سه‌شنبه، 15 آبان 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

استیو وزنیاک

استیو وزنیاک
استیو وزنیاک، دانشمند علوم کامپیوتر و مؤسس شرکت اپل به همراه استیو جابز است که کامپیوترهای اپل ۱ و اپل ۲، بزرگ‌ترین دستاوردهای او به شمار می‌آیند.

استیو وزنیاک، مهندس نوآور الکترونیک و کامپیوتر، به همراه استیو جابز شرکتی را بنا نهاد که به یکی از باارزش‌ترین برندهای دنیا تبدیل شد. او با طراحی کامپیوترهای اولیه‌ی اپل، انقلابی در صنعت میکروکامپیوترهای شخصی به وجود آورد.

استفن گری وزنیاک، در تاریخ ۱۱ آگوست ۱۹۵۰، در سن خوزه (کالیفرنیا - آمریکا) به دنیا آمد. مادرش، مارگارت الین (کرن) از نژاد ایرلندی، آلمانی، انگلیسی و زنی خانه‌دار بود و پدرش، جاکوب فرانسیس (جری) اجدادی سوئیسی، لهستانی، آلمانی داشت و مهندس الکترونیک بود. هنگامی‌که استیو ۸ ساله بود، آن‌ها به سانی ویل (واقع‌در سانتا کلارا ولی) نقل‌ مکان کردند تا به محل کار پدر در شرکت موشک و فضای لاکهید، نزدیک‌تر باشند. در آن زمان خانواده‌ی وزنیاک، به‌جز استیو دو فرزند دیگر به نامه‌ای لسلی و مارک داشتند.

استیو کلاس چهارم دبستان را می‌گذراند که به ریاضیات علاقه‌مند شد. تشویق و حمایت‌های معلمش باعث شد اعتمادبه‌نفس بهتری پیدا کند و به سمت مطالعه‌ی کتاب‌های دیگر هم برود. رمان موردعلاقه‌ای او، داستانی از تام سوییفت بود: مهندس جوانی که با پدرش هواپیما و موشک‌های فضاپیما اختراع می‌کردند. یک سال بعد و وقتی رمان دیگری در مورد یک اپراتور تازه‌کار رادیو خواند، اولین کیت ابتدایی خود را بست و یک گیرنده‌ی امواج رادیویی ساخت. وقتی در ۱۱ سالگی ماشین اتوماتیکی ساخت که نامش را Tick-tack-toe گذاشته بود؛ دیگر کاملاً مشخص بود که شیفته‌ی مهندسی شده است.

زندگی کردن در شهری که یکی از مراکز تکنولوژی آمریکا بود، به استیو کمک می‌کرد تمایلات خود را بهتر بشناسد. هنوز چندی نگذشته بود که او انواع لوازم الکترونیکی مبتکرانه‌ی خود را مثل ماشین‌حساب، ولت‌متر، رادیو و چندین بازی الکترونیکی ساخته بود. به‌علاوه در تیم‌های ورزشی مدرسه هم عضویت داشت و در رشته‌های شنا و دو، مدال قهرمانی گرفته بود.

استیو در دبیرستان جونیور کاپرتینو، روبان آبی بهترین پروژه الکترونیک را در نمایشگاه علوم منطقه دریافت کرد؛ پروژه‌ی او یک افزونه‌ی کامپیوتری جمع و تفریق بود. او دوران دوم دبیرستان را در مدرسه‌ی هوم استد گذراند؛ جایی که به خاطر استعدادش در ریاضیات و فیزیک الکترونیک، جوایز متعددی ازجمله جایزه‌ی بهترین استفاده‌های کاربردی از ریاضی دریافت کرد. معلم فیزیک الکترونیک، او را به شرکت بزرگ الکترونیکی سیلویانا فرستاد تا دوران کارآموزی کوتاهی در برنامه‌نویسی کامپیوتر داشته باشد. در سال ۱۹۶۶، او بالاترین نمره‌ی ریاضی سمینارهای سانتا کلارا را از آن خود کرد. بااین‌حال او کتمان نمی‌کرد که در مدرسه اوقاتی خسته‌کننده را می‌گذراند و علاقه‌ای به روتین‌های تکراری آن ندارد.

از همین زمان بود که استیو را به نام مستعار واز (Woz) صدا می‌کردند، همان اسمی که او بعدها روی شرکت خود گذاشت؛ چراکه واز، مخفف کلمه‌ی چرخه‌های زئوس (Wheels of Zeus) هم بود.

استیو وزنیاک در سال ۱۹۶۹ و پس از پایان دبیرستان، به دانشگاه کلرادو بولدر رفت و همان سال اول به خاطر هک کردن سیستم کامپیوتری دانشگاه، اخراج شد. او به والدینش گفته بود که اسکی کردن را به تحصیلات دانشگاهی ترجیح می‌دهد. پس از بازگشت به خانه، با دوستش بیل فرناندز، شروع به طراحی سیستم کامپیوتری کرد که آن را کرم سودا نامیده بود.

استیو که نمی‌توانست هزینه‌ی دانشگاهی خارج از ایالت خود را بپردازد، به کالیفرنیا رفت و در کالج دی انزا ثبت‌ نام کرد. در سال ۱۹۷۰، پس از اتمام سال اول کالج، برای ادامه‌ی تحصیلات به دانشگاه کالیفرنیا برکلی رفت. یک سال بعد، به علت وضع بد مالی به پالو آلتو رفت و شغلی در شرکت کامپیوتری هیولت-پاکارد (HP) پیدا کرد، جایی که استیوجابز هم به‌عنوان یک دانش‌آموز دبیرستانی، مشغول به کار تابستانی خود بود.

بیل فرناندز، استیو وزنیاک و استیو جابز را به یکدیگر معرفی کرد. فرناندز به او گفته بود که جابز پسری شگفت‌انگیز، شوخ‌طبع و عاشق الکترونیک است. در همین زمان، استیو وزنیاک وسیله‌ای به نام جعبه‌ی آبی کوچک ساخته بود که در حقیقت دستگاهی برای تماس‌ تلفنی رایگان و غیر قانونی بود. او و استیو جابز این دستگاه را به قیمت ۱۵۰ دلار به دانش آموزان و دانشجویان می‌فروختند. استیو که خودش در تقلید صدا مستعد بود، به‌وسیله‌ی همین دستگاه به واتیکان زنگ زد تا با پاپ صحبت کند؛ هرچند کسی که گوشی را برداشت یک اسقف بود نه پاپ و اجازه نداد که استیو با فرد دیگری صحبت کند.

در سال ۱۹۷۳، استیو وزنیاک همچنان در شرکت HP کار می‌کرد و استیو جابز در شرکت آتاری مشغول به کار بود. کار در HP، وزنیاک را به یک مهندس تمام‌عیار تبدیل کرده بود. شرکت HP، فضایی آزاد داشت و به کارمندانش اجازه می‌داد شب‌ها روی پروژه‌های خودشان کار کنند. وزنیاک هم از این فرصت استفاده می‌کرد و روی طرح کارت گرافیک کامپیوتر و بازی‌های رایانه‌ای کار می‌کرد.

در این زمان، استیو جابز به وزنیاک پیشنهاد داد در پروژه‌ای که شرکت آتاری به او محول کرده بود، با او همکاری کند. این پروژه Breakout نام داشت و قرار بود شرکت آتاری به ازای حذف هر تراشه از صفحه مدار یک دستگاه بازی کامپیوتری، ۱۰۰ دلار بپردازد. جابز که از توان مهندسی وزنیاک خبر داشت، کار را به او سپرد و وزنیاک موفق شد ۵۰ تراشه را از این مدار حذف کند. شرکت آتاری ۵ هزار دلار به جابز پرداخت کرد؛ هرچند جابز با بیان اینکه ۷۰۰ دلار دریافت کرده است، تنها ۳۵۰ دلار به وزنیاک داد.

در ژوئن سال ۱۹۷۵، وزنیاک اولین نسخه‌ی آزمایشی پروژه‌ی شخصی‌اش را تکمیل کرد: این اولین بار بود که یک صفحه‌ی تلویزیون، به دستگاه کامپیوتر خانگی متصل شده بود و اطلاعات را نمایش می‌داد.

وزنیاک و جابز در یک کلوب کامپیوتری به نام Homebrew عضو بودند و در جلسات آن شرکت می‌کردند. این کلوب، محل گرد هم آمدن مهندسان سیلیکون ولی بود که در آن اطلاعات کامپیوتری را با هم به اشتراک می‌گذاشتند و اختراعاتشان را نمایش می‌دادند. همین جلسات موجب شد استیو وزنیاک به صرافت طراحی یک کامپیوتر شخصی خانگی بیفتد که برنامه‌ی راحتی داشته باشد و درعین‌حال مقرون‌به‌صرفه و سرگرم‌کننده باشد. هم‌زمان، وزنیاک یک سیستم کامپیوتری تلفنی ساخت که به‌وسیله آن مردم می‌توانستند با تماس تلفنی، هرروز یک جوک یا داستان طنز بشنوند.

وزنیاک با شرکت در جلسه‌های باشگاه Homebrew و کار شبانه در شرکت HP، موفق شد طرح کامپیوتر خانگی‌اش را به پایان ببرد. این دستگاه، نخستین کامپیوتر خانگی بود که به‌سادگی قابلیت اتصال به یک نمایشگر ویدیویی داشت و موجی از تحسین و هیجان را در باشگاه به وجود آورد.

استیو جابز که هوش بیشتری در زمینه‌ی کسب‌وکار داشت، حس می‌کرد این دستگاه می‌تواند به یک موفقیت تجاری تبدیل شود، ولی وزنیاک پیشنهاد او را نمی‌پذیرفت؛ تا زمانی که جابز به او گفت حتی در صورت عدم موفقیت، لااقل می‌توانند به نوه‌های خود بگویند که زمانی مالک یک شرکت بوده‌اند. آن‌ها بسیاری از وسایل خود را ازجمله ماشین‌حساب علمی پیشرفته‌ی وزنیاک و فولکس‌واگن جابز را به فروش رساندند و سرمایه‌ای نزدیک به ۱۳۰۰ دلار جمع‌آوری کردند. سپس کارشان را از گاراژ خانگی استیو جابز شروع کردند، هرچند این گاراژ در مدت کوتاهی به‌اندازه‌ای از وسایل کامپیوتری پرشد که با کمبود فضا مواجه شدند.

استیو جابز و استیو وزنیاک، در تاریخ ۱ آوریل ۱۹۷۶، رسماً شرکت اپل را تأسیس کردند. برخی می‌گویند نام اپل، ایده‌ی استیو جابز بود؛ چرا وقتی در هند دوران گیاهخواری‌اش را تجربه می‌کرد، در یک باغ سیب مشعول به کار بود. آن‌ها اپل 1 را ۶۶۶.۶۶ دلار قیمت‌گذاری کردند. این رقم معنای خاصی نداشت؛ به جز اینکه وزنیاک از تکرار ارقام لذت می‌برد.  

اپل ۱ حاوی یک ریزپردازنده به نام MOS 6502 و با حافظه‌ی رام ۲۵۶ بایت و حافظه‌ی رم ۴ یا ۸ هزار بایتی و کنترلر نمایشگر کاراکتر در ۲۴ ردیف در یک صفحه مدار منفرد بود. اپل ۱ همچنین فاقد کیبورد، کیس و صفحه‌ی نمایش بود و تمام این اجزاء را مشتریان باید خودشان به‌صورت جداگانه خریداری می‌کردند.

هنگامی استیو وزنیاک، اپل ۱ را به محل کار خود نشان داد، آن‌ها اعلام کردند که این دستگاه با تمرکز کاری او مطابقت ندارد. درنتیجه وزنیاک، شرکت HP را ترک کرد تا فقط روی اپل کار کند.

پس از موفقیت کامپیوتر اپل ۱، استیو وزنیاک طراحی کامپیوتر بعدی را شروع کرد. اپل ۲، اولین کامپیوتری بود که قابلیت نمایش رنگ‌ها و برنامه‌نویسی به زبان بیسیک را داشت. مشهور است که در زمان طراحی اپل ۲، استیو جابز تأکید داشت که این کامپیوتر باید ۲ اسلات برای کارت‌های توسعه داشته باشد؛ درحالی‌که وزنیاک به ۶ اسلات معتقد بود. این اختلاف‌ نظر به آنجا رسید که وزنیاک، جابز را تهدید کرد که کامپیوتر خود را از محل دیگری تهیه کند و درنهایت اپل ۲ با ۸ اسلات آماده شد.

جابز در این زمان تلاش می‌کرد راهی برای بهبود فروششان پیدا کند و به همین منظور بازاریابی به نام مایک مارکولا را استخدام کرد. مارکولا با تجربه و نبوغ خود طرح کسب‌وکار اپل را توسعه داد و در آن پیش‌بینی کرد که این شرکت در عرض ۱۰ سال، ۵۰۰ میلیون دلار فروش خواهد داشت. او ۲۵۰ هزار دلار از سرمایه شخصی خود روی اپل سرمایه‌گذاری کرد.

در ژانویه ۱۹۷۷، شرکت اپل توسعه‌ی بیشتری پیدا کرده بود. آن‌ها کارمندان و مهندسان جدیدی استخدام کرده و لوگوی چشمگیری را که تصویری از یک سیب رنگین‌کمانی گاززده بود، برای شرکت انتخاب کرده بودند. تنها یک سال پس از عرضه‌ی اپل ۲، فروش آن به ۷۵۰ هزار دلار رسید و سودی در حدود ۴۲ هزار دلار نصیب شرکت کرد.

استیو وزنیاک تلاش کرد اپل ۲ را به روش‌های مختلفی ارتقاء دهد. او قابلیت اتصال به چاپگر را به این دستگاه اضافه کرد و فلاپی درایو را نیز به آن افزود. این نوآوری‌ها تمایل مردم را به استفاده از این سیستم به‌شدت افزایش داد؛ به‌طوری‌که در اواخر سال ۱۹۷۸ فروش اپل ۱۰ برابر شد و این شرکت را به یکی از بالاترین رشدهای تکنولوژی در آمریکا تبدیل کرد. در پایان سال ۱۹۷۹، اپل با بیش از ۳۰۰ نمایندگی، یک هزار کارمند را در استخدام خود داشت.

اپل ۲ به اولین کامپیوتر شخصی دنیا تبدیل شد که به تولید انبوه رسید. در سال ۱۹۸۰ سهام این شرکت در اولین عرضه‌ی عمومی، به مبلغ ۱۱۷ میلیون دلار فروش رفت.

در ۷ فوریه سال ۱۹۸۲، هواپیمای بیچکرافت بنانزا که استیو وزنیاک خلبانش بود، پس از بلند شدن از فرودگاه اسکای پارک در اسکات ولی کالیفرنیا سقوط کرد. این هواپیما درست در هنگام اوج گرفتن از کار افتاد و ناگهان به‌سرعت سقوط کرد. در این حادثه استیو وزنیاک و ۳ سرنشین دیگر، یعنی نامزدش، برادر و نامزد برادرش، همگی به‌سختی مجروح شدند: استیو از ناحیه‌ی سر و صورت مجروح شد، یک دندانش را از دست‌ داد و دنده‌هایش شکست. او به مدت ۵ هفته پس از سقوط هواپیما از ضعف شدید حافظه رنج می‌برد؛ به‌طوری‌که قادر نبود زندگی و حتی نام خود را به یاد بیاورد.

تحقیق انجام‌شده در این خصوص حاکی از این بود که دو دلیل احتمالی برای این سانحه وجود دارد: بلند شدن پیش از موعد هواپیما و بی‌تجربگی خلبان. وزنیاک پس از بهبودی، تا مدتی از حضور در شرکت خودداری کرد.

پس از موفقیت اپل ۲، شرکت اپل که رقیب بزرگی مثل IBM را پیش روی خود داشت، تلاش کرد با ساخت یک سیستم جدید، موفقیت خود را در بازار حفظ کند. جابز و وزنیاک هر یک با ایده‌های متفاوتی برای این هدف تلاش می‌کردند؛ اما پروژه‌ی اپل ۳ که قرار بود یک کامپیوتر تجاری کوچک باشد، به دلیل مشکلات سخت‌افزاری، کمبود نرم‌افزارهای قابل توسعه و قیمت بالا، شکست خورد و مورد انتقاد شدید کارشناسان تکنولوژی قرار گرفت.

این بار استیو جابز پروژه‌ی لیزا را که از مزایایی مثل ماوس و رابط کاربری گرافیکی بهره می‌برد، به‌عنوان رقیب کامپیوتر جدید IBM معرفی کرد. ولی لیزا هم آن‌طور که جابز به آن امید بسته بود، به موفقیت نرسید. سرعت پایین پردازش، قیمت بالا و بازاریابی نامناسب، مهم‌ترین علل شکت این پروژه بودند. بعدها وزنیاک از نسخه‌های جدید لیزا نیز انتقاد کرد و گفت جابز با پایین آوردن رم و جابجایی دیسک‌ها، کامپیوتری ضعیف تولید کرد که بازهم قیمتی بالا و بی‌تناسب داشت.

استیو وزنیاک که از امور مدیریتی خسته شده بود و بعد از سانحه‌ی هواپیما مدتی از شرکت اپل کناره‌گیری کرده بود، در سال ۱۹۸۵ کاملاً از این شرکت جدا شد. گرچه او از سهامداران این شرکت باقی ماند و سالانه حدود ۱۲۰ هزار دلار به او تعلق می‌گرفت. خروج وزنیاک از اپل با شایعات زیادی نظیر اخراج او یا کناره‌گیری به علت حقوق بازنشستگی همراه بود. اما او در چندین مصاحبه علت جدایی خود از اپل را ادامه‌ی کارهای مهندسی و تجربه‌ی ساخت و طراحی محصولات دیگری مثل ابزار ریموت کنترل عمومی اعلام کرد. او همچنین گفته بود:

    شرکت اپل به یک کسب‌وکار بزرگ تبدیل‌ شده بود و من دلتنگ ساخت و سر هم کردن قطعات بودم. من فقط می‌خواستم یک مهندس باشم.

نمی‌توان انکار کرد که در طول این سال‌ها، اختلاف‌ نظر او با استیو جابز بیشتر شده بود. وزنیاک از دید فنی به محصولات نگاه می‌کرد و معتقد بود تولیداتشان باید به لحاظ تکنولوژیکی باز باشند؛ ولی جابز که نگاهی مدیریتی و تجاری داشت، بیشتر به دنبال برتری یافتن در بازار رقابتی بود. گرچه آن دو حتی پس از جدایی از اپل ارتباطشان را با هم حفظ کردند، ولی طبق گفته‌ی وزنیاک، دیگر دوستان نزدیکی نبودند. این رابطه وقتی‌که وزنیاک متوجه شد استیو جابز سال‌ها پیش در پروژه‌ی Breakout حقیقت را به او نگفته است، سست‌تر شد.

 استیو وزنیاک در سال ۱۹۸۵ و بعد از ترک شرکت اپل، شرکت CL 9 را تأسیس کرد و اولین کنترل از راه دور قابل‌ برنامه‌ریزی جهان را بانام Core تولید و عرضه کرد. بااین‌حال محصولات او در این شرکت با استقبال مردم مواجه نشد و او ۴ سال بعد، CL 9 را با شرکت Tech Force ادغام کرد. این شرکت جدید روبات‌های اسباب‌بازی تولید می‌کرد که با دستگاه‌های ریموت، کنترل می‌شدند. ولی Tech Force هم به دلیل عدم سودآوری، در سال ۱۹۹۰ از بازار خارج شد.

استیو وزنیاک در طول دهه‌ی ۹۰، خود را از دنیای کسب‌وکار بیرون نگه داشت. ارتباط او با دنیای صنعت کامپیوترهای مدرن هم صرفاً به صحبت‌های گاه‌وبیگاه او در رسانه‌ها و شرکت در مراسم‌های مک ورلد محدود می‌شد.

در این زمان، وزنیاک که از سال‌ها پیش به تدریس می‌اندیشید و به اهمیت نقش معلمان در زندگی و آینده‌ی دانش آموزان اشاره می‌کرد، به آموزش کامپیوتر به دانش آموزان سال‌های چهارم تا نهم پرداخت.

در سال ۲۰۰۱، استیو وزنیاک شرکت Wheels of Zeus را تأسیس کرد. این شرکت هم که در زمینه‌ی توسعه‌ی تکنولوژی GPS بی‌سیم فعالیت می‌کرد در سال ۲۰۰۶ بسته شد. پس‌ازآن وزنیاک شرکت Acquicor Technology را تأسیس کرد که یک شرکت هلدینگ تکنولوژی بود و باهدف خرید شرکت‌های عرصه‌ی فناوری و توسعه‌ی آن‌ها فعالیت می‌کرد.

در سال ۲۰۰۲، وزنیاک به عضویت هیئت‌مدیره‌ی شرکت Ripcord Networks درآمد. طی سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴، او دانشمند ارشد Fusion-io بود و پس‌ازآن به شرکت Primary Data پیوست.

استیو وزنیاک در سال ۱۹۸۱، با کندیس کلارک ازدواج کرد. آن‌ها صاحب ۳ فرزند شدند و پس از ۶ سال از یکدیگر جدا شدند. در سال ۱۹۹۰، وزنیاک با جنت هیل، همسر فعلیش ازدواج کرد. جنت هیل هم از ازدواج قبل خود ۳ فرزند دارد. آن‌ها در لوس گاتوس کالیفرنیا زندگی می‌کنند. زندگینامه‌ی استیو وزنیاک، در کتابی به نام iWoz منتشرشده است.

استیو وزنیاک پس از جدایی از شرکت اپل، با نام مستعار راکی راکون کلارک به دانشگاه برکلی بازگشت تا کارشناسی خود را در رشته‌ی علوم کامپیوتر و مهندسی الکترونیک به پایان ببرد.

استیو وزنیاک تاکنون جوایز و افتخارات زیادی به دست آورده است که مدال ملی تکنولوژی، جایزه‌ی هینز و دکترای افتخاری دانشگاه‌های کولرادو، کارولینا، میشیگان و سانتا کلارا از آن جمله‌اند.  

در سال ۲۰۱۳، فیلمی از زندگی استیو جابز ساخته شد که در آن اشتون کوچر در نقش استیو جابز و جاش گاد در نقش استیو وزنیاک بازی می‌کردند. پس از نمایش این فیلم، استیو وزنیاک به انتقاد شدید از آن پرداخت و در وب‌سایت گیزمودو گفت که بسیار متأسف است از اینکه این فیلم تصویر نادرستی از افرادی که او به‌خوبی می‌شناخته در تعامل با جابز و شرکت اپل داده است. او همچنین ایرادات بسیاری به کوچر نسبت داد و اعلام کرد تفاوت استیو جابز با کاراکتر فیلم، بیشتر تقصیر کوچر است.

اشتون کوچر ضمن رد این اتهامات، از استیو وزنیاک گله کرد که در طول ساخت فیلم، حاضر به همکاری با آن‌ها نشده و اغلب اوقات اصلاً در دسترس نبوده است.

استیو وزنیاک همچنین مدعی شد این محتوای این فیلم واقعیات را به طرز غیر قابل‌ بخششی منحرف کرده است و افزود برخلاف آنچه فیلم نشان می‌دهد، استیو جابز هیچ نقشی در طراحی و توسعه‌ی  اپل ۱ و ۲، رابط پرینتری و فلاپی دیسک‌ها نداشته است و ازآن‌جهت فرد مهمی به شمار می‌رود که مهارت و استعداد خوبی در تجارت و کسب‌وکار داشته است.

 اگر شما عاشق کاری باشید که انجام می‌دهید و حاضر باشید برای آن دست به هر کاری بزنید، به مقصودتان خواهید رسید. این همان چیزی است که ارزش تمام لحظاتی را که شب‌ها روی آن کار می‌کنید دارد. به آنچه می‌خواهید خلق کنید فکر کنید. فکر کنید و من به شما قول می‌دهم که ارزشش را دارد.
    هرگز به کامپیوتری که نمی‌توانید آن را از پنجره به بیرون پرت کنید، اعتماد نکنید!
    اولین کامپیوترهای ما از حرص و طمع متولد نشدند. آن‌ها از روحی انقلابی برای کمک به مردم عادی، فراتر از قدرتمندترین نهادها زاده شدند.
    ما ناگهان کنترل همه‌چیز را از دست دادیم. ما نمی‌توانیم اینترنت، گوشی هوشمند یا کامپیوترمان را برای لحظه‌ای خاموش‌ کنیم. شما قبلاً عادت داشتید سؤالات خود را از یک فرد باهوش بپرسید. ولی حالا از چه کسی می‌پرسید؟ بله. نامش با G و O شروع می‌شود، اما خدا (GOD) نیست.
    بیشتر مخترعانی که ملاقات کرده‌ام، درست مثل خودم بودند. آن‌ها خجالتی بودند و در افکارشان زندگی می‌کردند. بهترین آن‌ها، هنرمند بودند و هنرمندان به‌تنهایی کار می‌کنند.
    رؤیای من، فقط داشتن یک کامپیوتر بود. اگر تصور می‌کردم یا حدس می‌زدم که این بدان معنی است که باید شرکتی برای فروش آن‌ها تأسیس کنم، از همه‌چیز صرف‌ نظر می‌کردم.


منبع:
www.zoomit.ir


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مشاهیر مرتبط