آژدیستیس āǰdistis
از خون آژدیس تیس، درخت اناری رویید که نانا، دختر سانگاریوس، یکی از میوههای آن را در شکم خود گذاشته و از آن حامله شد و بدین ترتیب آتیس به وجود آمد. سانگاریوس به دخترش دستور داد تا نوزاد خود را سر راه بگذارد. کودک را مردم از سر راه برداشته، با عسل و شیر پرورش دادند. سپس میان آژدیس تیس و سیبله بر سر تصاحب کودک که روز به روز زیباتر میشد، اختلافی در گرفت. در این هنگام میداس (Midas)، پادشاه پسینوس نیز قصد کرد تا دخترش را به او بدهد، اما آژدیس تیس، آتیس و هواخواهان وی را به جنون مبتلا ساخت، به طوری که آتیس آلت مردی خود را در حالت جنون برید و در سایهی درخت کاجی مرد. سیبله، اعضای او را به خاک سپرد و از خونی که از جراحت وی جاری شد، بنفشههایی در اطراف درخت کاج رویید. دختر میداس نیز از روی نومیدی خود را کشته و از خون وی نیز مقداری بنفشه رویید. سیبله او را نیز به خاک سپرد و بر فراز گورش درخت بادامی سبز شد. زئوس که بر اثر درخواستهای آژدیس تیس به رحم آمده بود، جسد آتیس را غیر قابل فساد کرد و همچنین اجازه داد تا موهای او به رشد خود ادامه دهند و انگشت کوچکش نیز قادر به حرکت باشد. آژدیس تیس سپس جسد را به پسینوس برده، در آنجا دفن کرد و یک جمعیت مذهبی و همچنین جشنی به افتخار او ترتیب داد».