس (Aglaurus) نیز صاحب دختری به نام آلسیپه (Alcippe) شد. یک روز هالیروتیوس (Halirrhothius)، پسر پوزئیدون (Poseidon)، آلسیپه را فریفته و به زور در کنار چشمهای با وی هم بستر شد. آرس این عمل را با چشم خود دیده و چنان به خشم آمد که وی را کشت. پوزئیدون به خونخواهی پسرش، شکایت به دادگاه خدایان برده و در این دادگاه که ده خدای بزرگ المپ (به استثنای آرس و پوزئیدون) بر بالای تپهی آریوپاژ (Areopage) در آکروپول آتن (Athens) به داوری مینشستند، به عرض حال وی رسیدگی کرده و رأی به برائت آرس دادند. از آن پس نیز در آتن تمام محاکمات جنایی بر روی همین تپه انجام میگرفت. فرزند دیگر آرس به نام فلژیاس (Phlegyas) هم به دست آپولو و پسر دیگرش دیومدس که پادشاه بیستن شده بود نیز توسط هراکلس به قتل رسیدند. سیکنوس ، پسر دیگر آرس که مانند پدرش سنگدل و بیرحم بود راه را بر کاروانهای مسافرین در تمپه (Tempe) بسته، آنان را میکشت تا از استخوانهایشان برای ساختن معبدی به افتخار پدرش استفاده کند. این پسر نیز به دست هراکلس به قتل رسید و چون آرس به پشتیبانی پسرش آمد. هراکلس او را نیز زخمی کرد. آرس چندین معشوقهی زمینی نیز داشت که معروفترین آنها آئروپه (Aerope) بود که به هنگام وضع حمل مرد، اما از وی پسری به دنیا آمد که آئروپوس (Aeropus) نام گرفت و زئوس به تقاضای آرس اجازه داد تا این نوزاد، همچنان از پستان مادر مردهاش شیر خورده و بزرگ شود. آرس از افراد بشر صاحب فرزندان متعددی گردید که اغلب فرزندانش خشن و نامهربان بودند، به مسافران حمله برده و آنان را میکشتند و اعمال بیرحمانهای از آنها سر میزد. وی از وصلت با سیرنه (Cyrene)، هارپینا (Harpina)، اوترره (Otrere)، پیرنه (Pyrene)، آستیوخه(5) (Astyoche) و رئا سیلویا (Rhea Silvia) نیز از دیگر همسران آرس به شمار میرفتند. برخی ملئاگر (Meleager) و دریاس (Dryas) را که در شکار گراز کالیدون (Calydon) شرکت داشتند، فرزندان آرس دانسته و به عقیدهی جمعی دیگر، آرس اسلحههایی به اوئنومائوس (Oenomaus) پسر خود داد که او هر کسی را که خواستار دختر وی بود با آن سلاحها بکشد. آرس نماد انتقام جویی کورکورانه و بیرحمانه نیز به شمار میرفت. در داستانهایی که از آرس سخن به میان رفته، جنبهی ناجوانمردی وی نیز نمودار بوده و حیوانات مخصوص وی سگ و کرکس ذکر شدهاند. وی معبدی نیز با نام خودش در یونان داشته و در مشرق زمین به نام مریخ شهرت فراوان داشت. آرس هرگز به طور رسمی ازدواج نکرد، اما فرزندان زیادی از طریق روابط نامشروع بر جای نهاد. اروس (Eros) یا عشق، دیموس (ترس) و فوبوس (وحشت) از فرزندان معروف آرس میباشند.