احمد شاه مسعود
در نوجوانی علاقه فراوان به تحصیل در دانشکده افسری داشت وگویا از اول، ضمیر ناخودآگاه او مسیر زندگیاش را مشخص کرده بود؛ اما به توصیه دوستان پدرش که سرخورده از نظام عسکری (ارتش) و ناراضی از مشکلات معیشتی بوده، از روزگار شکایت داشتند، تشویق به ادامه تحصیل در دانشکدههای طب یا مهندسی میشود و زمانی که یکی از دوستان جوانش عمارت زیبای پلیتکنیک کابل را نشان میدهد، علاقهمندی خود را برای ورود به آن دانشگاه کتمان نمیکند و به این ترتیب وارد دانشکده پلیتکنیک کابل میشود. همزمان با ورود به این دانشکده در سال 1352 رسماً عضویت نهضت اسلامی افغانستان را میپذیرد و در سال 1354 رهبری مبارزه در نخستین قیام پنجشیر در برابر حکومت وقت را به عهده میگیرد و در اولین قیام و مقاومت خود ناکام میماند.
با وقوع کودتای منفور کمونیستی در اردیبهشت 1357 و آغاز جهاد علیه ملحدان، عصر دیگری در حیات سیاسی و مبارزاتی «احمد شاه مسعود» آغاز شده و با رهبری دستههای کوچک مجاهدین، عملاً در رهبری و زعامت جهاد شرکت میجوید.
مسعود در خرداد 1358 در رأس یک گروه از مجاهدین عازم پنجشیر شده و در 17 تیرماه 1358 با ایجاد نخستین هسته منظم چریکی، فصل جدیدی را در تاریخ جهاد افغانستان میگشاید؛ در سال 1361 در پی شکست کامل دو تهاجم گسترده ارتش اتحاد شوروی سابق به پنجشیر، فرمانده کل نظامی روسها در افغانستان برای توافق آتشبس با احمدشاه مسعود وارد مذاکره شد که در واقع روسها با این توافق، مجاهدین را به عنوان یک طرف سیاسی رسماً پذیرفتند.
مسعود از فرصت به دست آمده حداکثر استفاده را میبرد و در جهت تثبیت موقعیت مجاهدین و بالا بردن توان رزمی نیروهای جهادی، تلاش خستگیناپذیری را آغاز مینماید. در ادامه این فعالیتها در سال 1363 شورای نظارت را با دعوت و مشارکت فرماندهان ارشد 9 ولایت بنیان مینهد.
از سال 1358 تا سال 1367، هشت حمله ارتش متجاوز اتحاد شوروی سابق به دره پنجشیر منجر به ناکامی و شکست کامل دشمن شد و بدین ترتیب از سال 1367 به بعد پنجشیر برای همیشه در امان میماند و متجاوز نیز دیگر جرأت ورود به دره استراتژیک پنجشیر را نیافت.
یک سال بعد از خروج آخرین نیروهای اتحاد شوروی از خاک افغانستان یعنی در سال 1990، به ابتکار احمدشاه مسعود شورای عالی فرماندهان ارشد جهادی کشور در شاهسلیم ولایت بدخشان تشکیل و تصمیمات مهمی را جهت اقدامات گسترده بعدی اتخاذ مینماید. در پی برگزاری اجلاس شاهسلیم در سال 1369 و بنا به دعوت رئیس ستاد ارتش پاکستان احمدشاه مسعود سفر کوتاه و تشریفاتی به پاکستان داشت که در آن زمان از جهات بسیار مهم و سرنوشتساز بود.
در آوریل 1992، احمدشاه مسعود به عنوان فاتح کابل و قهرمان ملی کشور در میان شور و شعف زایدالوصف مردم پایتخت وارد کابل شد و چهار سال بعد یعنی در ساعت 3 بعدازظهر 26 سپتامبر 1996 برای جلوگیری از قتل و ویرانی بیشتر، دستور عقبنشینی از کابل را صادر نمود و با درایت خاص نظامی از تلفات و فروپاشی نیروی نظامی جلوگیری نمود.
در مرداد ماه 1378 زمانیکه کابلِ ویران سقوط نمود و همهامیدها و آرزوها بر باد میرفت، وی یکی از عملیات نظامی منحصر به فرد خویش را سامان داد و در مدت چند ساعت تمام مناطق از دست رفته را باز پس گرفت و از بزرگترین فاجعه انسانی و ملی جلوگیری نمود.
در فروردین 1380 بنا به دعوت رسمی رئیس پارلمان اروپا «نیکول فونتن» عازم فرانسه شد که این سفر را میتوان طلوع زیبا و درخشان او در کهکشان سیاست بینالمللی برشمرد و تأثیر شگرف و مهم آن را در سراسر جهان به خصوص در میان هموطنان نمیتوان انکار کرد.
احمدشاه مسعود دارای چشمان نافذ، چهره جذاب، اراده قوی و اندام متناسب بود، رفتارش موقر و عطر معنویت در فضای حضورش به دلها آرامش و به روانها امید و اطمینان میبخشید. او به اشعار حضرت حافظ لسانالغیب شیراز علاقه فراوان داشت و به مولانا خداوندگار بلخ عشق میورزید، سیر زندگی امام ابومحمد غزالی او را به تأمل و تفکر وامیداشت و به حکیم طوس ابوالقاسم فردوسی به دیده احترام مینگریست.
او یک شریعتمدار متدین و عارف عابد بود، هیچ گاه نماز شب و ذکر سحرش ترک نمیشد. در همه احوال به خدایش توکل داشت، انسانی پارسا و مجاهدی متقی بود، متأسفانه اشتهار بینالمللیاش در عرصه نظامی و سیاست باعث شد ابعاد گسترده معنوی شخصیتاش از نظرها پنهان بماند.
زبان مادریاش دری بود، زبان فرانسه را به روانی صحبت میکرد، به اردو و پشتو تکلم مینمود و با زبان عربی آشنایی داشت. کارشناسان نظامی و متخصصین بینالمللی امور جنگ، او را در شمار نوابغ تاریخ نظامی جهان برشمرده و او را یکی از چریکهای بزرگ قرن حاضر دانستهاند.
سپهبد احمدشاه مسعود میتوانست کشتی طوفانزده افغانستان را علیرغم تلاطمات خشن و بیرحم به ساحل امن و نجات هدایت کند. او میتوانست نوید فتح و ظفر پایتخت افغانستان را همانند فتح افسانهای کابل از یوغ چکمهپوشان ارتش سرخ یکبار دیگر از سلطه طالبان دگراندیش و تروریست به دست خویش برای مجاهدین اسلام بشارت دهد، افسوس که دستهای نامیمون خفاشان شبپرست نگذاشتند تا میوه شیرین این درخت تنومند جهاد و مقاومت اسلامی افغانستان به بار نشیند و آن مجاهد بزرگ سرانجام در ساعت 12:30 دقیقه 18 شهریور 1380 در خواجه بهاءالدین ولایت تخار در حال مصاحبه با دو تروریست عرب که خود را در لباس خبرنگار معرفی نموده بودند، در اثر یک سوء قصد انتحاری به شدت زخمی گردیده و در روز 24 شهریور به درجه رفیع شهادت نایل آمد و فردای آن روز پیکر پاک و مطهر اسطوره جاویدان و شهید عالیقدر راه استقلال و آزادی را، در حالی که هزاران تن از همرزمان مجاهدش همراهی مینمودند، با تشریفات کامل نظامی و با حضور مقامات عالیرتبه دولت اسلامی افغانستان در سریچه پنجشیر به خاک سپردند.